پروندهای برای آلبوم «کجا باید برم» اثر روزبه بمانی و علیرضا افکاری - 1
بوطیقای ستایش و استیصال
[ سعید امیراصلانی - ترانهسرا و آهنگساز ]
گمانم سال ۱۳۸۵ بود که مسعود همایونی و رامین شیخلاری -که در آن مقطع مشغول ساخت اثری مشترک بودیم- جوان ترانهسرایی را به اسم «روزبه بمانی» به من معرفی کردند. پیشنهاد دادم در جلسات خانه ترانه بیاید و کارهایش را بخواند. در آن مقطع، من و دوست فقیدم افشین یداللهی، به تناوب اجرای جلسات را به عهده داشتیم که آن ایام، در محل آمفیتئاتر بیمارستان امام خمینی برگزار میشد.
روزبه بمانی بیشتر ترانههایی که میخواند، در زمینه جنگ و موضوعات مرتبط با آن بود؛ اما در کارهایش نحلههایی از عشق و رابطه دیده میشد. بهتدریج از اعضای ثابت جلسات خانه ترانه شد و در مباحث نقد و بررسیِ ترانهها هم شرکت میکرد.
به این ترتیب، من از حدود سال ۸۵ او را میشناسم و به فراخور، کارهایش را شنیدهام. این یادداشت البته بهمناسبت انتشار نخستین آلبوم او در مقام خواننده و ترانهسرا نگاشته شده است.
تعدادی از قطعات این آلبوم، پیش از انتشار رسمی، معرفی و عرضه شده بودند که اتفاقاً قطعات برجسته و خوب آلبوم هم بودند. به عبارتی سایر قطعات به کیفیت آثاری که قبلاً منتشر شده بودند، نیست.
خوانندگی «روزبه» را دوست دارم و برایش این علاقه، دلایل تخصصی هم دارم. اول آنکه اصولی و غیرنمایشی میخواند؛ با دامنه صوتی مناسب و تکنیک قابلقبول. اما نکته مهمتر برای من این است که بهعنوان ترانهسرا، جان کلام را به بهترین نحو منتقل میکند؛ نکتهای که متأسفانه در اجرای بهترین خوانندگان ما هم خلأ آن، یعنی «نبود درک کلامی» کاملاً مشهود است!
اما در خصوص ترانهها؛
ترانههای این مجموعه، تقریباً همان ترانههای همیشگی «روزبه»اند که فقط یکیدو جا گردشی به زبان غزل داشته که پیش از این هم در آلبومی که با «علیرضا عصار» داشتیم، قطعهای با این طرح تألیف را از او شنیدهام.
به نظر من، در نسل چهارم ترانه، روزبه بمانی از معتبرترین نامها است. با آثاری که اقبال مؤثری از آهنگسازی و اجرا داشتهاند که شانس بیتکراری را نصیب او کرده است.
اما نکتهای که در آلبوم «کجا باید برم» مرا غافلگیر نکرد، ترانههایی بود که انتظار میکشیدم و نشنیدم. من منتظر بودم که در اولین آلبوم شخصی یک ترانهسرای باسابقه، آثاری را بشنوم که اختصاصی خود او است و نه آنها که قبلاً با خوانندگان دیگر به اشتراک گذاشته است!
ترانههای مجموعه، بسیار زیبا و تأثیرگذارند ولی همان طرح همیشگی ترانههای بمانی را دارند. همان «من و تویی»های هموارهی او که غالباً یک سویش عاشقی «منفعل» یا در ستایش است و یا استیصال! البته در جاهایی هم عیناً سطوری از خودش -و دیگرانی که باید بگذاریم به حساب توارد- را تکرار کرده که البته من حق او میدانم که برخی لحظههایش را در آثار خودش باززایی کند.
اما دایره محدود رابطهها در ترانههای روزبه، نقدی است که من اکنون به ترانه او دارم. علیرغم فخامت کلام و غافلگیریهای دلنشین در پارههای دوم، در مجموع ترانههای «کجا باید برم» چیزی فراتر از مثلاً اثر۱۰ سال پیش روزبه و همین تیم «دنیای این روزای من» را ارائه نمیدهند. منظورم دقیقاً جهانِ شاعر است.
بوطیقای شعر بمانی، از همان اوانی که میشناسماش، دستخوش تحول و تغییری -که من از الزامات جهان آفرینندگی در طول دوره کار میدانم- نشده است. تنها تغییری که در ترانههای او دیدم، ساختار زبان و فرم در بعضی از کارهای او به سمت فرم کلاسیک و بعضاً غزل است که -از قضا- به زعم من، جزء ضعیفترین آثار او هم هست.
با همهی اینها؛
روزبه بمانی از موفقترین ترانهسرایان حال حاضر است که در وضعیت بسیار نگرانکنندهی فرهنگ و هنر و موسیقی، اثری درخور منتشر کرده که دغدغه کلام و معنا دارد و دنبال ذائقههای مهوعی مثل «لَشخوانی» و «واسوخت» و «بندری بستکی» نرفته است!
همین که از او حرف میزنیم، یعنی اثری که حرف دارد و چالش؛ وگرنه موسیقی مزخرف فعلی که «حرف ندارد»!
منبع:
موسیقی ما
تاریخ انتشار : چهارشنبه 9 آبان 1397 - 12:54
دیدگاهها
سلام
بسیار نگاه و نقد درستی بود. خوشحالم در این روزهایی که حال موسیقی و ترانهی مملکت بده، آلبوم روزبه بمانی با مختصات درستی عرضه شده و خوشبختانه جزو پرفروشترینهاست. شاید فقط رکورد خود روزبه بمانی رو نشکسته و قویترین ترانههاش نبوده، اما بسیار اثر دلچسبی شده که این آلبوم رو با سایر آلبومهای بازار متفاوت کرده.
» تو باید از این پله بالا بری »
به شخصه با کمی هایی که داشت که بارزترینش تکرار کلمات که در یک مورد هم به تکرار بیتی از آهنگ مگاهیت نابرده رنج که فقط یک کلمه رو تغییر داده بود، واقعا از آلبوم لذت بردم
(( دنبال ذائقههای مهوعی مثل «لَشخوانی» و «واسوخت» و «بندری بستکی» نرفته است. ))
این جمله رو خیلی دوست داشتم
افزودن یک دیدگاه جدید