گفتوگو با ساسان سرمدی و محمدرضا اصغری به بهانه انتشار آلبوم «هست شب»
کاش استفاده از شعر نو تبدیل به جریان شود
موسیقی ما - زمستان سال گذشته آلبومی به نام «هست شب» با تمرکز بر اشعار نیما یوشیج منتشر شد که به دلیل حوادث و اتفاقات اجتماعی سیاسی کشور و پس از آن هم شیوع کرونا، کمتر از آنچه باید دیده شد.
«ساسان سرمدی» آهنگساز و خواننده این آلبوم که دندانپزشک و جراح است این مجموعه را در مدت هفت سال جمع آوری کرده و «محمدرضا اصغری» تنظیم قطعاتش را برعهده داشته است. «هست شب» روایتهایی از مفاهیم شب در اشعار نیما است که در انتها با رسیدن به صبح تمام میشود؛ در واقع این کانسپت آلبوم مفهومی از ناامیدی به امید را روایت میکند که بیمناسبت با حال و روز فعلی نیست.
ساسان سرمدی درباره این آلبوم میگوید: «جایگاه نیما یوشیج در ادبیات ایران بر هیچ پارسیزبانی پوشیده نیست. در مجموعه پیش رو سعی بر آن بوده تا با بهرهگیری از موسیقی، ضمن انتقال اندیشه و ادراک شاعر به شنونده، به فرآیند تصویرسازی در این اشعار نیز اشارهای کرده باشم. همچنین در انتخاب اشعار توجه مخاطب را به مفهموم امید و سیر گذار از شب تیره به صبح روشن که تنها بخشی از مفاهیم انتزاعی نهفته در شعر این مرد مردستان است، جلب میکنم».
محمدرضا اصغری، تنظیمکننده این آلبوم، با تولید آلبوم «آفتابهای همیشه» با همکاری سعید سالاریمنش و آیدا شاملو بیشتر شناخته شد و پس از آن در تولید آلبومهای سهیل نفیسی مشارکت کرد و همراه با مازیار خواجیان گروه هشتگ تهران را تاسیس کردند. از دیگر نوازندگان این اثر میتوان به محمدرضا اصغری، مهرداد علیزاده ویشکی و مازیار خواجیان اشاره کرد.
محمدرضا: در شکلگیری موسیقی دو محور متفاوت وجود دارد. یک روش این است که در هنگام تولید شما به مخاطبتان فکر میکنید. این روش معمولاً ساختار بیزنسی دارد؛ چراکه تعداد مخاطب مهم است. مدل دوم این است که موسیقی شکل میگیرد و مخاطب در اولویت نیست اما پس از شکل گرفتن موسیقی، تازه میتوان در مورد مخاطبش فکر کرد که چه کسانی میتوانند مخاطب آن اثر باشند یا نباشند.
ساسان: به شدت اعتقاد دارم هنر ناب از ناخودآگاه انسان سرچشمه میگیرد. به این تئوری کارل گوستاو یونگ هم اعتقاد دارم که انسانها ناخودآگاه جمعی دارند. پس اعتقاد دارم اگر هنری ناب باشد حتماً بر ناخودآگاه فردی برخی انسانها در هر جای دنیا تاثیر خواهد گذاشت. ما با ناخودآگاه جمعی با هم ارتباط داریم. پس هیچگاه نمیتوانم در ابتدا بر تاثیری که اثرم بر مخاطب میگذارد فکر کنم. فقط تمام سعیام را میکنم که به حس و شهودی که در لحظه خلق قطعه برایم اتفاق میافتد وفادار باشم. اگر اینگونه باشد قطعاً مخاطب خودش را هم پیدا میکند. شاید کلیشهای باشد اما اعتقاد دارم به خصوص در این نوع موسیقی من و امثال من یک وسیله و واسطه هستیم.
محمدرضا: در ساختار مینیمال همه چیز بستگی به رویکرد آغازین دارد. حالا اگر شعر نو را به این موضوع اضافه کنیم، به دلیل نبود ساختار ریتمیک خاص و مشخص، اگر از درِ ریتم وارد شویم و بخواهیم موسیقی را شکل دهیم، طبیعتاً سخت است؛ چراکه به دنبال ریتم ثابتی هستیم که شعر را بر آن منطبق کنیم. اما اگر از در شعر وارد شویم و ریتم را به شعر بسپاریم، کار پیچیده و سختی نیست. این ساختار چون کمتر تجربه شده، سخت به نظر میرسد و اصولاً در تجربیات موسیقی ایران ریتم از المانهای اولیه است که مشخص میشود، اما اینجا رویکرد متفاوتی نیاز است که اصلاً هم ربطی به دشواری ندارد.
ساسان: شاید سهل و ممتنع بهترین توصیف باشد.
محمدرضا: این حرف درست است. من موسیقی را آکادمیک آغاز نکردم. اولین برخوردهایم با شنیدن، موسیقی بوده است. بیشتر بازی با سازها و نتها بوده به همین خاطر اول سراغ شکلگیری موسیقی نمیروم. به واسطه سازم و علاقهام به موسیقی فیلم و تصویر، اولویت من صدا است. در عین حال این آلبوم به واسطه ملودی، آکورد و آکومپانیمنتی که وکال و گیتار داشته، آنقدر کلیات و جزئیات داشت که من سعی کردم نقشی مثل نورپرداز صحنه باشم و در کل امبینت اثر را در همراهی با شعر، سَر و شکل دهم. شاید در قسمتهایی دخالتم ملودیکتر شده ولی بیشتر در فضای کلی تاثیر گذاشتم. به غیر از یک ترک که یک سال در موردش حرف داشتیم، بقیه قطعات خیلی راحت پیش رفت.
محمدرضا: این نقطه ی شروع است. هیچ شروعی بی نقص نیست و همه چیز در استمرارش شکل میگیرد. حتما باید ادامهدار شود.
محمدرضا: برخورد با مخاطب در اجرا اتفاق میافتد. در همان لحظه است که پروژه تکمیل میشود. باید آمادگی کامل داشته باشیم و حس من این است که اجرا هم باید مینیمال باشد که هم شدنیتر باشد و هم ساختار آلبوم حفظ شود.
«ساسان سرمدی» آهنگساز و خواننده این آلبوم که دندانپزشک و جراح است این مجموعه را در مدت هفت سال جمع آوری کرده و «محمدرضا اصغری» تنظیم قطعاتش را برعهده داشته است. «هست شب» روایتهایی از مفاهیم شب در اشعار نیما است که در انتها با رسیدن به صبح تمام میشود؛ در واقع این کانسپت آلبوم مفهومی از ناامیدی به امید را روایت میکند که بیمناسبت با حال و روز فعلی نیست.
ساسان سرمدی درباره این آلبوم میگوید: «جایگاه نیما یوشیج در ادبیات ایران بر هیچ پارسیزبانی پوشیده نیست. در مجموعه پیش رو سعی بر آن بوده تا با بهرهگیری از موسیقی، ضمن انتقال اندیشه و ادراک شاعر به شنونده، به فرآیند تصویرسازی در این اشعار نیز اشارهای کرده باشم. همچنین در انتخاب اشعار توجه مخاطب را به مفهموم امید و سیر گذار از شب تیره به صبح روشن که تنها بخشی از مفاهیم انتزاعی نهفته در شعر این مرد مردستان است، جلب میکنم».
محمدرضا اصغری، تنظیمکننده این آلبوم، با تولید آلبوم «آفتابهای همیشه» با همکاری سعید سالاریمنش و آیدا شاملو بیشتر شناخته شد و پس از آن در تولید آلبومهای سهیل نفیسی مشارکت کرد و همراه با مازیار خواجیان گروه هشتگ تهران را تاسیس کردند. از دیگر نوازندگان این اثر میتوان به محمدرضا اصغری، مهرداد علیزاده ویشکی و مازیار خواجیان اشاره کرد.
- از قدیم گفتند جنگ اول به از صلح آخر. پس از هر دوی شما این را سوال میپرسم؛ به نظرتان این آلبوم و اثر تولید شده بیش از حد شبیه به کارهای «سهیل نفیسی» نیست؟ به نظرتان این شباهت شما را در جذب مخاطب دچار مشکل نمیکند؟
محمدرضا: در شکلگیری موسیقی دو محور متفاوت وجود دارد. یک روش این است که در هنگام تولید شما به مخاطبتان فکر میکنید. این روش معمولاً ساختار بیزنسی دارد؛ چراکه تعداد مخاطب مهم است. مدل دوم این است که موسیقی شکل میگیرد و مخاطب در اولویت نیست اما پس از شکل گرفتن موسیقی، تازه میتوان در مورد مخاطبش فکر کرد که چه کسانی میتوانند مخاطب آن اثر باشند یا نباشند.
ساسان: به شدت اعتقاد دارم هنر ناب از ناخودآگاه انسان سرچشمه میگیرد. به این تئوری کارل گوستاو یونگ هم اعتقاد دارم که انسانها ناخودآگاه جمعی دارند. پس اعتقاد دارم اگر هنری ناب باشد حتماً بر ناخودآگاه فردی برخی انسانها در هر جای دنیا تاثیر خواهد گذاشت. ما با ناخودآگاه جمعی با هم ارتباط داریم. پس هیچگاه نمیتوانم در ابتدا بر تاثیری که اثرم بر مخاطب میگذارد فکر کنم. فقط تمام سعیام را میکنم که به حس و شهودی که در لحظه خلق قطعه برایم اتفاق میافتد وفادار باشم. اگر اینگونه باشد قطعاً مخاطب خودش را هم پیدا میکند. شاید کلیشهای باشد اما اعتقاد دارم به خصوص در این نوع موسیقی من و امثال من یک وسیله و واسطه هستیم.
- شاید حضور محمدرضا در این پروژه و همکاری قبلی با سهیل هم بیشتر به چنین شباهتی دامن میزند. تا چه حد رویکردهای مشابهی وجود داشته است؟
- اصولاً آثار آکوستیک و خلوت، با اشعار عاشقانه راحتتر راهش را باز میکند. شما به فکر استفاده از اشعار عاشقانه نبودید؟
- پروسهی آهنگسازی چگونه انجام شد؟ ابتدا اشعار را انتخاب کردید و سعی کردید برای آنها ملودی بسازید؟
- تنظیم آثار مینیمال اصولاً کار دشوارتری است یا راحتتر؟ تنظیم این اثر به دلیل تمرکز بر اشعار دست و پای شما را نبست؟
محمدرضا: در ساختار مینیمال همه چیز بستگی به رویکرد آغازین دارد. حالا اگر شعر نو را به این موضوع اضافه کنیم، به دلیل نبود ساختار ریتمیک خاص و مشخص، اگر از درِ ریتم وارد شویم و بخواهیم موسیقی را شکل دهیم، طبیعتاً سخت است؛ چراکه به دنبال ریتم ثابتی هستیم که شعر را بر آن منطبق کنیم. اما اگر از در شعر وارد شویم و ریتم را به شعر بسپاریم، کار پیچیده و سختی نیست. این ساختار چون کمتر تجربه شده، سخت به نظر میرسد و اصولاً در تجربیات موسیقی ایران ریتم از المانهای اولیه است که مشخص میشود، اما اینجا رویکرد متفاوتی نیاز است که اصلاً هم ربطی به دشواری ندارد.
ساسان: شاید سهل و ممتنع بهترین توصیف باشد.
- اصولاً محمدرضا علاقهاش به مقولهی صدا بیش از نتها است. در مورد تنظیمها راحت با هم به نتیجه رسیدید؟
محمدرضا: این حرف درست است. من موسیقی را آکادمیک آغاز نکردم. اولین برخوردهایم با شنیدن، موسیقی بوده است. بیشتر بازی با سازها و نتها بوده به همین خاطر اول سراغ شکلگیری موسیقی نمیروم. به واسطه سازم و علاقهام به موسیقی فیلم و تصویر، اولویت من صدا است. در عین حال این آلبوم به واسطه ملودی، آکورد و آکومپانیمنتی که وکال و گیتار داشته، آنقدر کلیات و جزئیات داشت که من سعی کردم نقشی مثل نورپرداز صحنه باشم و در کل امبینت اثر را در همراهی با شعر، سَر و شکل دهم. شاید در قسمتهایی دخالتم ملودیکتر شده ولی بیشتر در فضای کلی تاثیر گذاشتم. به غیر از یک ترک که یک سال در موردش حرف داشتیم، بقیه قطعات خیلی راحت پیش رفت.
- این همکاری و پروژه به شکل امروزش ادامه پیدا میکند و شما پروژه جدیدی تعریف میکنید؟
محمدرضا: این نقطه ی شروع است. هیچ شروعی بی نقص نیست و همه چیز در استمرارش شکل میگیرد. حتما باید ادامهدار شود.
- برای اجرای زنده برنامهای دارید؟ قرار است با چه فرمتی برگزار شود؟
محمدرضا: برخورد با مخاطب در اجرا اتفاق میافتد. در همان لحظه است که پروژه تکمیل میشود. باید آمادگی کامل داشته باشیم و حس من این است که اجرا هم باید مینیمال باشد که هم شدنیتر باشد و هم ساختار آلبوم حفظ شود.
- ساسان سرمدی به عنوان یک آرتیست چه زمانی حس تاثیرگذاری خواهد داشت؟ باید برای هنر و کارش چه اتفاقی بیفتد تا این حس را داشته باشد؟
منبع:
موسیقی ما
تاریخ انتشار : چهارشنبه 20 فروردین 1399 - 17:52
افزودن یک دیدگاه جدید