گفتوگو با «هوشنگ کامکار» آهنگساز و سرپرست گروه موسیقی «کامکارها» به بهانه سالروز درگذشت استاد حسن کامکار
به نام نامی پدر
موسیقی ما - ۲۷ سال از فوت استاد حسن کامکار میگذرد؛ موسیقیدان، آهنگساز، نوازنده ویولن و بنیانگذار گروه موسیقی کامکارها که در ۶۹ سالگی در زادگاهش سنندج دنیا را با فرزندانی خلف وانهاد و رفت؛ ۲۴ اردیبهشت سال ۱۳۷۱. علاقهاش به موسیقی به دوران نوجوانیاش برمیگشت، وقتی از دوازده سالگی در مدرسه «موزیک نظام» آموختن موسیقی را آغاز کرد و با سازهای سنتی و نیز ویولن آشنا شد. بعدتر در ارتش سلفژ را فرا گرفت و ویولن را بدون استاد و با استفاده از نتها و ردیفهای چاپ شده از ابوالحسن صبا تمرین کرد. گرچه سخت دل در گرو ویولن داشت، اما دستی بر تمامی سازهای ایرانی از قبیل سنتور، تار، سهتار و کمانچه هم داشت و همه را بدون استاد فرا گرفته بود و به راحتی این سازها را کوک میکرد.
حسن کامکار علاوه بر نوازندگی سالیان بسیار به جمعآوری و ساختن نغمهها و ترانههای فولکلور کردی و نتنویسی موسیقی پرداخت و بیش از ۴۰۰ قطعه و ترانه از خود به جای گذاشت. بیتردید در معرفی موسیقی کردی به مردم سنندج و با شرایط حاکم آن زمان بسیار تأثیرگذار بوده است. اما امروز شاید کمتر کسی با نام استاد حسن کامکار آشنا باشد یا همان سالهای پیش هم کمتر افرادی از هنر و تلاشهای بیشمار او آگاه بودند یا حتی از تلاشهایی که در گروه موسیقی چاووش داشته! هوشنگ کامکار فرزند ارشد این خانواده میگوید: «گروه شیدا به رهبری لطفی در سنندج و در دور حوض خانه ما شکل گرفت و بعدها به تهران آمد و توسعه پیدا کرد اما هرگاه که از سرگذشت شیدا و عارف میگویند هر اسمی را نام میبرند جز حسن کامکار، حتی گاهی بالاجبار نام برادران من را میگویند. البته ما اهل شوآف[نمایش] نیستیم؛ نه پدرم چنین اخلاقی داشت و نه ما فرزندانش. ولی برای جایگاه ایشان آن طور که باید و شاید ارج ننهادند.
من امروز وظیفه خود میدانم از پدرم، تلاشهای ایشان و گروه موسیقی کامکارها سخن بگویم. گروهی که امروز فرزندان استاد حسن کامکار از پدر به میراث بردهاند و هر کدام از اعضای آن استادی برجسته در موسیقی ایران زمین هستند. گفتوگو با استاد هوشنگ کامکار سرپرست گروه موسیقی کامکارها را در ادامه میخوانید.
جالب است بدانید آن زمان در سنندج استاد موسیقی نبود و پدرم به تنهایی تدریس میکرد در نتیجه تلاش کرد با شیوه نواختن سازهای دیگرهم آشنا شود چرا که نتهای موسیقی را بخوبی میدانست و آنها را به نسبت شرایط موجود به شاگردان آموزش می داد. پدرم آرزو داشت جوانان سنندج با موسیقی آشنا شوند و آن را بیاموزند و البته نسبت به یادگیری فرزندانش هم تأکید بسیاری داشت. نکته دیگر شیوه آموزشی ایشان است. پدرم برسر کلاس جدیت بسیاری داشت.حتی به یاد دارم چندین باراردشیر را تنبیه کرد و به او گفت تا نوازندگی قطعه زنگ شتراستاد صبا را بدرستی یاد نگیرد حق ندارد از اتاق خارج شود. استاد حسن کامکار همچنین در طول فعالیتهایش و در آن زمان سه گروه موسیقی کودکان، بزرگسالان (متشکل از خانمها و آقایان) و گروه موسیقی بانوان را هم تشکیل داد. ناگفته نماند آن دوران و در شهر سنندج ایجاد گروه موسیقی برای خانمها کاری بسیاردشوار بود. هرسه گروه موسیقی هر کدام سبک و خواننده متفاوت داشتند و کنسرتهای بسیاری در شهر سنندج و شهرهای مختلف استان کردستان برگزار کردند و سبب شد مردم کردستان و شهرهای کردنشین با موسیقی آشنا شوند و از هنرمندان دعوت کنند.
نکته دیگرآموزش موسیقی به کودکان بود آن هم 70 سال پیش با شرایط و امکانات موجود آن زمان و در شهرستانها که قطعاً اتفاق بینظیری است حتی شاید آن روزگار شیوه آموزش موسیقی به کودکان وجود نداشت و متد ارف در ایران ناشناخته بود.
پدرم بعد از مدتی رهبر ارکستر نظامی سنندج شد و چند سالی هم رهبری موسیقی نظام رضائیه (ارومیه امروز) را برعهده داشت. بعدها که به امریکا رفتم تازه فهمیدم پدرم چه کارهای بزرگ و ارزشمندی برای موسیقی انجام داده است.
استاد حسن کامکار شیوهای از موسیقی نظامی را در شهر سنندج اجرا میکرد که بسیار مدرن بود حتی تا 25 سال پیش هم در دنیا رایج بود. ایشان درمیدان بزرگ شهرکه حوضچهای درآن قرارداشت گروه موزیکی را مستقر میکرد و تعدادی از نوازندهها نیز بر پشت بام خانههای دور میدان قرار داشتند و سازهای مختلفی چون کلارینت، ترومپت و... نواخته میشد.البته مردم نوازندههای روی بام را نمیدیدند و وقتی نوبت به نواختن این سازها میشد به آنها اشاره میکردند سولو بنوازند و آن زمان مردم متوجه حضور این نوازندهها میشدند. این شیوه نواختن مدرن بود و موزیسین و آهنگسازان قرن بیستم از این تکنیک تا حدودی استفاده کردهاند. قطعاتی هم که اجرا میشد بیشتر کلاسیک بود، موسیقیهایی از اپراهای وردی و اشتراوس که شاید به گوش مردم تهران هم نرسیده بود.
از دیگر فعالیتهای پدرتولید و ضبط حدود 400 قطعه موسیقی توسط گروههای مختلف موسیقی بود. او رهبری یک گروه موسیقی در رادیو سنندج را هم برعهده داشت و این قطعات در رادیو سنندج ضبط و پخش شد. هر چقدراز فعالیتهای پدرم و مشکلاتی که با آن مواجه بود و به سختی تحمل کرد بگویم کم گفتهام و صحبتها بسیار است.
اما مادر پدرم اخلاقهای سنتی داشت و هر زمان که مادرم دست به ساز میشد پشت در مینشست و شکایت میکرد و میگفت بهجای قالیبافی ساز مینوازی! تا مدتی این وضعیت ادامه داشت تا آنکه سرانجام مادرم بهخاطر احترامی که برای مادربزرگم قائل بود نوازندگی را کنار گذاشت.
پدرم هدفش آموزش به جوانان بود و این مسیر را ادامه میداد اما در این راه لطمه شدیدی به روحیه او وارد شد. بعد از شلوغیهای سال 57 در سنندج، یک عده به آموزشگاه موسیقی او حمله کردند و تمام سازهایش را از بین بردند این اتفاق برای پدرم یعنی مرگ. آن زمان برادرانم درتهران و در دانشکده هنرهای زیبا مشغول به تحصیل بودند و من در امریکا درس میخواندم. پدرم تمام زندگیاش و همان تعداد اندک سازی که برایش باقیمانده بود را فروخت و به تهران آمد و کل مبلغ پولش 350 هزار تومان شد. آن زمان محمد رضا لطفی با خواهرم ازدواج کرده بود و وقتی پدرم به تهران آمد آغاز فعالیتهای گروههای شیدا، عارف و چاووش بود. جالب است بدانید پدرم تمامی آن 350 هزارتومان را که ماحصل همه زندگی اش بود به لطفی داد و گفت این پول را برای گروه هزینه کنید.محمدرضا هم حدود 50 دک (سیستم صوتی خانگی) خرید و با آن دکها آهنگهای گروه چاووش و شیدا را ضبط میکردند و در بازار میفروختند. پدرم تا آخر عمرش همراه با گروه شیدا، عارف و چاووش بود و کارهایشان را ضبط میکرد اما متأسفانه هیچ گاه نامی از او برده نشد. دراینجا لازم است گلایه خود را از برخی موزیسینها اعلام کنم چرا که هرگاه از سرگذشت شیدا و عارف میگویند هر اسمی را نام میبرند جز حسن کامکار، حتی گاهی بالاجبار نام برادران من را میگویند. آیا بهکاربردن لغت کامکار برای آنها اینقدر مشکل است! گروه شیدا به رهبری لطفی در سنندج و در دور حوض خانه ما شکل گرفت و بعدها به تهران آمد و توسعه پیدا کرد اما نه تنها نامی از پدرم برده نمیشود بلکه از یک تعداد افراد صحبت میشود که سالهای بعد به این گروه پیوستند. آقای ابتهاج دریکی از کتاب هایشان به سرگذشت گروه شیدا و عارف و چاووش اشاره کردهاند اما ایشان حتی لغت کامل را هم ننوشتند مبادا کسی به اشتباه آن را کامکار بخواند.
محمد رضا لطفی از اعضای گروه موسیقی پدرم بود و در رادیو سنندج کار میکرد و پدرم برای آنها نت مینوشت و تئوری موسیقی را از من آموخت و برادرانم در گروههای شیدا و عارف همراه لطفی بودند. البته مردم میدانند اعضای گروه شیدا و عارف و چاووش چه کسانی هستند اما برای آن دوستانی که مصاحبه میکنند و از بردن نام پدرم وخانواده کامکارها در گروه چاووش ابراز ناراحتی میکنند بسیار متأسفم. این کم لطفیها اتفاق خوبی نیست. اگر در زمان حیات پدر کسی متوجه نشد ایشان چه کارهایی برای موسیقی انجام داده مطمئن باشید در آینده تاریخ نشان خواهد داد.
از آثاربرجای مانده از پدرم یک تعداد قطعات است که ویولن نوازی ایشان به سبک استاد صبا بوده که در سنندج و در خانه به وسیله ریل ضبط کرده بودند به این دلیل که آن زمان استودیویی نبود. من این نوار کاست را به انتشارات باربد دادم و از این دوستان خواهش کردم این کار را منتشر کنند چرا که هیچ اثری از پدر من برجای نمانده است و این قطعات بهصورت یک آلبوم با نام «روح افزا» منتشر شد و به عقیده من تا بهحال هیچکسی بهاین زیبایی نتوانسته ردیفهای استاد صبا را بدون خارج زدن اجرا کند.
البته نتهای دیگر قطعات پدر موجود است و همه قطعات آن در رادیو سنندج پخش شده ولی نمیدانم سرنوشت آن نوار کاستها چه شد اما یک تعداد از کارهای ایشان را با گروه کامکار اجرا کردهایم. شاید خود ما هم کوتاهی کردهایم و نتوانستیم و این امکان را نداشتیم که یک جشنواره یا برنامهای برای پدر برگزار کنیم، یا کسی به ما کمک نکرد. شاید هم اهل این کار نیستیم و خیلی بد باشد. امروز برای نخستین بار است که در مورد پدرم صحبت میکنم و خوشحالم بعد از این همه سال یک رسانه خبری میخواهد از حسن کامکار بگوید و من وظیفه خود دانستهام از پدرم و تلاشهای ایشان در موسیقی صحبت کنم تا مردم بیشتر با او آشنا شوند.
متأسفانه موسیقیهایی که از کانالهای مختلف تلویزیونی یا از طریق موبایلها به گوش میرسد ذائقه موسیقایی جوانان را تخریب کرده است. من تا آنجا که بتوانم تلاشم براین بوده کارهایی بنویسم که با حفظ هویت ملی کشورمان باشد چه در گروه موسیقی کامکارها و چه کارهایی که برای ارکستر سمفونیک من و ارسلان نوشتهایم و سعیمان این بوده موسیقی صحیح از موسیقی سنتی و موسیقی فولکلور را به مردم معرفی کنیم تا مردم بدانند و آگاه باشند در این کارها هویت ملی ایرانی یا مشرقزمین وجود دارد. البته تمامی این کارها به شناخت فردی که در این زمینه کار میکند بستگی دارد. باید ملودی دارای تکنیک بوده و از اشعار قابل دفاع و با محتوا استفاده کنند. ناگفته نماند این موضوع بدان معنا نیست که موسیقی پاپیولار یا موسیقی مردمی غیرقابل قبول است. من هم موسیقی پاپ گوش میکنم منتهی موسیقی پاپی که در گذشته تولید میشد و شعر، ملودی و خواننده فوقالعاده بود اما امروز با دستگاههای الکترونیکی موسیقی میسازند و از شعر و ارکستر خوبی برخوردار نیست حتی نتهای خارج خواننده با دستگاهها اصلاح میشود.
ما یک خانواده هستیم و همدیگر را دوست داریم. اعضای این گروه چندین سال است تدریس میکنند و کارهایی تولید کردهاند که حتی برای اولین بار در تاریخ موسیقی ایران زمین بوده مانند «منظومه مولانا» یا آلبوم «در گلستانه»، آلبوم «هیچ در هیچ». و بیش از 18 کتاب موسیقی به چاپ رساندهایم. ممکن است این کارها چندان در مردم نفوذ نکند اما کاری است که خواهد ماند. ما سعی میکنیم کارهای تکراری برای مخاطبان اجرا نکنیم و هدفمان تنها پول درآوردن از راه کنسرت نیست.
حسن کامکار علاوه بر نوازندگی سالیان بسیار به جمعآوری و ساختن نغمهها و ترانههای فولکلور کردی و نتنویسی موسیقی پرداخت و بیش از ۴۰۰ قطعه و ترانه از خود به جای گذاشت. بیتردید در معرفی موسیقی کردی به مردم سنندج و با شرایط حاکم آن زمان بسیار تأثیرگذار بوده است. اما امروز شاید کمتر کسی با نام استاد حسن کامکار آشنا باشد یا همان سالهای پیش هم کمتر افرادی از هنر و تلاشهای بیشمار او آگاه بودند یا حتی از تلاشهایی که در گروه موسیقی چاووش داشته! هوشنگ کامکار فرزند ارشد این خانواده میگوید: «گروه شیدا به رهبری لطفی در سنندج و در دور حوض خانه ما شکل گرفت و بعدها به تهران آمد و توسعه پیدا کرد اما هرگاه که از سرگذشت شیدا و عارف میگویند هر اسمی را نام میبرند جز حسن کامکار، حتی گاهی بالاجبار نام برادران من را میگویند. البته ما اهل شوآف[نمایش] نیستیم؛ نه پدرم چنین اخلاقی داشت و نه ما فرزندانش. ولی برای جایگاه ایشان آن طور که باید و شاید ارج ننهادند.
من امروز وظیفه خود میدانم از پدرم، تلاشهای ایشان و گروه موسیقی کامکارها سخن بگویم. گروهی که امروز فرزندان استاد حسن کامکار از پدر به میراث بردهاند و هر کدام از اعضای آن استادی برجسته در موسیقی ایران زمین هستند. گفتوگو با استاد هوشنگ کامکار سرپرست گروه موسیقی کامکارها را در ادامه میخوانید.
- استاد حسن کامکار از هنرمندان بزرگ موسیقی ایران هستند و تلاشهای ایشان در حفظ و اشاعه موسیقی برکسی پوشیده نیست و بهتراست بگوییم موسیقی امروز کردستان تا حد زیادی مدیون فعالیتهای پدرشما بوده است. درابتدا در مورد فعالیتهای ایشان درعرصه موسیقی توضیح دهید.
جالب است بدانید آن زمان در سنندج استاد موسیقی نبود و پدرم به تنهایی تدریس میکرد در نتیجه تلاش کرد با شیوه نواختن سازهای دیگرهم آشنا شود چرا که نتهای موسیقی را بخوبی میدانست و آنها را به نسبت شرایط موجود به شاگردان آموزش می داد. پدرم آرزو داشت جوانان سنندج با موسیقی آشنا شوند و آن را بیاموزند و البته نسبت به یادگیری فرزندانش هم تأکید بسیاری داشت. نکته دیگر شیوه آموزشی ایشان است. پدرم برسر کلاس جدیت بسیاری داشت.حتی به یاد دارم چندین باراردشیر را تنبیه کرد و به او گفت تا نوازندگی قطعه زنگ شتراستاد صبا را بدرستی یاد نگیرد حق ندارد از اتاق خارج شود. استاد حسن کامکار همچنین در طول فعالیتهایش و در آن زمان سه گروه موسیقی کودکان، بزرگسالان (متشکل از خانمها و آقایان) و گروه موسیقی بانوان را هم تشکیل داد. ناگفته نماند آن دوران و در شهر سنندج ایجاد گروه موسیقی برای خانمها کاری بسیاردشوار بود. هرسه گروه موسیقی هر کدام سبک و خواننده متفاوت داشتند و کنسرتهای بسیاری در شهر سنندج و شهرهای مختلف استان کردستان برگزار کردند و سبب شد مردم کردستان و شهرهای کردنشین با موسیقی آشنا شوند و از هنرمندان دعوت کنند.
نکته دیگرآموزش موسیقی به کودکان بود آن هم 70 سال پیش با شرایط و امکانات موجود آن زمان و در شهرستانها که قطعاً اتفاق بینظیری است حتی شاید آن روزگار شیوه آموزش موسیقی به کودکان وجود نداشت و متد ارف در ایران ناشناخته بود.
پدرم بعد از مدتی رهبر ارکستر نظامی سنندج شد و چند سالی هم رهبری موسیقی نظام رضائیه (ارومیه امروز) را برعهده داشت. بعدها که به امریکا رفتم تازه فهمیدم پدرم چه کارهای بزرگ و ارزشمندی برای موسیقی انجام داده است.
استاد حسن کامکار شیوهای از موسیقی نظامی را در شهر سنندج اجرا میکرد که بسیار مدرن بود حتی تا 25 سال پیش هم در دنیا رایج بود. ایشان درمیدان بزرگ شهرکه حوضچهای درآن قرارداشت گروه موزیکی را مستقر میکرد و تعدادی از نوازندهها نیز بر پشت بام خانههای دور میدان قرار داشتند و سازهای مختلفی چون کلارینت، ترومپت و... نواخته میشد.البته مردم نوازندههای روی بام را نمیدیدند و وقتی نوبت به نواختن این سازها میشد به آنها اشاره میکردند سولو بنوازند و آن زمان مردم متوجه حضور این نوازندهها میشدند. این شیوه نواختن مدرن بود و موزیسین و آهنگسازان قرن بیستم از این تکنیک تا حدودی استفاده کردهاند. قطعاتی هم که اجرا میشد بیشتر کلاسیک بود، موسیقیهایی از اپراهای وردی و اشتراوس که شاید به گوش مردم تهران هم نرسیده بود.
از دیگر فعالیتهای پدرتولید و ضبط حدود 400 قطعه موسیقی توسط گروههای مختلف موسیقی بود. او رهبری یک گروه موسیقی در رادیو سنندج را هم برعهده داشت و این قطعات در رادیو سنندج ضبط و پخش شد. هر چقدراز فعالیتهای پدرم و مشکلاتی که با آن مواجه بود و به سختی تحمل کرد بگویم کم گفتهام و صحبتها بسیار است.
- همان طور که اشاره کردید با وجود امکانات آن زمان، شرایط یادگیری موسیقی بسیار دشوار بود دراین مسیر مادر شما چقدر همراه ایشان بوده است؟
اما مادر پدرم اخلاقهای سنتی داشت و هر زمان که مادرم دست به ساز میشد پشت در مینشست و شکایت میکرد و میگفت بهجای قالیبافی ساز مینوازی! تا مدتی این وضعیت ادامه داشت تا آنکه سرانجام مادرم بهخاطر احترامی که برای مادربزرگم قائل بود نوازندگی را کنار گذاشت.
پدرم هدفش آموزش به جوانان بود و این مسیر را ادامه میداد اما در این راه لطمه شدیدی به روحیه او وارد شد. بعد از شلوغیهای سال 57 در سنندج، یک عده به آموزشگاه موسیقی او حمله کردند و تمام سازهایش را از بین بردند این اتفاق برای پدرم یعنی مرگ. آن زمان برادرانم درتهران و در دانشکده هنرهای زیبا مشغول به تحصیل بودند و من در امریکا درس میخواندم. پدرم تمام زندگیاش و همان تعداد اندک سازی که برایش باقیمانده بود را فروخت و به تهران آمد و کل مبلغ پولش 350 هزار تومان شد. آن زمان محمد رضا لطفی با خواهرم ازدواج کرده بود و وقتی پدرم به تهران آمد آغاز فعالیتهای گروههای شیدا، عارف و چاووش بود. جالب است بدانید پدرم تمامی آن 350 هزارتومان را که ماحصل همه زندگی اش بود به لطفی داد و گفت این پول را برای گروه هزینه کنید.محمدرضا هم حدود 50 دک (سیستم صوتی خانگی) خرید و با آن دکها آهنگهای گروه چاووش و شیدا را ضبط میکردند و در بازار میفروختند. پدرم تا آخر عمرش همراه با گروه شیدا، عارف و چاووش بود و کارهایشان را ضبط میکرد اما متأسفانه هیچ گاه نامی از او برده نشد. دراینجا لازم است گلایه خود را از برخی موزیسینها اعلام کنم چرا که هرگاه از سرگذشت شیدا و عارف میگویند هر اسمی را نام میبرند جز حسن کامکار، حتی گاهی بالاجبار نام برادران من را میگویند. آیا بهکاربردن لغت کامکار برای آنها اینقدر مشکل است! گروه شیدا به رهبری لطفی در سنندج و در دور حوض خانه ما شکل گرفت و بعدها به تهران آمد و توسعه پیدا کرد اما نه تنها نامی از پدرم برده نمیشود بلکه از یک تعداد افراد صحبت میشود که سالهای بعد به این گروه پیوستند. آقای ابتهاج دریکی از کتاب هایشان به سرگذشت گروه شیدا و عارف و چاووش اشاره کردهاند اما ایشان حتی لغت کامل را هم ننوشتند مبادا کسی به اشتباه آن را کامکار بخواند.
محمد رضا لطفی از اعضای گروه موسیقی پدرم بود و در رادیو سنندج کار میکرد و پدرم برای آنها نت مینوشت و تئوری موسیقی را از من آموخت و برادرانم در گروههای شیدا و عارف همراه لطفی بودند. البته مردم میدانند اعضای گروه شیدا و عارف و چاووش چه کسانی هستند اما برای آن دوستانی که مصاحبه میکنند و از بردن نام پدرم وخانواده کامکارها در گروه چاووش ابراز ناراحتی میکنند بسیار متأسفم. این کم لطفیها اتفاق خوبی نیست. اگر در زمان حیات پدر کسی متوجه نشد ایشان چه کارهایی برای موسیقی انجام داده مطمئن باشید در آینده تاریخ نشان خواهد داد.
از آثاربرجای مانده از پدرم یک تعداد قطعات است که ویولن نوازی ایشان به سبک استاد صبا بوده که در سنندج و در خانه به وسیله ریل ضبط کرده بودند به این دلیل که آن زمان استودیویی نبود. من این نوار کاست را به انتشارات باربد دادم و از این دوستان خواهش کردم این کار را منتشر کنند چرا که هیچ اثری از پدر من برجای نمانده است و این قطعات بهصورت یک آلبوم با نام «روح افزا» منتشر شد و به عقیده من تا بهحال هیچکسی بهاین زیبایی نتوانسته ردیفهای استاد صبا را بدون خارج زدن اجرا کند.
- به نظر شما اگر استاد حسن کامکار فعالیت خود را در تهران آغاز میکرد آیا در آشنایی مردم با فعالیتهای ایشان و تولید آثار بیشتر تأثیرگذار نبود؟
- با این حساب آیا شما هم بر این نظر هستید اگر استاد حسن کامکار در تهران بودند قطعاً شاگردان بسیاری تربیت میکردند و سبک نوازندگی استاد صبا را گسترش میدادند؟
- در انتخاب سازهای مورد علاقه خود چقدر حق اظهار نظر داشتید؟
- اشاره داشتید زنده یاد استاد حسن کامکار تنها فردی بودند که نتهای استاد صبا را به طور صحیح اجرا میکردند آیا امروز هم فرزندان استاد کامکار میراث دار پدر بوده و شیوه نوازندگی کارهای استاد صبا را اجرا میکنند؟
البته نتهای دیگر قطعات پدر موجود است و همه قطعات آن در رادیو سنندج پخش شده ولی نمیدانم سرنوشت آن نوار کاستها چه شد اما یک تعداد از کارهای ایشان را با گروه کامکار اجرا کردهایم. شاید خود ما هم کوتاهی کردهایم و نتوانستیم و این امکان را نداشتیم که یک جشنواره یا برنامهای برای پدر برگزار کنیم، یا کسی به ما کمک نکرد. شاید هم اهل این کار نیستیم و خیلی بد باشد. امروز برای نخستین بار است که در مورد پدرم صحبت میکنم و خوشحالم بعد از این همه سال یک رسانه خبری میخواهد از حسن کامکار بگوید و من وظیفه خود دانستهام از پدرم و تلاشهای ایشان در موسیقی صحبت کنم تا مردم بیشتر با او آشنا شوند.
- گروههایی که پدر تشکیل دادند چه سرنوشتی پیدا کردند؟
- گروه «موسیقی کامکارها»یی که سال 1349 توسط استاد حسن کامکار تشکیل شد با گروه کامکاری که امروز فعالیت میکنند چقدر تفاوت دارد؟ به نظر شما آیا تولیدات این گروه به موسیقی شهری نزدیک نشده است؟
متأسفانه موسیقیهایی که از کانالهای مختلف تلویزیونی یا از طریق موبایلها به گوش میرسد ذائقه موسیقایی جوانان را تخریب کرده است. من تا آنجا که بتوانم تلاشم براین بوده کارهایی بنویسم که با حفظ هویت ملی کشورمان باشد چه در گروه موسیقی کامکارها و چه کارهایی که برای ارکستر سمفونیک من و ارسلان نوشتهایم و سعیمان این بوده موسیقی صحیح از موسیقی سنتی و موسیقی فولکلور را به مردم معرفی کنیم تا مردم بدانند و آگاه باشند در این کارها هویت ملی ایرانی یا مشرقزمین وجود دارد. البته تمامی این کارها به شناخت فردی که در این زمینه کار میکند بستگی دارد. باید ملودی دارای تکنیک بوده و از اشعار قابل دفاع و با محتوا استفاده کنند. ناگفته نماند این موضوع بدان معنا نیست که موسیقی پاپیولار یا موسیقی مردمی غیرقابل قبول است. من هم موسیقی پاپ گوش میکنم منتهی موسیقی پاپی که در گذشته تولید میشد و شعر، ملودی و خواننده فوقالعاده بود اما امروز با دستگاههای الکترونیکی موسیقی میسازند و از شعر و ارکستر خوبی برخوردار نیست حتی نتهای خارج خواننده با دستگاهها اصلاح میشود.
- گروه موسیقی کامکارها بیتردید تنها گروهی است که بهصورت منسجم تا به امروز به فعالیت خود ادامه داده و موفق هم بوده است به نظر شما رمز موفقیت گروه کامکارها چیست؟ آیا نسبت خانوادگی تأثیرگذار بوده است؟
ما یک خانواده هستیم و همدیگر را دوست داریم. اعضای این گروه چندین سال است تدریس میکنند و کارهایی تولید کردهاند که حتی برای اولین بار در تاریخ موسیقی ایران زمین بوده مانند «منظومه مولانا» یا آلبوم «در گلستانه»، آلبوم «هیچ در هیچ». و بیش از 18 کتاب موسیقی به چاپ رساندهایم. ممکن است این کارها چندان در مردم نفوذ نکند اما کاری است که خواهد ماند. ما سعی میکنیم کارهای تکراری برای مخاطبان اجرا نکنیم و هدفمان تنها پول درآوردن از راه کنسرت نیست.
- بهنظر شما اگر هر کدام از اعضای خانواده کامکارها بهصورت انفرادی کار میکردند آیا موفقتر نبودند؟
- بهعنوان سرپرست گروه موسیقی کامکارها و جانشین پدر آیا ادای دین و میراثی که بهجای مانده است را به سرانجام رساندهاید؟
منبع:
روزنامه ایران
تاریخ انتشار : سه شنبه 24 اردیبهشت 1398 - 12:21
افزودن یک دیدگاه جدید