نقد ترانه در خانه ترانه - 3 («زمانه» اثر افشین یداللهی)
بالاتر از ترانههای «سون» و پایینتر از دیگر ترانههای یداللهی
↵
کدوم خواستن، کدوم جنون، کدوم عشق؟
شاید خیلی از این حرفا دروغه
تا وقتی با همیم، از عشق میگیم
نباشیم، قولمون حتی دروغه
از این عشقایی که زنجیر میشه
هوسهایی که دامنگیر میشه
میترسم، چون دلم بیاعتماده
به احساسی که بیتأثیر میشه
مث حرفی که نگاهی
نمیگفته و میگفته
اتفاقیه که گاهی
نمیافته و میافته
حس یخ زدن تو آتیش
حال سوختنه، تو سرما
تو بیداری، یه خیاله
یه حقیقته، تو رویا
تو فکرش نیستیم و پیداش میشه
ولی وقتی که باید باشه، میره
به حال و روز ما کاری نداره
همیشه، یا براش زوده یا دیره
نه اینکه عاشقی، حال خوشی نیست
نه اینکه زندگی بیعشق، میشه
فقط، کاش بین این حسای مبهم
بفهمم آخرش، چی عشق میشه؟
«زمانه» ترانهاي است كه افشين يداللهي آن را براي تيتراژ سريالي به همين نام سروده و آهنگسازي و اجراي آن توسط گروه «سِوِن» انجام شده.
افشين يداللهي به شهادت حافظهي شنيداري ما و همچنين مجموعهي ترانههايش «جنون منطقي»، در دههي گذشته يكي از فعالترين ترانهسرايان در زمينه تيتراژ سريالهاي تلويزيوني بوده. موضوعي كه دلايل متعددي را براي آن ميتوان برشمرد. از همكاري منظم با آهنگسازان و خوانندگاني كه اقبال شنيده شدن مداوم در انتهاي تيتراژ سريالها را داشتهاند گرفته تا كيفيت هميشه استاندارد ترانههايش و رعايت خطوط قرمز اين رسانه در عين داشتن نگاهي شاعرانه. نگاهي كه در بسياري از آثارش باعث سنگيني كفهي شاعرانگي به نسبت ترانگي شده. موضوعي كه ميتوان در يادداشتي ديگر به ويژه دربارهي آن دسته از ترانههاي يداللهي كه زبان معيار دارند، به آن پرداخت.
آنچه در برآيند فعاليت چندسالهي او در سرايش ترانههاي تيتراژ قابل ذكر است، حفظ استانداردهاي كيفي ترانه در تمام آثار و همچنين توجه به سلامت فرم و زبان و محتوا است. گرچه همهي اينها براي خلق آثاري متفاوت لازم اما كافي نيست. آثار افشين يداللهي در اين زمينه طيف گستردهاي را چه از حيث زبان -از زبان فاخر ترانههايي مانند «شب دهم» تا زبان شبهآرگوي «خوشركاب»- و چه از حيث تعداد تصاوير و لحظات شاعرانه در بر ميگيرد. بديهي است كه پرداختن به جوانب مختلف اين ترانهها به زمان و مجالي بيشتر نياز دارد و اين يادداشت تمركز خود را بر ترانهي «زمانه» قرار داده. ترانهاي كه در بهترين حالت، جايي در ميانهي كارنامهي افشين يداللهي دارد.
«زمانه» ترانهاي است دربارهي عشق؛ سوژهاي كه در ادبيات ما سابقهاي ديرينه دارد. از «علت عاشق ز علتها جداست/ عشق اصطرلاب اسرار خداستِ» حضرت مولانا گرفته تا «اي عشق همه بهانه از توستِ» ابتهاج و «عشق گذشتن از مرز وجوده»ي اردلان سرفراز. خود افشين يداللهي نيز در ترانههاي متعددي به اين موضوع پرداخته: «بي عشق، عمرِ آدم بياعتقاد ميره/ هفتاد سال عبادت، يك شب به باد ميره» يا «با عشق، آن سوي خطر جايي براي ترس نيست/ در انتهاي موعظه ديگر مجال درس نيست» و حتی با نگاهي متفاوت: «حتی عبور از عشق هم رو به رهايي سخت نيست/ بيشوقِ آزادي كسي با عشق هم خوشبخت نيست» و...
ترانه با پرسشي ترديدآميز دربارهي عشق و با ضمير اولشخص جمع آغاز ميشود:
کدوم خواستن، کدوم جنون، کدوم عشق؟
شاید خیلی از این حرفا دروغه
تا وقتی با همیم، از عشق میگیم
نباشیم، قولمون حتی دروغه
استفاده از ضمير اول شخص جمع در روايت ترانه تمهيدي تأثيرگذار در ايجاد همذاتپنداري مخاطب با موضوع ترانه به نظر ميرسد. گرچه در بخشهايي، ضمير راوي به اولشخص مفرد تغيير ميكند: «فقط، کاش بین این حسای مبهم/ بفهمم آخرش، چی عشق میشه؟» و «میترسم، چون دلم بیاعتماده» تغييري كه با توجه به ذات دوطرفه بودن عشق و منطق دروني اثر ميتوان آن را توجيهپذير دانست.
پرسشي كه ترانهسرا دربارهي مفهوم و ماهيت عشق مطرح ميكند، تا انتها بيپاسخ ميماند و ترانه در انتها نيز با ترديد به پايان ميرسد. ترديدي كه ميتواند ترانه را به اثري قابل تعمق در ذهن مخاطب تبديل كند. اما با وجود اين نكات مثبت، ترانه نميتواند خود را از سطح متوسط بالاتر بكشاند. براي اين مسأله دو دليل عمده را ميتوان برشمرد: نخست اينكه ترانه از حيث شاعرانگي در سطحي پايين قرار دارد.
از بين شش بند ترانه، خوشبينانه تنها ميتوان دو بند را حاوي تصاوير و بيان شاعرانه دانست. براي مثال نگاه كنيد به دو بند اول و آخر ترانه كه اگر وزن و قافيه از آنها گرفته شود، چيزي جز متني دربارهي عشق از آن باقي نميماند: «کدام خواستن، جنون، يا عشق؟ شاید خیلی از این حرفها دروغ است. تا وقتی با هم هستيم، از عشق میگويیم و اگر با هم نباشیم، حتی قولهايمان نيز دروغ خواهد بود.» شاعرانهترين بند اين ترانه در جايي رخ داده كه افشين يداللهي به سراغ امتحانپسدادهترين تكنيكاش در ترانهسرايي يعني «تصاوير پارادوكسيكال» رفته:
حس یخ زدن تو آتیش
حال سوختنه، تو سرما
تو بیداری، یه خیاله
یه حقیقته، تو رویا
تكنيكي كه بارها توسط او در ترانه استفاده شده. براي مثال نگاه كنيد به ترانهي تيتراژ سريال «سايهي آفتاب»:
اي واژهي بيمعني، رويايي بيتعبير!
آغازترين پايان! آزادترين تقدير!
آرامشِ طوفاني! ميسازي و ويرانم
رسوايي رازآلود! ميپوشي و عريانم
بيان پارادوكسيكال را بايد يكي از مشخصههاي آثار يداللهي دانست و پيداست كه او به شكل آگاهانهاي از اين تكنيك استفاده ميكند، تا جايي كه نام مجموعه ترانههايش يعني «جنون منطقي» نيز حاصل همين تكنيك است.
اما اوج شاعرانگي اين ترانه به همين بند و تا حدي بند سوم يعني «مث حرفی که نگاهی/ نمیگفته و میگفته...» محدود ميشود و در ديگر بندهاي ترانه تنها با متني منظوم روبرو هستيم.
دليل ديگر متوسط بودن اين ترانه را بايد در انديشهي مستتر در اين ترانه جست. افشين يداللهي با توجه به تخصصاش در روانپزشكي و نگاه علمي كه به موضوع روابط انساني و عشق دارد، در برخي از آثار پيشيناش انديشههايي تازه و متفاوت را مطرح كرده كه شايستهی نقد و بررسی بیشتر است. نگاه کنید به ترانهای از او -با صدای احسان خواجهامیری- با مطلع «تو میری با یکی دیگه که قدرتو نمیدونه». ترانهای که نگاهی متفاوت به مقولهی عشق دارد و به سطر -به زعم نگارنده- درخشانی از حیث اندیشه میرسد که:
تو میری با یکی دیگه که از چشمات نمیترسه
نمیدونه که این یعنی، شروعِ مرگِ ما هر سه!
در حالی که در ترانهی «زمانه» همانطور که پیشتر اشاره شد، ترانهسرا از سطح پرسشی تردیدآمیز بالاتر نمیرود و از حیث اندیشه نمیتوان این ترانه را خيلي فراتر از «خدای آسمونها» (جهانبخش پازوکی) در سطر «دوسِت دارمها فقط یه حرفه/ عمرش قد یه گوله برفه» و «آدما» (پرويز وكيلي) در سطر «تو میگفتی که گناه مقدسه/ اول و آخر هر عشق هوسه» دانست.
در نهايت «زمانه» را بايد ترانهاي بدنه دانست كه تمامي استانداردهاي زباني، فرمي و محتوايي در آن رعايت شده اما به دليل محدود بودن خلاقيتهاي زباني و شاعرانگي ترانهاي متوسط در ميان آثار افشين يداللهي به شمار ميآيد. گرچه همين ترانه، در مقايسه با ديگر آثاري كه توسط گروه سِوِن اجرا شده، براي اين گروه قدمي رو به جلو و حركتي مثبت و متفاوت به حساب ميآيد.
پ.ن: با سپاس از سعيد كريمي كه به نكاتي از يادداشت او دربارهي اين ترانه، در اين متن اشاره شده است.
#خانه_ترانه
#ضد_زرد
موسیقی ما - ستون «نقد ضد زرد ترانه» به نقد ترانههای روز بازار موسیقی پاپ میپردازد. این نقدها توسط ترانهسرایان فعال در «خانه ترانه» به مدیریت دکتر افشین یداللهی انجام شده و در آنها تلاش میشود به دور از هرگونه حبّ و بغضی تنها خود اثر با ملاکهای فنی نقد ترانه و به صورت گروهی نقد شود. سومین ترانهای که در این ستون نقد میشود، ترانه «زمانه» اثر افشین یداللهی است که در ادامه میخوانید:...
کدوم خواستن، کدوم جنون، کدوم عشق؟
شاید خیلی از این حرفا دروغه
تا وقتی با همیم، از عشق میگیم
نباشیم، قولمون حتی دروغه
از این عشقایی که زنجیر میشه
هوسهایی که دامنگیر میشه
میترسم، چون دلم بیاعتماده
به احساسی که بیتأثیر میشه
مث حرفی که نگاهی
نمیگفته و میگفته
اتفاقیه که گاهی
نمیافته و میافته
حس یخ زدن تو آتیش
حال سوختنه، تو سرما
تو بیداری، یه خیاله
یه حقیقته، تو رویا
تو فکرش نیستیم و پیداش میشه
ولی وقتی که باید باشه، میره
به حال و روز ما کاری نداره
همیشه، یا براش زوده یا دیره
نه اینکه عاشقی، حال خوشی نیست
نه اینکه زندگی بیعشق، میشه
فقط، کاش بین این حسای مبهم
بفهمم آخرش، چی عشق میشه؟
***
«زمانه» ترانهاي است كه افشين يداللهي آن را براي تيتراژ سريالي به همين نام سروده و آهنگسازي و اجراي آن توسط گروه «سِوِن» انجام شده.
افشين يداللهي به شهادت حافظهي شنيداري ما و همچنين مجموعهي ترانههايش «جنون منطقي»، در دههي گذشته يكي از فعالترين ترانهسرايان در زمينه تيتراژ سريالهاي تلويزيوني بوده. موضوعي كه دلايل متعددي را براي آن ميتوان برشمرد. از همكاري منظم با آهنگسازان و خوانندگاني كه اقبال شنيده شدن مداوم در انتهاي تيتراژ سريالها را داشتهاند گرفته تا كيفيت هميشه استاندارد ترانههايش و رعايت خطوط قرمز اين رسانه در عين داشتن نگاهي شاعرانه. نگاهي كه در بسياري از آثارش باعث سنگيني كفهي شاعرانگي به نسبت ترانگي شده. موضوعي كه ميتوان در يادداشتي ديگر به ويژه دربارهي آن دسته از ترانههاي يداللهي كه زبان معيار دارند، به آن پرداخت.
آنچه در برآيند فعاليت چندسالهي او در سرايش ترانههاي تيتراژ قابل ذكر است، حفظ استانداردهاي كيفي ترانه در تمام آثار و همچنين توجه به سلامت فرم و زبان و محتوا است. گرچه همهي اينها براي خلق آثاري متفاوت لازم اما كافي نيست. آثار افشين يداللهي در اين زمينه طيف گستردهاي را چه از حيث زبان -از زبان فاخر ترانههايي مانند «شب دهم» تا زبان شبهآرگوي «خوشركاب»- و چه از حيث تعداد تصاوير و لحظات شاعرانه در بر ميگيرد. بديهي است كه پرداختن به جوانب مختلف اين ترانهها به زمان و مجالي بيشتر نياز دارد و اين يادداشت تمركز خود را بر ترانهي «زمانه» قرار داده. ترانهاي كه در بهترين حالت، جايي در ميانهي كارنامهي افشين يداللهي دارد.
«زمانه» ترانهاي است دربارهي عشق؛ سوژهاي كه در ادبيات ما سابقهاي ديرينه دارد. از «علت عاشق ز علتها جداست/ عشق اصطرلاب اسرار خداستِ» حضرت مولانا گرفته تا «اي عشق همه بهانه از توستِ» ابتهاج و «عشق گذشتن از مرز وجوده»ي اردلان سرفراز. خود افشين يداللهي نيز در ترانههاي متعددي به اين موضوع پرداخته: «بي عشق، عمرِ آدم بياعتقاد ميره/ هفتاد سال عبادت، يك شب به باد ميره» يا «با عشق، آن سوي خطر جايي براي ترس نيست/ در انتهاي موعظه ديگر مجال درس نيست» و حتی با نگاهي متفاوت: «حتی عبور از عشق هم رو به رهايي سخت نيست/ بيشوقِ آزادي كسي با عشق هم خوشبخت نيست» و...
ترانه با پرسشي ترديدآميز دربارهي عشق و با ضمير اولشخص جمع آغاز ميشود:
کدوم خواستن، کدوم جنون، کدوم عشق؟
شاید خیلی از این حرفا دروغه
تا وقتی با همیم، از عشق میگیم
نباشیم، قولمون حتی دروغه
استفاده از ضمير اول شخص جمع در روايت ترانه تمهيدي تأثيرگذار در ايجاد همذاتپنداري مخاطب با موضوع ترانه به نظر ميرسد. گرچه در بخشهايي، ضمير راوي به اولشخص مفرد تغيير ميكند: «فقط، کاش بین این حسای مبهم/ بفهمم آخرش، چی عشق میشه؟» و «میترسم، چون دلم بیاعتماده» تغييري كه با توجه به ذات دوطرفه بودن عشق و منطق دروني اثر ميتوان آن را توجيهپذير دانست.
پرسشي كه ترانهسرا دربارهي مفهوم و ماهيت عشق مطرح ميكند، تا انتها بيپاسخ ميماند و ترانه در انتها نيز با ترديد به پايان ميرسد. ترديدي كه ميتواند ترانه را به اثري قابل تعمق در ذهن مخاطب تبديل كند. اما با وجود اين نكات مثبت، ترانه نميتواند خود را از سطح متوسط بالاتر بكشاند. براي اين مسأله دو دليل عمده را ميتوان برشمرد: نخست اينكه ترانه از حيث شاعرانگي در سطحي پايين قرار دارد.
از بين شش بند ترانه، خوشبينانه تنها ميتوان دو بند را حاوي تصاوير و بيان شاعرانه دانست. براي مثال نگاه كنيد به دو بند اول و آخر ترانه كه اگر وزن و قافيه از آنها گرفته شود، چيزي جز متني دربارهي عشق از آن باقي نميماند: «کدام خواستن، جنون، يا عشق؟ شاید خیلی از این حرفها دروغ است. تا وقتی با هم هستيم، از عشق میگويیم و اگر با هم نباشیم، حتی قولهايمان نيز دروغ خواهد بود.» شاعرانهترين بند اين ترانه در جايي رخ داده كه افشين يداللهي به سراغ امتحانپسدادهترين تكنيكاش در ترانهسرايي يعني «تصاوير پارادوكسيكال» رفته:
حس یخ زدن تو آتیش
حال سوختنه، تو سرما
تو بیداری، یه خیاله
یه حقیقته، تو رویا
تكنيكي كه بارها توسط او در ترانه استفاده شده. براي مثال نگاه كنيد به ترانهي تيتراژ سريال «سايهي آفتاب»:
اي واژهي بيمعني، رويايي بيتعبير!
آغازترين پايان! آزادترين تقدير!
آرامشِ طوفاني! ميسازي و ويرانم
رسوايي رازآلود! ميپوشي و عريانم
بيان پارادوكسيكال را بايد يكي از مشخصههاي آثار يداللهي دانست و پيداست كه او به شكل آگاهانهاي از اين تكنيك استفاده ميكند، تا جايي كه نام مجموعه ترانههايش يعني «جنون منطقي» نيز حاصل همين تكنيك است.
اما اوج شاعرانگي اين ترانه به همين بند و تا حدي بند سوم يعني «مث حرفی که نگاهی/ نمیگفته و میگفته...» محدود ميشود و در ديگر بندهاي ترانه تنها با متني منظوم روبرو هستيم.
دليل ديگر متوسط بودن اين ترانه را بايد در انديشهي مستتر در اين ترانه جست. افشين يداللهي با توجه به تخصصاش در روانپزشكي و نگاه علمي كه به موضوع روابط انساني و عشق دارد، در برخي از آثار پيشيناش انديشههايي تازه و متفاوت را مطرح كرده كه شايستهی نقد و بررسی بیشتر است. نگاه کنید به ترانهای از او -با صدای احسان خواجهامیری- با مطلع «تو میری با یکی دیگه که قدرتو نمیدونه». ترانهای که نگاهی متفاوت به مقولهی عشق دارد و به سطر -به زعم نگارنده- درخشانی از حیث اندیشه میرسد که:
تو میری با یکی دیگه که از چشمات نمیترسه
نمیدونه که این یعنی، شروعِ مرگِ ما هر سه!
در حالی که در ترانهی «زمانه» همانطور که پیشتر اشاره شد، ترانهسرا از سطح پرسشی تردیدآمیز بالاتر نمیرود و از حیث اندیشه نمیتوان این ترانه را خيلي فراتر از «خدای آسمونها» (جهانبخش پازوکی) در سطر «دوسِت دارمها فقط یه حرفه/ عمرش قد یه گوله برفه» و «آدما» (پرويز وكيلي) در سطر «تو میگفتی که گناه مقدسه/ اول و آخر هر عشق هوسه» دانست.
در نهايت «زمانه» را بايد ترانهاي بدنه دانست كه تمامي استانداردهاي زباني، فرمي و محتوايي در آن رعايت شده اما به دليل محدود بودن خلاقيتهاي زباني و شاعرانگي ترانهاي متوسط در ميان آثار افشين يداللهي به شمار ميآيد. گرچه همين ترانه، در مقايسه با ديگر آثاري كه توسط گروه سِوِن اجرا شده، براي اين گروه قدمي رو به جلو و حركتي مثبت و متفاوت به حساب ميآيد.
پ.ن: با سپاس از سعيد كريمي كه به نكاتي از يادداشت او دربارهي اين ترانه، در اين متن اشاره شده است.
#خانه_ترانه
#ضد_زرد
منبع:
اختصاصی سایت موسیقی ما
تاریخ انتشار : یکشنبه 4 مرداد 1394 - 12:56
دیدگاهها
نظرات خوب بود البته کامل به نظر نمی رسید.
به خاطر وقفه ی دو هفته ای که در نقد آثار داشتید نگران شدم که نکنه این حرکت با مشکل مواجه شده و الان خوشحال شدم نقد رو دیدم. به نظرم همین ایجاد انگیزه ی تفکر در مورد عشق و احساسات برانگیخته شده در وجود شخص خودش کم نیست برای یک ترانه. پاینده باشید.
سلام . منم بیان بیان پارادوکسیکال دکتر رو خیلی دوست دارم که تو این ترانه حس یخ زدو تو آتیش و ...... هست
اما آخر ترانه هم خیلی عاالیه و چیزی فراتر از متن منظوم : فقط کاش بین این حسای مبهم بفهمم آخرش چی عشق میشه
ترانه های بابک صحرایی رو هم نقد کنید
افزودن یک دیدگاه جدید