گفتوگو با محمدرضا درویشی، پژوهشگر موسیقی نواحی و آهنگساز؛
دیدار با آخرین نسل راویان موسیقی اقوام
موسیقی ما- پرویز براتی: محمدرضا درویشی تداعیگر پژوهشهای ۳۰ ساله او در عرصه موسیقی اقوام و انتشار کتاب عظیم «دایرهالمعارف سازهای ایران» است؛ دایرهالمعارفی بزرگ در عرصه سازشناسی که در سال ۲۰۰۲ جایزه جامعه بینالمللی اتنوموزیکولوژی را نصیب این پژوهشگر کرد و هماینک جلد سوم آن در حال آمادهسازی است. این موسیقیدان از معدود پژوهشگرانی است که از ۳۰ سال پیش با سفر به شهرها و روستاهای ایران به پژوهشهای گستردهای در موسیقی نواحی مختلف ایران دست زده و با آخرین نسل راویان و نوازندگان موسیقی اقوام دیدار و گفتوگو داشته است. حاصل این پژوهشها چاپ کتابهایی چون آیینه و راز، بیست ترانه محلی فارس، نوروزخوانی، موسیقی و خلسه، نگاه به غرب و موسیقی نواحی جنوب ایران و دهها کاست و سیدی است. اینها البته یک بعد از فعالیت حرفهای درویشی هستند؛ چرا که او دستی هم در زمینه موسیقی فیلم دارد که از جمله آن میتوان به ساخت موسیقی فیلم «سفر قندهار» اشاره کرد که در سال ۲۰۰۲ از طرف جشنواره دوسالانه موسیقی فیلم در بُن کاندید بهترین موسیقی فیلم شد. نام درویشی به عنوان آهنگساز فیلمهای دیگری هم مطرح است؛ فیلمهایی که در دسته سینمای هنری و مولف میگنجند و جزو فیلمهای درخشان سینمای ایران هستند. بهرام بیضایی، داریوش مهرجویی، محمد شیروانی، محمدتقی راوندی، محمد احمدی، مجتبی میرتهماسب، محمدرضا مقدسیان، محمد رسولاف، حسینعلی لیلستانی، شوکت امین، مازیار میری، صدیق برمک، محمد طالبی و مهدی مدنی از جمله کارگردانانی هستند که درویشی برای فیلمهایشان موسیقی فیلم ساخته است. روز گذشته، شماری از این موسیقیها در قالب آلبوم «برگزیده موسیقی سینما و تئاتر» حاوی پنج سیدی در خانه هنرمندان رونمایی شد. این مجموعه را موسسه
فرهنگی-هنری آوای خورشید (موسسه نشرموسیقی مرکز موسیقی بتهوون) تهیه و ارایه کرده است. رونمایی از این آلبوم بهانه ما شد برای گفتوگویی مفصل با این موسیقیدان؛ گفتوگویی که البته تمام ابعاد کاری او را در بر نمیگیرد.
تمام فیلمهایی که طی این سالها برایشان موسیقی ساختهام، در عرصه سینمای مولف، هنری یا فلسفی بوده و من غیر از این، کار نکردهام. از همینرو ساخت موسیقی برای ۴۰ یا ۵۰ فیلم ظرف ۲۵ سال تعداد زیادی نیست. ما الان آهنگسازانی داریم که طی این مدت ۳۰۰ تا ۳۵۰ موسیقی فیلم ساختهاند و ظاهرا برای آنها چندان تفاوتی نمیکند که برای کدام فیلم یا کارگردان موسیقی بنویسند، ولی برای من فرق میکند، با اینکه ساختن موسیقی فیلم، شغل من نیست. من موسیقیدانم. به کارهای مختلف میپردازم که از میان این کارها، یکیشان موسیقی فیلم است. در کنار آن موسیقی صحنه میسازم، موسیقی برای آلبوم میسازم، کتاب مینویسم (تاکنون ۱۶ کتاب نوشتهام)، روی دایرهالمعارف سازها کار میکنم و در حال آمادهسازی آن هستم و مقاله مینویسم. بنابراین موسیقی فیلم، یکی از حوزههای مورد علاقه من است.
برای هر آهنگسازی مهم است که به زبان شخصی در سازبندی و ارکستراسیون، هارمونی و سرایش ملودی برسد. من خیلی زود توانستم در آهنگسازی، به این عناصر دست پیدا کنم. با تمام اینها، از سال ۱۳۵۷ ذهن من دچار یکسری ابهامات شد. به این نوع آهنگسازی که فاقد هویت ملی بود شک کردم. این شک به تدریج سرایت کرد به همه تفکرات من؛ به گذشته، حال و آیندهام، به نوعِ موسیقیای که قرار است در آینده عرضه کنم. دیدم این نوع آموزشها اگرچه مفید است، اما کافی نیست. بر این نظر بودم که تا به یک رویکرد قوی فرهنگی در موسیقی ایران نرسیدهام، نمیتوانم به بیان اصلی خود برسم. امروز کپی برداشتن از آهنگسازی غربی یا پیروی از سبک آهنگسازان مهم غرب برای موسیقی دنیا قابل پذیرش نیست. این امر در همهچیز وجود دارد؛ اعم از ادبیات، نقاشی، شعر و معماری. در واقع هنرمند ضمن تسلط محکم و کافی بر تکنیک، باید رویکرد ملی داشته باشد. موسیقی ما، امروز در دنیا زمانی قابل قبول است که عناصر موسیقی ایرانی به شکل جدی و کلان در ساختار آن بهکار برده شده باشد. این موسیقی را جهان، از ما بهعنوان موسیقی امروز میپذیرد. همین جهان، به تقلید کارهای آهنگسازان مدرن میخندد. حضور عنصر ملی در همه نوهنرها با رویکرد انسان امروز ضروری است.
آیندهنگری به معنای ترقی، در این تفکر دیده نمیشود. در موسیقی هم همینطور. آینده را آیندگان خلق خواهند کرد. ما میتوانیم آینده را «خیال» کنیم. اینکه موسیقی آینده، چه نوع موسیقیای باشد نسل آینده مشخص خواهد کرد. البته هنرمند به لحاظ دارا بودن شاخکهای حسی قوی، از روند بسیاری از رویدادها تا حدودی میتواند آینده را پیشبینی کند. یک جامعهشناس، سیاستمدار و فیلسوف هم قادر به چنین کاری است. منتها، ما حق نداریم امروز برای آیندگان تصمیم بگیریم؛ همچنان که گذشتگان حق نداشتند برای ما تصمیم بگیرند. این امر در عرصه سیاسی هم مصداق دارد. ما امروز نمیتوانیم برای آینده کشور تصمیمات قاطع بگیریم. ما نباید زیرساختهایمان را ویران کنیم، زیرساختهای فکری و فرهنگی را. این به درد آینده میخورد که ما این زیرساختها را حفظ کنیم، برای نسلهای بعد که وقتی پشتسرشان را نگاه میکنند، با خلأ مواجه نشوند. اگر من شخصا ظرف ۳۰سال گذشته به موسیقی نواحی ایران پرداختم، به این دلیل بود که معتقدم اساس موسیقی ایران، موسیقی مناطق و اقوام است. خودِ موسیقی دستگاهی به شدت تحتتاثیر موسیقی نواحی در دورههای گذشته است. اصلا اسمهای بسیاری در ردیف دستگاهی است که اسم مناطق هستند. مثل گیلکی، دشتی، گرایلی و خیلی چیزهای دیگر. بنابراین ردیف متاثر از بستری فراخ و وسیع است. تا چند سال پیش، از تهران که خارج میشدید دیگر کسی ردیف نمیفهمید. در مکتب اصفهانِ ردیف همینطور، در مکتب شیراز یا تبریزِ ردیف هم همینطور. ردیف، شعاع محدودی داشت در حالیکه موسیقی اقوام در تمام پهنه سرزمین ایران است. عدهای آمدهاند و موسیقی ردیف را تحت عنوان موسیقی رسمی ایران معرفی کردهاند. این به آن معناست که سایر نمونههای موسیقی، موسیقی غیررسمی هستند. در حالیکه اینطور نیست. برای بلوچها، موسیقی بلوچی رسمی است و ردیف موسیقی غیررسمی است. برای آذریها و ترکمنها هم همینطور.
تا این لحظه بین ۵۰ تا ۶۰ ساعت از گردآوریهای من در بازار منتشر شده. فقط ۲۸ سیدی «آیینه و آواز» هست، در کنار ۲۴ سیدی موسیقی حماسی ایران، چهار سیدی هفتاورنگ، سه سیدی موسیقی شمال خراسان، یک سیدی موسیقی بلوچستان و یک سیدی موسیقی بوشهر. اخیرا دو سیدی به نشر ماهور دادهام مربوط به ذکرهای بلوچستان. الان هم قصهها و روایتهای حماسی را که با آواز خوانده میشد آماده کردهام. اگر خداوند عمری بدهد، باید همه اینها را منتشر کنم. آرشیو من پر است. البته این حجم زیاد کار، نافی زحمات دیگران نیست؛ دیگرانی که قبل از من بودند و کسانی که همدوره من بودند. هر کس به اندازه توان خود زحمت کشیده است. من هم به اندازه خودم کار کردهام. هیچ ادعایی هم ندارم که این فقط من بودم که این موسیقی را ثبت و ضبط کردم. من از روی دست فوزیه مجد و دکتر مسعودیه نگاه کردم. فرهنگ دست به دست میچرخد. منتها من این شانس را داشتم و خداوند این فرصت را به من داد تا با آخرین نسل راویان موسیقی اقوام دیدار کنم. یک نکته دیگر اینکه من طی ۳۰سال، شاهد از بین رفتن یک فرهنگ کهنسال بودهام. اینها همه روی فکر و بینش من تاثیر میگذارد و البته انرژی میدهد تا بیشتر کار کنم و باقیماندههای این فرهنگ را ثبت و ضبط کنم.
این نکاتی که من میگویم شاید از دید سیاسیون جالب نباشد و خوش نیاید. ولی اهل سیاست باید ظرفیت انتقادپذیری را داشته باشند، همچنان که هنرمند هم باید ظرفیت پذیرش انتقادها را داشته باشد. صحبتهای من توهین به کسی تلقی نشود. اینها هشدارهایی است که اگر داده نشود، جامعه واکسینه نمیشود در برابر آفتهای فرهنگی. ما مدام از تهاجم فرهنگی غرب انتقاد میکنیم، درحالی که خودمان وسیله انجام این تهاجم شدهایم. چرا؟ چون فرهنگ خودمان را از بین میبریم. وقتی جلو فرهنگ خودمان سنگ میاندازیم، این فرهنگ دچار آفت میشود. به جای اصلاح خودمان، دیگران را متهم میکنیم. این فقط مربوط به دولت و سیاستهای فرهنگی دولت نیست، بلکه علت این ضعف را باید در کل جامعه جستوجو کرد. ما عادت کردهایم به جای اصلاح خودمان، دیگری را متهم کنیم. حرفهای من هشدار است، سیاهنمایی نیست. سیاهنمایی زمانی رخ میدهد که شما واقعیت را کتمان کنید. این صحبتها را آدمی بر زبان میآورد که ۳۴ سال از عمر خود را پای موسیقی فرهنگهای مناطق مختلف ایران گذاشته است؛ آدمی که از ۱۲سالگی کار موسیقی را شروع کرده و حالا ۵۶ سال دارد.
بیدل دهلوی میگوید:
در کمال اتحاد از وصل مهجوریم ما
همچو ساغر میبه لب داریم مخموریم ما
در تجلی سوختیم و چشم بینش وا نشد
سخت پابرجاست جهل ما مگر طوریم ما
فرهنگی-هنری آوای خورشید (موسسه نشرموسیقی مرکز موسیقی بتهوون) تهیه و ارایه کرده است. رونمایی از این آلبوم بهانه ما شد برای گفتوگویی مفصل با این موسیقیدان؛ گفتوگویی که البته تمام ابعاد کاری او را در بر نمیگیرد.
- تمرکز شما در نوشتن موسیقی برای فیلم، روی سینمای هنری و فلسفی بوده است. با کارگردانهای بزرگی هم کار کردهاید. تولید این نوع سینما به دلایل مختلف در مقایسه با دهه ۶۰ و ۷۰ کمتر شده است. این مساله تا چه حد آهنگسازی شما را برای فیلمها تحت تاثیر قرار داده یا سمتوسوی دیگری به آن بخشیده است؟
- به شما پیشنهادهایی برای آهنگسازی برای سینمای بدنه یا تجاری نشد؟
تمام فیلمهایی که طی این سالها برایشان موسیقی ساختهام، در عرصه سینمای مولف، هنری یا فلسفی بوده و من غیر از این، کار نکردهام. از همینرو ساخت موسیقی برای ۴۰ یا ۵۰ فیلم ظرف ۲۵ سال تعداد زیادی نیست. ما الان آهنگسازانی داریم که طی این مدت ۳۰۰ تا ۳۵۰ موسیقی فیلم ساختهاند و ظاهرا برای آنها چندان تفاوتی نمیکند که برای کدام فیلم یا کارگردان موسیقی بنویسند، ولی برای من فرق میکند، با اینکه ساختن موسیقی فیلم، شغل من نیست. من موسیقیدانم. به کارهای مختلف میپردازم که از میان این کارها، یکیشان موسیقی فیلم است. در کنار آن موسیقی صحنه میسازم، موسیقی برای آلبوم میسازم، کتاب مینویسم (تاکنون ۱۶ کتاب نوشتهام)، روی دایرهالمعارف سازها کار میکنم و در حال آمادهسازی آن هستم و مقاله مینویسم. بنابراین موسیقی فیلم، یکی از حوزههای مورد علاقه من است.
- پس نوشتن موسیقی برای فیلم، اهمیتش برای شما، همپایه پژوهش در موسیقی اقوام و کارهای فکری و آسیبشناختی برای موسیقی است...
- شما چندی پیش گفته بودید سینمای ایران در بدترین شرایط قرار دارد و از طرف دیگر فیلمهای تجاری جای سینمای جدی و هنری را گرفتهاند...
- در فیلم «آتش سبزِ» ایشان آهنگسازی کردید...
- شما کاملا با موسیقی غرب آشنایی دارید، با این حال...
- منظورم این بود که با موسیقی غرب آشنا هستید و در عین حال روش خاصی را در نوشتن موسیقی دنبال میکنید. صحبت از «آتش سبز» شد. شما در این فیلم از پارتیتور استفاده نکردهاید و گفتهاید مهم نیست که یک فیلم نُت پارتیتور داشته باشد یا نه. چون مهم، حاصل تاثیر موسیقی بر یک فیلم است. من به دلایلی با این استدلال شما مخالفم...
- بله، ولی موسیقی کیج نوعی تخطی و طغیان بود. آیا این مدل قابل تعمیم برای موسیقی فیلم است؟
- به هر حال اگر موسیقیِ اورژینالِ فاقد پارتیتور، به نحوی نابود شود یا سازنده آن در حیات نباشد؛ چه کسی آن را احیا میکند؟
- یک نوع آهنگسازی در کارتان هست که بخشی از شیوه آهنگسازی شما برای فیلمهاست و طبق آن صداهای اصلی را در محل ضبط و با صداهای انتزاعی و الکترونیک ترکیب میکنید. درباره این رویکرد توضیح میدهید؟
- آرشیوتان از موسیقی نواحی چقدر در نوشتن موسیقی برای فیلم به کمکتان میآید؟
- مجموعهای که اخیرا از سوی مرکز موسیقی بهتوون منتشر شد حاوی تمام موسیقیهای شما برای فیلمها و تئاترهاست؟
- پس همه موسیقی متنهایتان را در بر نمیگیرد...
- چرا موسیقی متنهایتان را روی صحنه نمیبرید؟ امروز آهنگسازان زیادی کنسرتهای زنده از موسیقیهای فیلمهایشان برپا میکنند که یکی از آخرین نمونههای آنها اجرای تمام موسیقی متن «جنگ ستارگان» ساخته جان ویلیامز در مترو پولتین بود...
- گاه ملودی یک فیلم یا کارتون از خود آن فیلم معروفتر میشود. برای مثال ملودی کارتون پلنگ صورتی از خود این کارتون معروفتر است. چرا ملودیهای فیلمها و کارتونهای ما خیلی زود فراموش میشوند؟
- تفاوت زبانی ما چقدر دخالت دارد. فیلمهای ما به زبان فارسی هستند. این امر در جلوگیری از دیده شدن آنها دخیل است؟
- راهکار چیست؟ لااقل در موسیقی؟
- هیچ موقع این مسایل ذهن شما را به خود مشغول نکرد؟
- آن زمان علاقهای به موسیقی ایرانی نداشتید؟
برای هر آهنگسازی مهم است که به زبان شخصی در سازبندی و ارکستراسیون، هارمونی و سرایش ملودی برسد. من خیلی زود توانستم در آهنگسازی، به این عناصر دست پیدا کنم. با تمام اینها، از سال ۱۳۵۷ ذهن من دچار یکسری ابهامات شد. به این نوع آهنگسازی که فاقد هویت ملی بود شک کردم. این شک به تدریج سرایت کرد به همه تفکرات من؛ به گذشته، حال و آیندهام، به نوعِ موسیقیای که قرار است در آینده عرضه کنم. دیدم این نوع آموزشها اگرچه مفید است، اما کافی نیست. بر این نظر بودم که تا به یک رویکرد قوی فرهنگی در موسیقی ایران نرسیدهام، نمیتوانم به بیان اصلی خود برسم. امروز کپی برداشتن از آهنگسازی غربی یا پیروی از سبک آهنگسازان مهم غرب برای موسیقی دنیا قابل پذیرش نیست. این امر در همهچیز وجود دارد؛ اعم از ادبیات، نقاشی، شعر و معماری. در واقع هنرمند ضمن تسلط محکم و کافی بر تکنیک، باید رویکرد ملی داشته باشد. موسیقی ما، امروز در دنیا زمانی قابل قبول است که عناصر موسیقی ایرانی به شکل جدی و کلان در ساختار آن بهکار برده شده باشد. این موسیقی را جهان، از ما بهعنوان موسیقی امروز میپذیرد. همین جهان، به تقلید کارهای آهنگسازان مدرن میخندد. حضور عنصر ملی در همه نوهنرها با رویکرد انسان امروز ضروری است.
- تکلیف رویکرد آیندهنگرانه چه میشود؟
آیندهنگری به معنای ترقی، در این تفکر دیده نمیشود. در موسیقی هم همینطور. آینده را آیندگان خلق خواهند کرد. ما میتوانیم آینده را «خیال» کنیم. اینکه موسیقی آینده، چه نوع موسیقیای باشد نسل آینده مشخص خواهد کرد. البته هنرمند به لحاظ دارا بودن شاخکهای حسی قوی، از روند بسیاری از رویدادها تا حدودی میتواند آینده را پیشبینی کند. یک جامعهشناس، سیاستمدار و فیلسوف هم قادر به چنین کاری است. منتها، ما حق نداریم امروز برای آیندگان تصمیم بگیریم؛ همچنان که گذشتگان حق نداشتند برای ما تصمیم بگیرند. این امر در عرصه سیاسی هم مصداق دارد. ما امروز نمیتوانیم برای آینده کشور تصمیمات قاطع بگیریم. ما نباید زیرساختهایمان را ویران کنیم، زیرساختهای فکری و فرهنگی را. این به درد آینده میخورد که ما این زیرساختها را حفظ کنیم، برای نسلهای بعد که وقتی پشتسرشان را نگاه میکنند، با خلأ مواجه نشوند. اگر من شخصا ظرف ۳۰سال گذشته به موسیقی نواحی ایران پرداختم، به این دلیل بود که معتقدم اساس موسیقی ایران، موسیقی مناطق و اقوام است. خودِ موسیقی دستگاهی به شدت تحتتاثیر موسیقی نواحی در دورههای گذشته است. اصلا اسمهای بسیاری در ردیف دستگاهی است که اسم مناطق هستند. مثل گیلکی، دشتی، گرایلی و خیلی چیزهای دیگر. بنابراین ردیف متاثر از بستری فراخ و وسیع است. تا چند سال پیش، از تهران که خارج میشدید دیگر کسی ردیف نمیفهمید. در مکتب اصفهانِ ردیف همینطور، در مکتب شیراز یا تبریزِ ردیف هم همینطور. ردیف، شعاع محدودی داشت در حالیکه موسیقی اقوام در تمام پهنه سرزمین ایران است. عدهای آمدهاند و موسیقی ردیف را تحت عنوان موسیقی رسمی ایران معرفی کردهاند. این به آن معناست که سایر نمونههای موسیقی، موسیقی غیررسمی هستند. در حالیکه اینطور نیست. برای بلوچها، موسیقی بلوچی رسمی است و ردیف موسیقی غیررسمی است. برای آذریها و ترکمنها هم همینطور.
- اشاره به موسیقی اقوام کردید. در دورهای، موسیقیدانانی چون مرحوم صبا یا خادم میثاق بخشی از موسیقی اقوام را ثبت و ضبط کردند، اما باز ماحصل کار، شهری کردن نغمات محلی و وارد کردن آنها به ردیف بود...
- وجه پژوهشگری شما و «اتنوموزیکولوگ» بودنتان از دید منتقدان برجستهتر از وجه آهنگسازی بوده. با این تعبیر موافقید؟
- یعنی بر دو حوزه تعصب دارید؟
- در قالب همان کتابهای «نگاه به غرب»، «سنت و بیگانگی فرهنگی در موسیقی ایران» و...؟
- برای فعالان عرصه اتنوموزیکولوژی جهان، دایرهالمعارف سازها، به نوعی شناسنامه کاریتان محسوب میشود، خصوصا از ایننظر که نشان و لوح جامعه بینالمللی موسیقیشناسی را در سال ۲۰۰۲ از آن خود کرد. نامه برونو نِتِل از پیشکسوتان و پایهگذاران جامعه اتنوموزیکولوژی آمریکا به شما موید این نظر است. درباره این نامه بگویید و وضعیت فعلی این دایرهالمعارف...
- نقدها به کتاب چه بود؟
- یادم میآید موقع دریافت نامه چندان هیجانزده نشدید...
- تا آنجا که اطلاع دارم، نتل وقتی در دهه ۴۰ برای تحقیق در زمینه موسیقی ایرانی به کشورمان آمد، کمبود منابع و عدم دسترسی به منابع مکتوب در حوزه موسیقی اقوام آنقدر محسوس بود که به دلیل تسلط مرحوم برومند روی زبان آلمانی، از این استاد بهعنوان تنها مرجع و منبع شفاهی بهره جست. هیچ مرجعی در این عرصه نبود. طبیعی است که با دیدن کاری چون «دایرهالمعارف سازها»، زبان به تحسین بگشاید...
- چرا خودتان برای دریافت اینجایزه به آمریکا نرفتید؟
- تعداد ثبت و ضبطکنندگان موسیقی اقوام ما از شمار انگشتان یک دست فراتر نمیرود. در شاخه اتنوموزیکولوژی (موسیقی مردمشناسی) سه، چهار نفر فعال بودهاند، فوزیه مجد، دکتر مسعودیه و شما. چرا با وجود تاسیس گروه «گردآوری و شناخت موسیقی بومی ایران» توسط خانم فوزیه مجد، این پژوهشها دوام نیافت یا در سطح وسیعتری گسترش پیدا نکرد؟این سوال را از آن جهت مطرح میکنم که چند ماه پیش پس از دیدار از چند مرکز فرهنگی پاریس به نکته جالبی برخورد کردم: یک دپارتمان مجزا و بزرگ مربوط به اتنوموزیکولوژی در «پاریس ۸» مشغول فعالیت بود. برایم ارزش بالای این رشته در دانشکدههای دنیا جالب بود...
- یعنی زمانی که با آثار شوئنبرگ، اشتکهاوزن، پندرسکی و دیگران محشور بودید، کاری چون «نفیرنامه» دگرگونتان کرد...
- این خطر در کمین بوده که در صورت عدم ثبت و ضبط این موسیقی، بخش مهمی از میراث اقوام نابود شود...
تا این لحظه بین ۵۰ تا ۶۰ ساعت از گردآوریهای من در بازار منتشر شده. فقط ۲۸ سیدی «آیینه و آواز» هست، در کنار ۲۴ سیدی موسیقی حماسی ایران، چهار سیدی هفتاورنگ، سه سیدی موسیقی شمال خراسان، یک سیدی موسیقی بلوچستان و یک سیدی موسیقی بوشهر. اخیرا دو سیدی به نشر ماهور دادهام مربوط به ذکرهای بلوچستان. الان هم قصهها و روایتهای حماسی را که با آواز خوانده میشد آماده کردهام. اگر خداوند عمری بدهد، باید همه اینها را منتشر کنم. آرشیو من پر است. البته این حجم زیاد کار، نافی زحمات دیگران نیست؛ دیگرانی که قبل از من بودند و کسانی که همدوره من بودند. هر کس به اندازه توان خود زحمت کشیده است. من هم به اندازه خودم کار کردهام. هیچ ادعایی هم ندارم که این فقط من بودم که این موسیقی را ثبت و ضبط کردم. من از روی دست فوزیه مجد و دکتر مسعودیه نگاه کردم. فرهنگ دست به دست میچرخد. منتها من این شانس را داشتم و خداوند این فرصت را به من داد تا با آخرین نسل راویان موسیقی اقوام دیدار کنم. یک نکته دیگر اینکه من طی ۳۰سال، شاهد از بین رفتن یک فرهنگ کهنسال بودهام. اینها همه روی فکر و بینش من تاثیر میگذارد و البته انرژی میدهد تا بیشتر کار کنم و باقیماندههای این فرهنگ را ثبت و ضبط کنم.
- دلیل این نابودی چیست؟
- در خود تضاد بزرگی دارد...
- نوازندگان و موسیقیدانان مناطق در مقایسه با نوازندگان شهری چه محدودیتهایی دارند؟
این نکاتی که من میگویم شاید از دید سیاسیون جالب نباشد و خوش نیاید. ولی اهل سیاست باید ظرفیت انتقادپذیری را داشته باشند، همچنان که هنرمند هم باید ظرفیت پذیرش انتقادها را داشته باشد. صحبتهای من توهین به کسی تلقی نشود. اینها هشدارهایی است که اگر داده نشود، جامعه واکسینه نمیشود در برابر آفتهای فرهنگی. ما مدام از تهاجم فرهنگی غرب انتقاد میکنیم، درحالی که خودمان وسیله انجام این تهاجم شدهایم. چرا؟ چون فرهنگ خودمان را از بین میبریم. وقتی جلو فرهنگ خودمان سنگ میاندازیم، این فرهنگ دچار آفت میشود. به جای اصلاح خودمان، دیگران را متهم میکنیم. این فقط مربوط به دولت و سیاستهای فرهنگی دولت نیست، بلکه علت این ضعف را باید در کل جامعه جستوجو کرد. ما عادت کردهایم به جای اصلاح خودمان، دیگری را متهم کنیم. حرفهای من هشدار است، سیاهنمایی نیست. سیاهنمایی زمانی رخ میدهد که شما واقعیت را کتمان کنید. این صحبتها را آدمی بر زبان میآورد که ۳۴ سال از عمر خود را پای موسیقی فرهنگهای مناطق مختلف ایران گذاشته است؛ آدمی که از ۱۲سالگی کار موسیقی را شروع کرده و حالا ۵۶ سال دارد.
بیدل دهلوی میگوید:
در کمال اتحاد از وصل مهجوریم ما
همچو ساغر میبه لب داریم مخموریم ما
در تجلی سوختیم و چشم بینش وا نشد
سخت پابرجاست جهل ما مگر طوریم ما
منبع:
روزنامه شرق
تاریخ انتشار : شنبه 17 دی 1390 - 00:00
دیدگاهها
ممنون.گفتگوی خوبی بود.چه دل پردردی دارن استاد........
افزودن یک دیدگاه جدید