به بهانه دهمین سالگرد درگذشت خواننده نامدار موسیقی ایران؛
ایرج بسطامی و میراثی که از او برجای ماند
[ سید ابوالحسن مختاباد]
روزنامهنگار و پژوهشگر موسیقی
آغاز: از طنزهای تلخ تاریخ، فاصلهی یکروزهی تولد «داریوش رفیعی» (4 دی 1306) با مرگ «ایرج بسطامی» (5 دی 1382) است. هر دوی اینها در بم زاده شدند. «داریوش رفیعی» در 4 دیماه 1306 و ایرج بسطامی 30 سال بعد در آذرماه. هر دو هم مرگ تلخی داشتند. اولی به دلیل عشقی بلاخیز که او را به دامان اعتیاد و مواد مخدر سوق داد و در نهایت در بیمارستان هزار تختخوابی تهران جانش را گرفت و دومی به دلیل آوار شدن زلزله بم.
در منطقه کرمان، خوانندهی بنام دیگری هم ظهور کرد. «کوروس سرهنگزاده» که آثار خاطرهانگیزی از او برجای مانده است، اما تا جایی که حافظهام یاری میکند، ایشان در سیرجان به دنیا آمدند و اکنون در کرج زندگی میکنند.
***
میانه: در این یادداشت کوتاه، قصد آن ندارم که درباره صدای زندهیاد ایرج بسطامی و قابلیتهای آن نکتهای بگویم. قصدم اشارهای به سرنوشت آثار و اصولاً بهرهبرداری از نام و یاد این هنرمند بعد از درگذشتاش است.
ایرج بسطامی فرزندی نداشت و از قرار، ازدواج هم نکرده بود. سرپرستیِ فرزندان برادرش را در بم عهدهدار بود که به جز یک تن، بقیه آنها نیز با او در زلزله بم جان باختند. بعد از مرگ دلخراش او، خواهران، برادران و دوستان او در سال 87 (5 سال بعد از حادثه) اگر چه بسیار دیر، اما اقدام به تأسیس بنیادی به نام این خوانندهی نامی کردند و مؤسسه فرهنگی-هنری برایش تشکیل دادند تا کارها در قالبی سازمانی به جلو رود.
بعد از دو سال و در سال 1389، فراخوان جایزهای به نام آن زندهیاد انتشار یافت تا برای زادروز او (یکم آذرماه) اختتامیهی این رقابتها برگزار شود. نگارنده در ریز جزییات این جایزه قرار داشت و حتی آقای فاضل جمشیدی (به عنوان مدیر اجرایی این برنامه) مشورتهایی را هم با نگارنده داشت، برای برخی مسائل و داوری رقابتها و انتخاب افراد هم با نظم و درخورِ نام و یاد مرحوم بسطامی برگزار شده و جایزه بهترین خواننده هم به آقای رفعتی رسید. خوانندهای خوشصدا که طبیعی است از پدر بزرگوارشان (قاسم رفعتی) این میراث را به یادگار بردهاند.
آن برنامه به قدری خوب و باتشخص برگزار شد که نگارنده در همان زمان آن را ابتکاری خواندم و به دستاندرکارانِ کانونِ خوانندگانِ آوازِ «خانه موسیقی» -که 10 سالی است مصوب کردهاند جایزه آوازی به نام «باربد» را راهاندازی کنند و هنوز از قرار، فرصت این کار را پیدا نکردهاند و جالب این که مدیرعامل «خانه موسیقی» عضو همین کانون است- توصیه کردم از این کار الگو بگیرند.
رایزنی با برخی حامیان و شرکتها برای دادن جایزهای مناسب به برگزیدگان و برگزاری اختتامیهای متفاوت و مناسب با جشن و در نهایت برگزاری مهمانی شامی برای مدعوین اصلی، از جمله حرکتهای مناسب آن سال بود که به گمانم حضور «فاضل جمشیدی» به دلیل توان اجرایی و مدیریت خوب اینگونه مراسم، تأثیر اصلی را داشت.
اما همانند بسیاری از اینگونه بنیادها -که شروع خوبی دارند و در ادامه، اختلافنظرها و برخی بیتدبیریها کارها به سمت دیگری سوق پیدا میکند و هدف اصلی فراموش میشود- این کار هم به دستانداز افتاد. در اوایل تابستان سال 91، یکی از اعضای خانوادهی مرحوم بسطامی اعلام کرد همانند دور گذشته، این مراسم برگزار میشود، اما مدتی بعد بدون هیچ توضیحی مراسمی برگزار نشد و حتی اعلام شد که هزینه برگزاری مراسم سالگرد آن زندهیاد به زلزلهزدگان آذربایجان اختصاص خواهد یافت.
***
انجام: نگارنده، مخالف حرکت انساندوستانهی بنیاد ایرج بسطامی نیست، اما به گمانم روح مرحوم بسطامی با آن جایزه جانشاد شده و جامعه موسیقی هم بسیار خوشحال از چنین ابتکاری. در چند سال گذشته هم دستاندرکاران این بنیاد، مدام از کمبود بودجه و اینگونه مسائل نالیدهاند. اما به نظر میرسد مشکل در کمبود بودجه نیست، بیشتر به مدیریت این بنیاد باز میگردد. شاید اگر چنین بنیادی در خارج از ایران بود -مثلاً در اروپا و آمریکا- به قطع و یقین بهگونهای برنامهریزی و مدیریت میشد که خود به مکان و محلی برای کمک به نهادها و افراد دیگر تبدیل میشد. اما از قرار، سنت ما ایرانیان بر این قرار گرفته که به فرصتسوزی شهره باشیم.
واقعاً وقتی بزرگانی چون «پرویز مشکاتیان»، «استاد پایور» و دیگرانی -که نام هر کدامشان میتوانست بنیادی موثر برای کارهایی خوب و مثبت در موسیقی باشد- به دیار باقی شتافتند، خانوادههایشان چه کردند؟ نمونه شاخصاش استاد «پرویز مشکاتیان» است که قرار بود فرهنگسرایی به یاد و ناماش در نیشابور برپا شود، اما امسال که دوست خوبم «بهداد بابایی» با دیگر دوست بزرگوارم «دکتر غلامحسین معتمدی» به نیشابور و بر سر مزار آن زندهیاد رفتند، همان چیزی بود که دو سال قبلاش من رفته بودم. یک سنگقبر معمولی و مجسمهای که چندان شباهتی به استاد ندارد.
منبع:
اختصاصی موسیقی ما
تاریخ انتشار : شنبه 7 دی 1392 - 09:16
دیدگاهها
سلام
سالهاست که یادداشت های ابوالحسن مختاباد را می خوانم. همیشه حرفهایی برای گفتن دارد. شنیدنی و تاثیرگذار
آقای مختاباد ای کاش به ماجرای مرحوم مشکاتیان هم می پرداختید و می نوشتید که فرزندانش و به خصوص استاد شجریان که خود اهل موسیقی است و یا دیگرانی چون همایون که خود خواننده نامی است چه کارهایی برای بزرگداشت این مرد بزرگ انجام دادند و چرا هیچ گونه اطلاع رسانی از کارها و آثاری که از ایشان بر جای مانده به جامعه موسیقی ارائه نمی شود.
روحش شاد ویادش گرامی باد، مرحوم بسطامی بعد از فوت برادرش که دوتا دختر داشتن با زن برادرش ازدواج کرد وصاحب دختری شدن، زمان زلزله دختران برادرش به تهران برای دیدن عمه آمده بودند که الانم ازدواج کردن ولی خودش وهمسرش ودختران ومادرش که در طبقه پایین منزل ایرج خدا بیامرز سکونت داشتن فوت شدن روحشان شاد ویادشان گرامی باد
افزودن یک دیدگاه جدید