وقتی «مفهوم موفقیت» در «جذب مخاطب» خلاصه میشود
در دام فالوئرها
[ حسین سلیمی - روزنامهنگار ]
امروزه رسانهها، مرزهای جغرافیایی، فرهنگی و سیاسی را بهسرعت درنوردیدهاند و با گسترش فزاینده و روزافزون خود از حوزه اجتماعی سیاسی فراتر رفته، هویت انسان معاصر را تحت تأثیر قرار دادهاند؛ به طوری که میتوان هویت انسان مدرن را «هویت رسانهای شده» نام گذاشت. از سوی دیگر، آنچه امروز از عملکرد و فعالیت هنرمندان و کارگزاران رسانهای میتوان دریافت، همه در جهت تأمین خواستههای «مخاطب» و رضایتمندی او است. امروز هدف اصلی سعی در بیشترین نفوذ میان گروه مخاطبان است؛ این رقابت (جذب و تأثیر در مخاطب) آنقدر اوج گرفته که امروز شاهدیم همه «مفهوم موفقیت» در «جذب مخاطب» خلاصه میشود و این اعداد و ارقام هستند که معیارهای موفقیت را مشخص و تعیین میکنند.
در دنیای گسترده موسیقی امروز ایران، اين «مخاطب» است که حق انتخاب دارد و از بینهایت گزینهها، گزینهای را بر میگزیند که پاسخگوی نیاز او باشد. همان چیزی که امروزه تحت عنوان «رضایتمندی مخاطبان» به عنوان دغدغه اصلی از سوی اهالی هنر مطرخ میشود. از این رو، توجه خالقان آثار هنری همواره به مخاطب و نیازهای وی معطوف است. با بررسیهای پیاپی در احوال مخاطب و سنجشهای به روز، انگار همه به این نتیجه رسیدهاند که هر چه بیشتر بتوانند خواستههای «مخاطبان» را تأمین کرده و پاسخ بهینه، دقیق و سریع به نیازهای او دهند، در درازمدت نوعی اعتبار و شأن برای پایگاه خود کسب خواهد شد.
طی این سالها رابطه هنرمند و مخاطب دچار تحولات بنیادین شده است؛ در دورهای، نگاه اولیه فقط به «اثر» معطوف بود تا به مخاطب، که شاید بتوان آن را مرحله «مؤلفمحوری» نامید. در این مرحله، پرداختن به اثر اصل و اساس کار قرار گرفت؛ چرا که در آن موقع اعتقاد بر این بود که اثر و پیام است که روی مخاطب تأثیر میگذارد. عموماً، مخاطب در این دیدگاه منفعل و ساکت قلمداد میشد.
در مرحله دوم، با یک گام به جلو، مخاطب هم مورد توجه قرار گرفت. در این مرحله، باور بر این بود که اثر میتواند درون مخاطب را متحول و به فعالیت وا دارد. در واقع پیام (اثر) همچون گلولهای کافی است به مخاطب اصابت کند تا وی رفتار مورد نظر پیام دهنده يا فرستنده اثر را از خودش بروز دهد. مخاطب در این دیدگاه، معمولاً فعال و تعاملی دیده شده است.
در مرحله سوم اما ماجرا دچار یک چرخش میشود؛ در این مرحله خود اثر کمتر اهمیت دارد؛ و همه چیز حول محور مخاطبها یا به تعبیری«فالوورها» میچرخد. امروز این مخاطب و فالوور است که تعیین می کند هنرمند چطور حرکت کند و چه اثری خلق کند که البته پیشرفت تکنولوژی و ایجاد شبکههای مجازی رنگارنگ در این بین بیتاثیر نبوده است. امروز مؤلفمحوری، دیگر جایگاهی ندارد؛ بلکه اساساً مخاطبمداری یا «مخاطبمحوری» به طور جدی مطرح میشود. به عبارتی مخاطب است که حرف اول و آخر را میزند؛ مخاطبی که بنا به دلایل عدیده اجتماعی و فرهنگی ممکن است حداقل به لحاظ فهم هنری دچار مشکلات اساسی باشد. اما سوالی که امروز مطرح میشود این است که «مخاطب ناآگاه پرشمار» که به راحتی راضی میشود بهتر است یا مخاطب «کم شمار آگاه»؟
برای بهتر فهمیدن نقش بسیار پررنگ مخاطب در دنیای موسیقی امروز کافی است تا نیمنگاهی به وضعیت موسیقی سنتی و ایرانی بندازیم. کم حوصلگی و ناآگاهی مخاطبان نسبت به مقولههایی چون ادبیات آرام آرام «آواز ایرانی» را منزوی کرد؛ آهنگسازان و به طبع آن خوانندگان برای ارتباط بیشتر گرفتن با مخاطب به «تصنیف» روی آوردند و سعی کردند به این روش مخاطبان خود را راضی نگه دارند اما همین تصنیف هم مدت زیادی دوام نیاورد! مدتی است که اغلب خوانندگان موسیقی سنتی روی به خواندن ترانه آوردهاند و رسما به خاطر جلب رضایت مخاطب و البته افزایش گروه مخاطبان، وارد موسیقی پاپ شدند؛ قطعا برای نگارنده این سطور جای تعجب نخواهد بود که همین مخاطبان خوانندگانی که روزی با موسیقی سنتی آشنا و وارد موسیقی ایران شدند، را راهی سالن هایی مانند میلاد نمایشگاه کنند!
باید اقرار کرد که امروز برخی موزیسینها در دام فالوورهای خود گرفتار آمدهاند و با فرمان آنها این طرف و آن طرف میروند. هنرمند در این وضعیت هنرمند نه تنها سعی برای ارتقا سلیقه و آگاهی مخاطبش نمیکند که خود را پایین میکشد همقد او میکند تا نظر دسته بیشتری از مخاطبان را جلب کند و به تبع آن به فروش بیشتری دست یابد. شاید به همین دلیل هم باشد که موسیقی امروز ایران نه تنها سطح سلیقه هنری مردم را بالا نبرده بلکه آن را در حد متوسط رو به پایین نگه داشته است؛ اغلب چنین استدلال میشود که محتوای آثار هنری باید به گونهای باشد که مردم با هر سلیقه و هر میزان از آگاهی بتوانند با آن ارتباط برقرار کنند، اما واقعیت این است که این امر خود به نوعی منجر به توقف و رکود در وضعیت سلیقهای مردم میشود و آنها را محکوم به ماندن در یک سطح از پسند هنری میکند.
از طرفی مفهوم هدف تولید هنری هم اساسا دچار چالش شده است؛ آنچه از وضعیت امروز موسیقی ایران میتوان دریافت این است که امروز هنر تولید میشود تا فروخته شود و بس؛ یا به تعبیری امروز یک اثر هنری چیزی جز یک «کالا» نیست. البته به این نکته هم باید اشاره کرد که اگر اقتصادی اندیشیدن، حسگرها و گیرندههای حسی هنرمند را از کار نیندازد خیلی هم خوب است اما حداقل طی یک دهه اخیر کمتر هنرمندی دیده شده که پل سالمی بین هنر و اقتصاد بزند. نگاه اقتصادی به هنر باید در حدی باشد که زندگی شرافتمندی برای هنرمند فراهم کند که نفسش از نداشتهها در آن بند نیاید، سموم اقتصادی به نفس هنرش رخنه نکند و دیدگاهش در تمام افقها روشن بماند.
اما غالب آنچه امروز در موسیقی ایران اتفاق میافتد نگاه اقتصادی و شهوت جذب مخاطب است. شاید به همین واسطه هم باشد که هنرمندی که باید پیشنهادکننده و پیشرو جامعه باشد به دنبالهرو و مقلدی تبدیل شده که مدام به دنبال مخاطبش میدود تا او را راضی نگه دارد و حساب بانکی اش را چاقتر کند! اتفاقی که منجر به از دست رفتن استقلال هنرمند میشود. این عدم استقلال و زوال هنر والای موسیقی، وحشت بزرگی است که سایه آن را بالای سر موریسینهای ایرانی و فضای امروز هنر در ایران میتوان حس کرد.
اما نکته دردناک دیگری که باید در پایان این نوشته اشاره شود، بحث «موفقیت» و تعاریفی است که به تازگی پیدا کرده! امروز در موسیقی ایران هر کسی بیشتر بفروشد موفقترین است؛ بهانهاش هم فرقی نمیکند. خواه با ارائه موسیقی سخیف مخاطبش را به دست آورده باشد یا با استفاده از بازیگران چشمرنگی و هزار و یک رانت و حربه تبلیغاتی و... کنسرت یا اثری خیلی خوب فروخته در نتیجه موفق است! اشتباهی که متأسفانه اهالی رسانه را هم بعضاً در معرفی هنرمندان موفق دچار اشتباه محاسباتی میکند؛ خیر «فروش» عامل «موفقیت» نیست که اگر باشد میتوان به قاطعیت گفت که حامد همایون با 230 کنسرت در 5 ماه و میزان فروش فوق العاده باید از امثال اساتیدی چون محمدرضا شجریان، محمدرضا لطفی، جلیل شهناز، ایرج، حسن کسایی، بنان، روحالله خالقی، وزیری و... موفق تر بوده باشد!
طبعاً انگیزههای اقتصادی و به دستآوردن ثروتهای کلان آن قدری وسوسه برانگیز است که موزیسینها را به وادیهای صرف تجاری بکشاند و آنها را به پیشروی و فرمانبری محض از مخاطبان و فالوئرهاشان وادار کند؛ اما در انتها این هنرمند است که انتخاب میکند در چه مسیری میخواهد قدم بردارد.
تاریخ انتشار : چهارشنبه 29 شهریور 1396 - 18:49
دیدگاهها
با سلام
هنر مقوله بسیار ارزشمند و خاصی میباشد . در سال های اخیر بسیاری از هنرمندان با تکیه به داشته های ذاتی و نبوغ شان در جامعه درخشیدند، اما بتدریج با فیدبک هایی که در کنسرت هایشان از مخاطبان عام و شنوندگان غیرحرفه ای گرفتند ، بتدریج مسیر هنری شان بکلی تحت تاثیر قرارگرفت. یعنی شروع به تولیدکارهای تکراری که خیلی زود بیات و کهنه میشوند نمودند و خوه ناخواه بمرور زمان آن دسته از مخاطبان حرفه ای و خاصی را که از ابتدای کار در کنارشان بودند را از دست میدهند. برای مثال راکری که الان پاپ میخونه شاید چند صباح دیگر سنتی خواند وبرعکس. هنرمند واقعی باید به اصول فکری هنری اش پایبند باشد و اسیر تشویقهای آنی مخاطبین عام و یا احیانا مال و ثروت زودگذر قرارنگیرند , که البته این امر بسیار بسیار سخت است، مگر نه اساتید موسیقی یا اساتید هر عرصه ای دیگر اینقدر نادر نبودند.
افزودن یک دیدگاه جدید