نقد ترانه در خانه ترانه - 4 («دارم یخ میزنم» اثر مهدی ایوبی)
کلیشهای و نه در اندازه نام ترانهسرا
موسیقی ما - ستون «نقد ضد زرد ترانه» به نقد ترانههای روز بازار موسیقی پاپ میپردازد. این نقدها توسط ترانهسرایان فعال در «خانه ترانه» به مدیریت دکتر افشین یداللهی انجام شده و در آنها تلاش میشود به دور از هرگونه حبّ و بغضی تنها خود اثر با ملاکهای فنی نقد ترانه و به صورت گروهی نقد شود. چهارمین ترانهای که در این ستون نقد میشود، ترانه «دارم یخ میزنم» اثر مهدی ایوبی است که در ادامه میخوانید:...
دارم یخ میزنم کم کم تو این سرمای بی وقفه
همه جا برفه این روزا ولی دستات مثل سقفه
دارم یخ میزنم کم کم به آغوشت برمگردن
نخواه چشمامو خیس از اشک نزار گم شم تو این بارون
نزار باور کنم نیستی نمیشه باورش سخته
همیشه اولش خوبه همیشه اخرش سخته
نخواه باورکنم نیستی نمیشه باورش سخته
همیشه اولش خوبه همیشه اخرش سخته
همیشه اولش عشقه همیشه اولش خوبه
کجای جاده جا موندی دلم بد جوری آشوبه
نمیدونی چه دلتنگم نمیدونی چه بی تابم
به رویا دلخوشم هرشببه امیدِ تو میخوابم
نمیدونی نمیدونی چه بی تابم
نخواه باورکنم نیستی نمیشه باورش سخته
همیشه اولش خوبه همیشه اخرش سخته
نخواه باورکنم نیستی نمیشه باورش سخته
همیشه اولش خوبه همیشه اخرش سخته
***
«دارم یخ میزنم» بدونشک ترانهای است متعلق به جریان اصلی ترانه این روزهای ایران؛ جریانی که در طی این سالها فراز و نشیبهای فراوانی را تجربه کرده است. هم شاهد خلق آثاری درخشان در این حوزه بودهایم و هم آثاری که از موفقیت چندانی بهرهمند نشدهاند.گاه ترانه به تنهایی بار موفقیت یک اثر را به دوش کشیده، گاه آهنگ و گاه تلفیق این دو مقوله با هم که اتفاقاً بخش وسیعی از آثار موفق در این حوزه در همین دستهبندی آخر جای میگیرند.
هیچ کدام از تعاریف ترانه جریان اصلی یا بدنه که به تفصیل بارها درباره آن بحث شده، مغایرتی با عناصر کلیدی که در هر هنری میتواند اثر هنری را از سایر آثار متمایز کند، ندارد. عناصری مثل خلافیت، زیباییشناسی، رهایی از تفکرات و اندیشههای تکراری و بسياري عناصر تأثیرگذار دیگر که یکی از مهمترین آنها در ترانه گذشته و امروز مقوله سهل و ممتنع بودن است. ویژگی مهمی که میتواند ترانه را از یک کلام عادی و بیروح به یک اثر هنری تأثیرگذار تبدیل کند.
در ترانههایی که این ویژگی مهم را دارند، از سادگی به نفع اثر و برای نفوذ و تأثیرگذاری بیشتر در مخاطب استفاده شده است. سادگی یکی از ویژگیهای انکار نشدنی ترانههای جریان اصلی است که به مثابه موی باریکی عمل میکند که در یک سوی آن ترانه به معنای واقعی کلمه اتفاق میافتد و در سوی دیگر با کلامی صرفاً موزون مواجهایم که چیزی به ترانه امروز ما اضافه نمیکند و همان تکرار مکررات است.
همانطور که در ابتدا اشاره شد، «دارم یخ میزنم» ترانهای است متعلق به جریان اصلی، اما از عنصر سادگی در این ترانه به نفع اثر بهرهای برده نشده است؛ چراکه تنها چیزی که میبینیم سادگی است. یک سادگی تکراری و همیشگی که با هیچ عنصر دیگری جز در یک بیت خاص که جلوتر به آن اشاره خواهد شد، تلفیق نشده و شاید اصراری هم برای این همنشینی وجود نداشته و نتیجه کار ترانهای است مثل بسیاری از ترانههای دیگر از این دست و نمیتوان نقطه تمایز بارزی را برای آن جستوجو کرد.
اثری از تلاشها و کنجکاویهای همیشگی مهدی ایوبی برای کشف لحظات بکر و تازه در این اثر دیده نمیشود و شاید شنیده شدن این ترانه بیشتر از آنکه مدیون تلاش و هنر ترانهسرا باشد، مدیون موسیقی و اجراست؛ نسبتی که در اکثر آثار اخیر کارنامه اجرایی ترانهسرا به نفع ترانه سنگینی میکند. موضوع ترانه همان موضوع تکراری و همیشگی ترانههایی از این دست است. منظور از موضوع تکراری، عاشقانه بودن ترانه که در حقیقت ژانری است که اثر در بستر آن اتفاق میافتد، نیست. منظور از تکراری بودن، موضوع و فرمول و روند همیشگی پرداختن به مقوله عشق است. همیشه سرمایی وجود دارد که عاشق یا معشوق با آن درگیرند و برای رهایی از این سرما به آغوش یکدیگر پناه میبرند. انگار تنها نقطه تمایز آثاری از این دست صرفاً جابهجایی واژهها و ارکان جمله است وگرنه داستان همان داستان همیشگی است.
مطلع ترانه بههیچ عنوان آغاز جذابی نیست و شاید عنصر قافیه تا حد زیادی بر این عدم جذابیت سایه افکنده است. قافیهی بیوقفه که در ترانه سالهای اخیر بسیار متداول شده و تا حدی کلیشهای است، کار را تا حدودی سخت کرده و با توجه به حساسیت مؤلف برای رعایت درست قافیه -که همه از آن آگاهیم- آمدن قافیه «سقفه» تا حد زیادی قابل پیشبینی است. اما به تنهایی نمیتوان نقش چندانی برای قافیه در اثرگذاری یک بیت قائل بود؛ چرا که اتفاقات اصلی و تعیینکننده قبل از رسیدن شاعر به قافیه رخ میدهند که اگر این اتفاقات درست و بهجا باشند، چه بسا بشود از قافیههای نخنمایی مثل «بیکسی» و «اطلسی» هم کارکردهای تازهای کشید.
اما متأسفانه در مطلع ترانه اثری از اتفاقهایی اینچنین نیست و میتوان به یک مشکل مهم ارتباطی در محور افقی نیز اشاره کرد؛ چرا که با توجه به کلیت ترانه، راوی از فضای سرد و غمگینی حرف میزند که تنها راه گریزش از آن پناه بردن به معشوقی است که او را ترک کرده، اما در مصراع دوم بیت اول تنها چیزی که به ذهن متبادر نمیشود، همین واقعیت است: «همهجا برفه این روزا/ ولی دستات مث سقفه» گویی معشوق حضور دارد و خیال راوی از این مسأله راحت است. شاید اگر بهجای «ولی» از «فقط» استفاده میشد، ارتباط افقی قویتری بهوجود میآمد: «همهجا برفه این روزا/ فقط دستات مث سقفه» که البته استفاده از «دستات» به جای «دستت» خود جای سوال دارد؛ چرا که نیازی به جمع بستن «دست» در این بیت احساس نمیشود. تشبیهی که در مصراع آخر رخ میدهد، یعنی تشبیه «دستات» به «سقف» نیز تشبیه خوبی به نظر نمیرسد؛ چرا که وجه شبه محکمی نمیتوان برای آن پیدا کرد. البته همانطور که پیشتر اشاره شد، قافیه سخت این بیت در به وجود آمدن این مشکل بیتأثیر نیست، قافیه سختی که میتوانست اصلاً انتخاب نشود.
بیت دوم مجدداً با نیممصراع آغازین بیت اول آغاز میشود، روندی که باز هم در ترانه امروز بسیار متداول است و گاه توجیه مفهومی دارد و هدف مشخصی را دنبال میکند. اما در اکثر مواقع، کاربردی جز راحت کردن کار ترانهسرا برای ادامه دادن ترانه ندارد و این اثر نیز از قاعده دومی که ذکر شد، مستثنی نیست. این بیت حتی چیزی به بیت آغازین ترانه اضافه نکرده است. یعنی در قالب خود اثر هم شاهد تکرار هستیم: عاشقی که به معشوقاش به چشم یک ناجی مینگرد که این به خودی خود اشکال کار نیست، بلکه تصاویر و تعابیر تکراری و اِلِمانهای بارها استفاده شده هستند که اثر را رنج میدهند.
ترانه در بیت سوم و مشخصاً در مصرع دوم -که درخشانترین بیت ترانه است- به واسطه ایجاد یک پارادوکس احساسی جان تازهای میگیرد.
نخواه باور کنم نیستی
نمیشه باورش سخته
همیشه اولش خوبه
همیشه آخرش سخته
این بیت نه در قالب این ترانه بلکه در قالب هر ترانه دیگری میتواند بیتی تأثیرگذار و درخشان باشد؛ در صورتی که واژهها اصلاً عجیب و غریب نیستند، از ترکیبهای پیچیده اثری نیست، همهچیز همچنان در بستر تعریفی که از ترانه جریان اصلی در دست داریم در حال بروز است، اما استفاده از یک تکنیک بهجا و بهوجود آوردن یک تضاد زمانی و احساسی، معادلات را تا حد زیادی تغییر داده و شاید استفاده از ردیف در این بیت به زیبایی آن کمک کرده است.
البته هوشیاری ترانهسرا یا تیم تولیدکننده برای انتخاب این بیت به عنوان ترجیعبند نکته قابل توجهی است و تا حد زیادی میتواند نقش انکارنشدنی و بسیار مهم ترجیعبند در ترانه را به ما نشان دهد. خیلی از آثار توانستهاند به واسطه برخورداری از یک ترجیعبند خوب و حسابشده سری میان سرها درآورند و جایی برای خود در تاریخ ترانه ایران باز کنند. البته در این بیت هم نمیتوان مصراع اول را با مصراع دوم مقایسه کرد؛ یعنی در مصراع اول همین بیت که بهترین بیت ترانه است، مجدداً شاهد همان فضای تکراری هستیم و احساس جاری در مصراع اول را نمیتوان با مصراع دوم مقایسه کرد.
به هر حال بیت سوم میتوانست فرصت مناسبی باشد برای پایان دادن به روند تکراری و تا حدی کلیشهای ترانه؛ روندی که در ادامه نهتنها متوقف نمیشود، بلکه شدت بیشتری به خود میگیرد و در بخشهایی مثل «کجای جاده جا موندی/ دلم بدجوری آشوبه» یا «نمیدونی چه دلتنگم/ نمیدونی چه بیتابم/ به رویا دلخوشم هر شب/ به امید تو میخوابم» به اوج خود میرسد. جایی که شاید مخاطب آگاه ترانه ترجیح میدهد نام «مهدی ایوبی» را -که چه در جریان ترانه اصلی و چه ترانه پیشرو با آثار موفقی گره خورده- به عنوان مؤلف این اثر فراموش کند.
انتخاب قوافیِ بارها استفاده شدهای مثل «خوبه» و «آشوبه» بدون اینکه قرار باشد اتفاق جدیدی به وجود آوردند، به ترانه ضربه زیادی وارد کرده چو حتی تکرار نیممصرع «همیشه اولش خوبه» از تأثیرگذاری مصراع قبل میکاهد. پایانبندی اثر هم باز از مشکل همین بیت رنج میبرد و در حد و اندازه یک پایانبندی موفق برای اثر نیست؛ چرا که باز اتفاق تازهای در آن رخ نمیدهد و از تعابیر و واژههایی مثل «دلتنگی» و «بیتابی» یا حتی «رویا» همان کارکردی گرفته شده که بارها پیش از این شنیدهایم.
منبع:
اختصاصی سایت موسیقی ما
تاریخ انتشار : چهارشنبه 7 مرداد 1394 - 09:21
دیدگاهها
همیشه اولش خوبه همیشه اخرش سخته...
جووووووووونم شادمهر/
25band???WooW
اگر واقع بینانه نگاه کنیم و تعصب رو نسبت به شادمهر کنار بذاریم .... واقعا این اثر به غیر از یک بیت چیزی برای گفتن نداشت... شاید حتی شعر بابایی این ترانه سُرا حرف های بیشتری برای گفتن داشت یا حتی گمت کردم شادمهر....
وقتی بچه ها تو خانه ترانه کار میخونن مهدی ایوبی ایرادایی رو که خودشم داشته و داره رو تز بچه ها میگیره و با اینکه ایرادارو میدونه خودشم اصلاحشون نمیکنه.
به نام خالق هنر
اینک که 12سال از اولین قدم تولد ترانه های من می گذردوبارهاوبارها از شرکت کردن در کلاس ها و برنامه های ادبی از اساتید بزرگ خود کسب علم کرده ام همیشه ترانه و ترانه سرا در صلیب نقد غیر منسفانه قرار می گیرند و حتی با تولد دوباره موسیقی ازدهه هفتاد تا کنون شاید ترانه هایی که به اوج شهرت رسیده اند با کلامی ساده دردل زبان مردم جای باز کرده اند...
خوشحال میشم فرصتی به اینجانب داده بشه تا بتونم این مطلب و مقاله رو برای شما ارسال کنم ونقدی درباره همین صفحه ومطلب که درباره آقای ایوبی نوشته شده داشته باشم.
این شعر اولین بار توو فیس بوک شادمهر با ترجیع بند(همیشه اولش خوبه........)گذاشته شد وشادمهر سراغ ترانه سرای این کار رو گرفت اما پیداش نکرد و همین ترجیع بند رو ب مونا برزوییی سپرد ک ترانه رو کامل کنه واهنگ زود تموم میشه شکل گرفت...یاداوری کنم ک شادمهر توو فیس بوکش میشه ترانه ارسال کرد مثله همین کاری ک مهدی ایوبی انجام داد ولی ناقص :))
لطفا کمی نسل دهه هفتاد و هشتاد اول اداب نقد یاد بگیرم لعد. چون واقا بسبار بسبار کامنت ها لسیار بیبار بی ادبانه و پرخجویانه جای کارشناسی دارد رفتار این نسل. . همبن . تکولوژی وارد کردیم بدون هرفنگ سازی متسفانه با این لحن ورخشجو جای کار دارد توس کارشناسان .
افزودن یک دیدگاه جدید