دیجیتالیشدن جامعه چه اثری بر نقد موسیقی داشته است؟
نقد موسیقی در عصر دیجیتال
طی دهههای گذشته، شاهد تغییرات بسیاری در صنعت موسیقی بودهایم و احتمالاً هر چه میگذرد این تغییرات بیشتر خواهد شد. این وضعیت متأثر از پدیدهی دیجیتالیشدن فرهنگ و جامعه است. در این نوشتار برآنیم تا دلالتهای این پدیدهی فزاینده را بر نقد موسیقی بررسی کنیم.
صنعت موسیقی کانال توزیع وسیعی است که موسیقی را از خالق آن به شنونده میرساند. در این شبکه، پای واسطهای بسیاری چون کارگزاران، مدیر برنامهها، ناشران، شرکتهای ضبط، توزیعکنندگان، خردهفروشان، بازاریابان، روزنامهنگاران و بسیاری دیگر در میان است. پدیدهی دیجیتالیشدن در عصر معاصر تأثیر مهمی بر این کانال ارتباطی داشته است. ارزش افزودهی برخی از بخشها و ارتباطات در خطر است و برخی دیگر از آنها کاملاً از بین رفته است. برای نمونه، نقش شرکتهای ضبط موسیقی، با توجه به توسعهی فرمت دیجیتال موسیقی، بهطور قابل ملاحظهای در حال تغییر است و، در نتیجه، نقش خردهفروشان بهواسطهی دسترسی برخط (آنلاین) به بیشتر قطعات موسیقی بسیار کمرنگتر شده است. بخش دیگری که شاید به نظر میرسد که در خطر از بینرفتن است نقد موسیقی است که در واقع موضوع اصلی این نوشتار است.
افزون بر این، همانند آنچه که برای همهی اَشکالِ بیانِ هنری صدق میکند، دریافت و ارزشیابی موسیقی بهذات به تجربهها و برداشتهای شخصی بر اساس دانش و تجربههای گذشته وابسته است و، بنابراین، نمیتوان آن را از عاملِ فردیت جدا دانست. یک تجربهی واحد از یک موسیقی میتواند برای هرکس معنا و دلالتی متفاوت داشته باشد. پس، افراد مختلف موسیقی را به روشهای متفاوت و گاه متضاد ارزیابی میکنند. با آنکه اصولاً عینیبودن یکی از ارزشهای اصلی روزنامهنگاری است، نبود اتفاقِ نظر دربارهی استاندارهای کیفیت و دستهبندی موسیقی، نقد آن را به مفهومی سوبژکتیو و ذهنگرایانه بدل کردهاست. بنابراین، نقد موسیقی در کاووشی مداوم برای نیل به تعادل بین عینیت و ذهنیت است تا بررسی متوازنی را بر آثار عرضه کند.
منتقدان موسیقی بیشتر نقد خود را در قالب یادداشتی بر آلبومهای تازهانتشاریافته و کنسرتهایی که بهتازگی برگزار شده مینویسند. این یادداشتها معمولاً هم در روزنامهها و مجلههای عمومی و هم اختصاصی منتشر میشود. منتقدان موسیقی را میتوان به مثابهی روزنامهنگارانی متخصص در این حوزه انگاشت.
سالهای سال، منتقدان موسیقی دربانهایی گریزناپذیر در رسیدن آثار موسیقایی به مردم بودند و تا حد زیادی موفقیت یک آلبوم خاص، و یا بهصورت کلی فعالیت حرفهای یک هنرمند را تعیین میکردند. زیرا هنرمندان نمیتوانستند آثار خود را بهصورت رایگان در فضای مجازی در اختیار مخاطبان قرار دهند و مردم نمیتوانستند پیش از خرید یک آلبوم آن را بهدقت بشنوند و دربارهی آن تصمیم بگیرند. از اینرو، منتقدان موسیقی نقش بسیار مهمی در سنجش کیفیت و ارزشیابی آثار ایفا میکردند.
در واقع، آنها نقش بسیار مهمی در بازاریابی محصولات هنری و جلب توجه خریداران بالقوهی این آثار داشتند. یک یادداشت و نقد مثبت در یک روزنامه یا مجلهی مطرح، نزدیک انتشار یک آلبوم جدید، فروش بالای آن را تضمین میکرد. از دید بسیاری از مردم، میزان توجه منتقدان به یک هنرمند و تحسین آثار او در تعیین کیفیت آلبوم و در تصمیمگیری آنها برای خرید آن و یا شرکت در کنسرت او بسیار مهم بود. ازاینرو، نقد موسیقی واسطی کلیدی در صنعت موسیقی و نشر از خالق اثر تا شنوندهی آن قلمداد میشد.
وینسنت میلر، نویسندهی کتاب جامع اصول و مبانی درک فرهنگ دیجیتال، «همگرایی» را پدیده مهمِ برخاسته از پدیدهی دیجیتالشدن میداند. با توجه به اینکه نقد موسیقی شاخهای از روزنامهنگاری است و بهشدت وابسته به چشماندازه رسانه است، سخنگفتن از مفهوم «فرهنگ همگرایی» و تجربه رسانهای جدید اهمیت بسیاری دارد. میلیر شرح میدهد که «همگرایی فنی» بر این موضوع دلالت دارد که همهی اَشکال ارتباطات و اطلاعات رسانه از یک فرمت دیجیتال یکسان ساخته شده است و بههمین سبب میتوانند بر روی دستگاهها و سیستمهای انتشار مختلف بهجای هم بهکار روند.
با توجه به این همگرایی فنی، تفاوتهای پیشین که بین صنعتهای گوناگون وجود داشت رفتهرفته کمرنگ شدند و به نوعی «همگرایی صنعت رسانه» انجامیده. شرکتهای رسانهای بزرگ هم به صورت عمودی بین خود صنعتها و هم افقی بین دیگر بخشهای رسانه بسط یافته است. این کار به نوعی تجمیع منابع رسانهای در تملک شمار اندکی از شرکتهای جهانی بسیار بزرگ دامن زده است؛ شرکتهایی که قادر هستند تا محصولاتشان را به روشهای مختلف در رسانههای گوناگون منتشر و تبلیغ کنند. روزنامهها، مجلهها، کتابها، موسیقی، فیلمها، رادیو، تلویزیون، اینترنت و ارتباطات تلفن همراه روز به روز، بیش از پیش، هم از نظر محتوایی و هم فنی درهمتنیده میشوند. محتوا از وسیلهی ارتباطی آن جدا شده و وب جهانگستر (World Wide Web) به پایگاهی گسترده از محتوای بر-حسب-تقاضا بدل شده که هر روز هم رشد بیشتری دارد.
هنری جنکینگ، استاد ارتباطات و روزنامهنگاری، بر این باور است که «همگرایی» رسانه را وارد «مرحلهی سیلان» کرده است. رسانه از مدلهای استاتیک تولید و مصرف کالاهای مختلف رسانهای دور شده است. به عقیدهی او دو نوع روند وجود دارد: یک تمرکز قدرت رسانه (که از طریق آن شرکتهای بزرگتر رسانهای در تلاشند تا دسترسی و سوددهی خود را افزایش دهند) و دموکراتیزهکردن کابرد رسانه (قدرت مصرفکننده).
او شرح میدهد که سه عنصر اصلی در ظهور فرهنگ همگرایی نقش دارد. نخست، مصرف و تجربههای چندرسانهای کالاهای فرهنگی؛ دوم، نوعی فرهنگ مشارکتی رسانه؛ و در آخر، هوش جمعی یا مشترک در تجربهی رسانهای. دو عنصر اول به موضوع بحث ما مرتبط هستند و ازینرو در اینجا به آنها میپردازیم.
۱. اولین شاخصهی بنیادین فرهنگ همگرایی «چندرسانهای کردن» است که به یکپارچهسازی دنیای مطبوعات، کانالهای انتشار اخبار و پلتفورمهای دیجیتال اطلاق میشود؛ این کار به جهشی انجامیده که طی آن کالاها و اطلاعات فرهنگی در چند فرم رسانهای و بر روی دستگاههای مختف مصرف میشوند. این کار نه فقط به ادغام شرکتهای رسانهای با شرکتهای اینترنتی منجر میشود، بلکه محتوای آنها را نیز یکپارچه میکند. در حال حاضر، میتوان بر روی اینترنت تلویزیون تماشا کرد. گوشیهای هوشمند نیز از همهی این امکانت برخوردارند و با توجه به سرعت روزافزون ارتباطات تلفن همراه، شبکههای ۴-جی و وایفای، این امکانات گستردهتر شده است.
۲. نکتهی دوم این است که دیجیتالیکردن و همگراییِ مربوط به آن تضمین میکند که مشتریان خود بیشترین کنترل را بر روی انتخاب و سهیمشدن در اخبار، برنامهها و محتواهای دیگر دارند. این همان «فرهنگ مشارکتی» است که جنکینز از آن حرف میزند. این دست پیشرفتها در عصر دیجیتال، که بر نقد موسیقی اثرگذار است، به اینترنت و بهویژه وب وابسته است. این مفهوم مربوط میشود به فاز اجتماعی و مشارکتی در دنیای معاصر که در آن ورودی کاربر اهمیت بسیار زیادی دارد. وبلاگها، شبکههای اجتماعی، ویکیها، فیدهای آر.اس.اس و ... ویژهی فاز وب هستند.
از زمان ظهور وب ۲.۰، این امکان برای همه فراهم شد تا بهآسانی اطلاعات را بهصورت آنلاین بارگذاری و عقیدهی خود را دربارهی همه چیز بیان کنند، از جمله موسیقی. از طریق این فاز اجتماعی و مشارکتی، توانایی تولید اطلاعات دیگر تنها در دست گروه کوچکی نبود؛ ابزار تولید و انتشار اطلاعات هم دموکراتیزهتر شد که این موضوع تمایز بین تولیدکننده و مشتری را کمرنگ کرد. مشتریانِ سابق (همچون مخاطبان نقدهای ادبی) حال خود میتوانستند تولیدکنندهی محتوا باشند.
نکتهی نخست این است که، در فرهنگ مشارکتی رسانه همه بر روی وب ۲.۰ گزارشگر هستند. دینامیکِ در حال تغییر بین تولیدکننده و مشتری در فرهنگ همگرایی رسانه، هویت حرفهای روزنامهنگاران و منتقدان موسیقی را بهصورت بینادین تغییر داده است.
امروزه، موسیقی دیگر کمتر به شکل فیزیکی عرضه میشود. تجربههای موسیقایی بیشتر به شکل تکقطعات در رسانهها و شبکههای مختلف منتشر میشود و افراد میتوانند از طریق دستگاههای مختلف، همچون گوشیهای هوشمند، لپتاپ، و همچنین سیستمهای استریمینگ گوناگون، چون اسپاتیفای و دیزر، جدیدترین آثار منتشرشده را بشنوند، پیش از آنکه تصمیم به خرید آلبوم آن چه به صورت فیزیکی و چه دیجیتال بگیرند (اصلاً اگر کسی دیگر آثار را بخرد). دسترسی آنلاین به اطلاعات-که هر روز گستردهتر از دیروز است- نقش نقد موسیقی را کمتر از گذشته کرده است. افزون بر این، با توجه به این دسترسیهای گسترده به اطلاعات و نظرات بسیاری از مردم، نقد موسیقی کمتر از گذشته دید میشود و شاید بشود گفت که از ارزش و اهمیت آن هم کاسته شده است.
با این حال، روزنامههای هم با موضوعهای تخصصی و هم عمومی هنوز هم یادداشتها و نقدهای آثار موسیقایی و کنسرتها را در اختیار مخاطبان قرار میدهند، اما بیشتر آنها در فرهنگ دیجیتالی امروز با مشکلات بسیاری مواجه هستند که هم مربوط میشود به کاهش شمار مشترکان و هم کاهش درآمد از راه تبلیغات. روزنامههای کاغدی برای تبلیغات چالش رقابت با دیگر رسانهها همچون تلویزیون و رادیو و بیش از همه اینترنت را دارند.
اینترنت نه فقط واسطی برای تبلیغات است، بلکه حجم زیادی از اطلاعات را به مخاطبانش عرضه میکند. شمار روزافزونی از مردم فقط از راه اینترنت به اطلاعاتی که میخواهند دست پیدا میکنند: از اطلاعات عمومی گرفته تا تخصصی. بنابراین، جای شگفتی نیست که یک پژوهش در کشور هلند نشان میدهد که مردم هلند هر روز زمان بیشتری را بر روی اینترنت صرف میکنند و خیلی کمتر از گذشته به رادیو گوش میدهند، تلویزیون میبینند و روزنامه و مجله میخوانند. چیزی که در دیگر کشورها نیز شاهد آن هستیم.
علاوه بر این، دستگاههای همراه مانند لپتاپ، گوشیهای هوشمند، تبلت بسیار محبوبتر از تجهیزات ثابت برای دریافت و انتقال محتوا هستند.
تقاضاهای کاربران-که بهسبب ظهور اینترنت در حال تغییر است- وضعیت روزنامهها و مجلهها را به مخاطره انداخته و منجر به کاهش شدید مشترکان و تغییر از مشترکان نسخههای چاپی به نسخههای دیجیتال شده است. آنچه که «تأثیر نسل» خوانده میشود نیز این امر را تقویت کرده است- اثر نسلی که شماره روزنامهخوانها و مجلهخوانهای آن کاهش چشمگیری داشته است.
جوانهای امروز با این پیشفرض بزرگ شدهاند که دادهها و اطلاعات در هر زمینهای به راحتی، هر زمان و هر جا، دردسترس است. بنابرین، روزنامهها و مجلات بهدنبال راههای دیگری برای جذب مخاطبان در جامعهی دیجیتال هستند؛ برای نمونه، با ارائهی محتوای آنلاین. برای پستکردن و انتشار چنین محتوای آنلاینی، شبکههای اجتماعی (همچون توئیتر، فیسبوک و اینستاگرام) اهمیت بسیار زیادی پیدا کرده است. از طریق این رسانهها، محتوا هم در روزنامهها و مجلات منتشر میشود، هم در نیای مجازی.
نتیجه اینکه اینترنت بزرگترین تهدید برای شیوهی سنتی نقد قلمداد میشود، زیرا دسترسی آسان و زیاد به موسیقی، اطلاعات و نظرات و اندیشهها را فراهم میآورد. افزون بر این، بیشتر تأثیرات منفی هم بر درآمد حاصل از مشترکان و تبلیغات روزنامهها و مجلههایی است که نقدها در آنها منتشر میشود. در اینجا به یک نمونه اشاره میکنیم: مجلهی موسیقی «اُ.اُ.آر» در حوزهی موسیقی پاپ.
این مجله سالها شهرت بسیاری در حوزهی نقد موسیقی در هلند داشته و قدیمیترین مجله در حوزهی موسیقی پاپ در این کشور است و شامل یادداشتها و نقدهای بسیاری بر روی آلبومهای منتشرشده، کنسرتها، مصاحبهها، مقالهها و داستانهای پشتصحنه است. این مجله در سال ۱۹۷۱ شروع به فعالیت کرد و تا سال ۱۹۸۴ به صورت روزنامه اُ.اُ.آر در حوزهی موسیقی منتشر میشد.
بِرت فَن دو کَمپ، که روزنامهنگاری است که از همان آغاز در این مجله قلم میزد، میگوید ما از اولین نسل روزنامهنگارانی هستیم که به نقد موسیقی پرداختیم. «در واقع، در آن زمان نقد وجود داشت و حتی نقد موسیقی جَز، اما نقد موسیقی پاپ نه». وین وربی یکی دیگر از روزنامهنگاران نسل اول این مجله نیز میگوید که هدف اصلی آنها صحبت جدی و روشنگرانه دربارهی موسیقی و جدیگرفتن هنرمندان بوده است: «ما میخواستیم مردم را به شنیدن موسیقی ترغیب کنیم، اما نه در جایگاه یک هوادار. در واقع ما نوعی مبلغ بودیم؛ به آنها میگفتیم این اثر را بشنوید و ببینید که چقدر خوب است. این کار نوعی برهانآوری برای واقعیت و دانش بود. هدف ما عرضهی اطلاعات و یک پلتفورم بود. اما آنچه در نظر من بسیار اهمیت داشت همین نقش مبلغبودن ما بود: رساندن موسیقی خوب به مردم.»
برای بررسی بیشتر تأثیر دیجیتالیشدن بر نقد موسیقی، چندین شماره از مجله اُ.اُ.ر از دهههای هشتاد و نود تا شمارههای جدید آن را بررسی و، در هر دهه، دو موضوع در نظر گرفته شد. هر چند که نمیتوان این یک مورد خاص را به همه تعمیم داد، اما قطعاً دلالتها و یافتههای جالبی را در این باره بهدست خواهد داد.
نتایج واکاویها نشان میداد که نقدها و یادداشتهای دههی هشتاد شخصیتر بودند و ارزشگذاریها و قضاوتهای شفاف و تند و تیزی در آنها بهچشم میخورد. برای نمونه، دیپ پرپل متهم به دزدی موسیقی شده بود و منتقد نوشته بود که کاش هیچگاه قطعات او را نمیشنید:« من بهتر از آن را شنیده بودم . ترجیح میدادم آن شنیدار بهتر را در ذهنم دستنخورده نگاه میداشتم.» یا یک منتقد درباره اثر تازه ایسی/دیسی بیان کرده بود این گروه راک در تنگنای خلاقیت گرفتار شده و گفت «برای آنها در این راه طلب قدرت و پیشرفت بیشتر میکنم!» جالب این بود که در این نقدها اغلب از ضمیر «من» استفاده شده بود. دههی نود هم به همین منوال بود. یادداشتها بهشدت نقادانه و بر پایهی تجربههای شنیداری شخصی بود و ضمیر اول شخص مفرد در آنها بسیار به کار میرفت.
اما، در دههی نخست قرن بیستویکم تغییرات چشمگیری در نقد موسیقی رخ داد. به جز چند استثنا، ضمیر «من» دیگر به کار نمیرفت. اما هنوز قضاوتهای شخصی شفاف وجود داشت، هرچند با سانسور بیشتر و لحن تند و برخورندهی کمتر نسبت به دو دههی پیشین. حال نقدها کلیتر و کمتر شخصی بود. منتقدان اطلاعاتی کلی را درباره سبک، نوع آهنگهای آلبوم و ضربآهنگ و سازبندی و نیز اطلاعاتی جذاب درباره پیشینه هنرمند را که مرتبط با کار جدید بود در اختیار خوانندگان قرار میدادند.
در واقع یادداشتها در این دهه بیشتر جنبهی اطلاعرسانی داشت تا واکاوی و نقد. این روند سالهای بعد نیز ادامه داشت. اوایل دههی دوم قرن بیستویک، منتقدان باز بیش از دهه قبل شروع به ارزیابی و ارزشگذاری کردند، اما جنبهی شخصی بودن نظراتشان بهشدت دهههای هشتاد و نود قرن بیست نبود. اما، باز هم کاربرد ضمیر اول شخص مفرد بیشتر از گذشته شد.
مهمترین تفاوت دو دههی آخر قرن بیست و دو دههی اول قرن بیستویک به ظهور اینترنت و فرهنگ مشارکتی مرتبط بود، فرهنگی که به همه مجال میداد تا نظرات خودت را درباره هنرمندان و آلبومهایشان بیان کنند. این فرصت گستردهای که وب در اختیار افراد قرار داده بود، مرز بین خبرنگاران حرفهای و آماتور را کمرنگتر کرد و دینامیک بین تهیهکنندگان، مشتریان و هویت حرفهای خبرنگاران را از بیخ و بن تغییر داد. واکنش مجله ا.ا.ر به این پدیده نوشتن یادداشتها و نقدهای رسمیتر (با استفادهی کمتر از ضمیر «من»، کمتر نقادانه و متمرکز بر اطلاعرسانی ) بود تا بدین طریق نقد حرفهای موسیقی را از یادداشتهای آماتور آنلاین متمایز کنند.
لحن آرامتر نقدها و یادداشتهای در واقع به این سبب بود که دیجیتالیشدن جامعه این مجله را نیز همانند همهی نشریات در تنگنا قرار داده. نقدهای تند درباره یک هنرمند خاص، آلبوم و یا کنسرت با ریسک از دستدادن مخاطبان و مشترکان دیگر چندان به نفع مجله اُ.اُ.آر نبود (زیرا ممکن بود که آنها آزرده شوند). گذاشتن نقد منفی مکرر از یک هنرمند خاص چیزی نیست که هوادارن او را خوشنود کند.
بازگشت سبک نوشتار شخصی موضوع جالبی است و جنبهی دیگری از ماجرا را نشان میدهد. شاید سردبیران مجله به این اندیشیدند که نقش نقد موسیقی در عصر دیجیتال، با وجود همه دشواریهایی که در این عصر با آن مواجهند، اهمیت بسیار زیادی در صنعت موسیقی دارد. حجم بیار بالای اطلاعات و محتوای موسیقایی که رسانه جدید به ما عرضه میکند به نابودی نقد حرفهای موسیقی و منتقدان موسیقی نمیانجامد. بر عکس، فزونی اطلاعات در طیف گستردهای از کانالهای رسانهای تقاضا را برای نقد حرفهای موسیقی بالا برده است.
واکاوی تأثیر دیجیتالیشدن بر نقد موسیقی و این مطالعه موردی نشان میدهد که از زمان ظهور اینترنت گرایش بیشتری به نقد موسیقی بهوجود آمده است: نقدی که بیشتر بر گزینش آثار مترکز است نه فقط بررسی یک اثر. گزینش پیش از بررسی اثر صورت میگیرد. اینکه چه آلبومها و اجراهایی باید سنجیده و ارزشیابی شوند و به آنها توجه شود. افزون بر این، برخی از روزنامهها و مجلات فقط گزیدهای از آثار تازه انتشاریافته را که از دید آنها «ارزشمند است» ارائه میدهند، بدون اینکه ارزیابی جامعی از آثار بدهند.
پس به نظر میرسد که بر خلاف این تصور که نقد رو به نابودی است تقاضا برای نقشِ گزینشی نقد موسیقی در عصر دیجیتال بهشدت افزایش یافته است. این به چه دلیل است: شمار زیاد گزینهها! چیزی که مخاطب را آشفته میکند. برای او سخت است که راه خود را برای یافتن موسیقی خوب در این حجم گسترده و رو به افزایش دادهها بر روی وب بیابد. بنابراین، منتقدان موسیقی هنوز هم برای مردم بسیار مهم هستند، زیرا تصور میشود که موسیقی ارزشمند را به مخاطبان معرفی میکنند و آثاری را که در میان دادههای دیگر و در سرویسهای گوناگون گم میشود نمایان میکنند.
پس میتوان اینطور گفت که با توجه به وجود فرهنگ مشارکتی که در آن هر کس میتواند نظر خود را بهآسانی بیان کند، منتقدان موسیقی به مشتریان یاری میرسانند تا در میان این همه انتخاب گزینهی موردنظر خود را بیابند.
اما، این گزینش خود به جستاری دیگری مرتبط است با عنوان «سیاستهای صنعت موسیقی» که نقد نقش مهمی را در آن ایفا میکند. چیزی که ممکن است به پذیرش یک دسته از آثار یا ژانر خاص و مطرود شدن باقی بیانجامد. که در مجالی دیگر به این موضوع میپردازیم.
صنعت موسیقی کانال توزیع وسیعی است که موسیقی را از خالق آن به شنونده میرساند. در این شبکه، پای واسطهای بسیاری چون کارگزاران، مدیر برنامهها، ناشران، شرکتهای ضبط، توزیعکنندگان، خردهفروشان، بازاریابان، روزنامهنگاران و بسیاری دیگر در میان است. پدیدهی دیجیتالیشدن در عصر معاصر تأثیر مهمی بر این کانال ارتباطی داشته است. ارزش افزودهی برخی از بخشها و ارتباطات در خطر است و برخی دیگر از آنها کاملاً از بین رفته است. برای نمونه، نقش شرکتهای ضبط موسیقی، با توجه به توسعهی فرمت دیجیتال موسیقی، بهطور قابل ملاحظهای در حال تغییر است و، در نتیجه، نقش خردهفروشان بهواسطهی دسترسی برخط (آنلاین) به بیشتر قطعات موسیقی بسیار کمرنگتر شده است. بخش دیگری که شاید به نظر میرسد که در خطر از بینرفتن است نقد موسیقی است که در واقع موضوع اصلی این نوشتار است.
- نقد موسیقی
افزون بر این، همانند آنچه که برای همهی اَشکالِ بیانِ هنری صدق میکند، دریافت و ارزشیابی موسیقی بهذات به تجربهها و برداشتهای شخصی بر اساس دانش و تجربههای گذشته وابسته است و، بنابراین، نمیتوان آن را از عاملِ فردیت جدا دانست. یک تجربهی واحد از یک موسیقی میتواند برای هرکس معنا و دلالتی متفاوت داشته باشد. پس، افراد مختلف موسیقی را به روشهای متفاوت و گاه متضاد ارزیابی میکنند. با آنکه اصولاً عینیبودن یکی از ارزشهای اصلی روزنامهنگاری است، نبود اتفاقِ نظر دربارهی استاندارهای کیفیت و دستهبندی موسیقی، نقد آن را به مفهومی سوبژکتیو و ذهنگرایانه بدل کردهاست. بنابراین، نقد موسیقی در کاووشی مداوم برای نیل به تعادل بین عینیت و ذهنیت است تا بررسی متوازنی را بر آثار عرضه کند.
منتقدان موسیقی بیشتر نقد خود را در قالب یادداشتی بر آلبومهای تازهانتشاریافته و کنسرتهایی که بهتازگی برگزار شده مینویسند. این یادداشتها معمولاً هم در روزنامهها و مجلههای عمومی و هم اختصاصی منتشر میشود. منتقدان موسیقی را میتوان به مثابهی روزنامهنگارانی متخصص در این حوزه انگاشت.
سالهای سال، منتقدان موسیقی دربانهایی گریزناپذیر در رسیدن آثار موسیقایی به مردم بودند و تا حد زیادی موفقیت یک آلبوم خاص، و یا بهصورت کلی فعالیت حرفهای یک هنرمند را تعیین میکردند. زیرا هنرمندان نمیتوانستند آثار خود را بهصورت رایگان در فضای مجازی در اختیار مخاطبان قرار دهند و مردم نمیتوانستند پیش از خرید یک آلبوم آن را بهدقت بشنوند و دربارهی آن تصمیم بگیرند. از اینرو، منتقدان موسیقی نقش بسیار مهمی در سنجش کیفیت و ارزشیابی آثار ایفا میکردند.
در واقع، آنها نقش بسیار مهمی در بازاریابی محصولات هنری و جلب توجه خریداران بالقوهی این آثار داشتند. یک یادداشت و نقد مثبت در یک روزنامه یا مجلهی مطرح، نزدیک انتشار یک آلبوم جدید، فروش بالای آن را تضمین میکرد. از دید بسیاری از مردم، میزان توجه منتقدان به یک هنرمند و تحسین آثار او در تعیین کیفیت آلبوم و در تصمیمگیری آنها برای خرید آن و یا شرکت در کنسرت او بسیار مهم بود. ازاینرو، نقد موسیقی واسطی کلیدی در صنعت موسیقی و نشر از خالق اثر تا شنوندهی آن قلمداد میشد.
- دیجیتالیشدن
وینسنت میلر، نویسندهی کتاب جامع اصول و مبانی درک فرهنگ دیجیتال، «همگرایی» را پدیده مهمِ برخاسته از پدیدهی دیجیتالشدن میداند. با توجه به اینکه نقد موسیقی شاخهای از روزنامهنگاری است و بهشدت وابسته به چشماندازه رسانه است، سخنگفتن از مفهوم «فرهنگ همگرایی» و تجربه رسانهای جدید اهمیت بسیاری دارد. میلیر شرح میدهد که «همگرایی فنی» بر این موضوع دلالت دارد که همهی اَشکال ارتباطات و اطلاعات رسانه از یک فرمت دیجیتال یکسان ساخته شده است و بههمین سبب میتوانند بر روی دستگاهها و سیستمهای انتشار مختلف بهجای هم بهکار روند.
با توجه به این همگرایی فنی، تفاوتهای پیشین که بین صنعتهای گوناگون وجود داشت رفتهرفته کمرنگ شدند و به نوعی «همگرایی صنعت رسانه» انجامیده. شرکتهای رسانهای بزرگ هم به صورت عمودی بین خود صنعتها و هم افقی بین دیگر بخشهای رسانه بسط یافته است. این کار به نوعی تجمیع منابع رسانهای در تملک شمار اندکی از شرکتهای جهانی بسیار بزرگ دامن زده است؛ شرکتهایی که قادر هستند تا محصولاتشان را به روشهای مختلف در رسانههای گوناگون منتشر و تبلیغ کنند. روزنامهها، مجلهها، کتابها، موسیقی، فیلمها، رادیو، تلویزیون، اینترنت و ارتباطات تلفن همراه روز به روز، بیش از پیش، هم از نظر محتوایی و هم فنی درهمتنیده میشوند. محتوا از وسیلهی ارتباطی آن جدا شده و وب جهانگستر (World Wide Web) به پایگاهی گسترده از محتوای بر-حسب-تقاضا بدل شده که هر روز هم رشد بیشتری دارد.
هنری جنکینگ، استاد ارتباطات و روزنامهنگاری، بر این باور است که «همگرایی» رسانه را وارد «مرحلهی سیلان» کرده است. رسانه از مدلهای استاتیک تولید و مصرف کالاهای مختلف رسانهای دور شده است. به عقیدهی او دو نوع روند وجود دارد: یک تمرکز قدرت رسانه (که از طریق آن شرکتهای بزرگتر رسانهای در تلاشند تا دسترسی و سوددهی خود را افزایش دهند) و دموکراتیزهکردن کابرد رسانه (قدرت مصرفکننده).
او شرح میدهد که سه عنصر اصلی در ظهور فرهنگ همگرایی نقش دارد. نخست، مصرف و تجربههای چندرسانهای کالاهای فرهنگی؛ دوم، نوعی فرهنگ مشارکتی رسانه؛ و در آخر، هوش جمعی یا مشترک در تجربهی رسانهای. دو عنصر اول به موضوع بحث ما مرتبط هستند و ازینرو در اینجا به آنها میپردازیم.
۱. اولین شاخصهی بنیادین فرهنگ همگرایی «چندرسانهای کردن» است که به یکپارچهسازی دنیای مطبوعات، کانالهای انتشار اخبار و پلتفورمهای دیجیتال اطلاق میشود؛ این کار به جهشی انجامیده که طی آن کالاها و اطلاعات فرهنگی در چند فرم رسانهای و بر روی دستگاههای مختف مصرف میشوند. این کار نه فقط به ادغام شرکتهای رسانهای با شرکتهای اینترنتی منجر میشود، بلکه محتوای آنها را نیز یکپارچه میکند. در حال حاضر، میتوان بر روی اینترنت تلویزیون تماشا کرد. گوشیهای هوشمند نیز از همهی این امکانت برخوردارند و با توجه به سرعت روزافزون ارتباطات تلفن همراه، شبکههای ۴-جی و وایفای، این امکانات گستردهتر شده است.
۲. نکتهی دوم این است که دیجیتالیکردن و همگراییِ مربوط به آن تضمین میکند که مشتریان خود بیشترین کنترل را بر روی انتخاب و سهیمشدن در اخبار، برنامهها و محتواهای دیگر دارند. این همان «فرهنگ مشارکتی» است که جنکینز از آن حرف میزند. این دست پیشرفتها در عصر دیجیتال، که بر نقد موسیقی اثرگذار است، به اینترنت و بهویژه وب وابسته است. این مفهوم مربوط میشود به فاز اجتماعی و مشارکتی در دنیای معاصر که در آن ورودی کاربر اهمیت بسیار زیادی دارد. وبلاگها، شبکههای اجتماعی، ویکیها، فیدهای آر.اس.اس و ... ویژهی فاز وب هستند.
از زمان ظهور وب ۲.۰، این امکان برای همه فراهم شد تا بهآسانی اطلاعات را بهصورت آنلاین بارگذاری و عقیدهی خود را دربارهی همه چیز بیان کنند، از جمله موسیقی. از طریق این فاز اجتماعی و مشارکتی، توانایی تولید اطلاعات دیگر تنها در دست گروه کوچکی نبود؛ ابزار تولید و انتشار اطلاعات هم دموکراتیزهتر شد که این موضوع تمایز بین تولیدکننده و مشتری را کمرنگ کرد. مشتریانِ سابق (همچون مخاطبان نقدهای ادبی) حال خود میتوانستند تولیدکنندهی محتوا باشند.
- تأثیر دیجیتالیکردن بر نقد موسیقی
نکتهی نخست این است که، در فرهنگ مشارکتی رسانه همه بر روی وب ۲.۰ گزارشگر هستند. دینامیکِ در حال تغییر بین تولیدکننده و مشتری در فرهنگ همگرایی رسانه، هویت حرفهای روزنامهنگاران و منتقدان موسیقی را بهصورت بینادین تغییر داده است.
امروزه، موسیقی دیگر کمتر به شکل فیزیکی عرضه میشود. تجربههای موسیقایی بیشتر به شکل تکقطعات در رسانهها و شبکههای مختلف منتشر میشود و افراد میتوانند از طریق دستگاههای مختلف، همچون گوشیهای هوشمند، لپتاپ، و همچنین سیستمهای استریمینگ گوناگون، چون اسپاتیفای و دیزر، جدیدترین آثار منتشرشده را بشنوند، پیش از آنکه تصمیم به خرید آلبوم آن چه به صورت فیزیکی و چه دیجیتال بگیرند (اصلاً اگر کسی دیگر آثار را بخرد). دسترسی آنلاین به اطلاعات-که هر روز گستردهتر از دیروز است- نقش نقد موسیقی را کمتر از گذشته کرده است. افزون بر این، با توجه به این دسترسیهای گسترده به اطلاعات و نظرات بسیاری از مردم، نقد موسیقی کمتر از گذشته دید میشود و شاید بشود گفت که از ارزش و اهمیت آن هم کاسته شده است.
با این حال، روزنامههای هم با موضوعهای تخصصی و هم عمومی هنوز هم یادداشتها و نقدهای آثار موسیقایی و کنسرتها را در اختیار مخاطبان قرار میدهند، اما بیشتر آنها در فرهنگ دیجیتالی امروز با مشکلات بسیاری مواجه هستند که هم مربوط میشود به کاهش شمار مشترکان و هم کاهش درآمد از راه تبلیغات. روزنامههای کاغدی برای تبلیغات چالش رقابت با دیگر رسانهها همچون تلویزیون و رادیو و بیش از همه اینترنت را دارند.
اینترنت نه فقط واسطی برای تبلیغات است، بلکه حجم زیادی از اطلاعات را به مخاطبانش عرضه میکند. شمار روزافزونی از مردم فقط از راه اینترنت به اطلاعاتی که میخواهند دست پیدا میکنند: از اطلاعات عمومی گرفته تا تخصصی. بنابراین، جای شگفتی نیست که یک پژوهش در کشور هلند نشان میدهد که مردم هلند هر روز زمان بیشتری را بر روی اینترنت صرف میکنند و خیلی کمتر از گذشته به رادیو گوش میدهند، تلویزیون میبینند و روزنامه و مجله میخوانند. چیزی که در دیگر کشورها نیز شاهد آن هستیم.
علاوه بر این، دستگاههای همراه مانند لپتاپ، گوشیهای هوشمند، تبلت بسیار محبوبتر از تجهیزات ثابت برای دریافت و انتقال محتوا هستند.
تقاضاهای کاربران-که بهسبب ظهور اینترنت در حال تغییر است- وضعیت روزنامهها و مجلهها را به مخاطره انداخته و منجر به کاهش شدید مشترکان و تغییر از مشترکان نسخههای چاپی به نسخههای دیجیتال شده است. آنچه که «تأثیر نسل» خوانده میشود نیز این امر را تقویت کرده است- اثر نسلی که شماره روزنامهخوانها و مجلهخوانهای آن کاهش چشمگیری داشته است.
جوانهای امروز با این پیشفرض بزرگ شدهاند که دادهها و اطلاعات در هر زمینهای به راحتی، هر زمان و هر جا، دردسترس است. بنابرین، روزنامهها و مجلات بهدنبال راههای دیگری برای جذب مخاطبان در جامعهی دیجیتال هستند؛ برای نمونه، با ارائهی محتوای آنلاین. برای پستکردن و انتشار چنین محتوای آنلاینی، شبکههای اجتماعی (همچون توئیتر، فیسبوک و اینستاگرام) اهمیت بسیار زیادی پیدا کرده است. از طریق این رسانهها، محتوا هم در روزنامهها و مجلات منتشر میشود، هم در نیای مجازی.
نتیجه اینکه اینترنت بزرگترین تهدید برای شیوهی سنتی نقد قلمداد میشود، زیرا دسترسی آسان و زیاد به موسیقی، اطلاعات و نظرات و اندیشهها را فراهم میآورد. افزون بر این، بیشتر تأثیرات منفی هم بر درآمد حاصل از مشترکان و تبلیغات روزنامهها و مجلههایی است که نقدها در آنها منتشر میشود. در اینجا به یک نمونه اشاره میکنیم: مجلهی موسیقی «اُ.اُ.آر» در حوزهی موسیقی پاپ.
این مجله سالها شهرت بسیاری در حوزهی نقد موسیقی در هلند داشته و قدیمیترین مجله در حوزهی موسیقی پاپ در این کشور است و شامل یادداشتها و نقدهای بسیاری بر روی آلبومهای منتشرشده، کنسرتها، مصاحبهها، مقالهها و داستانهای پشتصحنه است. این مجله در سال ۱۹۷۱ شروع به فعالیت کرد و تا سال ۱۹۸۴ به صورت روزنامه اُ.اُ.آر در حوزهی موسیقی منتشر میشد.
بِرت فَن دو کَمپ، که روزنامهنگاری است که از همان آغاز در این مجله قلم میزد، میگوید ما از اولین نسل روزنامهنگارانی هستیم که به نقد موسیقی پرداختیم. «در واقع، در آن زمان نقد وجود داشت و حتی نقد موسیقی جَز، اما نقد موسیقی پاپ نه». وین وربی یکی دیگر از روزنامهنگاران نسل اول این مجله نیز میگوید که هدف اصلی آنها صحبت جدی و روشنگرانه دربارهی موسیقی و جدیگرفتن هنرمندان بوده است: «ما میخواستیم مردم را به شنیدن موسیقی ترغیب کنیم، اما نه در جایگاه یک هوادار. در واقع ما نوعی مبلغ بودیم؛ به آنها میگفتیم این اثر را بشنوید و ببینید که چقدر خوب است. این کار نوعی برهانآوری برای واقعیت و دانش بود. هدف ما عرضهی اطلاعات و یک پلتفورم بود. اما آنچه در نظر من بسیار اهمیت داشت همین نقش مبلغبودن ما بود: رساندن موسیقی خوب به مردم.»
برای بررسی بیشتر تأثیر دیجیتالیشدن بر نقد موسیقی، چندین شماره از مجله اُ.اُ.ر از دهههای هشتاد و نود تا شمارههای جدید آن را بررسی و، در هر دهه، دو موضوع در نظر گرفته شد. هر چند که نمیتوان این یک مورد خاص را به همه تعمیم داد، اما قطعاً دلالتها و یافتههای جالبی را در این باره بهدست خواهد داد.
نتایج واکاویها نشان میداد که نقدها و یادداشتهای دههی هشتاد شخصیتر بودند و ارزشگذاریها و قضاوتهای شفاف و تند و تیزی در آنها بهچشم میخورد. برای نمونه، دیپ پرپل متهم به دزدی موسیقی شده بود و منتقد نوشته بود که کاش هیچگاه قطعات او را نمیشنید:« من بهتر از آن را شنیده بودم . ترجیح میدادم آن شنیدار بهتر را در ذهنم دستنخورده نگاه میداشتم.» یا یک منتقد درباره اثر تازه ایسی/دیسی بیان کرده بود این گروه راک در تنگنای خلاقیت گرفتار شده و گفت «برای آنها در این راه طلب قدرت و پیشرفت بیشتر میکنم!» جالب این بود که در این نقدها اغلب از ضمیر «من» استفاده شده بود. دههی نود هم به همین منوال بود. یادداشتها بهشدت نقادانه و بر پایهی تجربههای شنیداری شخصی بود و ضمیر اول شخص مفرد در آنها بسیار به کار میرفت.
اما، در دههی نخست قرن بیستویکم تغییرات چشمگیری در نقد موسیقی رخ داد. به جز چند استثنا، ضمیر «من» دیگر به کار نمیرفت. اما هنوز قضاوتهای شخصی شفاف وجود داشت، هرچند با سانسور بیشتر و لحن تند و برخورندهی کمتر نسبت به دو دههی پیشین. حال نقدها کلیتر و کمتر شخصی بود. منتقدان اطلاعاتی کلی را درباره سبک، نوع آهنگهای آلبوم و ضربآهنگ و سازبندی و نیز اطلاعاتی جذاب درباره پیشینه هنرمند را که مرتبط با کار جدید بود در اختیار خوانندگان قرار میدادند.
در واقع یادداشتها در این دهه بیشتر جنبهی اطلاعرسانی داشت تا واکاوی و نقد. این روند سالهای بعد نیز ادامه داشت. اوایل دههی دوم قرن بیستویک، منتقدان باز بیش از دهه قبل شروع به ارزیابی و ارزشگذاری کردند، اما جنبهی شخصی بودن نظراتشان بهشدت دهههای هشتاد و نود قرن بیست نبود. اما، باز هم کاربرد ضمیر اول شخص مفرد بیشتر از گذشته شد.
مهمترین تفاوت دو دههی آخر قرن بیست و دو دههی اول قرن بیستویک به ظهور اینترنت و فرهنگ مشارکتی مرتبط بود، فرهنگی که به همه مجال میداد تا نظرات خودت را درباره هنرمندان و آلبومهایشان بیان کنند. این فرصت گستردهای که وب در اختیار افراد قرار داده بود، مرز بین خبرنگاران حرفهای و آماتور را کمرنگتر کرد و دینامیک بین تهیهکنندگان، مشتریان و هویت حرفهای خبرنگاران را از بیخ و بن تغییر داد. واکنش مجله ا.ا.ر به این پدیده نوشتن یادداشتها و نقدهای رسمیتر (با استفادهی کمتر از ضمیر «من»، کمتر نقادانه و متمرکز بر اطلاعرسانی ) بود تا بدین طریق نقد حرفهای موسیقی را از یادداشتهای آماتور آنلاین متمایز کنند.
لحن آرامتر نقدها و یادداشتهای در واقع به این سبب بود که دیجیتالیشدن جامعه این مجله را نیز همانند همهی نشریات در تنگنا قرار داده. نقدهای تند درباره یک هنرمند خاص، آلبوم و یا کنسرت با ریسک از دستدادن مخاطبان و مشترکان دیگر چندان به نفع مجله اُ.اُ.آر نبود (زیرا ممکن بود که آنها آزرده شوند). گذاشتن نقد منفی مکرر از یک هنرمند خاص چیزی نیست که هوادارن او را خوشنود کند.
بازگشت سبک نوشتار شخصی موضوع جالبی است و جنبهی دیگری از ماجرا را نشان میدهد. شاید سردبیران مجله به این اندیشیدند که نقش نقد موسیقی در عصر دیجیتال، با وجود همه دشواریهایی که در این عصر با آن مواجهند، اهمیت بسیار زیادی در صنعت موسیقی دارد. حجم بیار بالای اطلاعات و محتوای موسیقایی که رسانه جدید به ما عرضه میکند به نابودی نقد حرفهای موسیقی و منتقدان موسیقی نمیانجامد. بر عکس، فزونی اطلاعات در طیف گستردهای از کانالهای رسانهای تقاضا را برای نقد حرفهای موسیقی بالا برده است.
واکاوی تأثیر دیجیتالیشدن بر نقد موسیقی و این مطالعه موردی نشان میدهد که از زمان ظهور اینترنت گرایش بیشتری به نقد موسیقی بهوجود آمده است: نقدی که بیشتر بر گزینش آثار مترکز است نه فقط بررسی یک اثر. گزینش پیش از بررسی اثر صورت میگیرد. اینکه چه آلبومها و اجراهایی باید سنجیده و ارزشیابی شوند و به آنها توجه شود. افزون بر این، برخی از روزنامهها و مجلات فقط گزیدهای از آثار تازه انتشاریافته را که از دید آنها «ارزشمند است» ارائه میدهند، بدون اینکه ارزیابی جامعی از آثار بدهند.
پس به نظر میرسد که بر خلاف این تصور که نقد رو به نابودی است تقاضا برای نقشِ گزینشی نقد موسیقی در عصر دیجیتال بهشدت افزایش یافته است. این به چه دلیل است: شمار زیاد گزینهها! چیزی که مخاطب را آشفته میکند. برای او سخت است که راه خود را برای یافتن موسیقی خوب در این حجم گسترده و رو به افزایش دادهها بر روی وب بیابد. بنابراین، منتقدان موسیقی هنوز هم برای مردم بسیار مهم هستند، زیرا تصور میشود که موسیقی ارزشمند را به مخاطبان معرفی میکنند و آثاری را که در میان دادههای دیگر و در سرویسهای گوناگون گم میشود نمایان میکنند.
پس میتوان اینطور گفت که با توجه به وجود فرهنگ مشارکتی که در آن هر کس میتواند نظر خود را بهآسانی بیان کند، منتقدان موسیقی به مشتریان یاری میرسانند تا در میان این همه انتخاب گزینهی موردنظر خود را بیابند.
اما، این گزینش خود به جستاری دیگری مرتبط است با عنوان «سیاستهای صنعت موسیقی» که نقد نقش مهمی را در آن ایفا میکند. چیزی که ممکن است به پذیرش یک دسته از آثار یا ژانر خاص و مطرود شدن باقی بیانجامد. که در مجالی دیگر به این موضوع میپردازیم.
منبع:
مجله دیجیت
گردآوری و ترجمه:
تاریخ انتشار : سه شنبه 15 آبان 1397 - 10:30
افزودن یک دیدگاه جدید