جستاری در تحلیل محتوای کنسرت همایون شجریان و ارکستر سیاوش
در مسیر صواب
[ پویا سرایی - استادیار گروه موسیقی دانشکده هنر تهران مرکز، آهنگساز و نوازنده ]
پیش از هر چیز آغاز کنسرت ها در کشور را به فال نیک میگیریم. در طی دو سال و اندی ویروس منحوس کرونا همانند موریانه زندگیهایمان را جوید و نابود کرد. چه نفسها که خاموش شد، چه جفاها که گذشت و چه امیدهایی که ناامید ماند.
سهم فرهنگ و هنر در این میان از هیچ هم کمتر بود. چرا که عرصه برای بسیاری از کوتاه قامتان هموار گردید تا در فضای مجازی برای خود اعتباری هرچند موقت دست و پا کنند.
از همین نظرگاه کلی، آغاز کنسرت های کشور اتفاق مبارکی است. به خصوص زمانی که سخن از کنسرتهای «همایون شجریان» باشد. همایونی که ناگزیر از کشیدن بار نام سترگی چون محمدرضا شجریان است و چه بخواهد و نخواهد چشم امید بسیاری از علاقهمندان موسیقی ایرانی به فعالیتهای اوست.
اما آنچه از رویکرد به محتوای اجرایی کنسرت همایون متبادر می شود نیز مثبت و مبارک است.
در دیدگاه کلی منطق کنسرت های این چنینی، حداقل در ایران، چنین ایجاب میکند:
بهوجود آوردن فضایی پر آرامش، بدون دغدغه و موجد لحظات جذاب و حتی نوستالژیک برای مخاطب.. اگر غیر از این باشد ممکن نیست بتوان انتظار داشت حجم بالایی از مخاطبان چندانکه به کنسرتهای امثال همایون شجریان گسیل میشوند، به تماشا بیایند...
و اینجاست که مرز باریک موسیقی جدی و موسیقی مصرفی بیش از همیشه خودنمایی میکند.
به راستی چگونه میتوان شرایط جذب حداکثری مخاطبین را به وجود آورد؛ بدون آنکه به ورطهی موسیقی مصرفی افتاد؟ مرز میان محتوای سرگرم کننده و محتوای زیبایی شناختی اندیشگون در این رخدادها کجاست؟
حال که سخن در این وادی است، خبط نیست اگر اشارهای به نسبت محتوای اجرایی و مخاطبین در کنسرتهای خارج از ایران کنیم. رسیتال پیانویی را در نظر بگیرید. این کنسرت با چنین محتوای اجرایی و نیز با چنین عقبه تاریخی و غنای موسیقایی در یک شهر اروپایی نمیتواند در بزرگترین سالن شهر در شبها و سانسهای متعدد ارایه شود؛ چون مخاطبین معدود وخاص خود را دارد.
به همین ترتیب انتظار استقبال از تریویی برای فاگوت و ویولا و پیانو نیز قطعا بیش از مثال قبلی نیست؛ آن سوی ماجرا کنسرتهایی از خوانندگان شناخته شده دنیاست که همواره پرمخاطب هستند، آن اندازهای که شاید یک شبِ بدون برنامه هم در تمام سال ندارند!
در این میان پرسش اینجاست که عیار و شاخص در ارزیابی این قلت و کثرتِ مخاطبین چیست؟ آیا به صرف کم مخاطب بودن یا محتوای اجرایی کلاسیک یک کنسرت، میتوان آن را بر کنسرت پرمخاطب ارجح دانست و کنسرتی را به اتهام پرمخاطب بودن تکفیر کرد؟
به نظر می رسد پاسخ فلاسفهی زیباییشناسان و نیز بسیاری از موسیقیشناسان صحیحالعقیده به این پرسش منفی باشد.
آنچه که مورد وثوقِ خبرگان این حوزه است کیفیت موسیقی است نه نوع یا ژانر آن. موسیقی بد یا خوب وجود ندارد؛ بلکه آنچه هست موسیقی با کیفیت در مقابل موسیقی بی کیفیت است. همانگونه که در نظر همهی ما، یک املت با کیفیت ارجح است به کباب کوبیدهی بیکیفیت یا فاسد!
پس نوع ژانر یا گونهی محتوای اجرایی نمیتواند تضمینی برای کیفیت کنسرت باشند، همانگونه که تاریخ فلسفه و نقد هنر بارها بر این گزاره تاکید کرده است که کثرت یا قلت مخاطبین نیز معیاری برای ارزیابی اثر نیست.
لذا آنچه مهم است، فقط و فقط درست بودن موسیقی است. کیفیتِ تالیف و اجرای درست و بی نقص محتوای اجرایی است.
حال به پرسش قبل باز میگردم، آیا میتوان موسیقی درست و با کیفیت تولید کرد و در عین حال مخاطبین چند ده هزاری داشت؟
پاسخ حداقل از نظر نگارنده، آری است. شاید صدها نمونه از این تلفیقِ میمون در تاریخ موسیقی ایران و جهان باشد. آنگونه که همهی ما مرعوبِ ساختار، اصالت، زیبایی و در عین حال سادگی ترانهی فیلم تایتانیک میشویم، غبطه میخوریم از ملودی، تنظیم، ارکستراسیون، فن صحیح اجرای خواننده، ضبط و میکس و مسترینگ فوق العادهی اثر، همانقدر شاید اثری کلاسیک را تحسین کنیم. مهم کیفیت است نه ژانر و نه تعداد مخاطبین.
از نظر دور نیست که پدید آوردن چنین تلفیقی تا چه اندازه بغرنج و دشوار است... اما شدنی است و به راستی شاید رسالت هنر همین باشد. پویندگی در عین تقید به ساختار.
با این ادله و پیشینه، سراغ ارزیابی محتوای اجرایی کنسرت همایون شجریان برویم:
الف) کنسرت همایون شجریان از نظر فرم اجرا، به موسیقی کلاسیک ایرانی مشابهتهای زیادی داشت. بخشهایی مانند چهارمضراب (بهطور اخص) ساخته استاد مشکاتیان، بداههنوازی سازها یا ساز و آواز عموما بخشهایی هستند که به پیکیرهی موسیقی کلاسیک ایرانی مرتبط هستند و کمتر در کنسرتهای بزرگ با مخاطبین چندهزار نفری مجال ظهور و بروز دارند.
حتی خود همایون شجریان در کنسرتهای پیشین خود چهارمضرابِ کلاسیک موسیقی ایرانی اجرا نمیکرد. با توجه به اینکه موسیقی بیکلام چهارمضراب با فرم کاملا سنتی خود، برای مخاطب عام به اندازهی کارهای باکلام جذاب نیست، با این وجود همایون شجریان به این ریسک تن داده و در پی حفظ (حداقل کمابیش) ساختار موسیقی ایرانی است.
ب) موسیقی اجرا شده در این کنسرت بهطور کامل آکوستیک بود؛ بدون بهرهگیری ِ اساسی از افکتها یا سازهای غیرآکوستیکی. رپرتوار اجرایی نیز الکترونیک نبود که بتوان از صداهای غیرآکوستیک استفاده کرد.
این نوع سازبندی هزینه بر است و از سویی بهطور مستقیم موثر در بهبود کیفیت اجرای موسیقی تاثیر دارد. این در حالی است که میشد چنین کنسرتی با این حجم از مخاطبان و با نام همایون شجریان را با سازهایی کمتر یا رپرتواری غیر از موسیقی ایرانی روی استیج برد. اما همایون راه پرهزینهتر برای اجرای کیفی تر و ساختاریتر را برگزیده است.
ج) رهبر ارکستر در کنسرتهای بزرگ این چنینی، با این تعداد اجرا و چنین حجم مخاطب، حضور ندارد، اگر هم دارد این حضور چشمگیر نیست، به نوعی بیشتر سرپرست است تا رهبر (به استثنای کنسرتهایی با رهبری هنرمندانی چون فرهاد هراتی یا آرمین قیطاسی و... )
اما کنسرت جدید همایون شجریان رهبر ارکستر به معنای کلاسیک خود داشت. رهبری آرش گوران که از رهبران با دانش شناخته شده و مسلط است، ادلهی دیگری است برای تلاش همایون شجریان در جهت توجه به اجرایی کیفیتر.
د)اشعار کارهای با کلام در چهار مورد از شعرای کلاسیک ایرانی نظیر حافظ سعدی و مولاناست. این در حالی است که در بسیاری از کنسرتهای پرمخاطب اکنون این اشعار کمرنگ تر شده است.
چرا که سلیقهی عامه در مواجهه با این آثار به سوی اشعاری با درونمایههای غلوآمیز عاطفی و به نوعی سکنا در جهانی انزواطلب و واپس زده در ورای اشعار است. در این میان اشعاری از استادان کسرایی و ابتهاج نیز اجرا شد که در در عین معاصر بودن از فضای اشعار کنسرتهای پیشین همایون شجریان فاصله داشت. به بیان دیگر، در اشعار این کنسرت، دلالت مستقیم به فضای غلوآمیز واپس زدگی عاطفی آنچنان که در اشعار کنسرتهای قبلتر همایون بود، خودنمایی نمیکند، دلالت بیشتر به ساختار کیفیِ اشعار است تا تاثیرگذاری و امپرسیونِ اشعار بر مخاطب.
ه) مسالهی دیگر مایههای انتخاب شده برای اجرا و یا به بیانی برجستگی گفتمان موسیقی ایرانی بود. بر خلاف کنسرتهای قبلی همایون که گفتمان موسیقیهای غیر ایرانی و یا موسیقیهای دیگر اقوام (نظیر موسیقی کردستان) در آن بسیار پررنگتر بود، کنسرت جدید همایون تاکید بیشتری بر مایههای موسیقی ایرانی دارد. اصفهان، همایون، دشتی و ماهور از مایههایی بود که در این کنسرت شنیده شد در حالیکه در کنسرتهای پرمخاطب مشابه یا حتی کنسرتهای پیشین خود همایون، این گفتمان کمرنگتر بود.
در این میان میتوان به ریتمهای اجرایی نیز اشاره کرد که برخلاف سیاق پیشین، بر گفتمان موسیقی ایرانی تاکید بارزتری داشتند.
ز) موضوع دیگر که بسیار متوجه نگارنده قرار گرفت، تنظیم آثار بود. در کنسرتهای این چنینی با این مخاطب و ساز و کار، عموما تنظیمها بسیار ساده و به سمتِ همصدا بودن بافتها پیش می رود.
دلیل نیز مشخص است، درک بافتها در تنظیم پیچیدهی آثار برای مخاطب چند ده هزاریِ عام، سخت است و به این دلیل بسیاری از مجریان امروز، از ارایه ی این تنظیمها بر روی استیج هراس دارند. حتی در اجرای دوباره ی آثارشان بر روی استیج، در بسیاری ازموارد، تنظیمها ساده میشوند تا هم زمان و هزینه ی کمتری برای تمرین صرف شود و هم سیل مخاطبین عام با آن قطعات ارتباط بیشتری بگیرند.
این مساله هر چه با شد در طول زمان باعث شده است تا سلیقهی مردم و به تبع آن هنرمندان به سمت همصدا بودنِ بافتهای تنظیمی پیش برود. گویی چندصدایی و ارکستراسیون که از مهمترین شاخصههای موسیقیِ درست در جهان بوده و هست و خواهد بود، لقلقه ای بیش نیست!
در نظر نگارنده، اینکه قطعاتی مثل اشک مهتاب با همان پولیفونیِ قدیمش اجرا شد و یا اینکه خطوطِ کنترپوانتیکِ سازهای زهی در زیر صدای خواننده بدون ترس از «پس زده شدن» توسط مخاطب خودنمایی میکردند، اتفاق بسیار مثبت و سازندهای است.
این نگرش به تنظیم، هم غنا و کیفیت موسیقی اجراییِ این کنسرت را بالاتر برده و هم راهبری مشخص برای دیگر خوانندگان و هنرمندان جوانتر در تولید و اجرای آثار خواهد بود، وقتی بدانند همایون شجریان نیز بدون واهمه از عدم اقبال احتمالیِ برخی از مخاطبان، همه چیز را انیسون و همصدا نمیخواهد.
بهراستی در فضای موسیقی معاصر ایران، اگر هنرمندان شناختهشدهای مثل همایون شجریان نقش خود را در چنین راهبردها و تغییر سلیقهها ایفا نکنند، ماجرا به جایی خواهد رسید که موسیقیهای تولید شده، رسما با اصول و علم موسیقی نسبتی نخواهد داشت. نوعی «آنتی آکادمیزم» حادث میشود که عدهای برای دلِ خود تاکید بر اصول داشته و عدهای صدها سانس کنسرت و دهها ترک بدون توجه به حداقلِ اصولِ علمیِ موسیقی اجرا و تولید میکنند. همانگونه که متاسفانه امروزه بسیار شاهد آن هستیم.
و) مساله آخر،موضوع انتخاب آثاری از شجریان بزرگ در این کنسرت بود. این موضوع از آنجا که اشاره به بحث بیانگری در موسیقی و از آنجا مرتبط با مباحث هستی شناختی موسیقی است، مجال مستقلی میطلبد.
اما اشارهوار در نظر نگارنده، خواندن آثار قدما بالاخص با تنظیم جدید، از آن جا که بازآفرینیِ نوین از یک متریال قدیمی تر است امری کاملا مثبت است.
برای مثال سروچمان استاد شجریان که پیش از این اونیسون با ساز بندی سهتار و نی و تمبک شنیده شده، در این کنسرت با تنظیم جدید، با بیانی متفاوت و بالطبع با هستیِ متفاوت بروز دارد.
این یعنی زنده بودن آثار در زمان معاصر و تاکید بر اینکه هر دورهی زمانی، بیانِ نوین و خلاقانه از هر اثر ضروری است، به عبارتی دیگر هر نسلی تفسیر، بیان و بازآفرینیِ خودش را از هر اثر قدیمی دارد.
در فرجام، به ابتدای جستار رجوع میکنم: همایون شجریان چه بخواهد چه نخواهد نمایندهی استاد شجریان بزرگ و چشم و چراغِ خانهی مظلوم موسیقی ایرانی است.
کنسرت پر مخاطب و با عواید بالای مالی اصلا بد نیست. موسیقیِ اجرایی هم نباید لزوما موسیقی قدما با بیان قاجاریاش باشد.
«بد»، زمانی است که موسیقی در عین اقبال میلیونی مخاطبان، سهل انگارانه، بی کیفیت، نادرست یا صرفا بر مبنای تاثیرگذاری از هر راه و شوآف و خودنمایی باشد.
راهی که همایون در این کنسرت آغاز کرده راهی است صواب، که در عین تعدد اجرا و اقبال مخاطبین (که بخشی از آن قهری و مربوط به نام بزرگ شجریان است) کیفیت اجرا، ساختارِ موسیقی (در تقابل با توجه صرف به اقبالِ مخاطبین ِ عام) و نیز اصول علمی موسیقایی را نیز در نظر دارد. این راه، کمابیش همسو با مسیری است که از اول از همایون شجریان انتظار میرفت.
تاریخ انتشار : چهارشنبه 29 تیر 1401 - 11:56
دیدگاهها
دقیق و لذتبخش؛ از خواندن این جستار بسیار آموختم و بسیار ممنونم که دست به قلم شدید.
افزودن یک دیدگاه جدید