به همت خانوادهٔ زندهیاد پرویز مشکاتیان و بهمناسبت شصتمین سالگرد تولد این هنرمند
نمایشگاه عکسهای پرویز مشکاتیان افتتاح شد
موسیقی ما - هنوز هم باورنکردنی است. هنوز هم همان بهت است و همان شگفتزدگی و همان اندوه. انگار نه انگار که ۶ سال گذشته است، انگار هنوز همان عصر آخرین روز شهریور آن سال است. آن سال خبری از وایبر و تلگرام و دیگر شبکههای اجتماعی نبود، خیلیها یادشان میآید که حتی امکان رد و بدل کردن یک اسام اس ساده هم نبود؛ اما «خبر بد» خیلی زود راهش را پیدا کرد برای اینکه مثل آوار روی سر اهالی موسیقی خراب شود. حالا باز «شهریور» است، این بار اما میشود به دیدار «پرویز مشکاتیان» رفت. در همان محلهای که سالها در آن زندگی کرد: «نیاوران»، فرهنگسرایی وجود دارد که نمایشگاهی با عنوان «شصت سال با پرویز مشکاتیان» را برپا کرده است.
میگویند یکی از مهمترین ویژگیهای آثار مشکاتیان، نگاه او به مقوله ریتم است. احیای تحرک ریتمیک در نوازندگی و نیز احیای روند جملهپردازی موسیقی گذشتگان؛ اما نمیتوان از «مشکاتیان» صحبت کرد و از نگرش اجتماعی- سیاسیاش نگفت. اصلا ابداعاتِ سالهای بعد او در موسیقی هم مستمسکی بود برای همراه کردن این موسیقی در فرایندهای نوین اجتماعی. حالا اینکه همین نگرش او در سالهای بعد جریان غالب موسیقی شد، محل بحث نیست، مهم این است که این را میشود در عکسها هم دید. در دههٔ ۵۰ شکل و شمایل او کاملا عوض میشود. ریشهای انبوه، عینکی که حالا روی چشمهایش نشسته است. «عارف» همین جا شکل میگیرد. اولین کنسرتها. همراه با «محمدرضا شجریان» که آن زمان او هم جوانتر است و موهای انبوهش تمامی سیاه. اروپا، تهران، عارف... کامکارها هستند، کیوان ساکت و خیلیهای دیگر. خیلیها هم در این عکسها نیامدهاند. مثلا عکسی از اجرایش با «پریسا» نیست یا «هنگامه اخوان»، دلیلش هم مشخص است دیگر. «عارف» تا پایان نمایشگاه ادامه دارد. به شکلهای مختلف با خوانندگان مختلف. گاهی شجریان کنارش نشسته و او با دقت و آرام مضرابهای سنتور را در دست گرفته است؛ گاهی «ایرج بسطامی» کنارش نشسته است. خیلیها هستند؛ همه اما جوان. میشود به عکسها خیره شد و آرام «رزم مشترک» را شنید. بیداد، آستان جانان، نوا مرکب خوانی، دستان، افشاری مرکب، دود عود و… در عکسها همیشه آرام است؛ روحش اما آرام نبوده، این را آثارش میگویند و سنِ ادکش هم شهادت میدهد، باور کنید ۵۴ سالگی خیلی زود است برای مردن. مضرابها اما مثل موم در دستانش است. اگر شانس این را داشتهاید و کنسرتی از او دیدهاید، این را به راحتی متوجه میشوید. میتوانید در سالنِ بزرگ فرهنگسرای نیاوران که حالا پر از جمعیت است و چهرههای شناخته شدهای چون علی مرادخانی، همایون شجریان، بهداد بابایی و غیره در آن قدم میزنند، راه بروید و با خودتان زمزمه کنید: «بر آستان جانان گر سر توان نهادن/ گلبانگ سربلندی بر آسمان توان زد»
همینطور که جلو میروید، خط و خطوط صورت بیشتر میشود. کنسرتها هم کمتر. حالا میشود عکسهای بیشتری در خانهٔ نیاوران دید. خانهای که سالها در آن زندگی کرد و همانجا هم رفت. آن خانه دیگر نیست، خب انتظاری جز این نیست؛ اینجا ایران است. خانهٔ هیچکدام از مشاهیر باقی نمانده است، هر کدام به یک دلیل. انبوه موها همه سفید است. چشمها عمیقتر. نگاه به دوربین مستقیمتر. صورت اما استخوانیتر است.
همینطور راهروها را میگذرانیم تا میرسیم به روز آخر. به تالار وحدت تهران، به بغضهایی که آن روز همهاشان شکسته شد. به حرفهایی که گفته شد و خیلی حرفهایی که البته برای همیشه ماند در دل تاریخ. به نیشابور میرسیم. به آن ۱۵ هزار نفر جمعیت سوگوار که سوگواریشان را هم با موسیقی گفتند. میگویند مغازهها و بانکها در آن روز تعطیل شده بود. حالا لابد اما هیچکدام اینها مهم نیست. مهم همان خانهٔ ابدی است در محوطه بیرونی باغ عطار و در جوار مقبره عطار نیشابوری که بسیار دوستش داشت. به سنگِ مزارش که رویش نوشته شده «سرو آزاد».
این برنامه به همت خانوادهٔ زندهیاد پرویز مشکاتیان بهمناسبت شصتمین سالگرد تولد این هنرمند، به مدت یک هفته برگزار شده است. آوا و آیین مشکاتیان میزبان استقبالکنندگان بودند. در این نمایشگاه، عکسهایی از سامان اقوامی، ساتیار امامی، مهرداد امینی، گلناز بهشتی، محمد خداداداش، محمد دولو، محسن کثیرالسفر، مریم محمدی و رضا معطریان روی دیوار رفته و زندگی مشکاتیان را از دوران جوانی تا میانسالی که از دنیا رفت، در قاب تصویر نشان میدهد. عکسهای جوانی او بیشتر از «محمد دولو» ست.
هفتهٔ بزرگداشت زندهیاد پرویز مشکاتیان همزمان با شصتمین سالگرد تولد و ششمین سالگرد درگذشت این استاد موسیقی ایران، از ششم شهریورماه به مدت یک هفته در فرهنگسرای نیاوران برپا است.
- کودکی
میگویند یکی از مهمترین ویژگیهای آثار مشکاتیان، نگاه او به مقوله ریتم است. احیای تحرک ریتمیک در نوازندگی و نیز احیای روند جملهپردازی موسیقی گذشتگان؛ اما نمیتوان از «مشکاتیان» صحبت کرد و از نگرش اجتماعی- سیاسیاش نگفت. اصلا ابداعاتِ سالهای بعد او در موسیقی هم مستمسکی بود برای همراه کردن این موسیقی در فرایندهای نوین اجتماعی. حالا اینکه همین نگرش او در سالهای بعد جریان غالب موسیقی شد، محل بحث نیست، مهم این است که این را میشود در عکسها هم دید. در دههٔ ۵۰ شکل و شمایل او کاملا عوض میشود. ریشهای انبوه، عینکی که حالا روی چشمهایش نشسته است. «عارف» همین جا شکل میگیرد. اولین کنسرتها. همراه با «محمدرضا شجریان» که آن زمان او هم جوانتر است و موهای انبوهش تمامی سیاه. اروپا، تهران، عارف... کامکارها هستند، کیوان ساکت و خیلیهای دیگر. خیلیها هم در این عکسها نیامدهاند. مثلا عکسی از اجرایش با «پریسا» نیست یا «هنگامه اخوان»، دلیلش هم مشخص است دیگر. «عارف» تا پایان نمایشگاه ادامه دارد. به شکلهای مختلف با خوانندگان مختلف. گاهی شجریان کنارش نشسته و او با دقت و آرام مضرابهای سنتور را در دست گرفته است؛ گاهی «ایرج بسطامی» کنارش نشسته است. خیلیها هستند؛ همه اما جوان. میشود به عکسها خیره شد و آرام «رزم مشترک» را شنید. بیداد، آستان جانان، نوا مرکب خوانی، دستان، افشاری مرکب، دود عود و… در عکسها همیشه آرام است؛ روحش اما آرام نبوده، این را آثارش میگویند و سنِ ادکش هم شهادت میدهد، باور کنید ۵۴ سالگی خیلی زود است برای مردن. مضرابها اما مثل موم در دستانش است. اگر شانس این را داشتهاید و کنسرتی از او دیدهاید، این را به راحتی متوجه میشوید. میتوانید در سالنِ بزرگ فرهنگسرای نیاوران که حالا پر از جمعیت است و چهرههای شناخته شدهای چون علی مرادخانی، همایون شجریان، بهداد بابایی و غیره در آن قدم میزنند، راه بروید و با خودتان زمزمه کنید: «بر آستان جانان گر سر توان نهادن/ گلبانگ سربلندی بر آسمان توان زد»
همینطور که جلو میروید، خط و خطوط صورت بیشتر میشود. کنسرتها هم کمتر. حالا میشود عکسهای بیشتری در خانهٔ نیاوران دید. خانهای که سالها در آن زندگی کرد و همانجا هم رفت. آن خانه دیگر نیست، خب انتظاری جز این نیست؛ اینجا ایران است. خانهٔ هیچکدام از مشاهیر باقی نمانده است، هر کدام به یک دلیل. انبوه موها همه سفید است. چشمها عمیقتر. نگاه به دوربین مستقیمتر. صورت اما استخوانیتر است.
همینطور راهروها را میگذرانیم تا میرسیم به روز آخر. به تالار وحدت تهران، به بغضهایی که آن روز همهاشان شکسته شد. به حرفهایی که گفته شد و خیلی حرفهایی که البته برای همیشه ماند در دل تاریخ. به نیشابور میرسیم. به آن ۱۵ هزار نفر جمعیت سوگوار که سوگواریشان را هم با موسیقی گفتند. میگویند مغازهها و بانکها در آن روز تعطیل شده بود. حالا لابد اما هیچکدام اینها مهم نیست. مهم همان خانهٔ ابدی است در محوطه بیرونی باغ عطار و در جوار مقبره عطار نیشابوری که بسیار دوستش داشت. به سنگِ مزارش که رویش نوشته شده «سرو آزاد».
این برنامه به همت خانوادهٔ زندهیاد پرویز مشکاتیان بهمناسبت شصتمین سالگرد تولد این هنرمند، به مدت یک هفته برگزار شده است. آوا و آیین مشکاتیان میزبان استقبالکنندگان بودند. در این نمایشگاه، عکسهایی از سامان اقوامی، ساتیار امامی، مهرداد امینی، گلناز بهشتی، محمد خداداداش، محمد دولو، محسن کثیرالسفر، مریم محمدی و رضا معطریان روی دیوار رفته و زندگی مشکاتیان را از دوران جوانی تا میانسالی که از دنیا رفت، در قاب تصویر نشان میدهد. عکسهای جوانی او بیشتر از «محمد دولو» ست.
هفتهٔ بزرگداشت زندهیاد پرویز مشکاتیان همزمان با شصتمین سالگرد تولد و ششمین سالگرد درگذشت این استاد موسیقی ایران، از ششم شهریورماه به مدت یک هفته در فرهنگسرای نیاوران برپا است.
منبع:
اختصاصی سایت موسیقی ما
تاریخ انتشار : شنبه 7 شهریور 1394 - 14:47
افزودن یک دیدگاه جدید