بررسی ابعاد گوناگون هنرمند یگانهای که محبوبیتش متعلق به امروز و دیروز نیست
صدای ما یا چرا شجریان را دوست داریم
[ سعید امیراصلانی - ترانهسرا و آهنگساز ]
مقدمه:
بعد از افشای بیماری سخت شجریان در پیام نوروزیای که خودش منتشر کرد، بسیاری از شبکهها و صفحات مجازی و حتی صدا وسیما، به خبر بیماری او واکنش نشان داده و اخبار مربوط به او و بیماریاش تقریباً به شکل مستمر در جریان بود. پس از درگذشت ایشان هم موج عظیمی از اخبار و نظرات، تقریباً تمام فضای رسانهای را در بر گرفت؛ چه آدمها و جریاناتی که پیش از این در نکوهش و مذمت او گفته بودند و چه علاقهمندان و اهل فنی که همسوییشان با شجریان مبرهن بود.
این جریانها غالباً حالت رادیکال دارند؛ یا بهشدت اسطورهگرایانه و ستایشوار و در برخی موارد شکل موجسواری هستند و یا از ریشه بنای نفی و انکار دارند! (مطابق روحیات ما ایرانیان!)
بخش اول این یادداشت را چند سال پیش نوشته بودم اما بنا به ملاحظاتی از انتشار آن صرفنظر کردم و اکنون را زمان مناسبی برای انتشار آن میدانم و در آن سعی دارم با نگاهی واقعبینانه (و نه افسانهپرداز و تقدسگرایانه) به شخصیت و آثار محمدرضا شجریان (سیاوش بیدکانی) بپردازم.
میانهای که سعی دارد خود را از جریانهای رادیکال دور نگه دارد تا به این ترتیب، فرصت و امکان ارزیابی روشنتری به خوانندگان متن بدهد.
***
اولین موضوعی که در بسیاری از کامنتها و موضعگیریهای غیرموافق، مبنای ضدیت با موج همسویی مردم و شخص شجریان است، حجم علاقهمندی و کمپینهایی است که در شبکههای مجازی و رسانهها بهسوی شجریان سرازیر است؛ یعنی دوستان مخالف، بیشتر بر پایه اعتراضشان به کمیت این علاقهمندی عمومی است تا کیفیت آن. حال آنکه شجریان فقط اکنون محبوب نبوده. او سالهای سال است که نفر اول موسیقی ایران است؛ چه سنتی، چه کلاسیک و چه پاپ. جالب آنکه به نظر میرسد دوستان و دشمنان -به لطف تلگرام و اینستاگرام و سایر شبکههای گرام- اخیراً متوجه شدهاند که شجریان محبوب است. در حالی که محبوبیت او برمیگردد به خیلی قبلتر از ظهور شبکهها و رسانههای مجازی.
شاید خیلی از کسانی که تعریضهایشان را خوانده و شنیدهایم، اصلاً در سن و سالی نباشند که مثلاً از کنسرتهای مهر 1367 شجریان در تالار وحدت خبر داشته باشند. در آن کنسرتها، تقریباً هر بامداد، کار به حضور نیروهای انتظامی و ماشین آبپاش برای متفرق کردن مردمی میرسید که نردههای سمت خیابان شهریار را شکستند و البته بسیاری، از جمله خود من هم بعد از 2 شب خوابیدن پشت گیشه تالار، موفق به خرید بلیت آن سه برنامه نشدیم.
یا ۵ شب کنسرت ابوعطا در سال ۱۳۷۰ در تالار حنانه پارک ارم که باز هم بهدلیل هجوم بیسابقه مردم و ظرفیت محدود تالار، کار به جنجال و بازار سیاه و نیروهای انتظامی کشید.
مثالها بسیار است.
محبوبیت شجریان مال الان نیست اما برخی از کسانی که به هر دلیل این محبوبیت را دوست ندارند، ظاهراً الان که رسانههای مجازی به وجود آمدهاند، متوجه علاقهمندی اقشار مختلف به «محمدرضا شجریان» شدهاند! میبینید که دستکم از حدود 30 سال پیش تا کنون، شجریان در همین حد از محبوبیت و علاقهمندی قرار دارد. اما چرا؟ چرا مردم عادی و اهل فن، شجریان را دوست دارند؟
پاسخ به این سؤال را باید در دو بعد فنی و اجتماعی بررسی کرد که بنا به اقتضائاتی، در بخش اجتماعی، آنچنانکه باید و شاید نمیشود به تفصیل سخن گفت؛ اما ذهنهای بیدار و گوشهای حساس، خود حدیث مفصل میخوانند از این مجمل!
بُعد هنری:
شجریان در میانهی دو نسل از موسیقیدانان معاصر قرار دارد که در تاریخ مضبوط موسیقی، آنها را میشناسیم.
نسل شهناز و پایور و بهاری و کسایی و تاج و نسل پیرنیاکان و گنجهای و کیانینژاد و عندلیبی و دیگران. یکی از مشکلات جدی او در کار موسیقیاش، همین میانداری اجباری بود که به مناسبترین نحو ممکن، از عهده آن برآمد.
نسل قدیمیتر موسیقی، به دلایل متعدد و از جمله جوانکُشی تاریخی که در هنر و بهویژه در موسیقی ردیفی هست، شجریان را -که به عنوان یک استعداد مسلم شناخته میشد- خیلی بهحساب نمیآوردند و چنانچه آثار خصوصی او را شنیده باشید، تأیید میکنید که گهگاه فقط در مراسمهای محفلی با او ساز زدهاند (و چهقدر هم با تبختر). نسل جوانتر و بعدی هم که بهنوعی شاگردان همان نسل قبلی بودند، بهعلت رویکرد نو و جدیدی که در تصنیف و تألیف و نوازندگی داشتند -که از نظر نسل قدیمیتر تا حد ارتداد گناه تلقی میشد- بهنوعی مورد غضب بودند.
در این میانه، یکی از درخشانترین رفتارهای هنری شجریان، برقراری تعامل میان این دو نسل و پر کردن این خلأ تاریخی در موسیقی ردیفی و دستگاهی ایران بوده است؛ رفتاری که چنان فروتنانه صورت پذیرفت که تا کنون هم چندان دیده و نمایانده نشده است. شجریان این گَپ جدی را با فعالیتهای مشترکی که با هر دو نسل انجام داد و آثاری که در دهه 60 و 70 منتشر کرد، به شکلی استادانه پر کرد و رشته ارتباطی مردم (بهعنوان مصرفکنندگان آثار هنری) را با موسیقیِ رو به نابودیِ مطلقِ ردیفی حفظ و احیا کرد.(1)
صدای شجریان در محدوده تنور لیریک است که تا دامنههایی از کنترآلتو را هم پوشش میدهد. این محدوده وسیع -علیرغم راستکوک بودن- نمونههایی از آواز دستگاهی و ردیفی را به اجرا درآورده که تا قبل از شجریان، مسبوق به سابقه نبوده است. آوازهایی مثل برنامه «گلها شماره 147» (سهگاه) و یا آلبوم «گنبد مینا» از این دست اجراهایی است که شجریان وسیعترین دامنه صوتی را خوانده است.
رنگ و تمبر دلنشین، دکلماسیون دقیق، درک عمیق از شعر، تکنیک و تسلط بیچونوچرا به ظرایف آواز (بهویژه در آوازخوانی مکتب تبریز)، حافظه عجیب در بداههخوانی با شعرهایی از بر، به علاوه کمیت باورنکردنی از تعداد آلبوم و برنامههای رادیو تلویزیونی و کنسرت و ضبطهای خصوصی، از شجریان یک استثنا پدید آورده است.(2)
وی بهتدریج از ابتدای دهه پنجاه، شروع به انتشار آثار و برگزاری کنسرت کرده و تقریباً هر سال یک یا دو آلبوم موسیقی منتشر کرده و همزمان در داخل یا خارج از کشور کنسرت داشته است. در کنار همه اینها، تعداد بسیار زیادی هم اجراهای خصوصی با هنرمندان مختلف از او مضبوط است. حجم و کمیت فعالیتهای هنری او، بهطور قطع با هیچ هنرمندی در عرصه موسیقی ایران قابلمقایسه نیست. در کارنامه شجریان، تقریباً هیچ سالی را پیدا نمیکنید که او آلبومی و یا کنسرتی نداشته باشد. به همه اینها اضافه کنید کارها و سفرهای پژوهشی و تحقیقات و سازسازی و پرورش شاگردان و غیره. به این ترتیب، او نهتنها مسلطترین خواننده موسیقی ایرانی، که اتفاقاً پرکارترین آنها هم هست.(3)
او همچنین تجاربی را هم در بحث سازسازی داشته که البته ایراداتی به سازهایی که طراحی کرده و ساخته، وارد دانستهاند؛ اما این را نمیشود نقطهای تاریک در کارنامهاش بهحساب آورد؛ چرا که بههرحال تلاش او -با همه موفقیتها و کاستیها- لااقل برای خود او دستآوردهایی در شناخت امکانات صوتی سازهای ایرانی داشته و به همین ترتیب، دغدغه همیشگی آهنگسازان را -که امکانات صوتی سازهای ایرانی را ناقص میدانند و البته حرف درستی هم هست- زنده نگه داشته است.
نکته دیگری که برخی مخالفین با شجریان مطرح میکنند، این است که شجریان محصول یک جریان تکقطبی و خوانندهسالار است که سقف آواز را در محدوده خودش نگه داشته است. این حرف، حرف خیلی غلطی نیست اما باید فضای سالهای دهه 50 و حضور گسترده مارکسیستها و تفکر چپ را در بخش فرهنگی-هنری آن زمان در نظر داشت و به این ترتیب میشود بار این گناه را -لااقل تا حد زیادی- از گردن شجریان برداشت.
اما به نظرم در حوزه آموزش آواز، شجریان تمایل آنچنانی برای پرورش نسل تازهای از آوازخوانان نداشته است. با اینکه چند شاگرد موفق هم تربیت کرده اما باید بپذیریم که این مقدار، آنی نیست که میتوانست باشد. هرچند که باید در نظر داشت که اجرایی که خود او دارد، آنچنان سخت و دشوار -و گاه عجیب- است که خیلی هم شاید نمیباید توقع کارخانهی تولید خواننده در سطح خودش یا بالاتر را از او داشت.
متأسفانه کسانی راجع به شجریان نظر میدهند که هیچ شناختی از آواز و امکانات صوتی حنجره انسان ندارند و این خیلی جالب و در عین حال مضحک است که کسی که هیچ تجربه و شناختی از آواز ندارد، راجع به مقوله تخصصی آواز و قلهای بهنام شجریان نظر میدهد. چه نظر مخالف و چه حتی موافق! شجریان در بُعد خوانندگی تواناییهایی با شاخصههای شگفتانگیز دارد که فقط باید اندکی با مقوله آواز آشنا باشی تا به درک دقیق موضوع نزدیک شوی. تحریرهای متنوع روی همه گونه مصوت و در گامهای مختلف، نکته ظریفی است که در بسیاری از نامآوران آواز دیده نشده است.
آوازخوانان اصولاً مناطقی از صدا دارند که بیشتر تواناییهای تکنیکیشان را در آن منطقه عرضه میکنند و در بقیه بخشهای صدایشان، چیز ویژهای شنیده نمیشود. بسیاری از خوانندگان، اساساً بخشهایی از صدایشان تربیت نشده و به دلایل مختلف، در آثارشان سعی میکنند کمتر به آن بخشها یا تحریرهای خاصی که نیاز هست، توجه را معطوف کنند که نوعی زیرکی در آواز تلقی میشود. اما شجریان در این موضوع، بینهایت خواننده شجاع و جسوری است. یعنی شنوندهی او این احساس را ندارد که خواننده، عمدی در ماندن در این منطقه آوازی یا فرار از یک تحریر خاص دارد!
تجربه قرائت قرآن و آشنایی با تکنیکها و نوع خاص تحریرهای خوانندگان عرب هم از دیگر امتیازات آواز شجریان است. من این خوشبختی را داشتم که چند باری در محافل خصوصی شنونده آوازهای طنازانه ایشان بودم و بهجرأت عنوان میکنم که چنانچه ایشان میخواستند موسیقی پاپ بخوانند، میتوانستند سطحی از خوانندگی پاپ را ارائه کنند که از تصور خارج است.
با این حال، از نقدهایی که به شجریان وارد است، تعصب او در اجرای موسیقی ردیفی و شعرهای کلاسیک است. هرچند که معدود آثاری هم با ارکسترکلاسیک (و نه ارکسترهای پاپ) و شعرهای نو دارد، اما به نظر شخصی من، عدم پرداختن ایشان به موسیقیها و شعرهای نو و یا حتی ترانه، جفایی است که اول به خودشان و بعد به موسیقی ایرانی داشتهاند.
بُعد اجتماعی:
شجریان بهعنوان یک آوازخوان و هنرمند، در دو مقطع مهم تاریخی نقشی جدی داشته است. اولین آنها سالهای 57 و همزمان با ایام انقلاب که آثار او در آن مقطع را شنیدهاید و میشناسید؛ کارهایی که با گروه «چاووش» خواند و بسیاری از آنها تا سالها مثل سرودهای انقلابی دهانبهدهان میچرخید. البته خود شجریان در سالهای آخر، همکاری و احیاناً عضویت در حزب توده را رد کرده؛ همچنانکه در یکی از آخرین مصاحبههای خود میگوید:
«خدا شاهد است من سه سال خانهنشین شدم که بگویم من تودهای و عضو هیچ حزبی نیستم. از سال۵۸ تا ۶۱ که اولین کنسرت را با پرویز مشکاتیان در سفارت ایتالیا برگزار کردم، خانهنشین بودم. نه جواب تلفن را میدادم و نه کسی را میدیدم. فقط در خانه بودم و با پرندهها و گلکاری سرگرم بودم.»(4)
ولی بههرحال تقریباً تمامی اعضای گروه چاووش و آهنگسازان و همکاران او در این آثار، به حزب توده گرایش داشتند. شجریان یک بار هم در برنامه جشن فرهنگ و هنر شیراز از حضور و اجرای برنامه انصراف داد که البته دلیل آن را اعتراض به رادیو و تلویزیون در عدم توجه جدی به موسیقی سنتی و ردیفی اعلام کرده است.
مقطع دیگری که شجریان وجه اجتماعی یک هنرمند را از خود نمایش داد، برمیگردد به ماجراهای پس از انتخابات 88 و اعتراضات اجتماعی آن دوره که قطعه معروف «تفنگت را زمین بگذار» در حقیقت واکنش او به این اتفاقات بود.
شجریان البته پیش از این زمان و در سال 74، طی نامهای به رئیس وقت صدا و سیما، از آنان خواسته بود که آثارش را پخش نکنند و تقریباً از همان زمان، دیگر صدا و سیما نهتنها اثری از او را پخش نکرد بلکه به نحوی عملاً او را بایکوت خبری کرده و سعی در محاق قرار دادن او شد!
بههرحال موسیقی همیشه در تحولات اجتماعی نقش داشته و یا لااقل خاطرات آن را زنده نگه داشته و این چیز کمی نیست. چه بخواهیم و چه نخواهیم، بخش بزرگی از موسیقی همیشه تاریخ در خدمت درباریان و ارباب قدرت بوده است. چه موسیقی ایران باستان و ساسانیان، قصههای باربد و نکیسا و شبدیز، چه نگارههای مطربان و مجلسیان، چه موسیقی باشکوه باروک و بلابارتوک و اروپای پیش و پس از رنسانس و چه امروز!
موسیقی و موسیقیدان، آوازخوان و مصنف، جدای از آثارشان زمانی ارج و قرب یافتهاند که قدرت را رها کرده و به دور از سیاست و اهل آن، صدای متن مردمشان بودهاند.
و رها کردن قدرت همیشه هزینه داشته است.
21 مهرماه 1399
***
منابع و ماخذ:
- بخشی از فعالیتهای مرتبط با مطلب:
- ۱۳۵۲: آشنایی با استاد نورعلی برومند و فراگیری شیوه آوازی سیدحسین طاهرزاده نزد ایشان در مرکز حفظ و اشاعه موسیقی و آشنایی با هنرجویان مرکز: محمدرضا لطفی، ناصر فرهنگفر، حسین علیزاده، جلال ذوالفنون، داوود گنجهای، مقدسی، حدادی و دیگران
- ۱۳۵۹: فوت استاد دوامی. اجرای موسیقی «عشق داند» (در ابوعطا)، اجرای موسیقی «ساز قصهگو» (آواز سهگاه در انتشار مجدد آلبوم «پیغام اهل راز»). انتشار نوار موسیقی «پیغام اهل راز» (شامل دو نوار: «راز دل» و «انتظار دل»)
- ۱۳۶۱: اولین کنسرت در سفارت ایتالیا به همراهی پرویز مشکاتیان و ناصر فرهنگفر (آستان جانان) پس از سه سال کنارهگیری از فعالیتهای کنسرتی و اجرای موسیقی «نوا (مرکبخوانی)» و «سر عشق» (ماهور) و «بیداد».
- ۱۳۵۵: شرکت در جشنواره توس (نیشابور) با فرامرز پایور، سایه، حسن ناهید، رحمتالله بدیعی، محمد اسماعیلی، عبدالوهاب شهیدی و هوشنگ ظریف. کنارهگیری رسمی و قطع رابطه کامل از رادیو در اسفند ماه. اجرای آواز در صفحات ردیفنوازی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان.
- به معنای واقعی از تعداد آثار اجرا شده شجریان نمیتوان فهرست دقیقی به دست آورد. این اجراها اینقدر زیاد و متنوعاند که شاید حتی خود ایشان هم همه آنها را در اختیار نداشته باشد! اما به شکل رسمی حدود 64 آلبوم موسیقی از او منتشر شده است.
- با یک بررسی ابتدایی، به بیش از 150 اجرای خصوصی مضبوط از شجریان با هنرمندان متعدد میرسیم که اینها همگی از آلبومهای رسمی و منتشر شده او جدا است.
- گفتوگو با روزنامه ایران 17 خرداد 1395
تاریخ انتشار : شنبه 24 آبان 1399 - 17:06
دیدگاهها
مطلب فوق العاده جامع و ارزشمندی بود
افزودن یک دیدگاه جدید