گزارش:
تهیه کننده:
پایگاه خبری - تحلیلی «موسیقی ما»
تدوین:
«نغمهی تاریخ» را مشاهده میکنید. برنامهای که در آن قرار است، قطعاتی معرفی شود که سازندگانشان با ساخت آن، بخشی از تاریخی که در آن میزیستهاند را روایت کردهاند.
در این برنامه قرار است قطعاتی روایت شود که راویِ بخشی از تاریخِ این سرزمین هستند و در این میان، «جمعه» سوای تمام قطعاتی است که میتواند در این لیست قرار گیرد. این ترانه با دو واقعهی مهمِ تاریخی این سرزمین گره خورده است: «واقعه سیاهکل و جمعهی سیاهِ میدان ژاله».
«جمعه» در هر دو مقطع تاریخی، در اعتراض به سرکوبهای روزافزون «محمدرضا پهلوی» اجرا شد و استفاده از واژههایی چون «غمگین»، «ابر سیاه»، «رخت عزا»، «ابر سنگین» و «خون»، از تاریکی، ناامیدی و خفقان آن دوران میگویند.
«اسفندیار منفردزاده» اما حین ساخت آن، از انگیزهی خود برای خلق این ترانه، به شاعر و خوانندهاش چیزی نمیگوید. نمیگوید که کشتار سیاهکل او را به ساخت قطعهای دربارهی جمعهی دلگیر ترغیب کرده و «فرهاد» هم در جایی اشاره کرده که هیچ وقت صحبتی در این خصوص بین آنها نشده است.
«جمعه» بلافاصله بعد از واقعهی سیاهکل در اسفند سالِ 1349 ساخته شد و کمتر از یک سال بعد از آن، برای اولین بار، به عنوان موسیقی متن فیلم «خداحافظ رفیق» به کارگردانی امیر نادری پخش شد. نادری، قبلتر عکاس فیلم «بیگانه بیا» و «قیصر» بود و بر اثر رفابت با «منفردزاده»، قول ساختن موسیقی متن فیلمش را از او گرفته بود. شاید میخواست به مدد نام آشنای «اسفندیار» ، فیلمی که در کمال تنگدستی ساخته بود، اندکی بیشتر دیده شود.
آهنگساز نامدار، برای نوشتن ترانهای برای عصر جمعه، ابتدا سراغ هممحلهای قدیمی و دوست دوران نوجوانی خود «احمدرضا احمدی» میرود؛ اما «احمدرضا» این کار را قبول نمیکند و «شهیار قنبری» را به او پیشنهاد میدهد. همزمان با سروده شدن شعر شهیار در یک عصر جمعه در منزل اسفندیار ، او ملودی اثر را مینویسد و به علت مشغله از «محمد اوشال» میخواهد تا تنظیم آن را به عهده بگیرد؛ اما «نادری» از نتیجه راضی نیست و دوباره کار به خودش محول میشود.
نیمه شب همان روز که نادری از کار ابراز نارضایتی میکند، «اسفندیار» با اوشال و شهبال و فرهاد و شهرام غواص در استودیو طنین «اسفندیار» جمع می شوند. «شهبال» درام کار را مینوازد، «محمد اوشال» پیانو را و خود فرهاد، هم میخواند و هم گیتار مینوازد و از سر بی پولی پروژه، ملودی اورتور را به سوت شهرام غواص میسپارند. کار تا سحر تمام میشود.
«شهیار قنبری» در کتاب «دریا در من» دربارهی این ترانه نوشته: «در یک عصر جمعه، ترانه جمعه را در خانه اسفندیار نوشتم. روبهروی سازمان سینما پیام. بلوار الیزابت دوم. ترانه را به امیر نادری و فیلم «خداحافظ رفیق»اش، دوستانه پیشکش کردیم. روی جلدِ صفحه چهلوپنج دور، سه تصویر سپید و سیاه از جوانی ما. پشت جلد. دستانی چروکیده، پیر، سیاه، گرسنه. پای این تصویر نوشتم: «نازنین، هدیهای به تو که هر روزت، جمعه است.» ترانه «آمنه»، با صدای آغاسی همزمان منتشر شد. «جمعه»، پیروزی ترانه نوین بود.»
«جمعه» در ابتدا تهیهکنندهای پیدا نمیکرد؛ اما بعد از انتشار، بدل به پرفروشترین صفحهی آن روزها شد. «اسفندیار» قبل از انتشار، برای احتیاط از فائقه آتشین هم میخواهد تا این ترانه را بخواند؛ تا اگر آهنگ فرهاد پرطرفدار نشد، آن اجرا را منتشر کنند؛ اما نیازی به آن نمیشود و مدتی پس از آن است که اجرای آتشین منتشر میشود.
هفت سال بعد از انتشار این ترانه، جمعهای دیگر در تاریخ مبارزات مردمی ایران سرنوشتساز میشود. جمعهی هفدهم شهریور ماه سال ۱۳۵۷. اسفندیار تصمیم میگیرد تا نسخهی دوم «جمعه» را با تنظیم و اجرایی تازه منتشر کنند و این بار پرخروش و پرضرب. «اسفندیار قرهباغی» به عنوان همخوان در این کار حضور پیدا میکند و «فرهاد» با حس و حالی متفاوت میخواند.
فرهاد مهراد، البته جز «جمعه»، «شبانه» را نیز خوانده که آن نیز راوی بخش دیگری از تاریخ این سرزمین است و البته «وحدت» و «نغمهی تاریخ» به هر دوی آنها خواهد پرداخت.
«فرهاد» اما در عمر کوتاه هنریاش، بیآنکه به جریان خاصی گرایش داشته باشد، از سیاست خواند؛ اما لاف سیاست نزد. دکان سیاست باز نکرد و این را در تمام دوران زندگیاش میتوان مشاهده کرد که اگر اینطور نبود، در آن سالهای سکوت، به سختی روزگار نمیگذراند. سخت اما شرافتمند.
به قول محمود استاد محمد: «او در حسرت خاطرات شبهای مهتابی و بید مجنون و بوسههای کشدار زنجموره نمیکرد. میخواند زنده و جاندار، مینواخت حی و حاضر و با کششهای خوشطنین موسیقیاش فریاد میکشید از بیخ و بُن جگر. از زیر آوار خفقان نعره میزد و اندکی بعد، غریبتر از کوکوسرای دشت غربت مویه میکرد. او دچار یأس زمستانی امید بود.»
در این برنامه قرار است قطعاتی روایت شود که راویِ بخشی از تاریخِ این سرزمین هستند و در این میان، «جمعه» سوای تمام قطعاتی است که میتواند در این لیست قرار گیرد. این ترانه با دو واقعهی مهمِ تاریخی این سرزمین گره خورده است: «واقعه سیاهکل و جمعهی سیاهِ میدان ژاله».
«جمعه» در هر دو مقطع تاریخی، در اعتراض به سرکوبهای روزافزون «محمدرضا پهلوی» اجرا شد و استفاده از واژههایی چون «غمگین»، «ابر سیاه»، «رخت عزا»، «ابر سنگین» و «خون»، از تاریکی، ناامیدی و خفقان آن دوران میگویند.
«اسفندیار منفردزاده» اما حین ساخت آن، از انگیزهی خود برای خلق این ترانه، به شاعر و خوانندهاش چیزی نمیگوید. نمیگوید که کشتار سیاهکل او را به ساخت قطعهای دربارهی جمعهی دلگیر ترغیب کرده و «فرهاد» هم در جایی اشاره کرده که هیچ وقت صحبتی در این خصوص بین آنها نشده است.
«جمعه» بلافاصله بعد از واقعهی سیاهکل در اسفند سالِ 1349 ساخته شد و کمتر از یک سال بعد از آن، برای اولین بار، به عنوان موسیقی متن فیلم «خداحافظ رفیق» به کارگردانی امیر نادری پخش شد. نادری، قبلتر عکاس فیلم «بیگانه بیا» و «قیصر» بود و بر اثر رفابت با «منفردزاده»، قول ساختن موسیقی متن فیلمش را از او گرفته بود. شاید میخواست به مدد نام آشنای «اسفندیار» ، فیلمی که در کمال تنگدستی ساخته بود، اندکی بیشتر دیده شود.
آهنگساز نامدار، برای نوشتن ترانهای برای عصر جمعه، ابتدا سراغ هممحلهای قدیمی و دوست دوران نوجوانی خود «احمدرضا احمدی» میرود؛ اما «احمدرضا» این کار را قبول نمیکند و «شهیار قنبری» را به او پیشنهاد میدهد. همزمان با سروده شدن شعر شهیار در یک عصر جمعه در منزل اسفندیار ، او ملودی اثر را مینویسد و به علت مشغله از «محمد اوشال» میخواهد تا تنظیم آن را به عهده بگیرد؛ اما «نادری» از نتیجه راضی نیست و دوباره کار به خودش محول میشود.
نیمه شب همان روز که نادری از کار ابراز نارضایتی میکند، «اسفندیار» با اوشال و شهبال و فرهاد و شهرام غواص در استودیو طنین «اسفندیار» جمع می شوند. «شهبال» درام کار را مینوازد، «محمد اوشال» پیانو را و خود فرهاد، هم میخواند و هم گیتار مینوازد و از سر بی پولی پروژه، ملودی اورتور را به سوت شهرام غواص میسپارند. کار تا سحر تمام میشود.
«شهیار قنبری» در کتاب «دریا در من» دربارهی این ترانه نوشته: «در یک عصر جمعه، ترانه جمعه را در خانه اسفندیار نوشتم. روبهروی سازمان سینما پیام. بلوار الیزابت دوم. ترانه را به امیر نادری و فیلم «خداحافظ رفیق»اش، دوستانه پیشکش کردیم. روی جلدِ صفحه چهلوپنج دور، سه تصویر سپید و سیاه از جوانی ما. پشت جلد. دستانی چروکیده، پیر، سیاه، گرسنه. پای این تصویر نوشتم: «نازنین، هدیهای به تو که هر روزت، جمعه است.» ترانه «آمنه»، با صدای آغاسی همزمان منتشر شد. «جمعه»، پیروزی ترانه نوین بود.»
«جمعه» در ابتدا تهیهکنندهای پیدا نمیکرد؛ اما بعد از انتشار، بدل به پرفروشترین صفحهی آن روزها شد. «اسفندیار» قبل از انتشار، برای احتیاط از فائقه آتشین هم میخواهد تا این ترانه را بخواند؛ تا اگر آهنگ فرهاد پرطرفدار نشد، آن اجرا را منتشر کنند؛ اما نیازی به آن نمیشود و مدتی پس از آن است که اجرای آتشین منتشر میشود.
هفت سال بعد از انتشار این ترانه، جمعهای دیگر در تاریخ مبارزات مردمی ایران سرنوشتساز میشود. جمعهی هفدهم شهریور ماه سال ۱۳۵۷. اسفندیار تصمیم میگیرد تا نسخهی دوم «جمعه» را با تنظیم و اجرایی تازه منتشر کنند و این بار پرخروش و پرضرب. «اسفندیار قرهباغی» به عنوان همخوان در این کار حضور پیدا میکند و «فرهاد» با حس و حالی متفاوت میخواند.
فرهاد مهراد، البته جز «جمعه»، «شبانه» را نیز خوانده که آن نیز راوی بخش دیگری از تاریخ این سرزمین است و البته «وحدت» و «نغمهی تاریخ» به هر دوی آنها خواهد پرداخت.
«فرهاد» اما در عمر کوتاه هنریاش، بیآنکه به جریان خاصی گرایش داشته باشد، از سیاست خواند؛ اما لاف سیاست نزد. دکان سیاست باز نکرد و این را در تمام دوران زندگیاش میتوان مشاهده کرد که اگر اینطور نبود، در آن سالهای سکوت، به سختی روزگار نمیگذراند. سخت اما شرافتمند.
به قول محمود استاد محمد: «او در حسرت خاطرات شبهای مهتابی و بید مجنون و بوسههای کشدار زنجموره نمیکرد. میخواند زنده و جاندار، مینواخت حی و حاضر و با کششهای خوشطنین موسیقیاش فریاد میکشید از بیخ و بُن جگر. از زیر آوار خفقان نعره میزد و اندکی بعد، غریبتر از کوکوسرای دشت غربت مویه میکرد. او دچار یأس زمستانی امید بود.»
افزودن یک دیدگاه جدید