ساعتی پیشتر بمن خبر دادند، آقای ابتهاج نازنینمان، عازم عالم نازشدهاند، میدانید که من از نانآوران شبام، شاید بقول یاسپرس این تواتراست، که دیشب همین هنگام، نامهای برای او نویساندم، آقای ابتهاج جان، لطفا نمیرید، اگرهم اراده کردهاید عازم عالم نازشوید، خواهش میکنم یواش بمیرید تا من هم فرصت داشته باشم بشما برسم، شرم دارم پس ازشما اینجا مانده باشم، زندگی تقصیرکسی نیست، اما دیگر برایم حوصلهی ماندن نمانده است، امشب خبردادند اوهم عازم خواب خوش شده، چه خوب است که شب است، واقعیت تاریکی را من روی شب کشیدهام، تا ستارههایی مانند او دیده شوند، الان هم گرفتارم میروم گریه کنم، بیواژه شعر واهه جان را زمزمه کنم، تا تو بودی دستهایت بوی گل سرخ میدادند، حالا که نیستی گلهای سرخ بوی دستهای تو را میدهند
افزودن یک دیدگاه جدید