به بهانه انتشار آلبوم «تا هزار و نمیدونم چند»
در افتادن «رام» با غولِ ربط راک و زبان فارسی
[ ادیب وحدانی - روزنامهنگار و منتقد موسیقی ]
ناامیدی و باور به ناتوانی، شاخصه اصلی زندگی ما است و به تبع آن، فرهنگ و موسیقی ما و تخصصاً موسیقی راک در ایران. از یک طرف این احتیاج وجود دارد که لیریک فارسی در زبان راک نوشته شود و از طرف دیگر این کار به قدری سخت و استخوان خردکن است که خیلیها عطایش را به لقایش میبخشند و راکِ بدون آواز تولید میکنند. بعضیها هم هنوز به زبان انگلیسی ترانه مینویسند و مخاطبانشان را هر روز بیشتر به موسیقی رپ ایرانی میبازند و معدودی که تلاش میکنند هم معمولاً کارهایشان به گوش مردم نمیرسد.
به جز یک حُسن اتفاق، هیچ دلیلی وجود نداشت که من کار رام را بشنوم. دو سال پیش به کنسرت رام رفتم که در واقع قسمتی از یک پرفورمنس تئاتر بود اما به دلیل زمان زیادی که به موسیقی تخصیص داده شده بود، میشد آن را کنسرت رام هم نامید، با آنتراکتهایی که تئاتر سجاد افشاریان بود.
آنجا من ذوقزده شدم که دیدم رام هم راهِ از همه سختتر و البته از همه درستتر را رفته؛ یعنی به جای تعویض نحوه آوازخواندن در راک، سعی کرده راکاش را با کلام فارسی دربیامیزد و به نسبت هم موفق شده است. در یک اجرا در یکبار شنیدن، آنهم در یک زمان محدود، اجرای رام هیچ آزار و اذیتی برایم نداشت؛ راک شسته و روفتهای که به ظاهر به عمد مینیمالیستی بود و با حداقلها، کار تروتمیزی را ارائه میکرد و برخلاف بسیاری که سعی میکنند راک بخوانند و نمیتوانند و به جای خواندن زوزه میکشند، راک را با یک صدای مردانه قویِ خوب و معقول خواند. همان روزها فکر کنم در روزنامه شرق یک یادداشت نوشتم در رابطه با کار مهمی که تا آن زمان من فقط یکبار، آنهم در گروه «بیبند» سابقه شنیدنش را داشتم.
اما آلبوم جدید رام من را اذیت کرد؛ ناامید نشدم اما اذیت شدم. اذیت از این بابت که دیدم آهنگها آپبیت و پرانرژی هستند، در حالیکه لیریکها از حال روحی بسیار نابسامانی حکایت میکنند. اذیت شدم چون لغتی مثل «فرسنگ» وسط لیریک آمده بود و این لغت در این بافت از راکی که رام کار میکند، اصلاً جا نمیافتاد. اذیت شدم چون تعدادی ساز وارد موسیقی شده بود که معمولاً وقتی به آن شکلی که رام از آنها استفاده میکند به کار برده میشود، برای حال خوبتری است، نه این حالی که در صدای او و در لیریکها و ملودیهای آوازی او بود. از همه مهمتر، از میکس آلبوم اذیت شدم. میکس آلبوم مشابه میکسهای پاپ و یک کار استاندارد بود. رام که آمده و این همه تلاش کرده تا این اندازه متفاوت باشد، در نهایت باید صدایش هم با صدای آدمهای دیگر، کارهای پاپ و کارهای راکی که تا این حد جدی نیستند، فرق کند.
صدای خواننده خیلی در آلبوم بالا بود و در بعضی قسمتها که داد میزد، کاملاً پاپ شده بود؛ یعنی مثل موسیقی پاپ که صدای خواننده خیلی بالا است (به خصوص پاپ ایرانی) که خیلی هم مشکل دارد. باقی صداها هم یک شسته روفتگی بیدلیلی و یک تفکیک بیمزه و نچسب داشت.
این آلبوم به گوش من مشابه افرادی بود که در ستایش تغییر، مقاله مینویسند اما لحن و نثر مقالهشان دقیقاً مشابه زبان افرادی است که از رخوت دفاع میکنند. این آلبوم هم آلبوم رد کردن انواع دیگر موسیقی است که این روزها تولید میشود.
این آلبوم یک کار جدی است که خیلی راحت یک تجربه بسیار جعلی مثل محسن نامجو را کنار میگذارد و از جای درست با راک برخورد میکند. این آلبوم سعی نمیکند مشکلات ممزوج کردن زبان فارسی با موسیقی راک را زیر قالی پنهان کند. این آلبوم از جای درست (که یکبار دیگر هم روی آن تأکید میکنم، فراموش کردن تجربه جعلی محسن نامجو است) کار را شروع میکند و درست جلو میرود و انواع دیگر موسیقی را رد میکند. اما این مسیر درست را شبیه آدمهایی میرود که دارند آن سنت مهوع عمومی راک ایران را ادامه میدهند و این خیلی بد است.
در کنسرت رام و تئاتر افشاریان، رام از تمهیداتی در شکستن هجاها برای انجام کار اصلی خودش (که درست خواندن لیریکش بود) استفاده کرد، حالا بعد از چند سال توقع دارم یک پله جلوتر برود و تمهیدات دیگری را هم پیدا کند، تغییرات دیگری ایجاد و از امکانات دیگری هم استفاده کند و موسیقی تجربی خودش را عرضه کند.
من بعید میدانم فردی که تا این اندازه باهوش بوده که تا الان توانسته این تغییرات و نوآوریها را در موسیقیاش انجام دهد، توانایی این را نداشته باشد که بیاید و تمهیدات معقول دیگری را به کار ببندد. اما او فقط کارهایی که مطمئن بوده صد در صد موفق شدهاند را منتشر کرده است. طبعاً در کنار این تعداد نوآوری، یک تعداد تجربه مشکوک هم وجود دارد و به نظرم این تجربههایی که آدم به آنها مطمئن نیست، قسمتی از پسِ پشتِ این کارهایی است که عرضه شدهاند. ضبط و عرضه کار برای ثبت تجربههای فرهنگی است، حیف که اینها را ثبت نکرده است.
همه این انتقادها صرفاً انجام شد چون ما یکی از مهمترین آلبومهای این چند سال گذشته کشور را شنیدیم. من بعد از آلبوم گروه «بیبند» که بهنظرم اسمش «نمیشنوم صداتو» بود، در چهار پنج سال گذشته آلبوم دیگری را با این اهمیت سراغ ندارم و این کاری که انجام شده، به دلایلی که گفتم، کار بسیار مهمی بوده است. کارهای دیگری هم انجام میشوند اما اصلاً مهم نیستند که حتی بخواهیم راجع به آنها صحبت کنیم، یک اثر هنری باید به یک حداقلی برسد تا یک فرد آن را بررسی کند. جدا از این دو کار، در این چند سال فقط یک کار برایم مهم بود، آنهم آلبوم کاکوبند که فکر میکنم آنقدر از زبان ترانه امروز کلافه بودند که ترانه را حذف کردند. به نظرم این یک واکنش هنری بود و اتفاق مهمی هم محسوب میشد.
کار مهم رام، تولید این آلبوم بود. اما به نظرم کار مهمتری که باید انجام میداد این بود که اسم کینگرام را نگه دارد؛ اسمی که خودش تشخیص داده بود از آن سالها استفاده کند. درست بود باقی تجربه هایش، آن کارها که مشابه آن اسم بود و خودش تشخیص میداد درست هستند را در این آلبوم بگذارد. من بعید میدانم کسی که این سلیقه موسیقی را دارد و این موزیکها را نوشته، از صدای آلبومش خوشش بیاید. رام آن کاری که میخواسته را در این آلبوم نکرده و فکر میکنم خودش هم بعدها به چشم خوبی به این آلبوم نگاه نکند. امیدوارم کارش را ادامه دهد، چون هر گروهی باید یک آلبوم را تست کند تا بتواند بهتر و درستتر صدای خودش را پیدا کند.
منبع:
اختصاصی موسیقی ما
تاریخ انتشار : یکشنبه 19 شهریور 1396 - 11:20
دیدگاهها
این اتفاق بار اول نیست که برای یه گروه راک میوفته. کافیه کار های قدیمیه کاوه آفاق با آلبوم آخرش مقایسه کنید! یا مثلا پوشش هر دوناحیه و سلیقه توسط رضا یزدانی! اینکه یه گروه حاضر میشه بخاطره فقط یکم فروش بیشتر یا فقط یکم معروف تر شدن سبک خودشو از دست بده، میکس و مستر هاشو به سبک پاپ انجام بده یا اینکه موزیک قوی راک رو فراموش کنه تا یه موزیک دمه دستی و ساده ی پاپ به خورد شنونده هاش بده مشکل همیشگی راک تو ایران بوده. باعث شده مخاطب های سفت و سختشو از دست بده و مردم عادی بهش روی بیارن
اگر موسیقی دست کسانی بود که میذاشتن گروه ها بتونن آزادانه کنسرت داشته باشن و درآمدشون تامین بشه اونوقت این اتفاق ها کمتر دیده میشد. مردم با موسیقی واقعی آشنا میشدن و لازم نبود برای پول یا شهرت به هر چیزی تن داد.
افزودن یک دیدگاه جدید