بهیاد فرهاد (2)؛
موسم دلکندنه
موسیقی ما- سما بابایی: «موش زبانم را خورده بود»، اینرا فرهاد مهراد در آخرین سالهای عمرش زمانیکه از او پرسیدند؛ چرا در سالهای بعد از انقلاب سکوت کرده، گفت. حالا سالهاست که او در سکوت ابدی مانده. این درد را باید به خیلی دردهای دیگرمان اضافه کرد. به رنجی که فرهاد در تمام سالهای سکوتاش از سر گذراند. به آثاری که هیچوقت اجرا نشدند و محرومیتی که او و هزاران هوادارش با آن مواجه شدند. اصلا مگر رنجی از این بیشتر هم هست که ماندن در وطن را با تمام مشکلاتش تاب آوری و هزینه سنگینی چون ممنوعالکاری دهی و آنوقت در غربت، در پاریس جان دهی؟ این مشکلات را خوانندهای از سر گذراند که ترانه «وحدت»اش ساخته اسفندیار منفردزاده با شعر سیاوش کسرایی، در اوایل انقلاب به اجرا درآمد و در این سالها بارها و بارها به مناسبتهای گوناگون از صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران پخش شد .
با این حال نام او جاودانهتر از آن است که بشود فراموشش کرد. او شیوه خاصی در خواندن بنا گذاشت که در سالهای دهه 1350 نامش را بر سر زبانها انداخت و هنوز که هنوز است هواداران بسیاری دارد.
فرهاد مهراد از کودکی با موسیقی انس داشت. برادر بزرگش ویولن مینواخت. یكی از دوستان برادرش متوجه علاقه فرهاد به موسیقی میشود و از خانواده فرهاد میخواهد كه سازی برای او تهیه كنند. با اصرار برادرش یك ویولنسل برای او تهیه میكنند و تمرینهای فرهاد آغاز میشود. ولی عمر تمرینات ویولنسل از ۳ جلسه فراتر نرفت و دست روزگار ساز او را شكست. بعد از ترك تحصیل در كلاس یازدهم با یك گروه نوازنده ارمنی آشنا میشود و با استفاده از سازهای آنان به صورت تجربی نواختن را میآموزد و مدتی بعد به عنوان نوازنده گیتار در همان گروه شروع به فعالیت میكند. فرهاد دو سال نیز به انگلستان رفت و در آنجا با موسیقی پاپ آن سالهای انگلستان آشنا شد. بعد از بازگشت به ایران فرهاد اولین اجرای موسیقی خود را در هتل ریمبو در خیابان ایرانشهر تهران اجرا كرد. بعدها به اجرای برنامه در رستوران كوچینی ادامه داد و در آنجا به فرهاد «بلككتس» مشهور شد. در این دوران در كافههای مختلف تهران به خواندن آوازهایی از گروههای معروف موسیقی آن زمان از جمله بیتلها، الویس پریسلی، و ری چارلز میپرداخت.
سال 1348 فرهاد ترانه «مرد تنها»، با شعر شهیار قنبری و موسیقی اسفندیار منفردزاده، را برای فیلم «رضا موتوری» کیمیایی میخواند. این ترانه كه بعد از اكران فیلم در قالب صفحه گرامافون راهی بازار شده بود آنچنان طرفدار یافت كه فرهاد را یک ستاره کرد، با این وجود از آنجا که او همیشه معتقد بود باید شعری را بخواند كه خود به آن اعتقاد دارد و در واقع آن شعر باید به شكلی زبان حال او باشد، بعد از «مرد تنها» تعداد محدودی ترانه خواند. با افزایش تنشهای سیاسی در ایران در دهه 1350 ترانههای «شبانه1»، «خسته»، «سقف»، «گنجشگك اشیمشی»، «آوار»، «شبانه2» با اشعاری از احمد شاملو و شهیار قنبری و صدای فرهاد منتشر و تبدیل به سرود اتحاد مردم شدند. معروفترین این ترانهها، «جمعه خونین» است : «عمر جمعه به هزار سال میرسه/ جمعهها غم دیگه بیداد میکنه/ آدم از دست خودش خسته میشه/ با لبای بسته فریاد میکنه/ داره از ابر سیاه خون میچکه/ جمعهها خون جای بارون میچکه/ جمعه وقت رفتنه/ موسم دل کندنه/ خنجراز پشت میزنه/ اونکه همراه منه/ داره از ابر سیاه خون میچکه / جمعهها خون جای بارون میچکه»
شعر این ترانه را شهیار قنبری سروده و آهنگش کار اسفندیار منفرد زاده است و اولینبار در فیلمی به نام «خداحافظ رفیق» خوانده شد. این ترانه مدتها نزد جوانان آن دوره یک ترانه سیاسی تلقی میشد و شیوه خواندن فرهاد هم به این تصور دامن میزد. یك روز بعد از انقلاب در ایران یعنی در روز 23 بهمن 1357 مرحوم سیاوش كسرایی ترانه «وحدت» را به اسفندیار منفردزاده میسپارد و در همانروز صدای فرهاد در ستایش آزادی و آزادگی در تلویزیون ملی طنین انداز میشود.
بعد از انقلاب اما فرهاد، مدتها از كار منع شد تا بالاخره در سال 1369 آلبوم «خواب در بیداری» را منتشر كرد كه چند ترانه فارسی و چند ترانه انگلیسی داشت. در این نوار کاست فرهاد پیانو هم مینواخت و بعضی از آهنگها را هم خود ساخته بود. در سال 1376 نیز اولین كنسرت بعد از انقلابش را در كلن اجرا كرد. در همین سال آلبوم وحدت او نیز منتشر شد كه شامل ترانههای دهه 1350 او بود. در سال 1377 توانست در هتل شرق تهران كنسرت اجرا كند و آلبوم «برف» را نیز منتشر كرد. بعد از انتشار آلبوم «برف»، فرهاد درصدد تهیه آلبومی با نام «آمین» بود كه ترانههایی از كشورها و زبانهای مختلف را در بر میگرفت. اما از مهرماه 1379 بیماری او جدی شد و سرانجام همین بیماری، او را به کام مرگ کشاند.
با این حال نام او جاودانهتر از آن است که بشود فراموشش کرد. او شیوه خاصی در خواندن بنا گذاشت که در سالهای دهه 1350 نامش را بر سر زبانها انداخت و هنوز که هنوز است هواداران بسیاری دارد.
فرهاد مهراد از کودکی با موسیقی انس داشت. برادر بزرگش ویولن مینواخت. یكی از دوستان برادرش متوجه علاقه فرهاد به موسیقی میشود و از خانواده فرهاد میخواهد كه سازی برای او تهیه كنند. با اصرار برادرش یك ویولنسل برای او تهیه میكنند و تمرینهای فرهاد آغاز میشود. ولی عمر تمرینات ویولنسل از ۳ جلسه فراتر نرفت و دست روزگار ساز او را شكست. بعد از ترك تحصیل در كلاس یازدهم با یك گروه نوازنده ارمنی آشنا میشود و با استفاده از سازهای آنان به صورت تجربی نواختن را میآموزد و مدتی بعد به عنوان نوازنده گیتار در همان گروه شروع به فعالیت میكند. فرهاد دو سال نیز به انگلستان رفت و در آنجا با موسیقی پاپ آن سالهای انگلستان آشنا شد. بعد از بازگشت به ایران فرهاد اولین اجرای موسیقی خود را در هتل ریمبو در خیابان ایرانشهر تهران اجرا كرد. بعدها به اجرای برنامه در رستوران كوچینی ادامه داد و در آنجا به فرهاد «بلككتس» مشهور شد. در این دوران در كافههای مختلف تهران به خواندن آوازهایی از گروههای معروف موسیقی آن زمان از جمله بیتلها، الویس پریسلی، و ری چارلز میپرداخت.
سال 1348 فرهاد ترانه «مرد تنها»، با شعر شهیار قنبری و موسیقی اسفندیار منفردزاده، را برای فیلم «رضا موتوری» کیمیایی میخواند. این ترانه كه بعد از اكران فیلم در قالب صفحه گرامافون راهی بازار شده بود آنچنان طرفدار یافت كه فرهاد را یک ستاره کرد، با این وجود از آنجا که او همیشه معتقد بود باید شعری را بخواند كه خود به آن اعتقاد دارد و در واقع آن شعر باید به شكلی زبان حال او باشد، بعد از «مرد تنها» تعداد محدودی ترانه خواند. با افزایش تنشهای سیاسی در ایران در دهه 1350 ترانههای «شبانه1»، «خسته»، «سقف»، «گنجشگك اشیمشی»، «آوار»، «شبانه2» با اشعاری از احمد شاملو و شهیار قنبری و صدای فرهاد منتشر و تبدیل به سرود اتحاد مردم شدند. معروفترین این ترانهها، «جمعه خونین» است : «عمر جمعه به هزار سال میرسه/ جمعهها غم دیگه بیداد میکنه/ آدم از دست خودش خسته میشه/ با لبای بسته فریاد میکنه/ داره از ابر سیاه خون میچکه/ جمعهها خون جای بارون میچکه/ جمعه وقت رفتنه/ موسم دل کندنه/ خنجراز پشت میزنه/ اونکه همراه منه/ داره از ابر سیاه خون میچکه / جمعهها خون جای بارون میچکه»
شعر این ترانه را شهیار قنبری سروده و آهنگش کار اسفندیار منفرد زاده است و اولینبار در فیلمی به نام «خداحافظ رفیق» خوانده شد. این ترانه مدتها نزد جوانان آن دوره یک ترانه سیاسی تلقی میشد و شیوه خواندن فرهاد هم به این تصور دامن میزد. یك روز بعد از انقلاب در ایران یعنی در روز 23 بهمن 1357 مرحوم سیاوش كسرایی ترانه «وحدت» را به اسفندیار منفردزاده میسپارد و در همانروز صدای فرهاد در ستایش آزادی و آزادگی در تلویزیون ملی طنین انداز میشود.
بعد از انقلاب اما فرهاد، مدتها از كار منع شد تا بالاخره در سال 1369 آلبوم «خواب در بیداری» را منتشر كرد كه چند ترانه فارسی و چند ترانه انگلیسی داشت. در این نوار کاست فرهاد پیانو هم مینواخت و بعضی از آهنگها را هم خود ساخته بود. در سال 1376 نیز اولین كنسرت بعد از انقلابش را در كلن اجرا كرد. در همین سال آلبوم وحدت او نیز منتشر شد كه شامل ترانههای دهه 1350 او بود. در سال 1377 توانست در هتل شرق تهران كنسرت اجرا كند و آلبوم «برف» را نیز منتشر كرد. بعد از انتشار آلبوم «برف»، فرهاد درصدد تهیه آلبومی با نام «آمین» بود كه ترانههایی از كشورها و زبانهای مختلف را در بر میگرفت. اما از مهرماه 1379 بیماری او جدی شد و سرانجام همین بیماری، او را به کام مرگ کشاند.
منبع:
تاریخ انتشار : چهارشنبه 11 شهریور 1388 - 00:00
دیدگاهها
خیلی در حقش بد کردن...
افزودن یک دیدگاه جدید