آهنگساز و نوازندهی برجستهی کمانچه بار دیگر از یارِ دیرینش گفت
کیهان کلهر: دور میبینم کس دیگری به بلندای مسندی که او بر آن تکیه زده برسد
موسیقی ما- «کیهان کلهر» -آهنگساز و نوازنده برجستهی کمانچه- که پس از درگذشتِ استاد «محمدرضا شجریان» جملهی «جان از تنِ آواز رفت» را نوشت؛ بارِ دیگر در رثای یارِ قدیم خود یادداشتی را منتشر کرد و در آن به این مساله اشاره کرد که: «اگر هزار چشم داشتم و هزار چشمهی اشک روان، این داغ که بر قلبم نشسته را سرد نمیتوانستم کرد.»
متن کامل این یادداشت به این شرح است:
اگر هزار چشم داشتم و هزار چشمهی اشک روان، این داغ که بر قلبم نشسته را سرد نمیتوانستم کرد.
نه، درد فراق و فقدان «محمدرضا شجریان» را به کلام نخواهم آورد، اما شرح زیستنش را چرا.
بعید و دور میبینم کس دیگری، به بلندای مسندی که او بر آن تکیه زده برسد.
مسندی که ارکانش اگرچه طی هجوم و تاخت و تاز یونانیان و اعراب و مغولان و جاهلان و متعصبان از گذشته تا امروز بارها لرزیده، اما هنوز پابرجاست.
مسندی که بر قلبهای مردم این خاک استوار است.
همه داغدارند، من نیز، اما بر این مرگ اشک نمیریزم چرا که او زندگی را به زیباترین صورت زندگی کرد.
نسل آیندهی اهل فرهنگ و خصوصا دلدادگان آواز ایرانی از درخت تناوری چون شجریان جوانه میزند همانطور که او بر ریشههای عمیق فرهنگ کشورمان جوانه زد و طی راهی پر مشقت رشد کرد و سر به آسمان سایید.
همه ما به اقبالِ این همعصری بسیار ازو اموختهایم، اما سلوک و رفتاری که ما پس از مرگ او میکنیم مبیّن این خواهد بود که شجریان چه اثری در مردم و مخاطبانش گذاشته است.
میخواهم از شجریانی که میشناسم بگویم تا با معرفت بیشتر طریقش را پیگیریم و بستری که او به هزار دشواری درآن بالید را بشناسیم.من بخشی از آنچه اندوختم را با شما تقسیم میکنم و اگر عمری بود بیشتر خواهم گفت.
میگویم که سخت بکوشیم.
ازو بیاموزیم احترام گذاشتن به بزرگتر و آنان که حق پیشکسوتی در هر رشته و صنف دارند را.
ازو بیاموزیم احترام به تمام عقاید و باورها را، حتی وقتی سرسختانه با آن مخالفیم.
ازو بیاموزیم پشتکار و هدفمندی و روحیه تحقیق و سوال و قانع نشدن به آنچه که تا این لحظه میدانیم را.
ازو جُستنِ راه، برای فراتر رفتن از شرایط موجود را بیاموریم.
ازو عشق و احترام به فرهنگها و اقوام، ورای لهجه و زبان و مرز و نژاد را بیاموزیم.
ازو وفاداری به مردم را بیاموزیم.
ازو سرسختی و ایستادگی در برابر ظلم و زشتی و دروغ و فریب را بیاموزیم.
اگر قرارمان بر بهتر شدن حال فرهنگ است همت کنیم، ادبیات بیاموزیم.
سعدی و فردوسی و نظامی و عطار و حافظ و اخوان و ابتهاج را بخوانیم. همت کنیم خط خوش و نوشتار صحیح فارسی را یاد بگیریم.
به آبادانی بیاندیشیم، باغبان باشیم، به طبیعت احترام بگذاریم و هر جا که ممکن شد از خاک، درخت برویانیم.
با حوصله و تمرکز موسیقی خوب بشنویم.
مهمترین رسالت او زنده داشتن «موسیقی و آواز» بود در کنار معدود معاصرانش، پس آوازش را بشنویم، آواز قُدما را که شجریان عصارهی آن بود، طاهرزاده را ظلی و قمر و اقبال و سیدعلیاصغر کردستانی را ادیب و تاج و بنان را که هر کدام در زمان خود این مشعل را روشن نگاهداشتند تا وارث برسد.
بمن بگویید در تاریخ کدام کشور میتوان اینهمه نام بزرگ و تاثیر گذار فقط در یک رشتهی هنری و فقط در صد و چند سال را، مقارن و نفس به نفس و پی در پی هم دید؟ کدام فرهنگ دنیا این بخت را داشته که فقط طی یک قرن دو نابغه در آواز، مانند قمرالملوک وزیری و شجریان را بدنیا هدیه کند؟ دو نماد اثرگذار اجتماعی در تصمیم گیری ها و انتخاب مواضع درست و ایستادن در کنار مردم.
روایت را شنیده ایم از روزگاری که هنوز رسانه به صورت اکنون نبود و اخبار بکُندی جابجا میشدند. از روزگاری که قمر به قصد کنسرت مسافر رشت میشود، کیلومترها مانده به شهر رشت روستاییان به استقبال قمر میآیند، روستاییانی که از قضا دست پُری هم نداشته اند کنار جاده دامهایشان را پیش قدم قمر قربانی میکردهاند.
تا امروز و شجریان و ملتی که در فقدانش عزادارند.
اینان محصول پُر بَروبارِ فرهنگند، فرهنگی که هر تغییری در سیاست و اجتماع از آن صادر میشود. فرهنگ که بد باشد سیاست فاسد و اجتماع در نشیب است.
فرهنگ که خوب باشد سیاست شفاف و اجتماع در فراز است.
همت کنیم، متحد و همدل شویم در بازسازی فرهنگ کشورمان چرا که خاک ما، فرهنگ ماست و فرهنگ تنها سرزمینی ست که حدود و مرز نمیشناسد و فرهنگ تنها مایه و اصلیست که بی جنگ و خونریزی بر هر سلاحی پیروز میشود، پس هرجا که فرهنگ ایرانی را بگسترانیم انگار خاکمان را گسترانیدهایم.
به هر طریق و هر نشان، پیامبر همدلی و اتحاد باشیم، نه یادآور تفرقه و نفاق.
کاری به از ما بهتران و بالا نشینان ندارم، خودمان را میگویم، ما مردم سرزمین سختیهاییم، مردمی هنوز جنگزده، هنوز سیلزده، هنوز زلزلهزده، مردم کویر و قنات ، مردم کوهستانهای صعب و خشن، مردمِ شمال و جنوبی در خطر همیشگی تاخت و تاز که تنها به زنجیر فرهنگ بهم پیوستهایم و این پیوستگی جز به لبخند و مهر و عشق و غمخواری، نمیپاید.
.
با ارادت
کیهان کلهر
متن کامل این یادداشت به این شرح است:
اگر هزار چشم داشتم و هزار چشمهی اشک روان، این داغ که بر قلبم نشسته را سرد نمیتوانستم کرد.
نه، درد فراق و فقدان «محمدرضا شجریان» را به کلام نخواهم آورد، اما شرح زیستنش را چرا.
بعید و دور میبینم کس دیگری، به بلندای مسندی که او بر آن تکیه زده برسد.
مسندی که ارکانش اگرچه طی هجوم و تاخت و تاز یونانیان و اعراب و مغولان و جاهلان و متعصبان از گذشته تا امروز بارها لرزیده، اما هنوز پابرجاست.
مسندی که بر قلبهای مردم این خاک استوار است.
همه داغدارند، من نیز، اما بر این مرگ اشک نمیریزم چرا که او زندگی را به زیباترین صورت زندگی کرد.
نسل آیندهی اهل فرهنگ و خصوصا دلدادگان آواز ایرانی از درخت تناوری چون شجریان جوانه میزند همانطور که او بر ریشههای عمیق فرهنگ کشورمان جوانه زد و طی راهی پر مشقت رشد کرد و سر به آسمان سایید.
همه ما به اقبالِ این همعصری بسیار ازو اموختهایم، اما سلوک و رفتاری که ما پس از مرگ او میکنیم مبیّن این خواهد بود که شجریان چه اثری در مردم و مخاطبانش گذاشته است.
میخواهم از شجریانی که میشناسم بگویم تا با معرفت بیشتر طریقش را پیگیریم و بستری که او به هزار دشواری درآن بالید را بشناسیم.من بخشی از آنچه اندوختم را با شما تقسیم میکنم و اگر عمری بود بیشتر خواهم گفت.
میگویم که سخت بکوشیم.
ازو بیاموزیم احترام گذاشتن به بزرگتر و آنان که حق پیشکسوتی در هر رشته و صنف دارند را.
ازو بیاموزیم احترام به تمام عقاید و باورها را، حتی وقتی سرسختانه با آن مخالفیم.
ازو بیاموزیم پشتکار و هدفمندی و روحیه تحقیق و سوال و قانع نشدن به آنچه که تا این لحظه میدانیم را.
ازو جُستنِ راه، برای فراتر رفتن از شرایط موجود را بیاموریم.
ازو عشق و احترام به فرهنگها و اقوام، ورای لهجه و زبان و مرز و نژاد را بیاموزیم.
ازو وفاداری به مردم را بیاموزیم.
ازو سرسختی و ایستادگی در برابر ظلم و زشتی و دروغ و فریب را بیاموزیم.
اگر قرارمان بر بهتر شدن حال فرهنگ است همت کنیم، ادبیات بیاموزیم.
سعدی و فردوسی و نظامی و عطار و حافظ و اخوان و ابتهاج را بخوانیم. همت کنیم خط خوش و نوشتار صحیح فارسی را یاد بگیریم.
به آبادانی بیاندیشیم، باغبان باشیم، به طبیعت احترام بگذاریم و هر جا که ممکن شد از خاک، درخت برویانیم.
با حوصله و تمرکز موسیقی خوب بشنویم.
مهمترین رسالت او زنده داشتن «موسیقی و آواز» بود در کنار معدود معاصرانش، پس آوازش را بشنویم، آواز قُدما را که شجریان عصارهی آن بود، طاهرزاده را ظلی و قمر و اقبال و سیدعلیاصغر کردستانی را ادیب و تاج و بنان را که هر کدام در زمان خود این مشعل را روشن نگاهداشتند تا وارث برسد.
بمن بگویید در تاریخ کدام کشور میتوان اینهمه نام بزرگ و تاثیر گذار فقط در یک رشتهی هنری و فقط در صد و چند سال را، مقارن و نفس به نفس و پی در پی هم دید؟ کدام فرهنگ دنیا این بخت را داشته که فقط طی یک قرن دو نابغه در آواز، مانند قمرالملوک وزیری و شجریان را بدنیا هدیه کند؟ دو نماد اثرگذار اجتماعی در تصمیم گیری ها و انتخاب مواضع درست و ایستادن در کنار مردم.
روایت را شنیده ایم از روزگاری که هنوز رسانه به صورت اکنون نبود و اخبار بکُندی جابجا میشدند. از روزگاری که قمر به قصد کنسرت مسافر رشت میشود، کیلومترها مانده به شهر رشت روستاییان به استقبال قمر میآیند، روستاییانی که از قضا دست پُری هم نداشته اند کنار جاده دامهایشان را پیش قدم قمر قربانی میکردهاند.
تا امروز و شجریان و ملتی که در فقدانش عزادارند.
اینان محصول پُر بَروبارِ فرهنگند، فرهنگی که هر تغییری در سیاست و اجتماع از آن صادر میشود. فرهنگ که بد باشد سیاست فاسد و اجتماع در نشیب است.
فرهنگ که خوب باشد سیاست شفاف و اجتماع در فراز است.
همت کنیم، متحد و همدل شویم در بازسازی فرهنگ کشورمان چرا که خاک ما، فرهنگ ماست و فرهنگ تنها سرزمینی ست که حدود و مرز نمیشناسد و فرهنگ تنها مایه و اصلیست که بی جنگ و خونریزی بر هر سلاحی پیروز میشود، پس هرجا که فرهنگ ایرانی را بگسترانیم انگار خاکمان را گسترانیدهایم.
به هر طریق و هر نشان، پیامبر همدلی و اتحاد باشیم، نه یادآور تفرقه و نفاق.
کاری به از ما بهتران و بالا نشینان ندارم، خودمان را میگویم، ما مردم سرزمین سختیهاییم، مردمی هنوز جنگزده، هنوز سیلزده، هنوز زلزلهزده، مردم کویر و قنات ، مردم کوهستانهای صعب و خشن، مردمِ شمال و جنوبی در خطر همیشگی تاخت و تاز که تنها به زنجیر فرهنگ بهم پیوستهایم و این پیوستگی جز به لبخند و مهر و عشق و غمخواری، نمیپاید.
.
با ارادت
کیهان کلهر
تاریخ انتشار : دوشنبه 21 مهر 1399 - 11:15
افزودن یک دیدگاه جدید