به بهانه چهلوپنجمین زادروز علیرضا قربانی خواننده نسل نوی آواز ایران
چیزی نمیدانم از این دیوانگی و عاقلی
موسیقی ما - علیرضا قربانی امروز 45 ساله میشود؛ این یعنی آنکه خوانندهی حرفهای و خوشاخلاق، سالهای سال فرصت دارد برای اضافه کردن آثار درخشان به گنجینهی موسیقی ایران؛ هر چند تا همین حالا هم آنقدر اثر خوانده و آنقدر قطعات ناب و پرمخاطب عرضه کرده که خیالش راحت باشد نامش در تاریخ موسیقی معاصر ایران ماندگار است. اگرچه هنرمندی چون او لابد این را خیلی خوب میداند که هر چه مربوط به گذشته است -هر چهقدر هم زیبا و بااهمیت- باید کناری بگذارد و به آثار جدیدی فکر کند پربارتر از آنها.
علیرضا قربانی سال 1351 متولد شد. مثل خیلی از اساتید آوازخوانی، از کودکی آموزش قرائت قرآن را شروع کرد. خواندن کلام الهی، فنونی مشابه آواز دارد. از همین روی وقتی تنها دوازده سالش بود، آموختن موسیقی ایرانی و ردیفهای آوازی را نیز شروع کرد. قربانی تا سالهای بسیار «آموختن» را رها نکرد و در این سالها از حضور بزرگان بسیار بهره برد. کسانی مثل خسرو سلطانی، بهروز عابدینی، مهدی فلاح، حسین عمومی، احمد ابراهیمی و البته علی تجویدی. او اما تنها به بهرهبردن از حضور اینان قناعت نکرد و شیوههای آوازی طاهرزاده، ظلی و ادیبخوانساری را نیز به شکل غیرمستقیم فرا گرفت و به قول خودش، بهرههای بسیار از «غلامحسینبنان» گرفت. «بنان» انگار آوازخوانی بود از جایی دیگر، از جهانی دیگر؛ خوانندهای جامعالاکناف، تصنیفخوان و آوازخوان -با ارکسترهای بزرگ و آنسامبلهای کوچک- و برای همین هم هست که علیرضا قربانی از تأثیر او بر خودش میگوید؛ همچنانکه از تأثیر «محمدرضا شجریان» بر آوازش.
این خواننده حالا درست 20 سال از عمر 45 سالهی خود را به شکل حرفهای به فعالیتهای موسیقایی پرداخته است. با آهنگسازان بزرگی چون فرهاد فخرالدینی، همایون خرم، علی تجویدی، کیخسرو پورناظری، داریوش طلایی و دیگران کار کرده و با آوازخوانی روی اولین آثار بسیاری از جوآنها آهنگساز، آنها را به دنیای موسیقی معرفی. با همهی اینها، نه خودش و نه علاقهمندانش نمیتوانند ادعا کنند تمام آثاری که اجرا کرده، آثاری بیعیبونقص بودهاند؛ اما میتوان با خیال راحت گفت تمام آنها، تلاشهای صادقانهی هنرمندی بوده که همواره به اعتلای موسیقی ایران اندیشیده است. صرفنظر از فعالیتهای حرفهای این خواننده اما نمیتوان از علیرضا قربانی گفت و از رفتار و اخلاقش در مواجهه با جریانات، هنرمندان، مردم و رسانهها نگفت. اصلاً شاید برای همین هم هست که قطعاتش اینچنین در تنهاییها، در عاشقیها، در رنجها و در غمها تسکیندهنده است.
اما داستان خلق این اثر و اصلاً همراهی قربانی جوان با ارکستر ملی، داستان غریبی است. او چند کنسرت در تهران -تالار وحدت- میگذارد که ماحصلش یک اثر صوتی میشود و «منوچهر صادقی» (شاگرد صبا و استاد دانشگاه UCLA) آن را میشنود. چند باری با قربانی تلفنی صحبت و او را به «علی تجویدی» معرفی میکند و به این ترتیب، قربانی شاگرد تجویدی میشود. بعد از سه سال که از آمد و شد قربانی به خانهی تجویدی میگذرد، یک غروب، استاد آهنگساز بیمقدمه به او میگوید: «دوست داری به اركستر ملی معرفیات كنم؟» معلوم است که دوست دارد. همین میشود آغاز راه قربانی با ارکستری بزرگ با رهبری یکی از ستونهای موسیقی معاصر ایران.
خوانندهی جوان با این ارکستر کنسرتهای متعدد (در تهران و شهرستانها) میگزارد و بعد از آن، «اشتیاق» در سال 79 منتشر میشود و قربانی این بخت را پیدا میکند که هنوز سیساله نشده، آلبومی منتشر کند که علاوه بر یدک کشیدن نام آهنگساز پرافتخاری چون فخرالدینی، نوازندگان بزرگی چون ارسلان کامکار، شهریار فریوسفی، علیرضا خورشیدفر، پریچهر خواجه، محمود فرهمند و بسیاری دیگر در آن حضور داشته باشند. قربانی از این آزمون سربلندتر از آن چیزی بیرون میآید که تصور میشد. او در این اثر اشعار فریدون مشیری و فخرالدین عراقی را با صدایی تازه و سرحال خواند و چنان تحریرهایی به آن داد که از همان زمان خیلیها با شنیدنش دلشان گرم شد که یک چهرهی جوان در آواز ایران ظهور کرده است.
«فخرالدینی» آن زمان علاقهی بسیاری به خوانندهی جوانش داشت و از او با القاب ستایشآمیزی یاد میکرد. مثلاً گفتهاند که او را «شجریان دوم» خطاب کرده است. قربانی هم همواره تأکید داشت که «فخرالدینی» پدر معنویاش به حساب میآید. همین بده و بستان معنوی هم اتفاقات عجیب هنری را رقم زد.
به هر ترتیب «ارکستر ملی ایران» از زمان تأسیس در سال 77 با حضور فخرالدینی به عنوان رهبر و مدیر اجرایی ارکستر و اساتیدی چون علی تجویدی، حسین دهلوی، هوشنگ کامکار و بسیاری دیگر -به عنوان شورای فنی ارکستر- سالهای درخشانی را پشت سر گذاشتند؛ اما از آنجا که در این سرزمین، فعالیتهای فرهنگی و هنری همواره با چالشهای بزرگی همراهاند، در سالهای بعد این ارکستر دچار مشکلات فراوانی میشود و فخرالدینی ارکستر را با «چنگ و دندان» نگه داشت.
خوانندهی جوان از همان زمان تاکنون، بسیار با ارکسترهای بزرگ فعالیت داشته و تجربیات متفاوتی در این زمینه رقم زده است. هرچند که به قول خودش، مشغلههایش در برگزاری کنسرت و همچنین حضور در فستیوالهای مختلف، امکان ادامهی فعالیتهایش با ارکستر ملی به رهبری «فرهاد فخرالدینی» در سالهای آخر را فراهم نکرد؛ اما بعد از سال 88 دو رپرتوار متفاوت از «فردین خلعتبری» را به صورت ارکسترال روی صحنه برد. ارکستر جدید با رهبری «بردیا کیارس» هم میتوانست قدمهای بزرگی بردارد و در همان چند اجرای محدود هم این مسأله را ثابت کرد. اما به قول «حسین علیزاده» آن ارکستر با یک کودتا از بین رفت! با همهی اینها قربانی همواره تأکید داشت: «یكی از علاقهمندیهای من این بود كارهایی را اجرا كنم كه رنگوبوی ایرانی داشته، اما برای اركسترهای بزرگ نوشته شده باشد.»
او خیلی زود گروه خورشید را راه انداخت تا به قول خودش حالوهوای آن روزها را زنده کند و «فصل باران» را هم منتشر کرد. قربانی در این اثر قطعات را به شکلی کاملاً سنتی اجرا کرد و آوازهایی در اوج خواند و تحریرهایی زد که تقلید از کس دیگری در آن کمتر شنیده میشد. او با دومین آلبوم خود، تا حدودی توانست صدایش را به عنوان صدایی تازه معرفی کند و علاوه بر آن نشان دهد که برای «شعر» نیز اهمیت بسیاری قائل است و هرگز نمیخواهد آن را به نفع موسیقی سانسور کند و تمام تلاشش را میکند تا حس کلمات و اشعار را به مخاطب منتقل کند.
اینها گفتههای علیرضا قربانی است و همین جملات کوتاه میتواند نشاندهندهی علاقهی بسیار او به بازخوانی آثار گذشتگان باشد؛ بهخصوص آنکه «علی تجویدی»، «فرهاد فخرالدینی» و «همایون خرم» نقش مهمی در زندگی هنری او داشتهاند. قربانی از معدود خوانندگان نسل جدید است که هم با «تجویدی» همکاری داشته و هم با «خرم». علاقهی تجویدی به این خوانندهی جوان چنان بود که همواره در زمان حیاتش تأکید داشت تا آثارش در ارکستر ملی را او بخواند. این مسأله را با همسرش نیز در میان گذاشته بود. در عین حال، قربانی علاقهی بسیاری به همایون خرم داشت و او را از معدود هنرمندانی میدانست که نسلهای مختلفی از ایرانیان با آثارش خاطره دارند و از او با عنوان «حلقه واسط موسیقی امروز ایران با نسل گذشته» یاد میکرد.
آشنایی او با «خرم» در سال 1377 شکل گرفت و یک دههی بعد «رسوای زمانه» منتشر شد. در آن سال برای استاد «خرم» مراسم نکوداشتی برگزار شد و قربانی در اولین حضورهای جدیاش در آن آواز خواند. بعد از آن نیز به ارکستر ملی رفت و تعدادی از قطعات او را با این ارکستر اجرا کرد. خودش در این باره میگوید: «در طول مدتی که در ارکستر ملی حضور داشتم، تعدادی از آثار استاد را اجرا کردم تا اینکه این نزدیکی و همراهی با استاد خرم به جایی رسید که همراه با استاد تصمیم گرفتیم مجموعهای از آثار قدیمی و خاطرهانگیز ایشان را در قالب آلبومی با عنوان «رسوای زمانه» اجرا و منتشر کنیم. یادم هست که انتشار این آلبوم بازتاب خوبی در میان مردم داشت و خاطره شد. لحظات مختلفی را برای ضبط آلبوم «رسوای زمانه» با استاد خرم زندگی کردهام. خوب یادم هست که سر ضبط این آلبوم او از مراحل مختلف عرفان صحبت میکرد و آگاهی بالایی نسبت به مسائل مختلف داشت. در واقع ابعاد شخصیتی و دانش این هنرمند وسیع بود.»
«خرم» همواره به قربانی تأکید میکرد که اخلاق نیک هنرمند از هنر او واجبتر است. شاید به همین خاطر است که خوانندهی 45 ساله همواره این مسأله را لحاظ کرده است. همانطور که انتظار میرفت «رسوای زمانه» ملودیهای بینظیری داشت و قربانی به خوبی اجرای آنها را به انجام رساند و توانست خاطرهی اجرای آنها را زنده کند.
او در این آلبوم، موسیقی تنبور را به خوبی اجرا کرد و این موسیقی را بسیار درست خواند. او با خواندن این اثر نشان داد که علاوه بر اجرای موسیقی ردیف-دستگاهی و موسیقی ارکسترال، در اجرای موسیقی مقامی نیز توانایی دارد و البته آهنگسازی سرزندهی خانوادهی پورناظریها نیز تأثیر فراوانی در این موفقیت داشت.
«قطرههای باران» دومین همکاری او و این خانواده بود. این اثر دیگر در حال و هوای موسیقی تنبور نبود؛ بلکه باید آن را تلفیقی از فضای غربی و موسیقی سنتی ایران دانست. هر چند که حال و هوای کلی آن، موسیقی سنتی ایران بود. «قطرههای باران» هم از نظر گردش ملودیها و هم در تنوع آنها، تصنیفهای بینظیر و پیچیده، اتفاق جدیدی محسوب میشود. در واقع میتوان گفت رجوع به موسیقی اصیل ایرانی توسط استاد کیخسرو پورناظری به همراه خلاقیت و نوآوریهای تهمورس و سهراب پورناظری اثری دلنشین را ارائه داد. در این آلبوم «پرتو کرمانشاهی» ابتدای برخی قطعات دکلمه کرده است. محوریت اثر بر تصانیف استوار است و میتوان حضور پرقدرت گروه شمس را نیز در آن دید. «سهراب پورناظری» در رونمایی این اثر گفت: «به نظر من، علیرضا قربانی در این اثر یکی از پر قدرتترین اجراهای خود را انجام داده و نقش بسیار تعیینکنندهای داشته و دارد.»
قربانی خودش نیز این اثر را بسیار دوست دارد و دربارهاش میگوید: «نکتهای که در این کار برای من بسیار مهم بود، قالب ارکستراسیون ایرانی است که طعم و بوی موسیقی ایرانی میدهد و این وظیفه ما است که ترویجدهنده موسیقی اصیل ایرانی باشیم؛ موسیقیای که برخاسته از ردیف دستگاهی ایرانی است و متأسفانه در سالهای اخیر -با تمام احترام و دستبوسی که نسبت به هنرمندان عرصه موسیقی دارم- به آن توجهی نشده و ما شاهد آثاری هستیم که دارای کیفیت خوبی نیست.» او در سالهای بعد تیتراژ «وضعیت سفید» را نیز با سهراب به انجام رساند.
طلایی و قربانی به همراه جمشید شمیرانی (نوازنده تمبک) در این اثر بداههنوازیها و بداههخوانیهای درخشانی دارند. «جلوه گل» که در کنسرتی در فرانسه اجرا و توسط یک کمپانی فرانسوی منتشر شده بود، پس از چند سال توسط «آوای باربد» در ایران نیز به انتشار در آمد. بخش اول این اثر در دستگاه آواز ابوعطا است كه در آن دو تصنیف از علیاكبرخان شهنازی و عارف در کنار قطعاتی بداهه اجرا شده است. بخش دوم نیز در دستگاه همایون اجرا شده كه مانند بخش اول به صورت كلاسیك دستگاهی است و تصنیف دیگری از عبدالحسین شهنازی دارد. همچنین در آن تصنیف معروف «بهار دلکش» (اثر درویشخان) نیز به اجرا در آمده است. ضبط و مسترینگ این اثر در فرانسه انجام شد و به همین خاطر، از کیفیت صوتی قابل ملاحظهای برخوردار است.
اما آنچه مخاطب عام را جذب این اثر کرد، موارد تکنیکی و خارقالعادهی اثر نبود. علاوه بر ملودیهای شیرین و آواز زیبای قربانی، میتوان گفت یکی از مهمترین نقاط قوت این اثر، اشعار آن است. در این آلبوم، آواز «بیقرار» و تصنیف «ارغوان» (با شعری از سایه) هیت شدند و «حریق خزان» با گذشت پنج سال از زمان انتشارش، همچنان به فروش میرود.
اما قربانی بار دیگر در این اثر بازخوانی کرد؛ اتفاقی که دربارهاش میگوید: «در تمام دنیا بازخوانی شبیه به آنچه ما در موسیقیمان داریم، وجود دارد. مگر ما امروز تصنیف «مرغ سحر» را نمیخوانیم؟ چند ده نفر خواننده تراز اول از زمان مرحوم قمرالملوک وزیری تا امروز تصنیف «مرغ سحر» را خواندهاند. وقتی یک کار خوب است و مردم به آن علاقه دارند، چه بهتر که بازخوانده شود. البته من با تقلید عین به عین مخالفم و معتقدم هر زمان هنرمند میتواند یک اثر هنری خوب را بازسازی کند و روایت و امضای شخصی خود از آن اثر را برجای بگذارد. جالب است که بگویم یک بار من در اسپانیا یک سیدی دیدم که ملودی خاصی را 15 نفر با برداشتها و روایتهای خود خوانده بودند! این کار به عقیده من ارزش هنری دارد. از طرفی شکی نیست که امروزه بسیاری از ملودیهای 50-40 سال پیش را -که به قول استاد خرم آسمانی بودند- جوانهای ما به سبب پایین بودن کیفیت نشنیدهاند. چه چیزی بهتر از اینکه بتوان آنها را با ارکستراسیون امروزی بازسازی کرد و خوانندهای که تبحر دارد آن را بخواند و کسانی که آن را نشنیدهاند، بشنوند. هرچند این نکته مهم است که زمانی یک هنرمند میتواند بازخوانی و بازسازی انجام دهد که سطح هنری آن اثر را از سطح هنری کار اصلی پایینتر نیاورد. خواننده کار باید توانایی اجرای آن را داشته باشد و کسی که میخواهد آن را تنظیم کند، موسیقی ایرانی را بشناسد. در اصل کسی میتواند یک اثر هنری را بازسازی و بازخوانی کند که خاستگاه فرهنگیاش از جنس همان موسیقی باشد و آن را به فرم جدید تنظیم کند.» او بر این اعتقاد است که بسیاری از آثار «گلها» و حتی هنرمندانی چون عارف و شیدا اصلاً به گوش نسل جدید هم نرسیدهاند و به همین خاطر، باید آنها را بازخوانی کرد.
در ارکستراسیون آلبوم «دخت پریوار» سازهای زهی، بادی، کوبهای و الکترونیک به کار رفته و نتیجه آن چیزی شده که به قول «شهاب حسینی» یک موسیقی تصویری است و میتواند تصورات مخاطب را به پرواز درآورد. اشعار این اثر عاشقانه و گاه تلخ هستند و یک آهنگسازی و نوازندگی نرم و روان را میتوان در آن مشاهده کرد. این مجموعه شامل یازده است و علیزاده دربارهی آن گفته: «نگاه مینیمال شاخصهی اصلی «دخت پریوار» است. برخلاف آلبوم «حریقخزان»، کمتر از صداهای انسانی به شکل گروه کُر استفاده شده است. همینطور شنوندهی حرکات ارکستری بیشتری نسبت به قبل هستیم. بازیهای ارکستری که به دقت روی آنها کار شده و اعتمادی که به صدای خواننده در این مجموعه صورت گرفته است. هارمونی کار طبیعتاً هارمونی کلاسیک نیست و بنابراین شنوندگان بین این قطعات نباید به دنبال شنیدن دائمی درجات تُنال باشند. بلکه تا جای ممکن باید نگاه مُدال و ملودیمحور و هارمونیهای افقی را دنبال کنند. این فضای مُدال در بعضی قطعات با توجه به شعر و فضا، گاهی کمرنگتر و نزدیک به موسیقی تُنال و در بعضی قطعات به موسیقی آزاد گرایش دارد.»
او آثار دیگری چون «مدار صفردرجه» را هم به کارگردانی حسن فتحی و آهنگسازی «فردین خلعتبری» خواند و با همراهی «افشین یداللهی» مثلثی را شکل دادند که یکی از موفقترین مثلثهای موسیقایی بعد از انقلاب بود. حالا البته دکتر یداللهی روی در نقاب خاک کشیده اما قطعهای که این مثلث برای «مدار صفر درجه» و صحنه اعدام سرهنگ «فتاحی» ساختهاند، یکی از تأثیرگذارترین تیتراژهای تلویزیونی است. قربانی خاطرهی اجرای این قطعه را چنین تعریف میکند: «یادم میآید من در استودیو بودم که فردین شبانه زنگ زد و گفت چیزی برای این سکانس میخواهم. آن موقع داشتم روی «قاف عشق» کار میکردم. فردین ساعت 12 شب آمد و لحظات بسیار خوب، درخشان و پراحساسی شکل گرفت. شعر این قطعه متعلق به فردین است و او خیلی خوب آن صحنه را درک کرده بود. من شروع به خواندن کردم و از فردین پرسیدم که چهطور میخوانم؟ اما او هیچ نمیگفت! تنها اشاره میکرد که برو، یعنی ادامه بده. دستش را به دیوار تکیه داده بود و به پهنای صورتش اشک میریخت. گفت: «هر جور میخوانی، خوب است. من هیچ نمیگویم. تو فقط بخوان!» و من خواندم و سریع هم کار جمع شد. شاید تنها کسی که از عهده نوشتن آن کار بر میآمد فردین خلعتبری بود که از آهنگسازان استاندارد ایران است. او به جهت فرم آهنگسازی، دانش و استاندارد واقعاً یکی از برترینها است.»
این تجربه در «شهرزاد» نیز تکرار شد که البته بعد از قسمت پنجم، آهنگساز و خواننده دیگری کار را ادامه دادند. قربانی دربارهی فعالیتهایش در این باره میگوید: «من هیچوقت در تصورم نبود که تیتراژ بخوانم. در واقع علاقهای هم به این کار نداشتم؛ چون تخصص و علاقهمندی خودم را در چیز دیگری میدیدم. اما پس از سریال «کیف انگلیسی» در سایه حضور دلگرمکننده استاد فرهاد فخرالدینی و اقبالی که پدید آمد، کمکم مجاب شدم که با انتخابهای درست میتوانم این روند را ادامه دهم. البته ناگفته نماند که پس از «شب دهم» بهطور تقریبی تعداد سریالهایی که به من پیشنهاد میشد، افزایش پیدا کرد.»
«فردین خلعتبری» هم دربارهی همکاریهای طولانیمدتش با قربانی گفته است: «خوانندهها سه دستهاند: یک عده که وقتی میخوانند، اثر را تضعیف میکنند! عده دیگر خوانندگانی هستند که فقط اجرا میکنند و دسته سوم خوانندگانی که خواندن آنها اثر را بالا میکشد. علیرضا قربانی حتی از دسته سوم هم فراتر است. امروز قربانی چند برگ خرید مهم دارد که هر اثری را بخواند آن را به بالندگی میرساند و چند سطح آن را ارتقا میدهد. دلیل اول جنس صدا و توانایی خوانندگی او است. دلیل دوم فرهنگ شخصی و فرهنگ موسیقایی او است که در این سالها فرهنگ متفاوتی از خوانندگی را ارائه کرده؛ چراکه هر اثری را برای خواندن قبول نکرده و در هر جایی نخوانده است. خواندن او در بخش آوازی آلبوم «فروغ» کاملاً مؤلف بودن قربانی را میرساند و بسیار آواز استخوانداری را خوانده است.»
همکاری علیرضا قربانی، فردین خلعتبری و افشین یداللهی به عنوان سه ضلع مثلث موفقی که توانست در دهه 80 و 90 مجموعهای از ماندگارترین تیتراژهای تلویزیونی بعد از انقلاب را به نام خود ثبت کند، بعد از سالهای نسبتاً طولانی که از پخش تیتراژ سریال «شب دهم» (اولین همکاری این سه نفر) میگذشت، در قالب آلبومی به نام «من عاشق چشمت شدم» به بازار موسیقی آمد. اولین قطعهی آن آلبوم «من عاشق چشمت شدم» تیتراژ سریال «مدار صفر درجه» بود.
«سامان صمیمی» دربارهی این اثر گفته است: «دو سه سال پیش در یکی از سفرها، کتاب مجموعه اشعاری در دستم بود که آقای قربانی آن را تورق کرد و شعری از فروغ فرخزاد نشانم داد و گفت شعر زیبایی است و من آن را خیلی دوست دارم که اگر بتوانی روی آن کار کنی، خیلی خوب است. دقیقاً همان شعر فروغ «بعدها» بود که اکنون در آلبوم فروغ خوانده. چند سالی گذشت و سال گذشته کمی آن را زمزمه کرده و روی آن کارکردم. قربانی هم از ملودی خوشش آمد و در نتیجه، آن را نوشتم و ضبط کردیم. یکسری کار دیگر هم با هم داشتیم که توافق کردیم به صورت آلبوم جمع کنیم و چون یک قطعه دیگر هم از اشعار فروغ در مجموعه داشتیم، نام آلبوم را «فروغ» گذاشتیم. ایده اولیه از آقای قربانی شکل گرفت و من ماجرا را ادامه دادم. من کار کردم و ایشان خواند. برای ایشان فرقی نمیکند آهنگساز چه کسی باشد و رفاقت را در نظر نمیگیرد. مهمترین مسأله ماهیت خود قطعه است.»
.
علیرضا قربانی سال 1351 متولد شد. مثل خیلی از اساتید آوازخوانی، از کودکی آموزش قرائت قرآن را شروع کرد. خواندن کلام الهی، فنونی مشابه آواز دارد. از همین روی وقتی تنها دوازده سالش بود، آموختن موسیقی ایرانی و ردیفهای آوازی را نیز شروع کرد. قربانی تا سالهای بسیار «آموختن» را رها نکرد و در این سالها از حضور بزرگان بسیار بهره برد. کسانی مثل خسرو سلطانی، بهروز عابدینی، مهدی فلاح، حسین عمومی، احمد ابراهیمی و البته علی تجویدی. او اما تنها به بهرهبردن از حضور اینان قناعت نکرد و شیوههای آوازی طاهرزاده، ظلی و ادیبخوانساری را نیز به شکل غیرمستقیم فرا گرفت و به قول خودش، بهرههای بسیار از «غلامحسینبنان» گرفت. «بنان» انگار آوازخوانی بود از جایی دیگر، از جهانی دیگر؛ خوانندهای جامعالاکناف، تصنیفخوان و آوازخوان -با ارکسترهای بزرگ و آنسامبلهای کوچک- و برای همین هم هست که علیرضا قربانی از تأثیر او بر خودش میگوید؛ همچنانکه از تأثیر «محمدرضا شجریان» بر آوازش.
این خواننده حالا درست 20 سال از عمر 45 سالهی خود را به شکل حرفهای به فعالیتهای موسیقایی پرداخته است. با آهنگسازان بزرگی چون فرهاد فخرالدینی، همایون خرم، علی تجویدی، کیخسرو پورناظری، داریوش طلایی و دیگران کار کرده و با آوازخوانی روی اولین آثار بسیاری از جوآنها آهنگساز، آنها را به دنیای موسیقی معرفی. با همهی اینها، نه خودش و نه علاقهمندانش نمیتوانند ادعا کنند تمام آثاری که اجرا کرده، آثاری بیعیبونقص بودهاند؛ اما میتوان با خیال راحت گفت تمام آنها، تلاشهای صادقانهی هنرمندی بوده که همواره به اعتلای موسیقی ایران اندیشیده است. صرفنظر از فعالیتهای حرفهای این خواننده اما نمیتوان از علیرضا قربانی گفت و از رفتار و اخلاقش در مواجهه با جریانات، هنرمندان، مردم و رسانهها نگفت. اصلاً شاید برای همین هم هست که قطعاتش اینچنین در تنهاییها، در عاشقیها، در رنجها و در غمها تسکیندهنده است.
- اشتیاق
اما داستان خلق این اثر و اصلاً همراهی قربانی جوان با ارکستر ملی، داستان غریبی است. او چند کنسرت در تهران -تالار وحدت- میگذارد که ماحصلش یک اثر صوتی میشود و «منوچهر صادقی» (شاگرد صبا و استاد دانشگاه UCLA) آن را میشنود. چند باری با قربانی تلفنی صحبت و او را به «علی تجویدی» معرفی میکند و به این ترتیب، قربانی شاگرد تجویدی میشود. بعد از سه سال که از آمد و شد قربانی به خانهی تجویدی میگذرد، یک غروب، استاد آهنگساز بیمقدمه به او میگوید: «دوست داری به اركستر ملی معرفیات كنم؟» معلوم است که دوست دارد. همین میشود آغاز راه قربانی با ارکستری بزرگ با رهبری یکی از ستونهای موسیقی معاصر ایران.
خوانندهی جوان با این ارکستر کنسرتهای متعدد (در تهران و شهرستانها) میگزارد و بعد از آن، «اشتیاق» در سال 79 منتشر میشود و قربانی این بخت را پیدا میکند که هنوز سیساله نشده، آلبومی منتشر کند که علاوه بر یدک کشیدن نام آهنگساز پرافتخاری چون فخرالدینی، نوازندگان بزرگی چون ارسلان کامکار، شهریار فریوسفی، علیرضا خورشیدفر، پریچهر خواجه، محمود فرهمند و بسیاری دیگر در آن حضور داشته باشند. قربانی از این آزمون سربلندتر از آن چیزی بیرون میآید که تصور میشد. او در این اثر اشعار فریدون مشیری و فخرالدین عراقی را با صدایی تازه و سرحال خواند و چنان تحریرهایی به آن داد که از همان زمان خیلیها با شنیدنش دلشان گرم شد که یک چهرهی جوان در آواز ایران ظهور کرده است.
«فخرالدینی» آن زمان علاقهی بسیاری به خوانندهی جوانش داشت و از او با القاب ستایشآمیزی یاد میکرد. مثلاً گفتهاند که او را «شجریان دوم» خطاب کرده است. قربانی هم همواره تأکید داشت که «فخرالدینی» پدر معنویاش به حساب میآید. همین بده و بستان معنوی هم اتفاقات عجیب هنری را رقم زد.
به هر ترتیب «ارکستر ملی ایران» از زمان تأسیس در سال 77 با حضور فخرالدینی به عنوان رهبر و مدیر اجرایی ارکستر و اساتیدی چون علی تجویدی، حسین دهلوی، هوشنگ کامکار و بسیاری دیگر -به عنوان شورای فنی ارکستر- سالهای درخشانی را پشت سر گذاشتند؛ اما از آنجا که در این سرزمین، فعالیتهای فرهنگی و هنری همواره با چالشهای بزرگی همراهاند، در سالهای بعد این ارکستر دچار مشکلات فراوانی میشود و فخرالدینی ارکستر را با «چنگ و دندان» نگه داشت.
خوانندهی جوان از همان زمان تاکنون، بسیار با ارکسترهای بزرگ فعالیت داشته و تجربیات متفاوتی در این زمینه رقم زده است. هرچند که به قول خودش، مشغلههایش در برگزاری کنسرت و همچنین حضور در فستیوالهای مختلف، امکان ادامهی فعالیتهایش با ارکستر ملی به رهبری «فرهاد فخرالدینی» در سالهای آخر را فراهم نکرد؛ اما بعد از سال 88 دو رپرتوار متفاوت از «فردین خلعتبری» را به صورت ارکسترال روی صحنه برد. ارکستر جدید با رهبری «بردیا کیارس» هم میتوانست قدمهای بزرگی بردارد و در همان چند اجرای محدود هم این مسأله را ثابت کرد. اما به قول «حسین علیزاده» آن ارکستر با یک کودتا از بین رفت! با همهی اینها قربانی همواره تأکید داشت: «یكی از علاقهمندیهای من این بود كارهایی را اجرا كنم كه رنگوبوی ایرانی داشته، اما برای اركسترهای بزرگ نوشته شده باشد.»
- فصل باران
او خیلی زود گروه خورشید را راه انداخت تا به قول خودش حالوهوای آن روزها را زنده کند و «فصل باران» را هم منتشر کرد. قربانی در این اثر قطعات را به شکلی کاملاً سنتی اجرا کرد و آوازهایی در اوج خواند و تحریرهایی زد که تقلید از کس دیگری در آن کمتر شنیده میشد. او با دومین آلبوم خود، تا حدودی توانست صدایش را به عنوان صدایی تازه معرفی کند و علاوه بر آن نشان دهد که برای «شعر» نیز اهمیت بسیاری قائل است و هرگز نمیخواهد آن را به نفع موسیقی سانسور کند و تمام تلاشش را میکند تا حس کلمات و اشعار را به مخاطب منتقل کند.
- از خشت و از خاک
- روی در آفتاب
- سوگواران خَموش
- سرو روان
- سمفونی مولانا
- رسوای زمانه
اینها گفتههای علیرضا قربانی است و همین جملات کوتاه میتواند نشاندهندهی علاقهی بسیار او به بازخوانی آثار گذشتگان باشد؛ بهخصوص آنکه «علی تجویدی»، «فرهاد فخرالدینی» و «همایون خرم» نقش مهمی در زندگی هنری او داشتهاند. قربانی از معدود خوانندگان نسل جدید است که هم با «تجویدی» همکاری داشته و هم با «خرم». علاقهی تجویدی به این خوانندهی جوان چنان بود که همواره در زمان حیاتش تأکید داشت تا آثارش در ارکستر ملی را او بخواند. این مسأله را با همسرش نیز در میان گذاشته بود. در عین حال، قربانی علاقهی بسیاری به همایون خرم داشت و او را از معدود هنرمندانی میدانست که نسلهای مختلفی از ایرانیان با آثارش خاطره دارند و از او با عنوان «حلقه واسط موسیقی امروز ایران با نسل گذشته» یاد میکرد.
آشنایی او با «خرم» در سال 1377 شکل گرفت و یک دههی بعد «رسوای زمانه» منتشر شد. در آن سال برای استاد «خرم» مراسم نکوداشتی برگزار شد و قربانی در اولین حضورهای جدیاش در آن آواز خواند. بعد از آن نیز به ارکستر ملی رفت و تعدادی از قطعات او را با این ارکستر اجرا کرد. خودش در این باره میگوید: «در طول مدتی که در ارکستر ملی حضور داشتم، تعدادی از آثار استاد را اجرا کردم تا اینکه این نزدیکی و همراهی با استاد خرم به جایی رسید که همراه با استاد تصمیم گرفتیم مجموعهای از آثار قدیمی و خاطرهانگیز ایشان را در قالب آلبومی با عنوان «رسوای زمانه» اجرا و منتشر کنیم. یادم هست که انتشار این آلبوم بازتاب خوبی در میان مردم داشت و خاطره شد. لحظات مختلفی را برای ضبط آلبوم «رسوای زمانه» با استاد خرم زندگی کردهام. خوب یادم هست که سر ضبط این آلبوم او از مراحل مختلف عرفان صحبت میکرد و آگاهی بالایی نسبت به مسائل مختلف داشت. در واقع ابعاد شخصیتی و دانش این هنرمند وسیع بود.»
«خرم» همواره به قربانی تأکید میکرد که اخلاق نیک هنرمند از هنر او واجبتر است. شاید به همین خاطر است که خوانندهی 45 ساله همواره این مسأله را لحاظ کرده است. همانطور که انتظار میرفت «رسوای زمانه» ملودیهای بینظیری داشت و قربانی به خوبی اجرای آنها را به انجام رساند و توانست خاطرهی اجرای آنها را زنده کند.
- قاف عشق
- بر سماع تنبور و قطرههای باران
او در این آلبوم، موسیقی تنبور را به خوبی اجرا کرد و این موسیقی را بسیار درست خواند. او با خواندن این اثر نشان داد که علاوه بر اجرای موسیقی ردیف-دستگاهی و موسیقی ارکسترال، در اجرای موسیقی مقامی نیز توانایی دارد و البته آهنگسازی سرزندهی خانوادهی پورناظریها نیز تأثیر فراوانی در این موفقیت داشت.
«قطرههای باران» دومین همکاری او و این خانواده بود. این اثر دیگر در حال و هوای موسیقی تنبور نبود؛ بلکه باید آن را تلفیقی از فضای غربی و موسیقی سنتی ایران دانست. هر چند که حال و هوای کلی آن، موسیقی سنتی ایران بود. «قطرههای باران» هم از نظر گردش ملودیها و هم در تنوع آنها، تصنیفهای بینظیر و پیچیده، اتفاق جدیدی محسوب میشود. در واقع میتوان گفت رجوع به موسیقی اصیل ایرانی توسط استاد کیخسرو پورناظری به همراه خلاقیت و نوآوریهای تهمورس و سهراب پورناظری اثری دلنشین را ارائه داد. در این آلبوم «پرتو کرمانشاهی» ابتدای برخی قطعات دکلمه کرده است. محوریت اثر بر تصانیف استوار است و میتوان حضور پرقدرت گروه شمس را نیز در آن دید. «سهراب پورناظری» در رونمایی این اثر گفت: «به نظر من، علیرضا قربانی در این اثر یکی از پر قدرتترین اجراهای خود را انجام داده و نقش بسیار تعیینکنندهای داشته و دارد.»
قربانی خودش نیز این اثر را بسیار دوست دارد و دربارهاش میگوید: «نکتهای که در این کار برای من بسیار مهم بود، قالب ارکستراسیون ایرانی است که طعم و بوی موسیقی ایرانی میدهد و این وظیفه ما است که ترویجدهنده موسیقی اصیل ایرانی باشیم؛ موسیقیای که برخاسته از ردیف دستگاهی ایرانی است و متأسفانه در سالهای اخیر -با تمام احترام و دستبوسی که نسبت به هنرمندان عرصه موسیقی دارم- به آن توجهی نشده و ما شاهد آثاری هستیم که دارای کیفیت خوبی نیست.» او در سالهای بعد تیتراژ «وضعیت سفید» را نیز با سهراب به انجام رساند.
- جلوه گل
طلایی و قربانی به همراه جمشید شمیرانی (نوازنده تمبک) در این اثر بداههنوازیها و بداههخوانیهای درخشانی دارند. «جلوه گل» که در کنسرتی در فرانسه اجرا و توسط یک کمپانی فرانسوی منتشر شده بود، پس از چند سال توسط «آوای باربد» در ایران نیز به انتشار در آمد. بخش اول این اثر در دستگاه آواز ابوعطا است كه در آن دو تصنیف از علیاكبرخان شهنازی و عارف در کنار قطعاتی بداهه اجرا شده است. بخش دوم نیز در دستگاه همایون اجرا شده كه مانند بخش اول به صورت كلاسیك دستگاهی است و تصنیف دیگری از عبدالحسین شهنازی دارد. همچنین در آن تصنیف معروف «بهار دلکش» (اثر درویشخان) نیز به اجرا در آمده است. ضبط و مسترینگ این اثر در فرانسه انجام شد و به همین خاطر، از کیفیت صوتی قابل ملاحظهای برخوردار است.
- حریق خزان
اما آنچه مخاطب عام را جذب این اثر کرد، موارد تکنیکی و خارقالعادهی اثر نبود. علاوه بر ملودیهای شیرین و آواز زیبای قربانی، میتوان گفت یکی از مهمترین نقاط قوت این اثر، اشعار آن است. در این آلبوم، آواز «بیقرار» و تصنیف «ارغوان» (با شعری از سایه) هیت شدند و «حریق خزان» با گذشت پنج سال از زمان انتشارش، همچنان به فروش میرود.
- همآواز پرستوهای آه
- رفتم و بار سفر بستم
اما قربانی بار دیگر در این اثر بازخوانی کرد؛ اتفاقی که دربارهاش میگوید: «در تمام دنیا بازخوانی شبیه به آنچه ما در موسیقیمان داریم، وجود دارد. مگر ما امروز تصنیف «مرغ سحر» را نمیخوانیم؟ چند ده نفر خواننده تراز اول از زمان مرحوم قمرالملوک وزیری تا امروز تصنیف «مرغ سحر» را خواندهاند. وقتی یک کار خوب است و مردم به آن علاقه دارند، چه بهتر که بازخوانده شود. البته من با تقلید عین به عین مخالفم و معتقدم هر زمان هنرمند میتواند یک اثر هنری خوب را بازسازی کند و روایت و امضای شخصی خود از آن اثر را برجای بگذارد. جالب است که بگویم یک بار من در اسپانیا یک سیدی دیدم که ملودی خاصی را 15 نفر با برداشتها و روایتهای خود خوانده بودند! این کار به عقیده من ارزش هنری دارد. از طرفی شکی نیست که امروزه بسیاری از ملودیهای 50-40 سال پیش را -که به قول استاد خرم آسمانی بودند- جوانهای ما به سبب پایین بودن کیفیت نشنیدهاند. چه چیزی بهتر از اینکه بتوان آنها را با ارکستراسیون امروزی بازسازی کرد و خوانندهای که تبحر دارد آن را بخواند و کسانی که آن را نشنیدهاند، بشنوند. هرچند این نکته مهم است که زمانی یک هنرمند میتواند بازخوانی و بازسازی انجام دهد که سطح هنری آن اثر را از سطح هنری کار اصلی پایینتر نیاورد. خواننده کار باید توانایی اجرای آن را داشته باشد و کسی که میخواهد آن را تنظیم کند، موسیقی ایرانی را بشناسد. در اصل کسی میتواند یک اثر هنری را بازسازی و بازخوانی کند که خاستگاه فرهنگیاش از جنس همان موسیقی باشد و آن را به فرم جدید تنظیم کند.» او بر این اعتقاد است که بسیاری از آثار «گلها» و حتی هنرمندانی چون عارف و شیدا اصلاً به گوش نسل جدید هم نرسیدهاند و به همین خاطر، باید آنها را بازخوانی کرد.
- سودایی
- دخت پریوار
در ارکستراسیون آلبوم «دخت پریوار» سازهای زهی، بادی، کوبهای و الکترونیک به کار رفته و نتیجه آن چیزی شده که به قول «شهاب حسینی» یک موسیقی تصویری است و میتواند تصورات مخاطب را به پرواز درآورد. اشعار این اثر عاشقانه و گاه تلخ هستند و یک آهنگسازی و نوازندگی نرم و روان را میتوان در آن مشاهده کرد. این مجموعه شامل یازده است و علیزاده دربارهی آن گفته: «نگاه مینیمال شاخصهی اصلی «دخت پریوار» است. برخلاف آلبوم «حریقخزان»، کمتر از صداهای انسانی به شکل گروه کُر استفاده شده است. همینطور شنوندهی حرکات ارکستری بیشتری نسبت به قبل هستیم. بازیهای ارکستری که به دقت روی آنها کار شده و اعتمادی که به صدای خواننده در این مجموعه صورت گرفته است. هارمونی کار طبیعتاً هارمونی کلاسیک نیست و بنابراین شنوندگان بین این قطعات نباید به دنبال شنیدن دائمی درجات تُنال باشند. بلکه تا جای ممکن باید نگاه مُدال و ملودیمحور و هارمونیهای افقی را دنبال کنند. این فضای مُدال در بعضی قطعات با توجه به شعر و فضا، گاهی کمرنگتر و نزدیک به موسیقی تُنال و در بعضی قطعات به موسیقی آزاد گرایش دارد.»
- من عاشق چشمت شدم و تیتراژهای تلویزیونی
او آثار دیگری چون «مدار صفردرجه» را هم به کارگردانی حسن فتحی و آهنگسازی «فردین خلعتبری» خواند و با همراهی «افشین یداللهی» مثلثی را شکل دادند که یکی از موفقترین مثلثهای موسیقایی بعد از انقلاب بود. حالا البته دکتر یداللهی روی در نقاب خاک کشیده اما قطعهای که این مثلث برای «مدار صفر درجه» و صحنه اعدام سرهنگ «فتاحی» ساختهاند، یکی از تأثیرگذارترین تیتراژهای تلویزیونی است. قربانی خاطرهی اجرای این قطعه را چنین تعریف میکند: «یادم میآید من در استودیو بودم که فردین شبانه زنگ زد و گفت چیزی برای این سکانس میخواهم. آن موقع داشتم روی «قاف عشق» کار میکردم. فردین ساعت 12 شب آمد و لحظات بسیار خوب، درخشان و پراحساسی شکل گرفت. شعر این قطعه متعلق به فردین است و او خیلی خوب آن صحنه را درک کرده بود. من شروع به خواندن کردم و از فردین پرسیدم که چهطور میخوانم؟ اما او هیچ نمیگفت! تنها اشاره میکرد که برو، یعنی ادامه بده. دستش را به دیوار تکیه داده بود و به پهنای صورتش اشک میریخت. گفت: «هر جور میخوانی، خوب است. من هیچ نمیگویم. تو فقط بخوان!» و من خواندم و سریع هم کار جمع شد. شاید تنها کسی که از عهده نوشتن آن کار بر میآمد فردین خلعتبری بود که از آهنگسازان استاندارد ایران است. او به جهت فرم آهنگسازی، دانش و استاندارد واقعاً یکی از برترینها است.»
این تجربه در «شهرزاد» نیز تکرار شد که البته بعد از قسمت پنجم، آهنگساز و خواننده دیگری کار را ادامه دادند. قربانی دربارهی فعالیتهایش در این باره میگوید: «من هیچوقت در تصورم نبود که تیتراژ بخوانم. در واقع علاقهای هم به این کار نداشتم؛ چون تخصص و علاقهمندی خودم را در چیز دیگری میدیدم. اما پس از سریال «کیف انگلیسی» در سایه حضور دلگرمکننده استاد فرهاد فخرالدینی و اقبالی که پدید آمد، کمکم مجاب شدم که با انتخابهای درست میتوانم این روند را ادامه دهم. البته ناگفته نماند که پس از «شب دهم» بهطور تقریبی تعداد سریالهایی که به من پیشنهاد میشد، افزایش پیدا کرد.»
«فردین خلعتبری» هم دربارهی همکاریهای طولانیمدتش با قربانی گفته است: «خوانندهها سه دستهاند: یک عده که وقتی میخوانند، اثر را تضعیف میکنند! عده دیگر خوانندگانی هستند که فقط اجرا میکنند و دسته سوم خوانندگانی که خواندن آنها اثر را بالا میکشد. علیرضا قربانی حتی از دسته سوم هم فراتر است. امروز قربانی چند برگ خرید مهم دارد که هر اثری را بخواند آن را به بالندگی میرساند و چند سطح آن را ارتقا میدهد. دلیل اول جنس صدا و توانایی خوانندگی او است. دلیل دوم فرهنگ شخصی و فرهنگ موسیقایی او است که در این سالها فرهنگ متفاوتی از خوانندگی را ارائه کرده؛ چراکه هر اثری را برای خواندن قبول نکرده و در هر جایی نخوانده است. خواندن او در بخش آوازی آلبوم «فروغ» کاملاً مؤلف بودن قربانی را میرساند و بسیار آواز استخوانداری را خوانده است.»
همکاری علیرضا قربانی، فردین خلعتبری و افشین یداللهی به عنوان سه ضلع مثلث موفقی که توانست در دهه 80 و 90 مجموعهای از ماندگارترین تیتراژهای تلویزیونی بعد از انقلاب را به نام خود ثبت کند، بعد از سالهای نسبتاً طولانی که از پخش تیتراژ سریال «شب دهم» (اولین همکاری این سه نفر) میگذشت، در قالب آلبومی به نام «من عاشق چشمت شدم» به بازار موسیقی آمد. اولین قطعهی آن آلبوم «من عاشق چشمت شدم» تیتراژ سریال «مدار صفر درجه» بود.
- فروغ
«سامان صمیمی» دربارهی این اثر گفته است: «دو سه سال پیش در یکی از سفرها، کتاب مجموعه اشعاری در دستم بود که آقای قربانی آن را تورق کرد و شعری از فروغ فرخزاد نشانم داد و گفت شعر زیبایی است و من آن را خیلی دوست دارم که اگر بتوانی روی آن کار کنی، خیلی خوب است. دقیقاً همان شعر فروغ «بعدها» بود که اکنون در آلبوم فروغ خوانده. چند سالی گذشت و سال گذشته کمی آن را زمزمه کرده و روی آن کارکردم. قربانی هم از ملودی خوشش آمد و در نتیجه، آن را نوشتم و ضبط کردیم. یکسری کار دیگر هم با هم داشتیم که توافق کردیم به صورت آلبوم جمع کنیم و چون یک قطعه دیگر هم از اشعار فروغ در مجموعه داشتیم، نام آلبوم را «فروغ» گذاشتیم. ایده اولیه از آقای قربانی شکل گرفت و من ماجرا را ادامه دادم. من کار کردم و ایشان خواند. برای ایشان فرقی نمیکند آهنگساز چه کسی باشد و رفاقت را در نظر نمیگیرد. مهمترین مسأله ماهیت خود قطعه است.»
- همکاری با همایون شجریان
- جوایز و افتخارات
.
منبع:
سایت موسیقی ما
تاریخ انتشار : دوشنبه 16 بهمن 1396 - 14:58
دیدگاهها
عشق
خدا حفظش كنه درود بر عليرضا قرباني❤️❤️❤️❤️
بهترین جان،بمان برایمان
علیرضا قربانی فوق العادست❤
بزرگ مرد موسیقی سنتی ایران همیشه پایدار ،تولدتون مبارک
بلبل خوش الحال میلادت مسعود و مبارک .در قلبم جای داری
اي جانم
خدا حافظش باشه
زادروزشون مبارک ❤❤
❤❤❤
خدا نگهدارش باشه و همیشه پر کار
جانان
درود بر شما و عليرضا قرباني عزيز
افزودن یک دیدگاه جدید