حمایت یک موسیقیدان بزرگ از «علی رهبری»
حسین علیزاده: کمتر کسی را مانند علی رهبری تا این اندازه وطنپرست و هنرمند دیدهام
موسیقی ما - حسین علیزاده (آهنگساز و نوازندهی برجستهی تار و سهتار) که چند سال قبل، نشان شوالیهی فرانسه را نپذیرفت تا به نام دیگری جز «حسین علیزاده» شناخته نشود، صبح امروز بعد از مدتها سکوت و دوری از رسانهها، با تعدادی از اهالی رسانه جلسه گذاشت تا نه دربارهی خود، که دربارهی موسیقیدانی دیگر صحبت کند.
به گزارش سایت «موسیقی ما»، او که به تازگی کنسرتهایش را برگزار کرده، نشست خود با رسانهها را به امروز موکول کرد تا هیچ شائبهی دیگری پیدا نکند، مگر حمایت از موسیقیدان بزرگی که چند سال قبل به ایران آمد و ارکستر سمفونیک تهران را رهبری کرد و بعد حاشیهها چنان بالا گرفت که از ایران رفت: «علی رهبری». رهبر ارکستر پرآوازه ایران به تازگی با ارکستر سمفونیک آنتالیا، قطعهی «مادرم ایران» را با خوانندگی «محمد معتمدی» اجرا کرد و مهمان ویژهاش «حسین علیزاده» بود. حالا بعد از بازگشت، حسین علیزاده به قول خودش میخواهد سنتی را پایهگذاری کند و از موسیقیدانی حمایت کند که هنوز زنده است، هنوز کار میکند و میتواند برای کشورش خدمات بسیاری را ارائه دهد.
«حسین علیزاده» میگوید: «موسیقیدانان معمولاً با یکدیگر رقیباند و در این زمان دوستی چندانی با یکدیگر ندارند. اما آن وقت که کسی کاراییاش را از دست میدهد یا میمیرد، بدل به یک دوست میشود و قابل ستایش و تمجید که به نظرم هیچکدامشان واقعی نیستند! من اما دوست دارم اینبار از «علی رهبری» بگویم. موسیقیدانی بزرگ که میتواند در کشور خودش مثمر خدمات بسیار زیادی شود و درست است که فعالیتهایش در ایران با حاشیههایی همراه شد، اما به نظر میرسد که انجام کارهای هنری در ایران همیشه با این حاشیهها همراه است. ما که سالها در ایران زندگی کردهایم، تا حدودی با آن آشنایی داریم. اما کسی که 50 سال در ایران نبوده، قطعاً تا این اندازه با این مسائل آشنا نیست. ضمن آنکه رسانهها نیز در حاشیههای به وجود آمده در آن زمان، مؤثر بودند و موزیسینها نیز هیچ حمایتی از او نکردند.»
او میگوید در تمامی صنفها، اهالی آن صنف با وجود تمام رقابتها و گاه حتی نامهربانیهایی که با یکدیگر دارند، از هم حمایت میکنند و اگر کسی به یک کشف علمی برای سلامتی برسد، دیگر پزشکان به این مسأله توجه نمیکنند که اخلاقیات او چیست. این اتفاق اما در جامعهی موسیقی وجود ندارد: «زمانی که علی رهبری من را به عنوان مهمان برای دیدن اجرای قطعهی «مادرم ایران» با همراهی ارکستر سمفونیک آنتالیا -که سالی 6 بار در آن اجرا دارد- دعوت کرد، بعد از دیدن برنامه چنان تحت تأثیر قرار گرفتم که با خودم فکر کردم این صحبتها را در رسانههای آن کشور انجام دهم؛ اما باز به این مسأله رسیدم که ایکاش این اتفاق در ایران رخ دهد. ایشان با غرور و رفاقت من را به جمع معرفی کرد اما با وجود آنکه من، هم در تمرینات و هم در اجرا، احساس بسیار خوبی از این میزان نبوغ او داشتم، مثل او احساس غربت کردم.»
علیزاده میگوید در حالی که این روزها ساخت قطعهای برای ایران به عنوان یک سفارش در آمده، «علی رهبری» در غربت، قطعهای برای «ایران» میسازد که این مسأله ناشی از عشق و علاقهی او به وطنش است: «تمام اجزای این اثر برای «ایران» بود. به نظرم میتوان گفت کلام این اثر سمفونیک بود و در این میان خواننده و شعر کمترین نقش را داشتند. زمانی که قطعه اجرا میشد، من از هموطن بودن با او، احساس غرور میکردم. تعداد کمی ایرانی در سالن حضور داشتند؛ اما تمام چند صد نفر سالن به احترام علی رهبری و نام ایران ایستاده بودند و سراپا کف میزدند.»
علیزاده میگوید که رسم نیست پیش از برگزاری کنسرتهای سمفونیک، رهبرا ارکستر حرفی بیان کند؛ اما رهبری در سخنانی به این مسأله اشاره داشت که تا چه اندازه عاشق سرزمیناش است: «او زمانی که این حرفها را میزد، من با خودم فکر کردم نمیشد این قطعه در ایران اجرا شود؟ چرا اصلاً موزیسینی که تمام دنیا تا این اندازه به او افتخار میکنند، نباید اثرش را در کشور خودش اجرا کند؟ او که ممنوعالورود و ممنوعالخروج نیست. او که انگ سیاسی ندارد. حتی ممنوعالکار هم نیست. چرا باید این حس را داشته باشد که نمیتواند در کشور خودش کار کند. من فکر میکنم تمامی ما نیاز به پشتیبانی از اجتماع خودمان داریم و به همین نیت، من از علی رهبری حمایت میکنم. من او را وقتی 12 ساله بودم، میشناختم و هیچ کسی که حداقل آشناییای با موسیقی داشته باشد، نمیتواند منکر اهمیت او در موسیقی شود؛ حتی آنها که با او یا اخلاقیات او چندان قرابتی ندارند.»
آهنگساز بزرگ ایرانی البته ماجرا را از زاویهای دیگر نیز بررسی کرد: «از سال 45 که من برای اولین بار او را دیدهام تا کنون، هیچ از شوق و اشتیاق او کاسته نشده است. او همان کودک پرشوری است که از ابتدا بوده است. برای همین هم در عین مهارتش در رهبری، گاهی جارو به دست میگیرد و حیاط تالار را تمیز میکند و گاهی نیز به میدان حسنآباد میرود تا زیر نظر خودش صندلیها خریداری شوند! اتفاقی که در ایران معمولاً رخ نمیدهد. هر اندازه هنر هنرمندی والاتر باشد، افتادهتر خواهد شد و ادعایی نخواهد داشت. من در یکی از سفرهایم به بازل سوئیس، در هواپیما کسی را ملاقات کردم که برای استقبال ما آمده بود و زمانی که سوار ماشین شدیم، فهمیدم که رهبر ارکستر سمفونیک سوئیس است. با خودم فکر کردم اگر من رهبر ارکستر سمفونیک کشوری مثل سوئیس بودم، این کار را انجام میدادم؟ ما سالها در این سرزمین زندگی کردهایم؛ با قواعد و حاشیههایش آشناییم؛ با تمام مشکلاتی که یک هنرمند در ایران دارد؛ اما او اینطور نبود. البته من «رهبری» را ستایش نمیکنم تا دیگران را کوچک کرده باشم. تنها تأکیدم بر این است که ما در این سالها، مثل فولاد آبدیده شدهایم و بلدیم که در ایران چهطور زندگی کنیم و موسیقی بسازیم؛ اما کسی که مدت زمان زیادی از عمر خویش را خارج از کشور طی کرده، با این مناسبات آشنا نیست و به همین خاطر، هنگام ورودش به ایران با مشکلاتی همراه میشود.»
خالق «نینوا» اما بخشی از مشکلات را نیز متوجه دیگرانی جز رهبری میداند: «برخی مناسبات در ایران کاملاً اشتباه است و باید آن را اصلاح کرد. «علی رهبری» میتوانست در ایران کار کند و منشأ اقدامات بسیار زیادی باشد؛ به شرط آنکه درک میشد. ما میتوانیم با پشتیبانی از ایشان، سپری برابر حاشیهها ایجاد کنیم. البته این حاشیهها فقط در کشوری مثل ایران رخ میدهد و نه هیچ کجای دیگر. من از سالها قبل، تمرینات او را با ارکستر میدیدم و در این دیدار اخیر هم متوجه شدم که او به عنوان رهبر ارکستر، کاملاً تامالاختیار است. وقتی مسألهای را به یک نوازنده یا حتی مایستر ارکستر بیان میکند، آنها بیهیچ بحثی تنها اطاعت میکردند. رهبر ارکستر درست مثل یک فرماندار نظامی است و ارکستر مثل یک ارتش که در آن مسألهی «چرا» وجود ندارد. بعد از هر تمرین همین اجرا، رهبری و نوازندهها به اندازهای عرق کرده بودند که مجبور میشدند لباسهایشان را عوض کنند. نوازندههای تمام ارکسترهای دنیا -با تمام قدرتشان- مطیع بیچون و چرای رهبر ارکستر هستند و به همین خاطر است که شما وقتی قطعهای را از ارکسترهای بزرگ دنیا میشنوید، حسی واحد دریافت میکنید. من سه روز در تمرینات آن ارکستر حضور داشتم و دیدم که ایشان گاهی به اعضای ارکستر تندی هم میکرد؛ اما به کسی برنمیخورد. همهچیز در نهایت نظم بود. چرا ما نباید از این نظمی که او میخواست وارد ارکستر کند، استقبال کنیم؟ «رهبری» خودش را برای ما به سوغات آورده بود و ما باید مدتی با او و ایدههایش کنار میآمدیم تا نیتجهاش را ببینیم. مشخص است که کسی که تخصص کافی ندارد، نباید برای او تعیین تکلیف میکرد. نباید کسی در کار او دخالت میکرد. نباید رسانهها به این اندازه به حاشیههای ایجاد شده دامن میزدند.»
به گزارش سایت «موسیقی ما»، او همچنین از نقش باربد بیات، میلاد عمرانلو، رضا فکری و میلاد عالمی برای این اجرا یاد کرد و گفت: «رفتار باربد به اندازهای مرا تحت تأثیر قرار داد که زمانی که او را بغل میکردم، انگار پسران خودم را بغل کرده بودم و من به پدر او (زندهیاد بابک بیات) و مادرش برای تربیت چنین فرزندی تبریک میگویم. او خودش هماکنون در پراگ به عنوان رهبر میهمان فعالیت دارد و مطمئنم که به زودی، یکی از بزرگترین رهبران ارکستر در دنیا خواهد شد. با همهی اینها ارزش موسیقایی رهبری را میداند و عصای دست او شده است.»
آهنگساز «دلشدگان» با بیان اینکه کمتر آدمی را به اندازهی «علی رهبری» وطنپرست و هنرمند دیده، میگوید: «خوشحالم که او در این سن و سال، هیچ از ناامیدی نمیداند. او درس بزرگی از عشق و ایمان و امید به من داد. رهبری عشق و علاقهی بسیاری به ایران دارد؛ همان حسی که از همان ابتدا که در هنرستان موسیقی ملی به عنوان مدیر فعالیت میکرد، داشت.»
«علیزاده» در ادامه درباره «مادرم ایران» گفت: «با وجود آنکه این اثری سمفونیک است، اما بوی ایرانی دارد؛ حس و حالی که در آثار بسیاری از کسانی که در هنرستان موسیقی ملی تحصیل کردهاند، دیده میشود. رهبری موسیقی مطربی هم کار کرده و این موسیقی را خیلی خوب میشناسد. او به خاطر تحصیل در هنرستان ملی، با موسیقی ایرانی نیز به خوبی آشنا است. نمیگویم که رپرتوار موسیقی ملی را میشناسد؛ اما چیزهایی که درناخودآگاهش وجود داشته را به خودآگاه آورده است. او از جنبههای ملی-میهنی نیز بهره برده و از تِمهای قطعهی «ای ایران» روحالله خالقی در موتیفهایش استفاده کرده است. رهبری تمهای ایرانی و عربی را در این کار به هم آمیخته و از جملاتی از درویشخان و صبا به عنوان موتیفهای ریتیمک بهره برده، نه اینکه ملودی آنها را به کار وارد کرده باشد.»
خالق «ترکمن» ادامه میدهد: «علی رهبری وقتی در هنرستان موسیقی تحصیل میکرد، هر روز ناگزیر بود از شهرری به هنرستان بیاید. من همچنان معتقدم که ساختار ذهنی انسان در کودکی شکل میگیرد. من بچهی بازار بودم و هنوز طعم رنگها و بوها را در بازارهای مختلف که مثل «تونل سحرآمیز» بود، حس میکنم. این مسأله بدونشک برای رهبری نیز وجود داشته است. او در اتوبوسهای دوطبقهای که از خانه به هنرستان میآمد، آهنگ مینوشت و همان زمان تحصیل، به عنوان معلم هارمونی، نوازندگی و آهنگسازی گاهی در کلاسها حضور پیدا میکرد.»
استاد پیشکسوت موسیقی ایران، بار دیگر بر حمایت از «علی رهبری» تأکید کرد و گفت: «ما باید دیسیپلین و نظم را فرا بگیریم و بدانیم که یک رهبر در ارکستر فرمانده است و نوازندهها باید تابع او باشند. در غیر این صورت، میتوانند به صورت فردی به فعالیتهایشان ادامه دهند. هر چند که با توجه به حقوق ناچیز نوازندگان، نمیتوان از آنها نیز انتظار چندانی داشت.»
به گزارش سایت «موسیقی ما»، او که به تازگی کنسرتهایش را برگزار کرده، نشست خود با رسانهها را به امروز موکول کرد تا هیچ شائبهی دیگری پیدا نکند، مگر حمایت از موسیقیدان بزرگی که چند سال قبل به ایران آمد و ارکستر سمفونیک تهران را رهبری کرد و بعد حاشیهها چنان بالا گرفت که از ایران رفت: «علی رهبری». رهبر ارکستر پرآوازه ایران به تازگی با ارکستر سمفونیک آنتالیا، قطعهی «مادرم ایران» را با خوانندگی «محمد معتمدی» اجرا کرد و مهمان ویژهاش «حسین علیزاده» بود. حالا بعد از بازگشت، حسین علیزاده به قول خودش میخواهد سنتی را پایهگذاری کند و از موسیقیدانی حمایت کند که هنوز زنده است، هنوز کار میکند و میتواند برای کشورش خدمات بسیاری را ارائه دهد.
«حسین علیزاده» میگوید: «موسیقیدانان معمولاً با یکدیگر رقیباند و در این زمان دوستی چندانی با یکدیگر ندارند. اما آن وقت که کسی کاراییاش را از دست میدهد یا میمیرد، بدل به یک دوست میشود و قابل ستایش و تمجید که به نظرم هیچکدامشان واقعی نیستند! من اما دوست دارم اینبار از «علی رهبری» بگویم. موسیقیدانی بزرگ که میتواند در کشور خودش مثمر خدمات بسیار زیادی شود و درست است که فعالیتهایش در ایران با حاشیههایی همراه شد، اما به نظر میرسد که انجام کارهای هنری در ایران همیشه با این حاشیهها همراه است. ما که سالها در ایران زندگی کردهایم، تا حدودی با آن آشنایی داریم. اما کسی که 50 سال در ایران نبوده، قطعاً تا این اندازه با این مسائل آشنا نیست. ضمن آنکه رسانهها نیز در حاشیههای به وجود آمده در آن زمان، مؤثر بودند و موزیسینها نیز هیچ حمایتی از او نکردند.»
او میگوید در تمامی صنفها، اهالی آن صنف با وجود تمام رقابتها و گاه حتی نامهربانیهایی که با یکدیگر دارند، از هم حمایت میکنند و اگر کسی به یک کشف علمی برای سلامتی برسد، دیگر پزشکان به این مسأله توجه نمیکنند که اخلاقیات او چیست. این اتفاق اما در جامعهی موسیقی وجود ندارد: «زمانی که علی رهبری من را به عنوان مهمان برای دیدن اجرای قطعهی «مادرم ایران» با همراهی ارکستر سمفونیک آنتالیا -که سالی 6 بار در آن اجرا دارد- دعوت کرد، بعد از دیدن برنامه چنان تحت تأثیر قرار گرفتم که با خودم فکر کردم این صحبتها را در رسانههای آن کشور انجام دهم؛ اما باز به این مسأله رسیدم که ایکاش این اتفاق در ایران رخ دهد. ایشان با غرور و رفاقت من را به جمع معرفی کرد اما با وجود آنکه من، هم در تمرینات و هم در اجرا، احساس بسیار خوبی از این میزان نبوغ او داشتم، مثل او احساس غربت کردم.»
علیزاده میگوید در حالی که این روزها ساخت قطعهای برای ایران به عنوان یک سفارش در آمده، «علی رهبری» در غربت، قطعهای برای «ایران» میسازد که این مسأله ناشی از عشق و علاقهی او به وطنش است: «تمام اجزای این اثر برای «ایران» بود. به نظرم میتوان گفت کلام این اثر سمفونیک بود و در این میان خواننده و شعر کمترین نقش را داشتند. زمانی که قطعه اجرا میشد، من از هموطن بودن با او، احساس غرور میکردم. تعداد کمی ایرانی در سالن حضور داشتند؛ اما تمام چند صد نفر سالن به احترام علی رهبری و نام ایران ایستاده بودند و سراپا کف میزدند.»
علیزاده میگوید که رسم نیست پیش از برگزاری کنسرتهای سمفونیک، رهبرا ارکستر حرفی بیان کند؛ اما رهبری در سخنانی به این مسأله اشاره داشت که تا چه اندازه عاشق سرزمیناش است: «او زمانی که این حرفها را میزد، من با خودم فکر کردم نمیشد این قطعه در ایران اجرا شود؟ چرا اصلاً موزیسینی که تمام دنیا تا این اندازه به او افتخار میکنند، نباید اثرش را در کشور خودش اجرا کند؟ او که ممنوعالورود و ممنوعالخروج نیست. او که انگ سیاسی ندارد. حتی ممنوعالکار هم نیست. چرا باید این حس را داشته باشد که نمیتواند در کشور خودش کار کند. من فکر میکنم تمامی ما نیاز به پشتیبانی از اجتماع خودمان داریم و به همین نیت، من از علی رهبری حمایت میکنم. من او را وقتی 12 ساله بودم، میشناختم و هیچ کسی که حداقل آشناییای با موسیقی داشته باشد، نمیتواند منکر اهمیت او در موسیقی شود؛ حتی آنها که با او یا اخلاقیات او چندان قرابتی ندارند.»
آهنگساز بزرگ ایرانی البته ماجرا را از زاویهای دیگر نیز بررسی کرد: «از سال 45 که من برای اولین بار او را دیدهام تا کنون، هیچ از شوق و اشتیاق او کاسته نشده است. او همان کودک پرشوری است که از ابتدا بوده است. برای همین هم در عین مهارتش در رهبری، گاهی جارو به دست میگیرد و حیاط تالار را تمیز میکند و گاهی نیز به میدان حسنآباد میرود تا زیر نظر خودش صندلیها خریداری شوند! اتفاقی که در ایران معمولاً رخ نمیدهد. هر اندازه هنر هنرمندی والاتر باشد، افتادهتر خواهد شد و ادعایی نخواهد داشت. من در یکی از سفرهایم به بازل سوئیس، در هواپیما کسی را ملاقات کردم که برای استقبال ما آمده بود و زمانی که سوار ماشین شدیم، فهمیدم که رهبر ارکستر سمفونیک سوئیس است. با خودم فکر کردم اگر من رهبر ارکستر سمفونیک کشوری مثل سوئیس بودم، این کار را انجام میدادم؟ ما سالها در این سرزمین زندگی کردهایم؛ با قواعد و حاشیههایش آشناییم؛ با تمام مشکلاتی که یک هنرمند در ایران دارد؛ اما او اینطور نبود. البته من «رهبری» را ستایش نمیکنم تا دیگران را کوچک کرده باشم. تنها تأکیدم بر این است که ما در این سالها، مثل فولاد آبدیده شدهایم و بلدیم که در ایران چهطور زندگی کنیم و موسیقی بسازیم؛ اما کسی که مدت زمان زیادی از عمر خویش را خارج از کشور طی کرده، با این مناسبات آشنا نیست و به همین خاطر، هنگام ورودش به ایران با مشکلاتی همراه میشود.»
خالق «نینوا» اما بخشی از مشکلات را نیز متوجه دیگرانی جز رهبری میداند: «برخی مناسبات در ایران کاملاً اشتباه است و باید آن را اصلاح کرد. «علی رهبری» میتوانست در ایران کار کند و منشأ اقدامات بسیار زیادی باشد؛ به شرط آنکه درک میشد. ما میتوانیم با پشتیبانی از ایشان، سپری برابر حاشیهها ایجاد کنیم. البته این حاشیهها فقط در کشوری مثل ایران رخ میدهد و نه هیچ کجای دیگر. من از سالها قبل، تمرینات او را با ارکستر میدیدم و در این دیدار اخیر هم متوجه شدم که او به عنوان رهبر ارکستر، کاملاً تامالاختیار است. وقتی مسألهای را به یک نوازنده یا حتی مایستر ارکستر بیان میکند، آنها بیهیچ بحثی تنها اطاعت میکردند. رهبر ارکستر درست مثل یک فرماندار نظامی است و ارکستر مثل یک ارتش که در آن مسألهی «چرا» وجود ندارد. بعد از هر تمرین همین اجرا، رهبری و نوازندهها به اندازهای عرق کرده بودند که مجبور میشدند لباسهایشان را عوض کنند. نوازندههای تمام ارکسترهای دنیا -با تمام قدرتشان- مطیع بیچون و چرای رهبر ارکستر هستند و به همین خاطر است که شما وقتی قطعهای را از ارکسترهای بزرگ دنیا میشنوید، حسی واحد دریافت میکنید. من سه روز در تمرینات آن ارکستر حضور داشتم و دیدم که ایشان گاهی به اعضای ارکستر تندی هم میکرد؛ اما به کسی برنمیخورد. همهچیز در نهایت نظم بود. چرا ما نباید از این نظمی که او میخواست وارد ارکستر کند، استقبال کنیم؟ «رهبری» خودش را برای ما به سوغات آورده بود و ما باید مدتی با او و ایدههایش کنار میآمدیم تا نیتجهاش را ببینیم. مشخص است که کسی که تخصص کافی ندارد، نباید برای او تعیین تکلیف میکرد. نباید کسی در کار او دخالت میکرد. نباید رسانهها به این اندازه به حاشیههای ایجاد شده دامن میزدند.»
به گزارش سایت «موسیقی ما»، او همچنین از نقش باربد بیات، میلاد عمرانلو، رضا فکری و میلاد عالمی برای این اجرا یاد کرد و گفت: «رفتار باربد به اندازهای مرا تحت تأثیر قرار داد که زمانی که او را بغل میکردم، انگار پسران خودم را بغل کرده بودم و من به پدر او (زندهیاد بابک بیات) و مادرش برای تربیت چنین فرزندی تبریک میگویم. او خودش هماکنون در پراگ به عنوان رهبر میهمان فعالیت دارد و مطمئنم که به زودی، یکی از بزرگترین رهبران ارکستر در دنیا خواهد شد. با همهی اینها ارزش موسیقایی رهبری را میداند و عصای دست او شده است.»
آهنگساز «دلشدگان» با بیان اینکه کمتر آدمی را به اندازهی «علی رهبری» وطنپرست و هنرمند دیده، میگوید: «خوشحالم که او در این سن و سال، هیچ از ناامیدی نمیداند. او درس بزرگی از عشق و ایمان و امید به من داد. رهبری عشق و علاقهی بسیاری به ایران دارد؛ همان حسی که از همان ابتدا که در هنرستان موسیقی ملی به عنوان مدیر فعالیت میکرد، داشت.»
«علیزاده» در ادامه درباره «مادرم ایران» گفت: «با وجود آنکه این اثری سمفونیک است، اما بوی ایرانی دارد؛ حس و حالی که در آثار بسیاری از کسانی که در هنرستان موسیقی ملی تحصیل کردهاند، دیده میشود. رهبری موسیقی مطربی هم کار کرده و این موسیقی را خیلی خوب میشناسد. او به خاطر تحصیل در هنرستان ملی، با موسیقی ایرانی نیز به خوبی آشنا است. نمیگویم که رپرتوار موسیقی ملی را میشناسد؛ اما چیزهایی که درناخودآگاهش وجود داشته را به خودآگاه آورده است. او از جنبههای ملی-میهنی نیز بهره برده و از تِمهای قطعهی «ای ایران» روحالله خالقی در موتیفهایش استفاده کرده است. رهبری تمهای ایرانی و عربی را در این کار به هم آمیخته و از جملاتی از درویشخان و صبا به عنوان موتیفهای ریتیمک بهره برده، نه اینکه ملودی آنها را به کار وارد کرده باشد.»
خالق «ترکمن» ادامه میدهد: «علی رهبری وقتی در هنرستان موسیقی تحصیل میکرد، هر روز ناگزیر بود از شهرری به هنرستان بیاید. من همچنان معتقدم که ساختار ذهنی انسان در کودکی شکل میگیرد. من بچهی بازار بودم و هنوز طعم رنگها و بوها را در بازارهای مختلف که مثل «تونل سحرآمیز» بود، حس میکنم. این مسأله بدونشک برای رهبری نیز وجود داشته است. او در اتوبوسهای دوطبقهای که از خانه به هنرستان میآمد، آهنگ مینوشت و همان زمان تحصیل، به عنوان معلم هارمونی، نوازندگی و آهنگسازی گاهی در کلاسها حضور پیدا میکرد.»
استاد پیشکسوت موسیقی ایران، بار دیگر بر حمایت از «علی رهبری» تأکید کرد و گفت: «ما باید دیسیپلین و نظم را فرا بگیریم و بدانیم که یک رهبر در ارکستر فرمانده است و نوازندهها باید تابع او باشند. در غیر این صورت، میتوانند به صورت فردی به فعالیتهایشان ادامه دهند. هر چند که با توجه به حقوق ناچیز نوازندگان، نمیتوان از آنها نیز انتظار چندانی داشت.»
منبع:
سایت موسیقی ما
تاریخ انتشار : یکشنبه 30 اردیبهشت 1397 - 12:54
دیدگاهها
استاد رهبری عزیز ❤❤
?هم اسم و فامیل علی رهبری پازله ک
عشقن دو تاشون?
پیج تون فوق العاده س?
افزودن یک دیدگاه جدید