برای حضور جادوگران پیانو در فستیوال بداههنوازی پیانوی Show Of Hands
گزارش یک جشن
موسیقی ما - این روزها فضای دلنشین فرهنگسرای نیاوران با آن درختهای کمنظیر سربه فلک کشیدهاش، مکانی شده برای گردهم آمدن هنرمندان بزرگ بینالملی و مخاطبانی که هر چند اندکاند اما خوب میدانند فستیوالی در حال برگزاری است که با استانداردهای بینالمللی هم، کمنظیر محسوب میشود و برای همین هم هست که این اجراها را از دست ندادند و تمام بلیتهای آن خیلی زود بهفروش رفت؛ فستیوال بداههنوازی پیانو با نام Show Of Hands که در آن 9 هنرمند خارجی و دو هنرمند ایرانی بدون هیچ تمایزی کنار هم قرار گرفتهاند و هر شب دو نفر از آنها در بخشهایی جداگانه، هنر خود را در بداههنوازی پیانو به نمایش میگذارند.
در واقع رامین صدیقی (مدیر نشر هرمس) که حالا دیگر سلایقش بعد از هجده سال برای دنبال کنندگان آثار نشر هرمس مشخص است، سال گذشته برای برگزاری یک رویداد ادواری در تهران برنامهریزی میکند که اولین خروجی آن در این فستیوال بداههنوازی به ثمر مینشیند. اتفاقی که چندین هدف را برای آن در نظر گرفته و صادقانه اعتراف میکند یکی از مهمترین اهدافش که نمیتواند آن را هم کتمان کند تجربه کاری بوده که بتواند از آن لذت ببرد و سلایق شخصی خودش را تأمین کند؛ کاری که در این چند سال انجام نداده است و شاید حمیدرضا ابک (از روزنامهنگاران باسابقه) بهترین توصیف را برای این ناشر بیان میکند وقتی که میگوید: «از همان روزی که در دیماه ۱۳۷۹ اولین اثرش را منتشر کرد، تمثال نمادین فردی را به نمایش گذاشت که بیش از آنکه بداند میخواهد «چه کند» به این درک عمیق نائل آمده که میداند میخواهد «چه نکند». صدیقی ۱۸ سال پای فشرد بر صدیقی بودن. جالب اینکه ادعای «تفاوت» نداشت که تربیت خانوادگی به او آموخته بود اصرار به تفاوت به هر قیمت، آغاز همان چیزی است که کاربلدها ابتذالش مینامند. امروز، رامین صدیقی، برای من، نه یک تهیه کننده، نه یک مدیر موفق بخش خصوصی، نه یک طراح کمنظیر برای یک اتفاق فرهنگی بزرگ، که «نماد» همان کیمیای کمیابی بود که سالهاست تجربهاش نکردهایم. به فرهنگسرای نیاوران میآییم و خیالمان تخت است که تجربه این بداههنوازی در برنامهریزی و اجرا، هر نتیجهای داشته باشد، طعم دلانگیز «هویت» دارد و عطر پنهان «فردیت»ی که مدتهاست در هیاهوی «تیراژ» و «فروش» گم شده است در ساحت هنر ایرانی.»
در این فستیوال شش روزه که امشب اختتامیه آن برگزار میشود، هنرمندانی چون Benedikt Jahnel, Colin Vallon, David Six, Francois Couturier, Marcin Wasilewski, Nik Bartsch, Stefano Battaglia, Tord Gustavsen, Wolfert Brederode به همراه دو نوازنده ایرانی یعنی پیمان یزدانیان و مازیار یونسی روی صحنه رفتند. البته که فستیوال تنها به این کنسرتها ختم نشد و پنج ورکشاپ و چهار نمایش فیلم هم در برنامهریزی آن گنجانده شده بود.
البته که شاید نتوان بداهه را نقد کرد، جریانی سیال که در لحظه اتفاق میافتد و گاه خود نوازنده هم متوجه آن نیست. پس شاید بهتر باشد آن لحظات را از دید خود توصیف کرد و جشنی را شرح داد که رامین صدیقی برپا کرده است.
مازیار یونسی آغازکننده این فستیوال بود که طبیعتاً کار بسیار سختی هم در پیش داشت. او در اجرایش، بدون مرزبندی، خود را در جهان اصوات غوطهور ساخت و در اجرایش شاهد تقابل هارمونیک و اصواتی بودیم که گاه با هیجان زیادی ادا میشد و گاه در گوشهای آرام میگرفت، گاه صداهایی کاملاً ناشناخته به گوش میرسید و گاهی با رقص اصوات نوستالژیک همراه میشد. مازیار که موسیقی را ابتدا با نوازندگی تمبک و سهتار آغاز کرده، بدون هیچ وقفهای، چیزی حدود یک ساعت بداههنوازی کرد.
برنامه بعدی اجرای منحصر به فرد و رمانتیک تورد گوستاوسن از نروژ بود که یک پیانیست آکوستیک است. او علاوه بر تمرکز روی بخش ملودیک، بخش قابل توجهی از اجرایش را به استفاده از ادوات الکترونیک اختصاص داده بود و حتی از یکسری اصوات از پیش ضبط شده هم استفاده میکرد. البته آن هم میتوانست جذابیت خاص خود را داشته باشد چون رامین صدیقی هیچ محدودیتی برای این اجراها تعیین نکرده است. این هنرمند نه فقط به عنوان نوازنده پیانو و آهنگساز، بلکه به عنوان تئوریسین در حوزه موسیقی و فلسفه نیز شهرت دارد. او از سال 2003 با ناشر پرآوازه ای.سی.ام همکاری میکند.
«موسیقی برایم چونان یک آیین مقدس است. باید آن را تجلیل کرد، ستود و تمام عمر به آن خدمت و اقتدا کرد. مراد نواختنش نیست، بلکه نواخته شدن توسط ذات خالص آن است. به همین روی همواره تلاش میکنم تا به لحظاتی برسم که در آن گمان جستجوگر و معصومانهات، «آن» را کشف میکند. لحظهای که خودم هم به شنوندهای صرف تبدیل میشوم.» اینها نظرات داوید سیکس است؛ هنرمندی اتریشی که با بداههنوازی صرف توانست یکی از بهترین اجراها را به خود اختصاص دهد.
داوید سیکس، مخاطبان را با جسارتش سورپرایز کرد، اجرایی صرفاً بداهه و ذهنی آوانگارد که در عین غریب بودن با مخاطبش دوستانه برخورد میکند. داوید در چند مرحله خلاقیت خود را بروز داد که در قطعه دوم توانست با یک خط ملودی که دائماً پرداخته میشد و دوباره به آن بازمیگشت، اوج اجرای خود را به نمایش بگذارد؛ یعنی همان «آن»ی که از آن سخن گفته بود.
ولفرت بردرده که چند سال پیش با کوارتت اش به ایران آمده بود، در صحنه موسیقی جز به نوازندهای با بیان بسیار شخصی و شاعرانه شهرت دارد. او به محض نشستن پشت پیانو کارش را شروع کرد و یک اجرای بیوقفه را به نمایش گذاشت؛ اجرایی ملودیکتر نسبت به اجرای قبلی. او در عین جوانی با پختگی و تسلط زیادش موسیقی را به نمایش گذاشت که تواماً آزاد و خلقالساعه بود. او سعی کرد توازنی میان شفافیت و ابهام برقرار کرده و به نوعی از اصوات و نتها عبور کند و به قلب موسیقی برسد.
شاید جالب باشد که بدانید بندیکت یاهنل آلمانی، دارای دکترای ریاضیات است. ریاضی و موسیقی؛ دو عنصری که در نگاه اول شاید بسیار دور از هم به نظر بیایند اما به گفته خودش هر دو برایش نقشی انکار ناپذیر در برقراری تعادل دارند. او در این برنامه قطعاتی از پیش نوشته شده برای گروهش را اجرا کرد که آنها را دوباره برای پیانو تنظیم کرده بود و قسمتهایی را برای بداههنوازی خالی گذاشته بود.
فضای موسیقی این موزیسین متأثر از موسيقى كلاسيک بود كه البته آن را به زبان امروزى بيان مىکرد. موسيقى او که گاه پراحساس به کلاویهها ضربه میزد و گاه متفکرانه با آن برخورد میکرد، در عين آشنايى و صميميت مىتوانست به يک غريبه صرف تبديل شود. شبیه کسی که گاه با لبخند از كنارت عبور مىكند و گاهى اصلاً تو را نمىبيند؛ همينقدر غيرقابل پيشبينی. به همین دلیل شاید بتوان برای اجرای او هم از همین لفظ استفاده کرد و اين نکته شاید همان چيزى است كه باعث میشود مخاطب بدون اينكه دليل آن را بداند، از اجرايش لذت میبرد.
«هشیاری در زمان بداههنوازی کمک میکند تا دنیای اطرافم را در قامت واقعیتی واحد بپذیرم. تعامل با شنونده، تأثیر محلی که در آن اجرا میکنم و از همه مهتر پذیرش هر آنچه در آن لحظه و در پیرامونم اتفاق میافتد است که موسیقیام را به ظهور میرساند.» اینها حرفهای نوازندهای است که خیلیها او را با موسیقی فیلمهایش میشناسند و شاید به همین علت هم تصویر جزئی جداییناپذیر از بداههنوازی او بود؛ چه زمانی که با هیجان روی کلاویهها ضربه میزد و چه زمانی که آرامش قبل از طوفان را به تصویر میکشید. او ابتدا کارش را با فضاسازی جالبی که به واسطه سیمهای پشت پیانو شکل گرفته بود آغاز کرد و در میانه اجرا با تکرار ملودیهای متوالی فضایی مینیمال را خلق کرد. اجرای پیوستهای که گویی در زمانهای مختلف دستت را همچون کودکی میگرفت و به اتاق دیگری در همان خانه میبرد تا زیباییهای دیگری را به تو نشان دهد.
کالین ولون که به شاعر پیانو شناخته میشود، تحت تأثیر موسیقی آوازی است و با زمزمه کردن برای خودش حین نواختن، این وجه خود را به نمایش گذاشت.
او گاه فضایی ملودیک را به تصویر میکشید و در میانهاش موسیقی سرخوشانه جز مینواخت و دوباره به همان تم اولیه بازمیگشت. کالین پارت اول اجرای خود را با فضاسازی و جملهبندیهای مشخص و ملودیک پشت سر گذاشت و بخش دوم را با موسیقی جز و پیچیدهتر و البته فضایی مدرنتر برگزار کرد.
کالین در این اجرا دو قطعه از قطعات تریوی خود را هم اجرا کرد و آنها را با بداههنوازی در هم آمیخت. او هم از یکسری از ادوات الکترونیک استفاده کرد اما از پیش ضبط شده نبودند و هر چه بود همان لحظه اتفاق میافتاد. جوشش ایدههای متنوع اما بیان آنها با خساست زیاد یکی از مشخصههای بداههنوازیهای او است.
نیک برتش نزدیک به دو سال در ژاپن زندگی کرد تا به مطالعه فلسفه، موسیقی و اساطیر شرق دور بپردازد. سفری که اثرات آن به وضوح در آهنگسازی و اجراهای او تبلور یافته است. اجرای او که کنتراست زیادی با اجرای قبلی داشت، به شکلی اتفاق افتاد که میتوان گفت مثل یک ساعت سوئیسی نواخت، همانقدر دقیق. موسیقی او که ملهم از سنت زندگی از فضاهای شهری است، تمرکز بسیار بالایی را میطلبد که در اثر تکرار و نظم بینظیری که در کلیت آن مشهود بود، میتواند افراد را به خلسه ببرد. نیک تقریباً بدون ادوات الکترونیک، صداهای عجیبی را با خود پیانو کشف میکند و به گوش شنونده میرساند و به این ترتیب خلاقیت خود را در اینگونه رنگ بندیها به مرحله ظهور میرساند.
فرانسوا قریب به بیست سال است که با شرکت ای.سی.ام همکاری دارد. هنرمندی که عشق در لحظه لحظههای موسیقیاش جاری است و بر اساس ساختاری که زاده خلاقیتهای گذشتهاش است، روی کلاویهها ضربه میزند. او در این اجرا قطعات از پیش ساخته شدهاش را از روی دفتر نتی که روبهروی خود گذاشته بود اجرا کرد و در لحظاتی آنها را با بداههنوازی در هم آمیخت.
استفانو باتالیا شب گذشته بر اساس بداههنوازی صرف نواخت، آن هم چیزی حدود 90 دقیقه! آنقدر شوریده بود که اگر زمان به او اجازه میداد، میتوانست ساعتها آن را پیش ببرد. او با هویتزدایی از موسیقی، آن را ساده و تنها به عنوان یک فرا زبانِ جهانشمول که فاقد مرز و ملیت است، تفسیر میکند. تخصص استفانو در ابتدا موسیقی باروک و مدرن بود اما رفتهرفته و متأثر از موسیقی پل بِلی و کیت جرت، به بداههنوازی روی آورد و وارد عرصه جز شد.
امشب اختتامیه این جشن برگزار میشود و به این ترتیب شاهد بداههنوازی مارجین واسیلوسکی لهستانی در پارت اول خواهیم بود و پرونده فستیوال هم با دو نوازی و سه نوازی نیک برتش، پیمان یزدانیان و همچنین بیورن مهیر (که به عنوان نوازنده مهمان در این شب حضور دارد) بسته خواهد شد. جشنی که بیشک تبدیل به خاطرهای جمعی در ذهن مهمانان خواهد شد.
در واقع رامین صدیقی (مدیر نشر هرمس) که حالا دیگر سلایقش بعد از هجده سال برای دنبال کنندگان آثار نشر هرمس مشخص است، سال گذشته برای برگزاری یک رویداد ادواری در تهران برنامهریزی میکند که اولین خروجی آن در این فستیوال بداههنوازی به ثمر مینشیند. اتفاقی که چندین هدف را برای آن در نظر گرفته و صادقانه اعتراف میکند یکی از مهمترین اهدافش که نمیتواند آن را هم کتمان کند تجربه کاری بوده که بتواند از آن لذت ببرد و سلایق شخصی خودش را تأمین کند؛ کاری که در این چند سال انجام نداده است و شاید حمیدرضا ابک (از روزنامهنگاران باسابقه) بهترین توصیف را برای این ناشر بیان میکند وقتی که میگوید: «از همان روزی که در دیماه ۱۳۷۹ اولین اثرش را منتشر کرد، تمثال نمادین فردی را به نمایش گذاشت که بیش از آنکه بداند میخواهد «چه کند» به این درک عمیق نائل آمده که میداند میخواهد «چه نکند». صدیقی ۱۸ سال پای فشرد بر صدیقی بودن. جالب اینکه ادعای «تفاوت» نداشت که تربیت خانوادگی به او آموخته بود اصرار به تفاوت به هر قیمت، آغاز همان چیزی است که کاربلدها ابتذالش مینامند. امروز، رامین صدیقی، برای من، نه یک تهیه کننده، نه یک مدیر موفق بخش خصوصی، نه یک طراح کمنظیر برای یک اتفاق فرهنگی بزرگ، که «نماد» همان کیمیای کمیابی بود که سالهاست تجربهاش نکردهایم. به فرهنگسرای نیاوران میآییم و خیالمان تخت است که تجربه این بداههنوازی در برنامهریزی و اجرا، هر نتیجهای داشته باشد، طعم دلانگیز «هویت» دارد و عطر پنهان «فردیت»ی که مدتهاست در هیاهوی «تیراژ» و «فروش» گم شده است در ساحت هنر ایرانی.»
در این فستیوال شش روزه که امشب اختتامیه آن برگزار میشود، هنرمندانی چون Benedikt Jahnel, Colin Vallon, David Six, Francois Couturier, Marcin Wasilewski, Nik Bartsch, Stefano Battaglia, Tord Gustavsen, Wolfert Brederode به همراه دو نوازنده ایرانی یعنی پیمان یزدانیان و مازیار یونسی روی صحنه رفتند. البته که فستیوال تنها به این کنسرتها ختم نشد و پنج ورکشاپ و چهار نمایش فیلم هم در برنامهریزی آن گنجانده شده بود.
البته که شاید نتوان بداهه را نقد کرد، جریانی سیال که در لحظه اتفاق میافتد و گاه خود نوازنده هم متوجه آن نیست. پس شاید بهتر باشد آن لحظات را از دید خود توصیف کرد و جشنی را شرح داد که رامین صدیقی برپا کرده است.
- شب اول:
مازیار یونسی آغازکننده این فستیوال بود که طبیعتاً کار بسیار سختی هم در پیش داشت. او در اجرایش، بدون مرزبندی، خود را در جهان اصوات غوطهور ساخت و در اجرایش شاهد تقابل هارمونیک و اصواتی بودیم که گاه با هیجان زیادی ادا میشد و گاه در گوشهای آرام میگرفت، گاه صداهایی کاملاً ناشناخته به گوش میرسید و گاهی با رقص اصوات نوستالژیک همراه میشد. مازیار که موسیقی را ابتدا با نوازندگی تمبک و سهتار آغاز کرده، بدون هیچ وقفهای، چیزی حدود یک ساعت بداههنوازی کرد.
برنامه بعدی اجرای منحصر به فرد و رمانتیک تورد گوستاوسن از نروژ بود که یک پیانیست آکوستیک است. او علاوه بر تمرکز روی بخش ملودیک، بخش قابل توجهی از اجرایش را به استفاده از ادوات الکترونیک اختصاص داده بود و حتی از یکسری اصوات از پیش ضبط شده هم استفاده میکرد. البته آن هم میتوانست جذابیت خاص خود را داشته باشد چون رامین صدیقی هیچ محدودیتی برای این اجراها تعیین نکرده است. این هنرمند نه فقط به عنوان نوازنده پیانو و آهنگساز، بلکه به عنوان تئوریسین در حوزه موسیقی و فلسفه نیز شهرت دارد. او از سال 2003 با ناشر پرآوازه ای.سی.ام همکاری میکند.
- شب دوم:
«موسیقی برایم چونان یک آیین مقدس است. باید آن را تجلیل کرد، ستود و تمام عمر به آن خدمت و اقتدا کرد. مراد نواختنش نیست، بلکه نواخته شدن توسط ذات خالص آن است. به همین روی همواره تلاش میکنم تا به لحظاتی برسم که در آن گمان جستجوگر و معصومانهات، «آن» را کشف میکند. لحظهای که خودم هم به شنوندهای صرف تبدیل میشوم.» اینها نظرات داوید سیکس است؛ هنرمندی اتریشی که با بداههنوازی صرف توانست یکی از بهترین اجراها را به خود اختصاص دهد.
داوید سیکس، مخاطبان را با جسارتش سورپرایز کرد، اجرایی صرفاً بداهه و ذهنی آوانگارد که در عین غریب بودن با مخاطبش دوستانه برخورد میکند. داوید در چند مرحله خلاقیت خود را بروز داد که در قطعه دوم توانست با یک خط ملودی که دائماً پرداخته میشد و دوباره به آن بازمیگشت، اوج اجرای خود را به نمایش بگذارد؛ یعنی همان «آن»ی که از آن سخن گفته بود.
ولفرت بردرده که چند سال پیش با کوارتت اش به ایران آمده بود، در صحنه موسیقی جز به نوازندهای با بیان بسیار شخصی و شاعرانه شهرت دارد. او به محض نشستن پشت پیانو کارش را شروع کرد و یک اجرای بیوقفه را به نمایش گذاشت؛ اجرایی ملودیکتر نسبت به اجرای قبلی. او در عین جوانی با پختگی و تسلط زیادش موسیقی را به نمایش گذاشت که تواماً آزاد و خلقالساعه بود. او سعی کرد توازنی میان شفافیت و ابهام برقرار کرده و به نوعی از اصوات و نتها عبور کند و به قلب موسیقی برسد.
- شب سوم:
شاید جالب باشد که بدانید بندیکت یاهنل آلمانی، دارای دکترای ریاضیات است. ریاضی و موسیقی؛ دو عنصری که در نگاه اول شاید بسیار دور از هم به نظر بیایند اما به گفته خودش هر دو برایش نقشی انکار ناپذیر در برقراری تعادل دارند. او در این برنامه قطعاتی از پیش نوشته شده برای گروهش را اجرا کرد که آنها را دوباره برای پیانو تنظیم کرده بود و قسمتهایی را برای بداههنوازی خالی گذاشته بود.
فضای موسیقی این موزیسین متأثر از موسيقى كلاسيک بود كه البته آن را به زبان امروزى بيان مىکرد. موسيقى او که گاه پراحساس به کلاویهها ضربه میزد و گاه متفکرانه با آن برخورد میکرد، در عين آشنايى و صميميت مىتوانست به يک غريبه صرف تبديل شود. شبیه کسی که گاه با لبخند از كنارت عبور مىكند و گاهى اصلاً تو را نمىبيند؛ همينقدر غيرقابل پيشبينی. به همین دلیل شاید بتوان برای اجرای او هم از همین لفظ استفاده کرد و اين نکته شاید همان چيزى است كه باعث میشود مخاطب بدون اينكه دليل آن را بداند، از اجرايش لذت میبرد.
«هشیاری در زمان بداههنوازی کمک میکند تا دنیای اطرافم را در قامت واقعیتی واحد بپذیرم. تعامل با شنونده، تأثیر محلی که در آن اجرا میکنم و از همه مهتر پذیرش هر آنچه در آن لحظه و در پیرامونم اتفاق میافتد است که موسیقیام را به ظهور میرساند.» اینها حرفهای نوازندهای است که خیلیها او را با موسیقی فیلمهایش میشناسند و شاید به همین علت هم تصویر جزئی جداییناپذیر از بداههنوازی او بود؛ چه زمانی که با هیجان روی کلاویهها ضربه میزد و چه زمانی که آرامش قبل از طوفان را به تصویر میکشید. او ابتدا کارش را با فضاسازی جالبی که به واسطه سیمهای پشت پیانو شکل گرفته بود آغاز کرد و در میانه اجرا با تکرار ملودیهای متوالی فضایی مینیمال را خلق کرد. اجرای پیوستهای که گویی در زمانهای مختلف دستت را همچون کودکی میگرفت و به اتاق دیگری در همان خانه میبرد تا زیباییهای دیگری را به تو نشان دهد.
- شب چهارم:
کالین ولون که به شاعر پیانو شناخته میشود، تحت تأثیر موسیقی آوازی است و با زمزمه کردن برای خودش حین نواختن، این وجه خود را به نمایش گذاشت.
او گاه فضایی ملودیک را به تصویر میکشید و در میانهاش موسیقی سرخوشانه جز مینواخت و دوباره به همان تم اولیه بازمیگشت. کالین پارت اول اجرای خود را با فضاسازی و جملهبندیهای مشخص و ملودیک پشت سر گذاشت و بخش دوم را با موسیقی جز و پیچیدهتر و البته فضایی مدرنتر برگزار کرد.
کالین در این اجرا دو قطعه از قطعات تریوی خود را هم اجرا کرد و آنها را با بداههنوازی در هم آمیخت. او هم از یکسری از ادوات الکترونیک استفاده کرد اما از پیش ضبط شده نبودند و هر چه بود همان لحظه اتفاق میافتاد. جوشش ایدههای متنوع اما بیان آنها با خساست زیاد یکی از مشخصههای بداههنوازیهای او است.
نیک برتش نزدیک به دو سال در ژاپن زندگی کرد تا به مطالعه فلسفه، موسیقی و اساطیر شرق دور بپردازد. سفری که اثرات آن به وضوح در آهنگسازی و اجراهای او تبلور یافته است. اجرای او که کنتراست زیادی با اجرای قبلی داشت، به شکلی اتفاق افتاد که میتوان گفت مثل یک ساعت سوئیسی نواخت، همانقدر دقیق. موسیقی او که ملهم از سنت زندگی از فضاهای شهری است، تمرکز بسیار بالایی را میطلبد که در اثر تکرار و نظم بینظیری که در کلیت آن مشهود بود، میتواند افراد را به خلسه ببرد. نیک تقریباً بدون ادوات الکترونیک، صداهای عجیبی را با خود پیانو کشف میکند و به گوش شنونده میرساند و به این ترتیب خلاقیت خود را در اینگونه رنگ بندیها به مرحله ظهور میرساند.
- شب پنجم:
فرانسوا قریب به بیست سال است که با شرکت ای.سی.ام همکاری دارد. هنرمندی که عشق در لحظه لحظههای موسیقیاش جاری است و بر اساس ساختاری که زاده خلاقیتهای گذشتهاش است، روی کلاویهها ضربه میزند. او در این اجرا قطعات از پیش ساخته شدهاش را از روی دفتر نتی که روبهروی خود گذاشته بود اجرا کرد و در لحظاتی آنها را با بداههنوازی در هم آمیخت.
استفانو باتالیا شب گذشته بر اساس بداههنوازی صرف نواخت، آن هم چیزی حدود 90 دقیقه! آنقدر شوریده بود که اگر زمان به او اجازه میداد، میتوانست ساعتها آن را پیش ببرد. او با هویتزدایی از موسیقی، آن را ساده و تنها به عنوان یک فرا زبانِ جهانشمول که فاقد مرز و ملیت است، تفسیر میکند. تخصص استفانو در ابتدا موسیقی باروک و مدرن بود اما رفتهرفته و متأثر از موسیقی پل بِلی و کیت جرت، به بداههنوازی روی آورد و وارد عرصه جز شد.
امشب اختتامیه این جشن برگزار میشود و به این ترتیب شاهد بداههنوازی مارجین واسیلوسکی لهستانی در پارت اول خواهیم بود و پرونده فستیوال هم با دو نوازی و سه نوازی نیک برتش، پیمان یزدانیان و همچنین بیورن مهیر (که به عنوان نوازنده مهمان در این شب حضور دارد) بسته خواهد شد. جشنی که بیشک تبدیل به خاطرهای جمعی در ذهن مهمانان خواهد شد.
منبع:
اختصاصی موسیقی ما
تاریخ انتشار : دوشنبه 27 شهریور 1396 - 16:14
افزودن یک دیدگاه جدید