درباره خداحافظی دلگیرانه استاد محمدعلی بهمنی از شورای شعر ارشاد
دیگر راحت باشید!
[ آرش نصیری - روزنامهنگار، مدیر و مجری برنامه هزار صدا ]
یغما گلروییِ همیشه اپوزیسیون که هر کسی در هر منصبی را مقابل خود میبیند و کسوت و بزرگتری را هم فراموش میکند، نوشته بود: «آیا ترانههای خود استاد که مدتهاست مشغول ذبح ترانه و جلوگیری از ترویج ابتذالاند، چیزی آنورتر از عریانی را تبلیغ نمیکنند؟ آیا این -بهقول حافظ- همان «کارِ دیگر کردنِ» واعظِ بر منبر نشسته نیست؟»
ذبح ترانه توسط محمدعلی بهمنی؟! تازه انگار همه سیستمهای نظارتی و حتی سانسور کلام در مجموعههای ارشاد، ابتکار و اختراع محمدعلی بهمنی است و پیش از ایشان سابقه نداشته!
گلرویی طوری در مورد «آغوش» -که آغوش مادر و آغوش فرزند هم شامل آن میشود- نوشت که انگار استاد بهمنی بخشنامه کرده که «آغوش» از ترانهها حذف شود. این هتک حرمت و ناسپاسی فقط شامل حال اعضای این صنف نیست و بسیاری از خوانندگانی که ترانههایشان در مجموعه دفتر موسیقی و شورای شعر متوقف میشد هم حرمت کسوت و موی سپید استاد را نگه نداشتند و همه کاسه کوزهها را سر مردی شکستند که سابقه و تألیفات و اشعارش نشان میدهد چه اندازه به کلام درست پایبند و متعهد است.
وضعیت، همیشه همین بوده و هست. ما فراموش میکنیم شورای شعر ارشاد پیش از استاد بهمنی، مسند چه کسانی بود و چگونه با موضوع کلام برخورد میکردند. همه اینها جمع شد و جمع شد تا سمبل مهربانی و بزرگواری را هم به ستوه آورد و قلم برداشت و نوشت: «من با آگاهی ِاشتباهم از قبول ریاست شورای ترانه، نه بهدلیل این که شش ماه است کارشناساناش حقوقی دریافت نکردهاند، فقط به این دلیل که دیگر مزاحم ترانههای ضعیف نباشم، با شرم خداحافظی میکنم.»
***
ماجرای استعفای استاد محمدعلی بهمنی حتماً و حتماً تنها به دلیل این هتک حرمتهای یکجانبه نیست. لابد در همان مجموعه، از سوی کسانی که به عنوان اعضای شورای شعر در اتاقی مینشستند که استاد ریاستش را به عهده داشت هم ناسپاسی و دورویی دیده است. این حدس است و البته شنیدههایی که این حدس را تبدیل به یقین میکند.
کیست که درباره لابیهای برخی شرکتهای تولید موسیقی در مجموعه ارشاد و شورای شعر و نهادها و افرادی که بالاتر از این مجموعهها تصمیمگیر هستند، نداند؟ همه میدانند افراد نامعلوم و به ظاهر غیرمسئول -اما در واقع همهکارهای- هستند که میتوانند بیرون از این شوراهای ترانه و موسیقی، کارشان را پیش ببرند. دلایل مبرهناش برخی ترانههایی است که وارد بازار میشود، بدون آنکه در راهروهای شوراها معطل شده باشد. همانها که بدون هر قانون مکتوبی و بدون هر ردپا و قبول مسئولیتی، مجوز فعالیت استاد کورش یغمایی را وتو میکنند. همانها که پیش از آن، «مازیار» و «عباس مهرپویا» و «فرهاد» را بایکوت و دقمرگ کردند تا خوانندههای ناخوانندهشان را -که به گرد آن ستارهها نمیرسیدند- در بوق و کرنا کنند و سالنهایشان را انباشته.
آنها همهجا هستند و حتماً در شبکه کنسرت و مجوز و تأیید ترانههای ناصحیح -که بازار را گرفتهاند- هم دست دارند؛ اما چون فعالیتهایشان قیمت دلار را از پنجهزار تومان به پانزدههزار تومان نرسانده، کسی پیگیر کارشان نیست و آنها را مخل امنیت اقتصادی و فرهنگی معرفی نمیکند. آیا درست است که همه این اتفاقات نامیمون را هم به شورای شعر نسبت بدهیم؟ آیا کسانی که استاد بهمنی را ذله کردند، نمیدانند که در همه مجموعهها دستهای پنهانی وجود دارد که شوراها و مجموعههای کارشناسی را دور میزند؟ آیا...
برخی طوری حرف میزنند که انگار با کسی طرفاند که هنوز ذات کلام را نشناخته و اینطور میشود که استاد، مجبور شود که پی اثبات خود باشد و در همان نامه خداحافظی بنویسد: «اما صادقانه اعتراف میکنم که در جوانی اگر ذات کلام در بیان را بهدرستی نمیشناختم، در مسیرِ تا 76 سالگی اندکی شاید آموخته باشم.»
***
ذکر این نکته ضروری است که نگارنده اساساً با هرگونه ممیزی مخالف است، به شرطی که سلسله تولید و عرضه موسیقی در همهجا آزاد باشد، همه امکان بیان موسیقی و اشعار خود را به صورت آزاد داشته باشند و برخی نهادها با بودجه عمومی، سلیقه شخصی خود را در بوق و کرنا به گوش و هوش مردم تحمیل نکنند.
سیستم نظارت بر شعر و موسیقی میتواند مانند نظارت بر مطبوعات باشد که مدیران مسئول، مسئول خوب و بد و ممیزی و سانسور رسانههای خود هستند و هیچکس، صفحهی بسته شدهی مجله و روزنامهاش را قبل از انتشار به ارشاد نمیفرستد که تأیید شود! آنها مسئول آن چیزی هستند که منتشر میشود و در مورد موسیقی هم میتواند این اتفاق بیفتد. اگر این روش ممکن نباشد -که احتمالاً نیست- میتوان نظارت محتوایی را از نظارت کارشناسی جدا کرد که جناب عبدالجبار کاکایی روشاش را در یادداشتاش نوشته است.
اینها روشهایی است که میشود اعمال شود؛ اما کیست که نداند رئیس شورا تصمیمگیر این روشها نیست. او مردی است نشسته در شورایی که اختیارات محدودی دارد و در حد ممکن سعی کرده که هم مهربان باشد و هم وفادار به زیبایی و سلامت شعر. حذف آنچه که مربوط به سانسور محتوایی است، عموماً حاصل بخشنامههایی است که از جوانب دیگر دیکته میشود. البته جای شکرش باقی است که در این مدت کسی بر این مسند نشسته بود که خودش چیزی بر این سانسورهای محتوایی نمیافزاید. (دیدهایم کسانی را که این بخشنامهها را سختتر از آنچه بوده اجرا کردهاند.)
نکته دیگر اینکه استاد هم لابد -مثل هر انسان دیگری- اشتباهاتی داشته و نگارنده هیچگاه نخواسته که این اشتباهات احتمالی را منکر شود؛ اما ذات این مرد با مهربانی و مثبتاندیشی عجین است و سنگاندازی و سهمخواهی-آنچه که مرسوم است- در قاموس ایشان نیست.
حالا آنها که این همه درشت گفته و نوشتهاند، لابد خوشحالاند و احتمالاً شرایط را بهتر از وقتی میبینند که شاعر مهربانیها و عشق بر رأس شورا بود...
بگذریم. درددلی بود.
***
استادجان!
«متأسفانه روزگاری را میگذرانیم که برای تخریب «موسیقی» رندانه دارند ارج باید و نبایدهای کلمه در ترانه را از باورهامان میربایند.» اما شما خوب کاری کردید که از این شورا استعفا دادید.
خودتان نوشتهاید:
«لبم عطشزده بوسه نیست حرف بزن
شنیدنت عطشِ روح را میافزاید»
شما بگویید تا ما بشنویم. شما باید شعر بنویسد که مینویسید. شما که سالها قبل گفتهاید شاعر شنیدنی است و ما مشتاق شنیدن شماییم. شما که عاشقانههایتان در 76 سالگی هم بیست سالهها را حسود میکند.
منبع:
سایت موسیقی ما
تاریخ انتشار : جمعه 23 شهریور 1397 - 11:08
افزودن یک دیدگاه جدید