گفتوگو با پويا سرايي به دليل انتشار پروژهی «روشنا» در سايت موسيقي ما
ارائه تکنوازی مبتنی بر بداههنوازی
موسیقی ما - «پويا سرايي» پروژهای در دست دارد با نام «روشنا» که در آن چند دقيقه تكنوازي شبیه برنامههای تکنوازی «گلهای جاویدان» اجرا ميكند. برنامههای کوتاه چند دقیقهاي با ساز که به صورت ویدئویی در فضای مجازی منتشر خواهند شد و کاملاً بداهه هستند. بخش دیگر برنامههای «روشنا»، تِم و واریاسیون بر اساس قطعات بزرگان موسیقی است. یعنی برگرفتن یک تِم از یک قطعه و تغییرات بداههگونهی لحظهای در آنها. او اين برنامهها را با هدف گسترش فرهنگ موسیقایی انجام ميدهد. به همين بهانه با او گفتوگو كردهايم:
فیلمهای فستیوال شاکتی هند را بببینید، چگونه «جان مک لافین» -گیتاریست بزرگ غرب- مقهور بداههنوازان چیرهدست سیتار و تبلا و ویولن هندی، مات و مبهوت، با اشتیاق و کُرنشِ بیحد، در کنارشان ساز میزند. چرا باید ایران با این فرهنگ غنی در معاصرین و هنرمندانِ در قید حیات، بداههنوازانی به تعداد انگشتان دست داشته باشد؟ کمی صادق باشیم! روی فضای مجازی اخبار مداوم اجراهای بداههنوازی چند استاد را میبینیم؟ فقط استاد علیزاده و کلهر؟ کس دیگر؟ گمان نمیکنم مجموعهی آنها از انگشتان یک دست تجاوز کند. بداهه اما مراتبی دارد. در مصاحبههای قبلیام به انگیزه کنسرت با «پژمان حدادی» عزیزم، سعی کردم بهطور مبسوط انواع بداهه را متمایز کنم. این مصاحبه با عنوان فضاساز یا بداههنواز در «موسیقی ما» هم بازنشر شد.
فقط اشاره میکنم به اینکه بسیاری از آنچه را که ما در این لحظه از بداهه در نظر میآوریم، یا بداهه نیست یا ایرانی نیست. البته این اِلمان «ایرانی نبودن» بحثی است پرمناقشه؛ ولی بسیاری از اِلمانها را امروزه همه ما، حتی خود من هم در موسیقی دستگاهی پذیرفتهایم. برای ما شده اصل موضوع. به هر حال خود من هم مثل همه از این اِلمانها بهره میبرم. بداهه، دانش ردیف میخواهد در وهلهی اول. «رَندُم موزیک» یا «چَنس موزیک» نیست. باید فرم بدانید، هارمونی بدانید، بافت موسیقایی را بشناسید. اینها همه ستونهایی هستند که روی بسترِ دانشِ ردیفیِ اجراکننده استوار میشوند. اولین مطلب، شناخت عمیق نظام موسیقی دستگاهی است، اگر این نباشد، خروجی، ایرانی نیست. هندی است، ترک است، عرب است. اصلاً خوب است! عالی است! شاید من و شما هم بپسندیم، اما هر چه هست، ایرانی نیست.
موسیقی «گلها» فرهنگی ساخت که تا امروز نیز همه مرهون آن هستیم، از فیگورهای ریتمیک و ملودیهای تکرارپذیر و مشهور نوازندگان «گلها» تا فرمها و ژانرهای اجرایی آنها و حتی سازبندی آنها در بداههنوازی. امروز این شانس بیش از آن دوره فراهم است. آن زمان یک رادیوی بیسیم قصر در اختیار بود؛ الان صدها سایت و امکان رسانهای دیگر. اگر کاری نمیکنیم برای غایت موسیقی دستگاهی، کمکاری و سهلانگاری خودمان است. جوان نسل حاضر نمیداند بداهه چیست، چه برسد به اینکه شنیده باشد یا بداند که آن را میپسندد یا نه.
خُب، در این شرایط چرا نباید چنین سری آثاری را تولید کرد؟ یک بخش فقدان آن هزینههاست. هنرمندی که میخواهد اثری را به صورت تصویری یا صوتی منتشر کند، وسواس میگیرد. نمیخواهد ریسک کند با اجرای بداهه. اصولاً هم همه متعلق به نسلی هستیم که بداههنوازی را در وجود خود نپروراندهایم. پس میرود دنبال تولید اثری پیشساخته، با کلام و با این هدف که مخاطبین زیادتری را با شعر و کلام خود مجذوب کند که لااقل برگشت مالی کار یا تبعات معنوی آن از سوی مخاطبین عام بیشتر باشد. به زبان امروزی، لایک و یا فن بیشتری جذب کند.
من در پروژهي «روشنا» این ریسک را میپذیرم و بداههنوازی میکنم. بداههنوازی، حرفِ حال است. موضوعِ «آن» است و لحظه. برای همین من چند ماه برآورد کردم که کارها را چگونه و کجا ضبط کنم. به این نتیجه رسیدم که در این نوع موسیقی، حال و خلوتام از همهچیز مهمتر است. در کلاسم، منزلم، هر ساعت که بخواهم این امکان هست. این همان چیزی است که این موسیقی را شبیه تکنوازیهای «گلها» میکند. میدانید که به این جهت، کیفیت بهتر بداهه را به کیفیت شیشهای و تصنعی ضبط و فیلمبرداری استودیویی ترجیح میدهم. این همه ویدیوهای خانگی در رسانهها دیدیدم، مجذوب شدیم، به درد آمدیم، مرعوب شدیم، شاد شدیم، در یک کلام تحت عمیقترین تأثیرات قرار گرفتیم، پس بازخورد این رابطه و تأثیرپذیری کجاست؟
با توجه به همین بازخورد، میبینیم این فرهنگ در همهی ما انسانهاست که چیزی اگر از دل باشد، بر دل مینشانیماش. این مهمترین شاخص برای پذیرش و تأثیرپذیری ماست. به هر ترتیب، «روشنا» از این جنبه هایی که عرض شد، به برنامههای گلها شباهت دارد؛ نخست اینکه بر پایهی موسیقی بیکلام است. حال و لحظه و ضبط خصوصی آن مهمتر از هرچیز دیگر است و شامل طیف وسیعی از مایهها، گوشهها و آثار موسیقی دستگاهی است.
یکی دیگر از تمهیداتِ بداههنوازی در عصر غیبت بداهه، استفاده از یک تِم شناخته شده و گسترش بداههی آن است. این از انتزاع موسیقی بیکلام بداهه تا حد زیادی میکاهد. مخاطبی که موسیقی دستگاهی برایش سنگین است، حوصلهی نیمساعت بداهه را ندارد با شنیدن تمی که از قبل شنیده، موضعِ دفاعی خود را از دست میدهد، گوش میدهد و در آن غوطه میخورد. این تمهیدی است که مخاطبینی که فرسنگها دور از بداهه هستند، به سمت آن کشیده میشوند. همین تمهید را استاد عزیزم حسین علیزادهی بزرگ در تورهای سالهای قبلشان با پژمان حدادی نازنین بهکار بستند.
ایشان در هر شهری، بر اساس یکی از تمهای شناختهشده در همان فرهنگ، بداههنوازی کردند که چقدر با استقبال روبهرو شد. مخاطبین خاص نیز که این تِمها را شنیدهاند، میبینند که میتوان جملاتی را خلق کرد که با بافت اصلی آن قطعه تضادی نداشته و چهبسا بهتر از آن باشد. بسیاری از قطعات موسیقی دستگاهی همینگونه خلق شدهاند. اشاره میکنم به یکی از جملات زیبای قطعهی «راز و نیاز» استاد علیزاده (شوشتری در متر پنجضربی در آلبوم «راز و نیاز») که این جمله از بداههنوازیهای ایشان و هنرمندان دیگر بر مبنای قطعهی اصلی «راز و نیاز» کاملاً بهطور بداهه اجرا و پس از این در بافت اصلی قطعه اجرا و عرضه شد. برای همین در قسمتهایی از «روشنا» تِمی شناخته شده ارائه شده و بر مبنای آن بداههنوازی صورت میگیرد. «روشنا» گاهی متر آزاد دارد، گاهی مشخص. گاهی رمزآلود در این بین سیر میکند. روشنا با این تفاسیر هم کاربرد آموزشی دارد، هم کارکرد فرهنگشناختی، هم کاربرد تحلیلی و هم کارکرد زیباییشناختی.
- * لطفاً دربارهي پروژهي «روشنا» توضيح دهيد و دلیل انتخاب این نام براي آن چیست؟
فیلمهای فستیوال شاکتی هند را بببینید، چگونه «جان مک لافین» -گیتاریست بزرگ غرب- مقهور بداههنوازان چیرهدست سیتار و تبلا و ویولن هندی، مات و مبهوت، با اشتیاق و کُرنشِ بیحد، در کنارشان ساز میزند. چرا باید ایران با این فرهنگ غنی در معاصرین و هنرمندانِ در قید حیات، بداههنوازانی به تعداد انگشتان دست داشته باشد؟ کمی صادق باشیم! روی فضای مجازی اخبار مداوم اجراهای بداههنوازی چند استاد را میبینیم؟ فقط استاد علیزاده و کلهر؟ کس دیگر؟ گمان نمیکنم مجموعهی آنها از انگشتان یک دست تجاوز کند. بداهه اما مراتبی دارد. در مصاحبههای قبلیام به انگیزه کنسرت با «پژمان حدادی» عزیزم، سعی کردم بهطور مبسوط انواع بداهه را متمایز کنم. این مصاحبه با عنوان فضاساز یا بداههنواز در «موسیقی ما» هم بازنشر شد.
فقط اشاره میکنم به اینکه بسیاری از آنچه را که ما در این لحظه از بداهه در نظر میآوریم، یا بداهه نیست یا ایرانی نیست. البته این اِلمان «ایرانی نبودن» بحثی است پرمناقشه؛ ولی بسیاری از اِلمانها را امروزه همه ما، حتی خود من هم در موسیقی دستگاهی پذیرفتهایم. برای ما شده اصل موضوع. به هر حال خود من هم مثل همه از این اِلمانها بهره میبرم. بداهه، دانش ردیف میخواهد در وهلهی اول. «رَندُم موزیک» یا «چَنس موزیک» نیست. باید فرم بدانید، هارمونی بدانید، بافت موسیقایی را بشناسید. اینها همه ستونهایی هستند که روی بسترِ دانشِ ردیفیِ اجراکننده استوار میشوند. اولین مطلب، شناخت عمیق نظام موسیقی دستگاهی است، اگر این نباشد، خروجی، ایرانی نیست. هندی است، ترک است، عرب است. اصلاً خوب است! عالی است! شاید من و شما هم بپسندیم، اما هر چه هست، ایرانی نیست.
- * پيش از اين گفتهايد كه اين پروژه چيزي شبيه به تكنوازي «گلهاي جاويدان» است. اصلاً هدفتان از ايجاد چنين پروژهاي چيست؟
موسیقی «گلها» فرهنگی ساخت که تا امروز نیز همه مرهون آن هستیم، از فیگورهای ریتمیک و ملودیهای تکرارپذیر و مشهور نوازندگان «گلها» تا فرمها و ژانرهای اجرایی آنها و حتی سازبندی آنها در بداههنوازی. امروز این شانس بیش از آن دوره فراهم است. آن زمان یک رادیوی بیسیم قصر در اختیار بود؛ الان صدها سایت و امکان رسانهای دیگر. اگر کاری نمیکنیم برای غایت موسیقی دستگاهی، کمکاری و سهلانگاری خودمان است. جوان نسل حاضر نمیداند بداهه چیست، چه برسد به اینکه شنیده باشد یا بداند که آن را میپسندد یا نه.
خُب، در این شرایط چرا نباید چنین سری آثاری را تولید کرد؟ یک بخش فقدان آن هزینههاست. هنرمندی که میخواهد اثری را به صورت تصویری یا صوتی منتشر کند، وسواس میگیرد. نمیخواهد ریسک کند با اجرای بداهه. اصولاً هم همه متعلق به نسلی هستیم که بداههنوازی را در وجود خود نپروراندهایم. پس میرود دنبال تولید اثری پیشساخته، با کلام و با این هدف که مخاطبین زیادتری را با شعر و کلام خود مجذوب کند که لااقل برگشت مالی کار یا تبعات معنوی آن از سوی مخاطبین عام بیشتر باشد. به زبان امروزی، لایک و یا فن بیشتری جذب کند.
من در پروژهي «روشنا» این ریسک را میپذیرم و بداههنوازی میکنم. بداههنوازی، حرفِ حال است. موضوعِ «آن» است و لحظه. برای همین من چند ماه برآورد کردم که کارها را چگونه و کجا ضبط کنم. به این نتیجه رسیدم که در این نوع موسیقی، حال و خلوتام از همهچیز مهمتر است. در کلاسم، منزلم، هر ساعت که بخواهم این امکان هست. این همان چیزی است که این موسیقی را شبیه تکنوازیهای «گلها» میکند. میدانید که به این جهت، کیفیت بهتر بداهه را به کیفیت شیشهای و تصنعی ضبط و فیلمبرداری استودیویی ترجیح میدهم. این همه ویدیوهای خانگی در رسانهها دیدیدم، مجذوب شدیم، به درد آمدیم، مرعوب شدیم، شاد شدیم، در یک کلام تحت عمیقترین تأثیرات قرار گرفتیم، پس بازخورد این رابطه و تأثیرپذیری کجاست؟
با توجه به همین بازخورد، میبینیم این فرهنگ در همهی ما انسانهاست که چیزی اگر از دل باشد، بر دل مینشانیماش. این مهمترین شاخص برای پذیرش و تأثیرپذیری ماست. به هر ترتیب، «روشنا» از این جنبه هایی که عرض شد، به برنامههای گلها شباهت دارد؛ نخست اینکه بر پایهی موسیقی بیکلام است. حال و لحظه و ضبط خصوصی آن مهمتر از هرچیز دیگر است و شامل طیف وسیعی از مایهها، گوشهها و آثار موسیقی دستگاهی است.
- * هر برنامه شامل چند دقيقه است و قرار است در آنها چه آثاري اجرا شوند؟ آيا تنها به گرفتن يك تِم از قطعه و تغييرات بداههگونهي آن بسنده خواهيد كرد يا قطعات جديد نيز آهنگسازي و اجرا خواهد شد؟
یکی دیگر از تمهیداتِ بداههنوازی در عصر غیبت بداهه، استفاده از یک تِم شناخته شده و گسترش بداههی آن است. این از انتزاع موسیقی بیکلام بداهه تا حد زیادی میکاهد. مخاطبی که موسیقی دستگاهی برایش سنگین است، حوصلهی نیمساعت بداهه را ندارد با شنیدن تمی که از قبل شنیده، موضعِ دفاعی خود را از دست میدهد، گوش میدهد و در آن غوطه میخورد. این تمهیدی است که مخاطبینی که فرسنگها دور از بداهه هستند، به سمت آن کشیده میشوند. همین تمهید را استاد عزیزم حسین علیزادهی بزرگ در تورهای سالهای قبلشان با پژمان حدادی نازنین بهکار بستند.
ایشان در هر شهری، بر اساس یکی از تمهای شناختهشده در همان فرهنگ، بداههنوازی کردند که چقدر با استقبال روبهرو شد. مخاطبین خاص نیز که این تِمها را شنیدهاند، میبینند که میتوان جملاتی را خلق کرد که با بافت اصلی آن قطعه تضادی نداشته و چهبسا بهتر از آن باشد. بسیاری از قطعات موسیقی دستگاهی همینگونه خلق شدهاند. اشاره میکنم به یکی از جملات زیبای قطعهی «راز و نیاز» استاد علیزاده (شوشتری در متر پنجضربی در آلبوم «راز و نیاز») که این جمله از بداههنوازیهای ایشان و هنرمندان دیگر بر مبنای قطعهی اصلی «راز و نیاز» کاملاً بهطور بداهه اجرا و پس از این در بافت اصلی قطعه اجرا و عرضه شد. برای همین در قسمتهایی از «روشنا» تِمی شناخته شده ارائه شده و بر مبنای آن بداههنوازی صورت میگیرد. «روشنا» گاهی متر آزاد دارد، گاهی مشخص. گاهی رمزآلود در این بین سیر میکند. روشنا با این تفاسیر هم کاربرد آموزشی دارد، هم کارکرد فرهنگشناختی، هم کاربرد تحلیلی و هم کارکرد زیباییشناختی.
- * بداههنوازيهاي اين پروژه صرفاً به خاطر همراهي بيشتر با اتفاقي است كه در «گلهاي جاويدان» رخ ميدهد يا مسألهاي ديگر؟
- * اين پروژه تنها شامل «تكنوازي» است يا ممكن است نوازندههاي ديگري نيز به آن اضافه شوند؟ علاوه بر آن، آیا امكان حضور خواننده در آن وجود دارد؟
- * اين روزها، بداههنوازي ديگر چندان توسط نسل جوان موسيقي اجرا نميشود. از سوی دیگر ممكن است مخاطب نيز چندان ارتباطي با آثاري از اين دست برقرار نكند. با اين وجود، هدفتان از ارائهي اين آثار چيست؟
- * انتهاي اين پروژه کجاست؟
- * لطفاً دربارهي فعاليتهاي ديگرتان از جمله آلبوم «اينك از حافظ» هم توضيح دهيد.
منبع:
موسیقی ما
تاریخ انتشار : دوشنبه 18 خرداد 1394 - 12:58
افزودن یک دیدگاه جدید