برای همه آدمها و اتفاقاتی که این روزها خواب شیرین راهاندازی دوباره ارکستر سمفونیک را به کابوس بدل میکنند؛
پاسداشت یک رویا
سما بابایی
[ دبیر سرویس موسیقی سنتی و کلاسیک ]
آن زمان که ارکستر 80 ساله در دولتی از هم پاشید که وضعیت موسیقی مثل خیلی چیزهای دیگر در آن نشانی از روشنی نداشت، راهاندازی دوبارهاش شبیه یک رویا به نظر میرسید. ارکستر چند سال قبل از آن هم البته فقط «بود» برای اینکه «بوده باشد». کسی هم انتظار خارقالعادهای از آن نداشت. قرار نبود با ارکسترهای مهم دنیا که هیچ، با ارکسترهای ارمنستان و اوکراین و همین کشورهای دور و بر حتی رقابت کند؛ قرار بود «رهبر»ی -مهمان یا ثابت- بیاید، چند برنامه -معمولاً مناسبتی- اجرا کند و برود. به همین هم قانع بودیم البته.
خوب یا بد، اینجا سرزمین همین قناعتهاست. همین «باشد»ها برای «بودن»ها. آن دولت اما همین را هم تاب نیاورد. در آن زمان، در آن روزها البته که این بیاهمیتترین مسألهای بود که میتوانست ذهن کسی را به خودش مشغول کند؛ اگر اصلاً موسیقی -آن هم این شکل موسیقی- ذهن کسی را به خودش مشغول میکرد. تنها رسانهها بودند که در این میان، گاهی پیگیر فعالیتهای ارکستر بودند. هر چه بود، راهاندازی ارکستر سمفونیک تهران دور از ذهن بود.
رویا حالا محقق شده و ارکستر سمفونیک تهران، کارش را شروع کرده است. همین دو ماه قبل بود که ارکستر با حضور رهبری نامی و نوازندگانی درجهی اول، اولین کنسرتش را برگزار کرد. اجرایی با توجه به زمان اندکی که نوازندگان در اختیار داشتند، معقول و حرفهای. «رهبری» از همان ابتدا سعی کرد ارتباطش با رسانهها را حفظ کند. چند نشست مطبوعاتی در فاصلههای اندک و جملاتی که صراحت -چیزی که خیلی از ما نه دوستش داریم و نه به آن عادت- برگزار کرد.
کنسرت دوباره برگزار شد، با حمایت حداکثری اهالی موسیقی، منتقدان و رسانهها. حالا اما در فاصلهی اندکی، از آن روزهای شیرین خبری نیست. کافی است نگاهی به اتفاقات ریز و درشت این روزها بیندازیم: خداحافظی ارسلان کامکار، جدایی یک ارکستر مایستر دیگر، اعتراضات نوازندگان که سوژهای جذاب برای رسانههاست، مسألهی تلفیق ارکستر موسیقی ملی و سمفونیک و مسایلی که در این روزها آنقدر گفتهاند و لابد خوانده و شنیدهاید که تکرار دوبارهشان نه لطفی دارد و نه ثمری. مسألهی مهم البته در این میان همچنان مغفول مانده؛ ارکستری که راهاندازی دوبارهاش تا همین چند ماه قبل «رویا» بود و مهمترین دغدغهی هر موزیسین و موسیقیدوست، حالا دارد به خاطر همهی این مسایل مهم به حاشیه کشانده میشود. «رویا» دارد «کابوس» میشود و این خودش بزرگترین کابوس است.
دلیل کابوس؟ همهی اینها مهم است. حقوق نوازندهها اندک است -این را دیگر همه میدانند- انتظارات رهبری از ارکستری که چند سال تعطیل بوده، زیاد است. او مثل هر آدم دیگری خلقیات خودش را دارد -که میتوان دوستش داشت یا نداشت- اما در عین حال هیچکدام از اینها مهم نیست؛ چون ماهیت وجودی ارکستر از همهی دلایل -بگذارید بگوییم اصلاً بهانهها- مهمتر است. البته که نوازنده –بهخصوص نوازندگان تراز اولی که در کنسرت اول، ارکستر را همراهی کردند- حقوقی دارند که دولت ملزم به رعایت آن است. همانطور که از «رهبری» به عنوان چهرهای بینالمللی در عرصهی موسیقی کلاسیک دعوت شد تا ارکستر را هدایت کند، لازم است شرایط مالی برای حضور نوازندگان تراز اول نیز وجود داشته باشد. باید سر و سامانی به وضعیت سازها داد. باید راه را برای جوانان و انگیزه را برای تداوم فعالیت پیشکسوتان فراهم کرد. اما ما گاهی همهچیز را زود فراموش میکنیم؛ حتی رویاهایمان را. فراموش میکنیم میشود کمی منصفتر، با از خود گذشتگی بیشتر، با اهدافی بلندمدتتر حرف بزنیم، کار کنیم، ساز بزنیم و حتی رهبری کنیم تا «ارکستر» بماند. اصلاً تا «موسیقی» بماند. این بار کاش محافظ «رویاهایمان» باشیم.
ارکستر سه سال تعطیل بود. راستش را بخواهید، خیلی هم آب از آب تکان نخورد. جریان کژدار و مریض موسیقی راه خودش را رفت و البته که چند ارکستر خصوصی تلاش کردند تا خلأ را برای اندکی هم که شده پر کنند. تا حدودی هم موفق شدند. این بار هم اگر اتفاقی بیفتد -خدا نکند که بیفتد- باز آب از آب تکان نخواهد خورد. میماند طلب چند رسانه و اظهارنظرهای چند موزیسین از مسئولان دولتی. آن وقت اما دیگر خبری از «رویا» نیست؛ هر چه هست «حسرت» است و چند خاطرهی عزیز تلخ...
به همین خاطر است که همه باید پاسدار این رویا باشند؛ از مدیران تا رهبر و نوازندهها. چه آنها که میخواهند بمانند -و لابد باید همین حضورشان را قدر دانست- و چه آنانی که انتخاب میکنند که بروند که اولین شرط آدمیت، همین اختیار است؛ و همچنین رسانهها که گاهی باید جذابیت سوژه را به خاطر مسألهای مهمتر فدا کنند. ارکستر سمفونیک تهران حالا بیش از همهچیز به پاسداشت و پاسداری از همین رویا نیازمند است.
منبع:
اختصاصی سایت موسیقی ما
تاریخ انتشار : سه شنبه 15 اردیبهشت 1394 - 08:36
دیدگاهها
به به ارکستر عیول ارکستر
خانم مهندس شما میفرمایید به خاطر اینکه رویای ارکستر سمفونیکتون کابوس نشه روز و شب همه از دست اون آقا رهبری سیاه و کبود بشه ... والا به خدا ارکستری که میخواد اینطوری پا بگیره ارزش نداره
عزیزم ایول رو با الف می نویسن (ایول)
در ضمن خانم بابایی مقاله جالبی بود
متاسفانه در حال حاضر همه ماهایی که آرزوی آمدن آقای رهبری رو داشتیم بر علیه ایشون جبهه گرفتیم
با عرض سلام،
مطلبتون رو در رابطه با رویای بازگشایی ارکستر سمفونیک خواندم.
من ۳۷ سالمه و از ۲۱ سالگی توی کر سمفونیک بودم.
فکر کنم بهتره با هم روراست باشیم.
شاید از دید شما رویایی محقق شده باشه ولی این برای من و تعدادی شبیه من که عمرمون رو اونجا گذروندیم برگزرای چنین نمایش هایی که بیشتر حکم لاف زدن و قمپز در کردن و بالا کشیدن یک مبلغ قابل توجه از همین نیم مثقال بودجه ای هم که قراره بدهند نیست.
من هم از کارم به عنوان یک کریست و هم از اخلاق ام به عنوان یک موجود که اسمش رو گذاشتن انسان به نسبت آگاهم. همکاران من در کر و ارکستر من رو می شناسند و حتی لازمه بگم که آقای رهبری اون روزی که به بچه های کر بی احترامی کرده من اصلا حضور هم نداشتم چون تصمیم ام رو برای قطع همکاری با ارکستر گرفته بودم.
خانم بابایی خیلی عذز میخوام ولی شما مگه خرج و مخارج زندگی مارو می پردازید که نوشتید: اما در نهایت هیچ کدام از این ها مهم نیست و وجود ارکستر مهم تر است؟ من اصلا هیچی. فلان نوازنده خوب ارکستر بلند بشه صبح بره سر تمرین، بهش بی احترامی بشه، متلک بشنوه، آخرش ماهی ۲ میلیون بگیره؟
دیر اومده؟ بله این کار درستی نیست و یک جورایی بی اهمیتی حساب میشه. ولی راهش بیرون کردن نیست. راهش اخطار و کسر از حقوق و ... است. حالا جالب اینجاست که بگیم اصلا کدوم حقوق؟ همون وعده ی ۴ میلیونی که الان شده ۱ الی ۲ میلیون اون هم با یک قرارداد یک ماهه؟ شما خودت با قرارداد یک ماهه قبول میکنی کار انجام بدی؟
کی گفته این آدمهایی که از ارکستر رفتند توانایی نداشتند؟ آقای رهبری گفته؟ آقای رهبری خودش بهتر از هر شخص دیگه ای می دونه که اتفاقا کاملا هم توانمند بودند.
شاید بعضا اخلاق و رفتار مناسبی نداشتند اما رفتار آقای رهبری به مراتب از اخلاق و رفتار این دوستان بدتره.
این همه سال همین آدمها توی این ارکستر ساز زدن و خوندن و موندن.
شما از قول کدام موزیسین نوشتید بزرگترین دغدغه ی هر موزسینی بازگشایی ارکستر سمفونیک بوده؟
اگه دغدغه ای هم بوده برای خیلی ها کسب درآمد برای خودشون و خانواده اشون بوده که اون هم سالهاست با نا امید شدن از بهبود وضعیت ارکستر صرف کار دیگه ای شده.
ببخشید اینجوری بیان میکنم: شما اگر همسر من بودید و وضع مالی و شرایط نامناسب من رو توی اون ارکستر می دیدید من رو ول نمی کردی بری؟ و یا اینکه در بهترین حالت اش اگه خیلی من و زندگیمون رو دوست داشتی یا می گفتی از ارکستر بیا بیرون یا می گفتی بیا برو تو شرکت ساختمانی بابا اینا چون اونجا حداقل بیمه ات می کنند و حقوق ات رو هم سر ماه می دن. واقعا می گفتی همون جا بمون وجود ارکستر مهمتره؟
آقای رهبری نصف بیشتر عمرش رو خارج از ایران بوده. حالا توی مصاحبه می گه من متعلق به این مملکت هستم؟ باشه همه ی اینها کاملا مورد قبول و ستودنی. مردم این مملکت که بعضا ۱۵۰۰۰۰ تومان پول بلیط دادند جزو مملکت نیستند؟ آقای رهبری حق این رو داره که بنا به لج بازی با نوازنده از آدم ضعیف تر استفاده کنه و به جای ارایه کار با کیفیت با صحبت روی سن کار ارکستر رو خوب جلوه بده؟ نوازنده ی این ارکستر از آدمهای این مملکت نیست؟ هر کسی خلقیات خودش رو داره. این هم قبول. ولی شما خودت حاضری از مدیرت هر کلمه ای رو بشنوی و دست آخر بگی آره دیگه خلقیات خودش رو داره؟
ارکستر سمفونیک ملی ایران؟ شما آیا در این تایتل چیزی جز شارلاتانیزم پیدا میکنی؟
کسی گفته جوون ها تو ارکستر نباشند؟ کسی گفته همیشه همون با تجربه ها باشند؟ نه هیچ کس نگفته. اگه قراره به جوون ها بها داده بشه چرا از همین هنرستان و نوازنده های بعضا خوبی که بیرون هستند یک ارکستر جوانان درست نمیکنند تا بعدها یا شاید بعد از مدت خیلی کوتاهی جذب ارکستر سمفونیک بشن؟ به جوان به بهانه ی در افتادن با کسی بها دادن یعنی کار رو ماست مالی کردن نه اون بها دادنی که من و شما تو فکرمونه. منظور من از جوان بیشتر نوازنده ی سطح پایین هست تا لفظ جوان.
به کر گفته شده اصلا چرا اعتراض کردید که دستمزدتون کمه خیلی ها حاضرن مجانی بیان بخونن. شما آیا واقعا فکر می کنید شخصی که چنین حرفی رو میزنه دل اش برای دستمزد نوازنده و خواننده سوخته؟
کسی که گفته ما اصلا کر نمیخوایم و فقط پروژه ای خبرتون می کنیم اصولا به فکر ساختن چیزیه؟
تورو به خدا یک بار بیایم دست از این ویترین و ویترین بازی و شوهای به ظاهر انسان دوستانه و ارکستر پرستانه برداریم.
شما از کدوم رویا و اساسا از کدوم دریچه و در کل اصلا چه طوری به زندگی نگاه میکنی که میگی باید از این رویا پاسداری کنیم؟
رویای آدمهایی مثل من که همون سالیان پیش وارد ارکستر یا کر شدند، رهبرها و رهبری ها دیدند و در آخر مجبور به شکایت از انجمن موسیقی بابت حق بیمه از دست رفته و زندگیشون شدند دیگه سوخته خانم بابایی.
من هم وقتی آقای رهبری آمد خیلی خوشحال شدم و تمام کارهام رو کنسل کردم تا توی اجرای نهم بتهوون اسفندماه حضور داشته باشم کما اینکه ۱۰ سال پیش هم بودم. ولی در نهایت فکر کنم دیگه هر چی دیدم و شنیدم بسه. چون حقیقت چیز دیگری است و چه بسا خود شما هم بدونی که چیز دیگری است.
پاینده باشید.
یا حق
تمام کسانی که روزی آرزوی دیدار و دیدن " علی رهبری " را داشتند ؛ تازه متوجه شدند که سرابی پیش نبوده !!! ( از آسیستان کارایان بودن گرفته تا 200 تا ارکستر و 300 تا سی دی و منم منم های وحشتناک خنده دار ؛ اون هم در عصر اینترنت !!! اگر یه عکس با کارایان داشتن دلیل آسیستان بودن وی هست , منم عکس با خاتمی و کیمیایی و شجریان دارم !!! )
تنها چیزی که باعث این تنش شده ؛ بی احترامی / به سخره گرفتن و ساعات زیاد تمرین روزانه هست ( هیچ جای دنیا 5 ساعت تمرین وجود ندارد !!! اون هم 3 ساعت با مواجب و 2 ساعت اضافی بدون مواجب اضافی !!! هیچ نوازنده بادی توان 5 ساعت دمیدن در ساز رو نداره ! ) ! و دستمزد پایین میباشد !
بچه های ارکستر از منم منم های ایشون خسته شده اند ! از تعریف کردن داستانهای بی سر و ته بگیر تا حواله دادن هر بن بستی به مادر ایشون ( مادرم گفت نرو اسراییل ! مادرم صلیب بهم داد ! مادرم من رو برد پیش ملای محل و اون گفت موتزارت مرد خوبیه !!! )
این داستانهای برای نسل جدید ایران مسخره و خنده دار است . ایشون متاسفانه آگاهی اجتماعی و فرهنگی نسبت به نسل جدید ندارند و در همون ایران 40 سال پیش به سر میبرند !!!
بس کنید تو رو خدا ... !
مثلاً ایشون طبق گفته خودشون " بزرگ ترین سولیست فلوت " رو از وین آوردن ؛ ببینید چه جور گندش در ایسنا در آمد ؟؟؟ چرا !؟ چون در یک میهمانی ؛ طبق معمول که ایشون متکلم وحده و مشغول از من اینم و من اونم هاش بوده ؛ با غرور گفته " بچه های ارکستر عاااااشق من هستند و برای همین میگن 5 ساعت تمرین کنیم ! " و ایشون انتقاد کرده که " عاشق شما نیستند ؛ بلکه از ترس صداشون در نمیاد !!! " ...
همین مسئله باعث شده صبح ایمیل بگیرند که " سطح نوازندگی شما به اندازه کافی بالا نیست ! خدا حافظ ! " { دقت کنید این خانم و آقا دعوت شده ؛ در ارکسترهای وین اجرا میکنند ! مدرس در یکی از کنسرواتوارهای وین و شهر کلاگنفورت اتریش هستند !!! }
آقای رهبری متاسفانه خراب کرد ! هفته ای یک بار نشست خبری و پزگرفتن جلوی دوربین خبرنگارها و منم منم های بی سر و ته ؛ همه و همه نشان از یک بیماری درونی داره !!! ایشون تشنه دیده شدن در کشور خودشون هستند !!! ایشون آرزو داره با آوردن " بارنبویم " به ایران , پاش دوباره به ارکستر های دیگه باز بشه ( چون سالهاست که ایشون فقط در آنتالیا و براتیسلاوا فقط روی صحنه می رود و نسبت به رزومه کاری و پز ایشون ؛ دیگه در ارکستر بزرگ و سالنهای درجه یک دعوت به اجرا نمیشوند !!! )
هر سختی و بد اخلاقی و دیسیپلینی توسط ارکستر پذیرفته شده هست ولی بی احترامی و مسخره کردن و ترسوندن نوازنده ها ( امروز آ رو اخراج کردم ! دیروز ب رو اخراج کردم و و و ) و کمبود دستمزد با این همه ساعت کار و تلاش قابل قبول نیست ! آقای رهبری " مدرسه " راه انداخته و هیچ انتقادی رو قبول نمیکنه !!!
متاسفم که از این پس ؛ اسم علی رهبری در موسیقی سمفونیک ایران به بدی و تنفر و سخره یاد خواهد شد ؛ اون هم در سن 70 سالگی و برای نسلی که همیشه فکرررررر ایشون خیلی سطح بالاست !!! کاش هیچگاه به ایران نمی آمد ( با این وضعیت ! ) و میگذاشت همه در خواب و رویا ؛ ایشون رو تجسم میکردند !!!
تـــا مـــرد ســـخـــن نـــگـــفـــتـــه بــــاشـــد, عـــیــب و هــنـــرش نــهــفـــتـــه بـــاشـــد ... علی رهبری زیادی از خودش حرف زد ! و این باعث شد که زیادی از حد شناخته بشه ... ! حدی که به نام او در موسیقی کلاسیک ایران لطمه جبران ناپذیری وارد کرد ...
دبیر بخش موسیقی سنتی و کلاسیک سایت موسیقی ما نوشتن "و کج دار و مریز " را هنوز علی الرغم سالها خبرنگاری نمی داند.
افزودن یک دیدگاه جدید