حسین علیزاده در سیلور هاربر سنتر از امید گفت
هیچ مسئولی در اندازهای نیست که برای آنان که عمرشان را در موسیقی گذاشتند، مجوز صادر کند
موسیقی ما - «حسین علیزاده» - آهنگساز و نوازندهی برجستهای است؛ اما محدودکردنِ او به همین عنوانها ناسپاسی در حقِ موسیقیدانی است که همواره تلاش کرده است تا در کنار تاثیراتِ شگفتانگیزی که بر موسیقی گذاشته، به عنوانِ یک مصلح اجتماعی هم ظاهر شود. «علیزاده» در کنار تمامِ انقلاباتی که با آثارش در زمینهی موسیقی چند صدایی و معاصر کردن موسیقی سنتی ایران ایجاد کرده است؛ همواره به عنوانِ یک موزیسین روشنفکر، فعالیت کرده است. این مساله نه تنها در آثارش – به نینوا دقت کنید، ترکمن یا راز نو- متبلور است که در اظهارنظرهایش نیز به خوبی مشهود است.
او همواره اظهارنظرهایی صریح میکند؛ برای مثال از «حذف شدن نیمی از صدای جامعه» میگوید؛ آن هم در شرایطی که بسیاری از همکارانش در تمامیِ این سالها چشم و گوششان را روی این مساله بستهاند؛ با همهی اینها خود اولین منتقد جامعهی روشنفکری و انفعالِ آنان در برابر جامعه است و در کنارِ آن به سنتِ دیگر «مصلحان» در عینِ حال که تلاش میکند دیگران را متوجهی «نابسامانی»ها کند، همواره از «امید» میگوید. از زیاد شدنِ تعداد هنرجویان موسیقی، از ظهورِ آهنگسازان جوان و مستعد، از مخاطبانی که موسیقی را میفهمند. او در این سالها در بسیاری از اظهارِ نظرهایش «تنها» بوده؛ اما خودش را «تنها» نمیداند، کسانِ بسیاری را همراه میپندارد که چون او دغدغهی موسیقی دارند.
حالا او مدتی است در خارج از ایران مشغول برگزاری تور کنسرتهایش است. در کنارش اما گاه «سخن» هم میگوید. در کانادا برای اولین بار دلایلش برای عدم دریافت نشان شوالیه را گفت و چند روز پیش هم در سالن «کی میک تیهتاتر» نوازندگی و در عین حال در سالن «سیلور هاربر سنتر» ونکوور برای مخاظبانش در مورد مسایلِ گوناگون از جمله قصهی «راز نو» و استفاده از همخوانانِ زن صحبت کرد. او همچنین به شکلی مختصر و در عین حال جامع برخی جنبههای مهم اجتماعی موسیقی در ایران، از جمله هویت ایرانی موسیقی، چگونگی ترکیب آن با موسیقی کشورهای دیگر، چگونگی نگاه ما به دگرگونیهای اجتماعی مناسب با زمانه و غیره را مطرح کرد.
او در بخشی از سخنرانی خود «روشنفکران» را مورد خطاب قرار داد و اینکه باید خود را با زمینههای فکری جامعه آشنا کنند و همواره به اصلاح جامعه کمک کنند: «باید تمام دنیا را در نظر بگیریم. در تاریخ بجوئیم. جامعه را مطالعه کنیم. ببینیم چقدر کار شد تا جوامعِ پیشرفته درست شد و بعد فکر کنیم نقش ما در این میان چه میتواند باشد و چگونه میتوانیم عمل کنیم؟ جامعه روشنفکری نباید از اتفاقاتی که رخ میدهد، جا بخورد. ما هر روز باید نو شویم. وقتی شوکه می شویم که از زمینههای فکری جامعه آگاه نباشیم. مردم عادی خیلی بهتر میتوانند مسائل را بینند، برای همین است که واقعیترین مسائل را همواره از راننده تاکسی یا یک میوهفروش میشنویم. آنها به طور ملموس در آنجا زندگی می کنند و از آن مهمتر وطنشان را دوست دارند؛ اما موسیقی که یک هنر انتزاعی است، از این نظر عقب است. ممکن است یک موسیقیدان سالها در گوشهی اطاقش کارهای بینظیر انجام دهد، اما ما یک کلمه از او دربارهی تاریخ، اجتماع و هنرش نمیشنویم و این اتفاق خوبی نیست.»
او جامعهی روشنفکری ایران را نقد و در این باره میگوید: «ما اما درکهای غلطی داریم و خودمان هنوز این مساله را متوجه نشدهایم که برای «بودن» نیاز به مجوز نداریم. ما همیشه فکر میکنیم، محروم هستیم. اهل هنر و تفکر همیشه مینازیم که ما را درک نمی کنند. فکر میکنیم ما تافتهی جدا بافته هستیم، در حالی که شرایط همیشه به همین شکل بوده و حکومتها همواره با تمام بیمهریهایشان به موسیقی وجود داشتهاند؛ در چنین شرایطی ما به نیروی جمع احتیاج داریم که احساس غربت نکنیم. من در تمام سالهای عمرم، احساس کردم جزئی از مردم هستم و این مساله را از عمق وجودم بیان میکنم. یک روز به لطفی گفتم ما خیلی زود داریم مصرف می شویم، باید بجنبیم.»
حسین علیزاده، مثلِ همیشه تلاش کرد تا تصویری جامع ارایه دهد: «اگر در ایران موسیقی مهجور است فقط یک طرف را محاکمه نکنید. موسیقی همیشه شنوندهی آگاه میخواهد، نمیتوان با ابتکارهای کاذب یا با خشونت این آگاهی را به وجود آورد. من همواره سعی میکنم با موسیقیام دلِ مخاطب را به دست بیاورم و حتی دلِ دشمنی که میخواهد با من مبارزه کند. من و «لطفی» در حال اجرای برنامه بودیم که با اسحله مانع ما شدند؛ اما ما همچنان برای حفظ این موسیقی جنگیدیم. در حال حاضر هم همچنان فکر میکنم باید با مخالفتهایی که وجود دارد، این چنین عمل کرد و بیش از هر چیز تلاش کرد تا مخاطب، به عمق و اهمیت این موسیقی پی ببرد. درک موسیقی زحمت میخواهد؛ اما فراموش نکنید که عمیقترین موسیقی ما در روستاها و میان مردم وجود دارد. به موسیقی خراسان دقت کنید یا آنچه عاشیقها مینوازند. حالا اما این فاصله میان موسیقی و مردم ایجاد شده است که باید برای اصلاح آن عمل کرد.»
به گزارش سایت موسیقی ما، او با همان صراحتِ همیشگیاش اعتراض خود را به مشکلاتی که در حوزهی موسیقی وجود دارد، بیان کرد؛ اما در عین حال از «امید» گفت: «با تمام مشکلاتی که ممکن است وجود داشته باشد، من هیچگاه زانوی غم بغل نمیگیرم، از هیچ مسئولی خواهش نمیکنم به من مجوز بدهد. هیچ مسئولی در اندازهای نیست که بخواهد برای کسانی مثل ما که نیم قرن در مملکت کار کرده مجوز بدهد. سی و سه پل نمی گوید اجازه بدهید من باشم؛ وقتی می گوئیم شجریان مثل این است که میگوئیم عالی قاپو یا سی و سه پل. با همهی اینها، باید تلاش کرد تا در همین چهارچوبها، حرفهای خودت را بیان کنی، باید فکر کرد چگونه میتوان تداوم داشت؟ باید هنر زندگی کردن را بلد بود و به بهترین شکل از آن استفاده کرد. باید به دقت نگاه کنیم و ببینیم چه کسی درست می گوید و چه کسی اشتباه میکند و در نهایت با هدف صلح و دوستی فکر چاره جویی باشیم.»
او دربارهی «راز نو» نیز چنین توضیح داد: «وقتی این اثر (رازنو) میخواست اجرا شود، در آغاز دوران اصلاحات بود. به دو- سه نفر از مسئولین که میدانستم چندان مخالفتی با حضور زنان در روی صحنه ندارند، گفتم بگذارید این اثر دو یا سه دقیقه اجرا بشود، بعد اگر مشکلی ایجاد شد جلوی آن را بگیرید. فکر کردم کسانی هستند که میشود با آنها «دیالوگ» کرد، در حالی که میتوانستم قهر کنم؛ اما با خودم فکر کردم حتما راه بهتری هم وجود دارد. سرانجام «راز نو» اجرا شد. در تمرین ها احساس نیایش چندان نبود؛ اما در جمع این احساس به وجود آورد (یک حس روحانی خاص که نمیتوانم آن را بر اساس هیچ دیدگاهی تعریف کنم). همیشه اولین شنونده، در خلق اثر نقش دارد و زمانِ اجرای این اثر کاملا سکوت شد. بالاخره اثر اجرا و مخالفتی نیز برای آن نشد. همخوانی زنان در این اثر، برای من احساس خوشی داشت، چیزی شبیه احساس مقاومت، مثل احساس همبستگی و همدلی.»
نوازنده و آهنگساز کهنهکار البته ادامه داد: «در همهی این سالها این سوال برای من وجود داشته است که چرا یک موزیسین مرد، در مورد این مساله که صدای زن حذف شد، اعتراض نکرد؟ برای همین سعی کردم خودم هیچوقت خودسانسوری نکنم و به همین خاطر بدون تبلیغات دست به ابتکارهایی زدم ؛ البته بسیاری از حضورِ «زنان هنرمند» استفاده میکنند تا کار خودشان را بیشتر نشان دهند و به اصطلاح مشتری جذب کنند، اما من در «راز نو» فکر کردم میشود با همین قوانین اثری خلق کرد که در آن هم زن باشد و هم مرد و به این ترتیب این اثر خلق شد.»
علیزاده که همواره تلاش میکند در کنار تمام نابسامانیها از داشتهها بگوید و از «امید» همچنین به این مساله اشاره کرد که با وجود محدودیتها، ما در دنیا سرمان بلند است. ارتقای موسیقی به شنوندهها گره خورده و باید تلاش کرد تا به شمهای از معرفت مولانا رسید. جامعه باید خود را تازه کند تا مسایلی از این دست را درک کند : «همیشه تغییرات به خاطر حفظ هویت بوده است. چرا وقتی میخواهیم یک موسیقی ترکیبی درست کنیم، باید به سراغ غربیها برویم؟ مگر ما موسیقی نداریم؟ می ببینید «یهودی منوهین» در مقابل «راوی شانکار» زانو زد. هندیها با موسیقیاشان غربیها را به طرف خود میکشند. ما نیز باید تحولات را به وجود بیاوریم؛ اما نه از زاویهی خودکمبینی. نباید هویت خودمان را گم کنیم. از آن طرف یک نگاه دیگر نیز وجود دارد، خیلی از ما تجربه نمیکنیم چون ترس داریم فرهنگمان از بین برود. غرب چون ترس از دست دادن فرهنگ خودش را ندارد، اجازه می دهد فرهنگ های دیگر وارد شوند و این در مقاطع تاریخی ادامه پیدا می کند و باعث تغییر در فرهنگشان میشود. 30 سال پیش در کانادا همه فقط مک دونالد می خوردند. الان انواع غذاهای متنوع وجود دارد و مردم لذت می برند. کشورهای غربی زمینه را باز کرده اند تا با فرهنگ های دیگر فرهنگ خودشان تقویت بشود. در دانشگاه غرب از فرهنگ های دیگر زندگی می کنند. ما باید تجربه کنیم و اگر جواب نداد از راه دیگری وارد شویم. »
او در این جلسه از کودکی خود هم گفت: «من در بازار بزرگ شدم. مرکز تهران «توپخونه» بود که هنوز بافت خود را دارد، هویت خود را. از پیچ شمران به آن طرف خارج شهر بود. به دبستان حافظ میرفتم و هر روز چهار بار از بازار رد می شدم. موضوعات موسیقی من از موضوعاتی است که در عالم بچگی با آن بزرگ شدم. دوران بچگی من با بازار گره خورده است. بازار برای من تونل سحرآمیزی بود. پر از فانتزی. بازار پارچه فروش ها دنیای رنگ بود، بازار فرش فروشها هم همینطور؛ نمی دانستم که در آینده به کار موسیقی مشغول می شوم. ولی تمام اینها دستمایههای من شد برای کار در آینده. دستههای روز تاسوعا عاشورا، نور، شمشیر، غذای مسجد. دسته تا تمام شود چهار ساعت طول می کشید. تجسم این همه با آن علم ها و سنج ها و برنامه ها همه درفرهنگ با ما عجین شده است. »
او همچنین در پاسخ به پرسشی دربارهی نقش سینما در ارایهی موسیقی هم چنین پاسخ داد: «درصد زیادی از کارگردان های ما از موسیقی چیزی نمی دانند. برای مثال فیلمسازی چون «کیا رستمی» برای اشاعهی فرهنگ ما بسیار تلاش میکند؛ اما از موسیقی ویوالدی استفاده می کند. برخی دیگر فیلمشان را در یک شهرِ کوچک ساختهاند؛ اما میخواهند «بتهوون» روی آن بنشیند. تعدادی دیگر نیز یک اثر را میدهند و میگویند چیزی شبیه به این را میخواهیم. من تمام این سفارش ها را رد میکنم، چون این نگاه توهینآمیز است. مگر ما خودمان نمی توانیم موسیقی خوب درست کنیم؟ در فیلم گبه مخملباف صدای سم اسب، صدای آواز و.... وجود دارد که در خود تصاویر است. من در این فیلم با تصاویر زیبایش خیلی چیزهای تازه در موسیقی یاد گرفتم. موسیقی تصویری، استفاده درست از تصویر و اصوات موجود در فیلم است، برای موسیقی. »
به گزارش سایت موسیقی ما، خالقِ نینوا که سالها مسالهی آموزش مهمترین دغدغهاش بوده است، در این باره میگوید: « موسیقی ایران باید در دانشگاههای ایران شناخته شود. موسیقی ایران فقط متکی به ادبیات فارسی و فرهنگ فارسی زبان ها نیست. خواننده های محلی ما زندگی واقعی را ترسیم می کنند. اگر برنامه ریزی شود که موسیقی ایران شناخته شود، فرهنگ از طریق موسیقی شناخته می شود. موسیقی سنتی فقط موسیقی فارس زبان ها نیست. هر فرهنگ فرهنگ خود را دارد. «حاجی قربان قوچانی» که در جهان مشهور است هیچ سواد آکادمیک نداشت. از آن طرف آذریها رابطهی خوبی با موسیقی داشتهاند و دارند و خواهند داشت. با استاد «سلیمی» آیریلیق را کارکردیم که «رشید بهبوداف» آن را خوانده بود. »
او سخنانش را اینطور به پایان برد: « ما همیشه به واژه ی " امید" ایمان داریم. در اوج ناامیدی به هم میگوییم:«امیدوار باش، دلمان روشن می شود.»
او همواره اظهارنظرهایی صریح میکند؛ برای مثال از «حذف شدن نیمی از صدای جامعه» میگوید؛ آن هم در شرایطی که بسیاری از همکارانش در تمامیِ این سالها چشم و گوششان را روی این مساله بستهاند؛ با همهی اینها خود اولین منتقد جامعهی روشنفکری و انفعالِ آنان در برابر جامعه است و در کنارِ آن به سنتِ دیگر «مصلحان» در عینِ حال که تلاش میکند دیگران را متوجهی «نابسامانی»ها کند، همواره از «امید» میگوید. از زیاد شدنِ تعداد هنرجویان موسیقی، از ظهورِ آهنگسازان جوان و مستعد، از مخاطبانی که موسیقی را میفهمند. او در این سالها در بسیاری از اظهارِ نظرهایش «تنها» بوده؛ اما خودش را «تنها» نمیداند، کسانِ بسیاری را همراه میپندارد که چون او دغدغهی موسیقی دارند.
حالا او مدتی است در خارج از ایران مشغول برگزاری تور کنسرتهایش است. در کنارش اما گاه «سخن» هم میگوید. در کانادا برای اولین بار دلایلش برای عدم دریافت نشان شوالیه را گفت و چند روز پیش هم در سالن «کی میک تیهتاتر» نوازندگی و در عین حال در سالن «سیلور هاربر سنتر» ونکوور برای مخاظبانش در مورد مسایلِ گوناگون از جمله قصهی «راز نو» و استفاده از همخوانانِ زن صحبت کرد. او همچنین به شکلی مختصر و در عین حال جامع برخی جنبههای مهم اجتماعی موسیقی در ایران، از جمله هویت ایرانی موسیقی، چگونگی ترکیب آن با موسیقی کشورهای دیگر، چگونگی نگاه ما به دگرگونیهای اجتماعی مناسب با زمانه و غیره را مطرح کرد.
او در بخشی از سخنرانی خود «روشنفکران» را مورد خطاب قرار داد و اینکه باید خود را با زمینههای فکری جامعه آشنا کنند و همواره به اصلاح جامعه کمک کنند: «باید تمام دنیا را در نظر بگیریم. در تاریخ بجوئیم. جامعه را مطالعه کنیم. ببینیم چقدر کار شد تا جوامعِ پیشرفته درست شد و بعد فکر کنیم نقش ما در این میان چه میتواند باشد و چگونه میتوانیم عمل کنیم؟ جامعه روشنفکری نباید از اتفاقاتی که رخ میدهد، جا بخورد. ما هر روز باید نو شویم. وقتی شوکه می شویم که از زمینههای فکری جامعه آگاه نباشیم. مردم عادی خیلی بهتر میتوانند مسائل را بینند، برای همین است که واقعیترین مسائل را همواره از راننده تاکسی یا یک میوهفروش میشنویم. آنها به طور ملموس در آنجا زندگی می کنند و از آن مهمتر وطنشان را دوست دارند؛ اما موسیقی که یک هنر انتزاعی است، از این نظر عقب است. ممکن است یک موسیقیدان سالها در گوشهی اطاقش کارهای بینظیر انجام دهد، اما ما یک کلمه از او دربارهی تاریخ، اجتماع و هنرش نمیشنویم و این اتفاق خوبی نیست.»
او جامعهی روشنفکری ایران را نقد و در این باره میگوید: «ما اما درکهای غلطی داریم و خودمان هنوز این مساله را متوجه نشدهایم که برای «بودن» نیاز به مجوز نداریم. ما همیشه فکر میکنیم، محروم هستیم. اهل هنر و تفکر همیشه مینازیم که ما را درک نمی کنند. فکر میکنیم ما تافتهی جدا بافته هستیم، در حالی که شرایط همیشه به همین شکل بوده و حکومتها همواره با تمام بیمهریهایشان به موسیقی وجود داشتهاند؛ در چنین شرایطی ما به نیروی جمع احتیاج داریم که احساس غربت نکنیم. من در تمام سالهای عمرم، احساس کردم جزئی از مردم هستم و این مساله را از عمق وجودم بیان میکنم. یک روز به لطفی گفتم ما خیلی زود داریم مصرف می شویم، باید بجنبیم.»
حسین علیزاده، مثلِ همیشه تلاش کرد تا تصویری جامع ارایه دهد: «اگر در ایران موسیقی مهجور است فقط یک طرف را محاکمه نکنید. موسیقی همیشه شنوندهی آگاه میخواهد، نمیتوان با ابتکارهای کاذب یا با خشونت این آگاهی را به وجود آورد. من همواره سعی میکنم با موسیقیام دلِ مخاطب را به دست بیاورم و حتی دلِ دشمنی که میخواهد با من مبارزه کند. من و «لطفی» در حال اجرای برنامه بودیم که با اسحله مانع ما شدند؛ اما ما همچنان برای حفظ این موسیقی جنگیدیم. در حال حاضر هم همچنان فکر میکنم باید با مخالفتهایی که وجود دارد، این چنین عمل کرد و بیش از هر چیز تلاش کرد تا مخاطب، به عمق و اهمیت این موسیقی پی ببرد. درک موسیقی زحمت میخواهد؛ اما فراموش نکنید که عمیقترین موسیقی ما در روستاها و میان مردم وجود دارد. به موسیقی خراسان دقت کنید یا آنچه عاشیقها مینوازند. حالا اما این فاصله میان موسیقی و مردم ایجاد شده است که باید برای اصلاح آن عمل کرد.»
به گزارش سایت موسیقی ما، او با همان صراحتِ همیشگیاش اعتراض خود را به مشکلاتی که در حوزهی موسیقی وجود دارد، بیان کرد؛ اما در عین حال از «امید» گفت: «با تمام مشکلاتی که ممکن است وجود داشته باشد، من هیچگاه زانوی غم بغل نمیگیرم، از هیچ مسئولی خواهش نمیکنم به من مجوز بدهد. هیچ مسئولی در اندازهای نیست که بخواهد برای کسانی مثل ما که نیم قرن در مملکت کار کرده مجوز بدهد. سی و سه پل نمی گوید اجازه بدهید من باشم؛ وقتی می گوئیم شجریان مثل این است که میگوئیم عالی قاپو یا سی و سه پل. با همهی اینها، باید تلاش کرد تا در همین چهارچوبها، حرفهای خودت را بیان کنی، باید فکر کرد چگونه میتوان تداوم داشت؟ باید هنر زندگی کردن را بلد بود و به بهترین شکل از آن استفاده کرد. باید به دقت نگاه کنیم و ببینیم چه کسی درست می گوید و چه کسی اشتباه میکند و در نهایت با هدف صلح و دوستی فکر چاره جویی باشیم.»
او دربارهی «راز نو» نیز چنین توضیح داد: «وقتی این اثر (رازنو) میخواست اجرا شود، در آغاز دوران اصلاحات بود. به دو- سه نفر از مسئولین که میدانستم چندان مخالفتی با حضور زنان در روی صحنه ندارند، گفتم بگذارید این اثر دو یا سه دقیقه اجرا بشود، بعد اگر مشکلی ایجاد شد جلوی آن را بگیرید. فکر کردم کسانی هستند که میشود با آنها «دیالوگ» کرد، در حالی که میتوانستم قهر کنم؛ اما با خودم فکر کردم حتما راه بهتری هم وجود دارد. سرانجام «راز نو» اجرا شد. در تمرین ها احساس نیایش چندان نبود؛ اما در جمع این احساس به وجود آورد (یک حس روحانی خاص که نمیتوانم آن را بر اساس هیچ دیدگاهی تعریف کنم). همیشه اولین شنونده، در خلق اثر نقش دارد و زمانِ اجرای این اثر کاملا سکوت شد. بالاخره اثر اجرا و مخالفتی نیز برای آن نشد. همخوانی زنان در این اثر، برای من احساس خوشی داشت، چیزی شبیه احساس مقاومت، مثل احساس همبستگی و همدلی.»
نوازنده و آهنگساز کهنهکار البته ادامه داد: «در همهی این سالها این سوال برای من وجود داشته است که چرا یک موزیسین مرد، در مورد این مساله که صدای زن حذف شد، اعتراض نکرد؟ برای همین سعی کردم خودم هیچوقت خودسانسوری نکنم و به همین خاطر بدون تبلیغات دست به ابتکارهایی زدم ؛ البته بسیاری از حضورِ «زنان هنرمند» استفاده میکنند تا کار خودشان را بیشتر نشان دهند و به اصطلاح مشتری جذب کنند، اما من در «راز نو» فکر کردم میشود با همین قوانین اثری خلق کرد که در آن هم زن باشد و هم مرد و به این ترتیب این اثر خلق شد.»
علیزاده که همواره تلاش میکند در کنار تمام نابسامانیها از داشتهها بگوید و از «امید» همچنین به این مساله اشاره کرد که با وجود محدودیتها، ما در دنیا سرمان بلند است. ارتقای موسیقی به شنوندهها گره خورده و باید تلاش کرد تا به شمهای از معرفت مولانا رسید. جامعه باید خود را تازه کند تا مسایلی از این دست را درک کند : «همیشه تغییرات به خاطر حفظ هویت بوده است. چرا وقتی میخواهیم یک موسیقی ترکیبی درست کنیم، باید به سراغ غربیها برویم؟ مگر ما موسیقی نداریم؟ می ببینید «یهودی منوهین» در مقابل «راوی شانکار» زانو زد. هندیها با موسیقیاشان غربیها را به طرف خود میکشند. ما نیز باید تحولات را به وجود بیاوریم؛ اما نه از زاویهی خودکمبینی. نباید هویت خودمان را گم کنیم. از آن طرف یک نگاه دیگر نیز وجود دارد، خیلی از ما تجربه نمیکنیم چون ترس داریم فرهنگمان از بین برود. غرب چون ترس از دست دادن فرهنگ خودش را ندارد، اجازه می دهد فرهنگ های دیگر وارد شوند و این در مقاطع تاریخی ادامه پیدا می کند و باعث تغییر در فرهنگشان میشود. 30 سال پیش در کانادا همه فقط مک دونالد می خوردند. الان انواع غذاهای متنوع وجود دارد و مردم لذت می برند. کشورهای غربی زمینه را باز کرده اند تا با فرهنگ های دیگر فرهنگ خودشان تقویت بشود. در دانشگاه غرب از فرهنگ های دیگر زندگی می کنند. ما باید تجربه کنیم و اگر جواب نداد از راه دیگری وارد شویم. »
او در این جلسه از کودکی خود هم گفت: «من در بازار بزرگ شدم. مرکز تهران «توپخونه» بود که هنوز بافت خود را دارد، هویت خود را. از پیچ شمران به آن طرف خارج شهر بود. به دبستان حافظ میرفتم و هر روز چهار بار از بازار رد می شدم. موضوعات موسیقی من از موضوعاتی است که در عالم بچگی با آن بزرگ شدم. دوران بچگی من با بازار گره خورده است. بازار برای من تونل سحرآمیزی بود. پر از فانتزی. بازار پارچه فروش ها دنیای رنگ بود، بازار فرش فروشها هم همینطور؛ نمی دانستم که در آینده به کار موسیقی مشغول می شوم. ولی تمام اینها دستمایههای من شد برای کار در آینده. دستههای روز تاسوعا عاشورا، نور، شمشیر، غذای مسجد. دسته تا تمام شود چهار ساعت طول می کشید. تجسم این همه با آن علم ها و سنج ها و برنامه ها همه درفرهنگ با ما عجین شده است. »
او همچنین در پاسخ به پرسشی دربارهی نقش سینما در ارایهی موسیقی هم چنین پاسخ داد: «درصد زیادی از کارگردان های ما از موسیقی چیزی نمی دانند. برای مثال فیلمسازی چون «کیا رستمی» برای اشاعهی فرهنگ ما بسیار تلاش میکند؛ اما از موسیقی ویوالدی استفاده می کند. برخی دیگر فیلمشان را در یک شهرِ کوچک ساختهاند؛ اما میخواهند «بتهوون» روی آن بنشیند. تعدادی دیگر نیز یک اثر را میدهند و میگویند چیزی شبیه به این را میخواهیم. من تمام این سفارش ها را رد میکنم، چون این نگاه توهینآمیز است. مگر ما خودمان نمی توانیم موسیقی خوب درست کنیم؟ در فیلم گبه مخملباف صدای سم اسب، صدای آواز و.... وجود دارد که در خود تصاویر است. من در این فیلم با تصاویر زیبایش خیلی چیزهای تازه در موسیقی یاد گرفتم. موسیقی تصویری، استفاده درست از تصویر و اصوات موجود در فیلم است، برای موسیقی. »
به گزارش سایت موسیقی ما، خالقِ نینوا که سالها مسالهی آموزش مهمترین دغدغهاش بوده است، در این باره میگوید: « موسیقی ایران باید در دانشگاههای ایران شناخته شود. موسیقی ایران فقط متکی به ادبیات فارسی و فرهنگ فارسی زبان ها نیست. خواننده های محلی ما زندگی واقعی را ترسیم می کنند. اگر برنامه ریزی شود که موسیقی ایران شناخته شود، فرهنگ از طریق موسیقی شناخته می شود. موسیقی سنتی فقط موسیقی فارس زبان ها نیست. هر فرهنگ فرهنگ خود را دارد. «حاجی قربان قوچانی» که در جهان مشهور است هیچ سواد آکادمیک نداشت. از آن طرف آذریها رابطهی خوبی با موسیقی داشتهاند و دارند و خواهند داشت. با استاد «سلیمی» آیریلیق را کارکردیم که «رشید بهبوداف» آن را خوانده بود. »
او سخنانش را اینطور به پایان برد: « ما همیشه به واژه ی " امید" ایمان داریم. در اوج ناامیدی به هم میگوییم:«امیدوار باش، دلمان روشن می شود.»
منبع:
اختصاصی سایت موسیقی ما
تاریخ انتشار : سه شنبه 9 تیر 1394 - 11:02
دیدگاهها
سلام به حسین علیزاده . او نیز مثل خیلی از بزرگان موسیقی ایران نیازمند واژه استاد نیست . اخیرا این جملات و کلمات را در " گفتمان ضرب اصول " آموختم که هنرمندانی در آنجا جمع بودند و دغدغه موسیقی سالم را داشتند و حذر میکردند که بگویند جناب دکتر و یا جناب استاد... نام تو ماندگار است در ایران . شعور و درک تو بی مثال است در رد دریافت لقبی عاریت گرفته شده از فرهنگ غیر خودی با نام شوالیه .
مصاحبه ای زیبا و حرف دل خیلی ها.......
شجریان سی و سه پل است مگر او برای بودنش مجوز میخواهد؟..........
تشکر فراوان از استاد گران قدر موسیقی....
چه فایده داره هر چی هم صحبت کنن هیچ تغییری نمیکنه
درود بر استاد علیزاده
درود بر استاد که هیچ وقت و در هیچ شرایطی از موضعشون پایین کوتاه نیومدن ، و درود بر بانو برزگری
جان دلم
حرفهاتون رو خوب میفهمم چون همچین بلایی هم بر سر من و گروهمون اوردن
فقط میتونم بگم متاسفم
جانا سخن از زبان ما میگویی.
درود براسطوره هنر واخلاق حسین علیزاده پاینده باشی
خطرناک ترین واژه - کلمه یا هر چیزی شبیه به این
"امید " خیلی خطرناک هست ا، ایمان هم از همینطور .
این واژه ها ادم رو به جنون می گشونه .
پس نباید امید و ایمان داشته باشیم چون از واقعیت دور می شویم
درود بر تو علیزاده عزیز
Baaah be in obahaaaaaat ♥♥♥♥
متاسفانه مسوولان کشور به جای رسیدگی به اوضاع فاحش بقیه قسمت ها تنها هنر رو زیر سوال می برند.محاصره کردن ذهن مردم با محروم کردن اونها از هنر تنها و تنها یه نتیجه می تونه داشته باشه...اختلالات روانی. ...
کاش همه اساتید به صدا بیان،کاش همه کنسرت ها لغو بشه،تا همه به صدا دربیان
درود به غیرتت پادشاه من،استاد علیزاده
درود بر استاد علیزاده بزرگ
جانم استاد.. آبروی موسیقی ایران
استاد حسین علیزاده میراث دار موسیقی هست
گل گفتی اسطوره
درود بر استاد حسین علیزاده عزیز????? کار رو به جایی رسوندن که که هر کنسرتی دم دست باشه لغو میشه..... هنر در این کشور برای بسیاری معنا نداره
درود به شرفت استاد
آفرین
Like ♥♥ ostad alizadeh
درود بر استاد
درود به شرفت استاد.....
ایولاااااا.براووووو
درودبراستادوسخن ژرف اش
ايول دمش گرم
درود بر استاد علیزاده
میرود اینجا سر هر بیگناهی پای دار / بار کج این روزها اغلب بمنزل میرسد.../ درود استاد جان, همیشه زنده و جاوید در قلبها...
درود بر شما ،گل گفتيد ??????
درود استاد عزیز
اي كاش يك صنف درست حسابي موسيقي در كشور ميداشتيم كه بدون هيچ سياست زدگي و رفتار دولتي و جيره خواري تكريم جانانه اي ميكرد از حسين محمد عليزاده . . .
وقتی همه به خاطر خوشی خودشون بذارن برن خارج و زره ای برای وطن دل نسوزونن بهتر از این نمیشه!!! خوب اگه مشکلی هست باس موند و حلش کرد...نه که از مشکلات فرار کرد!!!
خوشم اومد استاد
همين حرف محسن چاوشي هم زده بود
محسن گفته بود:
اين نوع مجوز دادن بي احترامي به هنرمند هست و مجوز واقعي بايد مردم صادر كنند
افرین به این استاد بزرگوار
تک تک کلماتش به دل نشست. بهتر از این نمیشد «سخن» گفت...
زنده باد استاد علیزاده ی جان
سلام
خوبه تو این ماه رمضان نگاهی به این آیه بندازیم:
"«يَانِسَاءَ النَّبىِِّ لَسْتنَُّ كَأَحَدٍ مِّنَ النِّسَاءِ إِنِ اتَّقَيْتنَُّ فَلَا تخَْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذِى فىِ قَلْبِهِ مَرَضٌ وَ قُلْنَ قَوْلًا مَّعْرُوفًا»(8)؛
اى همسران پيامبر، شما مانند هيچ يك از زنان [ديگر] نيستيد، اگر سَرِ پروا داريد پس به ناز سخن مگوييد تا آنكه در دلش بيمارى است طمع ورزد و گفتارى شايسته گوييد.
احزاب (33) آیه 32"
اين آيه هر چند درباره زنان پيامبر(ص) است. اما پر واضحه که توصيه اي كه به آنها مي كند شامل زنان ديگر نيز مي شود.
مگر نه اینه که ما مسلمونیم و دستورات زندگیمونو از خدا می گیریم؟!
حالا چگونه می شه که خدایی که مخالف با ناز سخن گفتن زنان است، موافق آواز خواندن اون ها باشد؟!
بگذاریم هر چیز در مسیر صحیح خودش حرکت کنه.
با تشکر
یا علی ع
درود بر استاد
درود بر شرفت بزرگمرد
درود بر شرفت بزرگمرد❤
استاد علیزاده عزیز
موسیقی شما صد سال از نگاه مدرن عبلس کیارستمی عقب است. از ویوالدی قرن هفدهم هم عقب است. کیارستمی در فیلم زندگی و دیگر هیچ با استفاده از موسیقی ویوالدی و موتزارت توانست عشق به زندگی را نشان دهد. اگر به جای موسیقی موتزارت از موسیقی ای که شما برای زلزله رودبار ساختید استفاده میکرد مفهومی غیر از مرگ منتقل نمی شد.
خدارو شکر تعداد منتقد هنر از خود هنر و هنرمند بیشتره. ماشالله همه هم علامه دهرن. مثل همین ناشناس 19:04 . دیگه هیچ غمی نداریم بخاطر وجود اینهمه کارشناس و منتقد و دانشمند و هنرشناس. استاد از حضرت عالی ممنونم که توی این چند روز حمایت بی قید و شرطتتون رو از افتخار آفاق حضرت استاد شجریان خداوندگار آواز این مرز و بوم اثبات کردین و مشتی به دهان بادمجان دور قابچینها کوبیدید. با سپاس.
هنرمدرن !!!
حتما شما بهتر از اهنگسازنینوا هنرمدرن را می شناسید!!
استادعلیزاده سالها در اروپا با اهنگ سازان انجا گفتگو کرده اند استاداهنگ نینوا را در27سالگی ساخت .
گفته شما نشان می دهد که شما فرق سانتی مانتالیزیم وهنر را هم نمی دانید
درپاسخ اقای ناشناش باید گفت امان از این همه توهم وبی سوادی !!
بدنیست بدانید استاد علیزاده مبانی موسیقی مدرن را در دانشگاه تدریس می کنند
دانشجوی موسیقی
دلنشین، پر بار و با عظمت مثل حسین علیزاده
استاد علیزاده عزیز شما موسیقی خوب کم نساختید، طرفدار و علاقه مند هم کم ندارید ، حالا یک بار یک گارگردانی (که البته کم کسی هم نبود و آرزوی شما بود که با ایشان همکاری کنید) از موسیقی ای که شما برای فیلمش ساختید خوشش نیومد. خب شما هم اون کار را به اسم آوای مهر برای زلزلزدگان رودبار منتشر کردید. تمام شد و رفت. دیگر چرا بیشتر از بیست سال است هرجا صحبتی از موسیقی فیلم میکنید یه کنایه ای به این کارگردان میزنید؟
خود این کارگردان که هیچوقت جواب این جور چیزها رو نمیدهد که هیچ، یک نفر هم در این بیست سال پیدا نشد به شما بگوید بس است استاد بس است
آخه استادعزیزم اگر به جای آن کنسرتو هورن زیبای موتزارت عمق فاجعه جنابعالی روی آن فیلم می نشست که زندگی و دیگر هیچ نمی شد، می شد مرگ و دیگر هیچ.
با توجه به این که به قول این علاقه مندان با آهنگ سازان اروپا صحبت کردید و در دانشگاه های ایران موسیقی مدرن درس میدهید و در بیست و هفت سالگی نینوایی ساخته اید که سال هاست دل ماتم زدگان را پر خون کرده و به لطف عزا و ماتم دوستان رسانه ای همچنان پر خون خواهد کرد شاید اگر همان بیست سال پیش مدرن بودن را از او یاد میگرفتید الان علیزاده دیگری بودید.
اما اینجا جای انتخاب بود
یک : علیزاده ای که به ذات موسیقی بیشتر از هرچیز علاقه مند است و اهمیت میدهد و میتواند مخاطبان خاص خود را در هر جای دنیا داشته باشد
دو: علیزاده خداوندگار و استاد و پادشاه واسطوره و مصلح اجتماعی که انبوهی از طرفداران سینه چاک و مریدان سنا گو دارد.
که البته انتخاب سخت بود، بسیار سخت تر از قبول یا رد عنوان شوالیه
استاد عزیز موسیقی ایران
میدانم که حتی خودتان هم دل خوشی ندارید ازاینکه شما را فقط به خاطر خالق نینوا بشناسند اما اگر بگویید دیگر خودتان هم نمیتوانید نینوا را تحمل کنید آن وقت چه بر سر مریدان و مداحانتان میاید؟ همه مانند مریدان شیخ صنعان پریشان حال و درمانده می شوند آنهایی که این موسیقی درد و زجه و فغان را که یکی از همان عمق فاجعه های شماست بت خود کرده اند.
بالاخره خداوندگار این جماعت بودن و ماندن سخت است و مسولیت دارد.
پاینده و ماندگار باشی استاد.
استاد علیزاده عزیز شما موسیقی خوب کم نساختید، طرفدار و علاقه مند هم کم ندارید ، حالا یک بار یک گارگردانی (که البته کم کسی هم نبود و آرزوی شما بود که با ایشان همکاری کنید) از موسیقی ای که شما برای فیلمش ساختید خوشش نیومد. خب شما هم اون کار را به اسم آوای مهر برای زلزلزدگان رودبار منتشر کردید. تمام شد و رفت. دیگر چرا بیشتر از بیست سال است هرجا صحبتی از موسیقی فیلم میکنید یه کنایه ای به این کارگردان میزنید؟
خود این کارگردان که هیچوقت جواب این جور چیزها رو نمیدهد که هیچ، یک نفر هم در این بیست سال پیدا نشد به شما بگوید بس است استاد بس است
آخه استادعزیزم اگر به جای آن کنسرتو هورن زیبای موتزارت عمق فاجعه جنابعالی روی آن فیلم می نشست که زندگی و دیگر هیچ نمی شد، می شد مرگ و دیگر هیچ.
با توجه به این که به قول این علاقه مندان با آهنگ سازان اروپا صحبت کردید و در دانشگاه های ایران موسیقی مدرن درس میدهید و در بیست و هفت سالگی نینوایی ساخته اید که سال هاست دل ماتم زدگان را پر خون کرده و به لطف عزا و ماتم دوستان رسانه ای همچنان پر خون خواهد کرد شاید اگر همان بیست سال پیش مدرن بودن را از او یاد میگرفتید الان علیزاده دیگری بودید.
اما اینجا جای انتخاب بود
یک : علیزاده ای که به ذات موسیقی بیشتر از هرچیز علاقه مند است و اهمیت میدهد و میتواند مخاطبان خاص خود را در هر جای دنیا داشته باشد
دو: علیزاده خداوندگار و استاد و پادشاه واسطوره و مصلح اجتماعی که انبوهی از طرفداران سینه چاک و مریدان سنا گو دارد.
که البته انتخاب سخت بود، بسیار سخت تر از قبول یا رد عنوان شوالیه
استاد عزیز موسیقی ایران
میدانم که حتی خودتان هم دل خوشی ندارید ازاینکه شما را فقط به خاطر خلق نینوا بشناسند اما اگر بگویید دیگر خودتان هم نمیتوانید نینوا را تحمل کنید آن وقت چه بر سر مریدان و مداحانتان میاید؟ همه مانند مریدان شیخ صنعان پریشان حال و درمانده می شوند آنهایی که این موسیقی درد و ضجه و فغان را که یکی از همان عمق فاجعه های شماست بت خود کرده اند.
بالاخره خداوندگار این جماعت بودن و ماندن سخت است و مسولیت دارد.
پاینده و ماندگار باشی استاد.
جناب ناشناس که نه موسیقی ایرانی را می شناسی ونه هنر غربی را .کسانی هستند که هزاران برابر استادعلیزاده ادعا کردند که می خواهند تار را اغاز کنند می خواهند موسیقی ایران را مدرن کنند اما درهمان موتزارت نوازی مانند وهیچ هنری جز رپراتوری ندارند یک دانشجوی سال سوم موسیقی همه قطعات موتزرات را می نوازد بدون هیچ ادعایی !!ان را هم هنر نمی داند انچه شما را می ازارد محبوبیت وجایگاه وهنر استادعلیزاده است نشان شوالیه را نپذیرفت چون جایگاه ایشان بسیار فراتر است اگر همان نشان حراج شده را به همان موتزرات نوازها می دادند ذوق مرگ می شدند!!استادعلیزاده بسیار فرا تر ازنینوا است موسیقی فیلمهای فاخر ی ساخته از جمله فیلم گبه که جوایزبسیاری برده است بهمن رجبی استادعلیزاده را شیر موسیقی ایران می داند درپایان املایتان را تصحیح کنم ثنا گو درست است نه سنا گو!!!!!!!!!!!!!مدرنهای باسودا راستی هنوز خواب پاگانینی می بینید !!؟
دانشجوی موسیقی
درپاسخ اقای ناشناش بگویم نظر استادشجریان را درباره نی نوا بخون استاد خالق اثاری همچون شور انگیز زمستان بی تو بی بسر نمی شود با استادشجریان واستاد ناظری هستند بعلاوه دهها موسیقی فیلم اقای مدرن !!موسیقی فیلمها ی فاخری چون گبه زمانی برای مستی اسبها اسمان زردکم عمق را شنیده اید !!!
یا فقط موتزرات نوازی راهنر می دانید !!؟
یک شاهد زنده صاحب نظر هم هست استادبهمن رجبی که هم با مدرنهای!!!!! موتزارت نواز نوازندگی کرده هم با استادعلیزاده اتفاقا درباره هردو هم نظر داده است !!!
چگونه است که بی حرمتی های ناشناس را که برای ما وشما ناشناس نیستند را دو بار به اشتراک می گذارید ولی پاسخ علاقه مندان وهنر جویان استادرا نه !!واقعا متاسفم
به اقای ناشناس باید گفت
ای مگس عرصه سیمرغ نه جولانگه توست
عرض خود می بری وزحمت ما می داری
ببینم چه خبر شده در دانشکده های موسیقی؟؟ زمان ما احمد پژمان و مصطفی پور تراب و شاهین فرهت و مشایخی وامثال اینها درس میدادن ، الان کیا استاد شدن؟ چی درس میدن؟ کنترپوان ؟ فرم؟ ارکستراسیون؟ ...
"برای مثال فیلمسازی چون «کیا رستمی» برای اشاعهی فرهنگ ما بسیار تلاش میکند؛ اما از موسیقی ویوالدی استفاده می کند"
علیزاده عزیزم شما فیلم های ایشان را درست تماشا کردید؟ همان فیلمی که موسیقی برای آن درست کردید(که استفاده نشد) را خوب دیدید؟ اصلا متوجه شدید موضوع چیست؟
من که بعید میدانم، چون اگر فهمیده بودید قضیه چیه نه آن موقع آن عمق فاجعه را برای فیلم می ساختید نه الان می گفتید برای اشاعه فرهنگ ما فیلم میسازند. فکر کردید چون چند تا از فیلم های ایشان در روستاهای ایران فیلمبرداری شده موضوع فرهنگ ایران است؟!
نه استاد عزیزم موضوع چیزهای دیگریست، ربطی به فرهنگ ما و اینجور چیزها ندارد جانم.
شما بهتر است برای همان مجموعه های تلوزیونی زیرتیغ و در چشم باد و اینجور چیزها موسیقی بسازید. خیلی هم خوبه، موسیقی ضجه و اشک و آه، متخصص این کارید
شما را چه به موسیقی فیلم ساختن برای کیارستمی
ولی انصافا موسیقی فیلم گبه خوبه، اون دوئت فلوت و هارپ که در آلبوم شعر خوانی احمد شاملو (پریا ، قصه های ننه دریا) استفاده شده خوبه، نیوه مانگ دو سه تاش بد نیست که البته ملودی فولکلوره
در نقد و ثنا.
تلاشها و همتهای عزیزی چون علیزاده بر هیچ هنر دوستی پوشیده نیست فردی دلسوز و اهل ممارست و اندیشه. کسی که نیک خود را از این آب وخاک دانسته و تافته ای جدا و بافته ای دیگر نمی پندارد و بر آگاهی و پرهیز از خشونت پای می فشرد و بی آنکه زانوی غم به بغل بگیرد با نوای سحر انگیز سازش دل می رباید و در جهت گشودن فضای هنر برای بانوان خدنگ ها بر جان میخرد اما
در آنچه در این گفتگو و نظراتی که در ذیل رفت نکاتی ماند که در پی بدان نقدی سبک با کسب اجازه از آن شاهباز آسمان هنر عرضه میشود باشد که به گوشه ای از حقیقت نوری فکنده شود
1-نو شدن و اندیشه پیشرفت یکی از مولفه های مدرنیته است که استیلای این وضعیت بر سایر فرهنگها آنرا مقبول واقع کرده است بی آنکه بر ان به لحاظ نظری حاشیه ایی رفته باشد .تکنولوژی فرزند اندیشه مدرن سایر جوامع را به بازنگری و تکاپو وا داشته است و مسابقه ای نفس گیر را سبب شده است و اهالی فرهنگ و هنر را بر آن مسیر ترغیب میکند که بجای بیان آنچه می فهمند و احساس میکنند پویای کوره راهیند که سر فراز دارند و در این مکاره بازار جهان چیزی به حساب آیند.صاحب این قلم رسالت هنر را بیان منویات درونی با بهترین زبان میداند زبانی که نیایش هنرمند است خواه یک صدایی خواه چند صدایی
2-مردم عادی و کوچه و بازار مسایل را آنگونه که هست لمس میکنند و واقعیت موضوع را برای جامعه پژوه و فیلسوف آگاه روشن و زمینه را برای هنرمند در بیان و خلق اثر مهیا میکنند آنگونه که بازار و رنگ و بو و چهره های حقیقی برای روح حساس علیزاده منبع الهام است و غیر از این را نباید انتظار داشت و بدون ذره ای تخفیف راننده تاکسی و میوه فروش که هیچ بسیاری صاحبان مدرک و ادعاهای کلان را باید بازیگران صرفا بازیگر زمانه دید.
3-یک اثر هنری نمیتواند بدون تاثیر از محیط شکل بگیرد اما گاه حضور هنرمند در جامعه پررنگ و گاهی حضور حداقلی در کنج انزوا و گوشه عزلت پر و بال میگیرد و ذهن خلاق و روح حساس بی آنکه از تاریخ و اجتماع و فلسفه هنر حرفی به میان آورد یا آگاهی عمیق داشته باشد به افرینشگری دست میزند
4-سمت و سوی تغییرات همیشه حفظ هویت نیست تغییر گاهی حاصل کنجکاوی زمانی در پی معرفت و تجربت و گاهی از سر الزام بوده است هر چند آنها هویتهای تازه را نیز شکل داده اند
5-در گفتگوی استاد گرانقدر ما تناقضی است که ذهن را می خلد از یک سو با بیان اینکه موسیقی ما پتانسیل کافی برای دستمایگی هنرمندان این سرزمین را دارد از موسیقی غربی امتناع میکنند و از سویی ترس از مخدوش شدن فرهنگ و عدم تجربه ورزی را صلاح نمی دانند و در این میان نوعی بلا تکلیفی وجود دارد
6-اینجانب تا کنون آماری نگرفته ام که چند درصد از کارگردانان ایرانی تا چه اندازه به موسیقی آشنا هستند اما در عین حال رای استاد را میپذیرم که درصد زیادی از آنها سواد موسیقیایی چندانی ندارند اما در این که کارگردانی چون کیارستمی نیز در انتخاب موسیقی، عوامانه رفتار کرده است جای تردید است همانگونه که پیشتر ذکر شد هدف بیان به بهترین وجه ممکن است و فرهنگ های چند پاره از طریق پازلهای متناسب و گونه گون به این مهم میرسند
و سخنی با منتقد ناشناس
یکی از راههای تشخیص یک اثر هنری این استکه زنگار روزگار نمی پذیرد و زمان مند نیست تصنیفهای عارف و ساز کسایی و صدای مخملین بنان و همچنین نینوا و بسیار آثار بزرگان و اساتید برجسته این دیار. و من بر خلاف رای مقبول گمان نمی برم که هنرمند خود بهترین کاشف اثر خویش نیز باشد نینوا بر تاریخ محنت بار و البته پرافتخار نینواییان خوش نشسته است و دلهای عاشق حسین(ع) را می گدازد و اشک را از دیدگان سینه چاکان اباعبدالله روان میکند و چه خوب از عهده بر آمده است حال عزا دوستان رسانه ای دماغ دیگر می پزند بماند و دوم آنکه تا انجا که من دیده ام و شنیده ام علیزاده را با مرید و مرید پروری سر و کاری نبوده است و گمان نمی برم هنر را به به به و چه چه مجیز گویان کم خرد فروخته باشد تا منتقدان زبردست آگاه چه بگویند
و در پایان
دستبوسی اهل هنر و مشتاقان فرهنگ ایران زمین
درود جناب پارسا نقد بسیار عالمانه ایی بود
افزودن یک دیدگاه جدید