به یاد اساتید تار
هوشنگ ظریف؛ تجسم پاکیزگی درون و برون
سید ابوالحسن مختاباد
[ روزنامهنگار و پژوهشگر تاریخ موسیقی معاصر ایران ]
تجربه حضور او در خانه موسیقی، به خصوص از سالهای پایانی دهه هشتاد، نمونهای از این رفتارها بود که جسم زیبا و باوقارش تاب آن کجرفتاریها را نیاورد و البته دیگر نامهربانیها مزید بر علت شد تا افسرده شود و گوشهگیری اختیار کند. در آخرین گفت وگوی همسرشان، خانم صالحی گرامی، به عینه این ماجرا و فسرده شدن روحی و جسمی استاد ظریف بیان شده است.
این فراز از گفت وگوی ایشان را بخوانید:
«آنقدر غصه خورد و غصههایش را در سینه حبس کرد تا آرام آرام افسردگی گرفت و بیماریش شدت یافت و در این مدت جز دوستان و شاگردان صمیمیاش کسی حالی از او نمیپرسد. سه سال است که در این خانه نشستهام و جز برای رفتن دکتر از منزل خارج نشدهام»(روزنامه ایران- بهمن ۱۳۹۸)
من این فرصت را داشتم که در سالهایی که خود منتقد خانه موسیقی بودم، از گلایههای او از برخی بشنوم. او سخت از نوع مدیریت خانه موسیقی گلهمند بود و به رغم آنکه خود در پایهریزی بنای آن سهم داشت و از بنیانگزاران بود،اما فکر نمیکرد ناراستیها و دنائتپیشگی برخیها تا بدان پایه باشد که حتی برخی بدیهیات اخلاقی را پاس ندارند. با این که از جار و جنجال پرهیز میکرد اما در یک موضوع ورود و حتی در میزگردی مطبوعاتی شرکت کرد و در برابر برخی آسانخواران که میخواستند ردیف علیاکبرخان شهنازی را کپی کرده و به نام خود منتشر کنند،موضعگیری کرد.
استاد ظریف مدتی بعد کنار کشید چرا که نمیخواست به عنوان دکور و زینتالمجالس از او استفاده کنند و تقریبا دیگر کمتر در کارهای صنفی فعالیت داشت اما همه گاه وقتی افرادی را میدید درد دل میکرد و از اوضاع مینالید.
البته این فشارها منحصر به اهل موسیقی نبود،بلکه از سوی دولت هم فشار وارد میآمد. برای نمونه در سال 85 که وزارت ارشاد دولت احمدینژاد روی کار آمد، روزی استاد را دیدم و سخت گلهمند بود که "بعد از سالها تدریس باید دوباره مجوز بگیرد و علاوه بر آن فرم پر کند و تست اعتیاد بدهد."
ظریف استاد و معلمی بینظیر بود، بیعقده و کینه. دلسوزیاش برای شاگردان مثل یک پدر برای فرزند بود. اگر سختگیریهایی هم داشت، تنها به دنبال این بود که شاگردان درک ودریافت عالی را به خوبی بتوانند پیاده و اجرا کنند. از گفت و گوی بلندی که با استاد علیزاده داشتم بخشی هم درباره شاگردیاش در محضر استاد ظریف بود. البته استاد علیزاده زمانی که به هنرستان نیامده بود آقای ظریف معلم سرود آنها بود و سپس وقتی به هنرستان آمد معلم آموزش تار آنها شد.
این خاطره جالب زمانی است که قرار بود در استودیو قطعهای را ضبط کنند و از قرار آقای ظریف وقت نمیکند و به آقای علیزاده که شاگرد هنرستانش و آن زمان جوانی ۱۳ تا ۱۴ ساله بود میگوید برو به استودیوی فلان و بگو مرا ظریف فرستاده و میتوانم بخش تار این قطعه را به جای ایشان بزنم که ضبط کنید. خود آقای علیزاده هم وقتی این خاطره را تعریف میکرد حسی از احترام و لذت را در چشمانش میتوانستی بخوانی. اینکه نوازندهای در تراز ظریف که معلم هست به شاگردش،آن هم شاگرد نوجوان، چنین میدانی بدهد، من حداقل کمتر در میان اهل موسیقی چنین فرصتبخشیهایی را دیدهام؟
ای کاش فرصتی میکرد و ردیف موسیخان معروفی را خود مینواخت و انتشار میداد، چرا که در پاکیزهنوازی و شفافیت مضرابها و دقت در کار بینظیر بود و قطعا ردیفی که او انتشار میداد از این منظر بسیار قابل اعتنا بود. او در محضر دو استاد نامدار تار و ردیف موسیقی دستگاهی(استادان علیاکبرخان شهنازی و موسی معروفی) آموزش دید و علاوه بر آن دوستی بیش از نیم قرنی با فرامرز پایور که تجسم خلاقیت و نظم و اخلاق بود، ظریف را شایسته این جایگاه میکرد که ردیفش اعتباری ویژه داشته باشد.
یادش گرامی و روحش شاد.
منبع:
سایت موسیقی ما
تاریخ انتشار : دوشنبه 19 اسفند 1398 - 09:30
افزودن یک دیدگاه جدید