موسیقی ما - آخرین کارگاه ترانه بابک صحرایی مهمان ویژه ای داشت. رضا صادقی و جمعی از هوادانش این بار مهمان این کارگاه بودند که گزارش متنی و عکس های آن چندی پیش در سایت موسیقی ما منتشر شد و اکنون گزارش ویدئویی آن را به کارگردانی آبتین حسینی به طور اختصاصی میتوانید از موسیقی ما ببینید....
قسمتی از صحبتهای رضا صادقی در کارگاه ترانه بابک صحرایی که ویدئو خواهید دید را باهم بخوانیم:
- هروقت در جمع کارگاه ترانه بابک صحرایی قرار گرفتم حال خوبی داشتهام چون از معدود جاهایی است که میدانی برای چه اتفاقی در آن حضور داری. بابک صحرایی هنرمندی است با شناسنامهای قدرتمند و همیشه از بودن در کنارش خوشحالم.
- خیلی وقت بود در بیان تفکر خانمهای ترانه سرا، این قدر قدرت ندیده بودم. معمولاً ترانههای خانمهای ترانه سرا همراه با بیان رنج کشیدن و شکستن است و خوشحالم ترانههای زیبایی میشنوم که تفکر تازهای از یک بانوی ترانه سرا را بیان میکنند که در کنار زیبایی، همراه با بیان قدرت یک بانو و تفکراتش است و از این بابت به بابک صحرایی و هنرجویانش تبریک میگویم. در ترانههای خانمهای ترانه سرای این جمع، تفکرات تازهای دیده میشود.
- تور کنسرت امریکا واقعاً خوب بود. یکی از اتفاقهای جالب برای من در این اجراها، مراعات مردم نسبت به هنرمندی بود که از ایران آمده است. این مسأله خیلی برای من ارزش داشت. مخصوصاً که نگاه عزیزان حاضر در این کنسرتها، نگاه به یک کنسرت مربوط به داخل ایران بود. همچنین تشکر ویژهای دارم از نوازندههای خوب و عزیزی که برای اجراهای ما در آنجا به ما پیوستند و از همکاری با آنها بسیار خوشحال شدم.
- در کانال تلگرام و صفحه اینستاگرامم نیز اشاره کردم که در تاریخ ۱۱/۳/۱۳۹۵ یعنی بعد از کنسرت تهران، ضمن تقدیر و تشکر از آقای نیکپور و گروهی که در این مدت همراه من بودند، از این دوستان عزیز خداحافظی کردم و اعلام کردم که این عزیزان از این تاریخ میتوانند با هر خواننده گروه دیگری فعالیت داشته باشند و قرار همکاری ما به پایان رسیده است. نه به حکم خوش آیند و بد آیند، بلکه فقط به دلیل تغییر نگاه صحنهای من نسبت به موسیقی. از بازگشت بهنام ابطحی هم خیلی خوشحالم و پس از ماه مبارک رمضان کنسرتهای من با ساختاری تازه و حالی دیگر به اجرا خواهند رسید
- به تاریخ این اتفاق نگاه میکنم که شاید۱۰ سال، ۲۰ سال دیگر بگویند یک رضا صادقی اندکی بود که فرصتی را ایجاد کرد تا یک سری که هنر قدرتمندی دارند بتوانند خود را ارائه کنند. کما اینکه برخی از دوستان عزیزی که ترانه یا موسیقیای از آنها اجرا کردم الان با هنرمندان خوب بسیاری در حال همکاری هستند. این ماجرا از زمانی آغاز شد که کمی به خودم برگشتم و دیدم زمانی که من نیاز به فرصت داشتم کسی نبود که این فرصت را به من بدهد و حس کردم برای من لازم است که این فرصت را در اختیار استعدادهای تازه قرار بدهم تا بتوانم فرداها در این وادی هم حرفی برای گفتن داشته باشم.
- یک وقتهایی خاطراتم درد میکنند یعنی خاطرات دردآوری دارم که صدای خرد شدن استخوانهایم را در آنها میشنوم. بعضی از دردها بیانشان آن قدر دردآور است که فقط شرمت را اضافه میکنند. فقط خدا را شکر میکنم حامیانی داشتهام مثل مردم، مثل هوادارانم، مثل مشکیپوشان و همچنین برخی از دوستان عزیزم که همیشه کنارم بودهاند. خیلی سخت است که بچههایت را از تو بگیرند و بعد به تو بگویند ادعای پدری کن، نمیدانستم باید چه کار کنم اما حمایت عزیزانم یعنی مردم و هواداران باعث شد که این روزها را بگذرانم و من را فقط با یک آلبوم که میتوانستم اجرا کنم در کنسرتها حمایتم کردند. در یک مقطع زمانی خیلیها میگفتند در این شکافی که برایم ایجاد شده غرق خواهم شد. خودم اما چنین تفکری نداشتم. بعد از حمایت خداوند، حمایت هوادارانم را داشتم و خدا را شکر که از تمام سختی گذر کردم و الان سرپا هستم
- الان دنیای خواننده و آهنگساز و ترانه سرا شدن خیلی سادهتر شده که اتفاق بدی هم نیست. خیلی وقتها دوست دارم از دنیای کودکیام بگویم که یک عده فکر نکنند از لای پنبه بلند شده و آمدم خواننده شدم. روی قدرت بانوان تأکید میکنم. بچه که بودم، به خاطر عصا و بریس و شرایطم به من اجازه نمیدادند که در مدرسه معمولی ثبت نام و تحصیل کنم. مادرم اصرار داشت که بچه من باید به مدرسه معمولی برود و بین بچههای معمولی درس بخواند و شاید هوشش از بچههای معمولی خیلی هم بیشتر باشد. شاید که نه، حتماً بیشتر بود. برای هوشم هم دلیل دارم. من هیچ وقت در خانه ریاضی نمیخواندم اما با آنچه که در کلاس یاد میگرفتم همیشه نمره خیلی خوبی میآوردم. بالاخره قبول کردند که من را در مدرسه معمولی ثبت نام کنند. اما با مادرم شرط کردند که هر اتفاقی برای من بیفتد مسئولیتش با مادرم است. گرمای بندرعباس تا ۴۸درجه میرسد. طوری که قابل تحمل نیست. در آن گرما مادر من از ۷:۲۰ صبح تا ۱۲:۲۰ ظهر دم در مدرسه مینشست. در آن برهوت حتی درختی هم نبود که مادرم زیر سایهاش بنشیند. اجازه نداشت که در مدرسه هم حضور داشته باشد. دم در میماند تا زنگ آخر بخورد و بعد از آن من را بغل میکرد و به خانه میبرد. همینها باعث شد من به خودم بگویم به دنیا نیامدم که ناتوان باشم و باید کارهای بزرگی انجام بدهم. از بچگی دوست داشتم این نگاه از رویم برداشته شود که بهم بگویند: آخی، طفلک. از کلاس سوم به مادرم گفتم دیگر دم مدرسه دنبالم نیاید. از آنجا بیشتر بهم ثابت شد که خیلی قدرت دارم. یعنی قدرتم به خودم ثابت شد. از آنجا به بعد بود که دانستم با بال شکسته پر گشودن هنر است، این را همه پرندگان میدانند. از تمام آن محدودیتها و سختیها سعی کردم الماسی در وجود خودم پیدا کنم. حالا اینکه این الماس چقدر ارزش دارد دست تاریخ و جامعه است. ولی برایم آنقدر با ارزش بود که تلاش کردم انسانهای عزیزی مثل شما را به خودم نزدیک کنم.
قسمتی از صحبتهای رضا صادقی در کارگاه ترانه بابک صحرایی که ویدئو خواهید دید را باهم بخوانیم:
- هروقت در جمع کارگاه ترانه بابک صحرایی قرار گرفتم حال خوبی داشتهام چون از معدود جاهایی است که میدانی برای چه اتفاقی در آن حضور داری. بابک صحرایی هنرمندی است با شناسنامهای قدرتمند و همیشه از بودن در کنارش خوشحالم.
- خیلی وقت بود در بیان تفکر خانمهای ترانه سرا، این قدر قدرت ندیده بودم. معمولاً ترانههای خانمهای ترانه سرا همراه با بیان رنج کشیدن و شکستن است و خوشحالم ترانههای زیبایی میشنوم که تفکر تازهای از یک بانوی ترانه سرا را بیان میکنند که در کنار زیبایی، همراه با بیان قدرت یک بانو و تفکراتش است و از این بابت به بابک صحرایی و هنرجویانش تبریک میگویم. در ترانههای خانمهای ترانه سرای این جمع، تفکرات تازهای دیده میشود.
- تور کنسرت امریکا واقعاً خوب بود. یکی از اتفاقهای جالب برای من در این اجراها، مراعات مردم نسبت به هنرمندی بود که از ایران آمده است. این مسأله خیلی برای من ارزش داشت. مخصوصاً که نگاه عزیزان حاضر در این کنسرتها، نگاه به یک کنسرت مربوط به داخل ایران بود. همچنین تشکر ویژهای دارم از نوازندههای خوب و عزیزی که برای اجراهای ما در آنجا به ما پیوستند و از همکاری با آنها بسیار خوشحال شدم.
- در کانال تلگرام و صفحه اینستاگرامم نیز اشاره کردم که در تاریخ ۱۱/۳/۱۳۹۵ یعنی بعد از کنسرت تهران، ضمن تقدیر و تشکر از آقای نیکپور و گروهی که در این مدت همراه من بودند، از این دوستان عزیز خداحافظی کردم و اعلام کردم که این عزیزان از این تاریخ میتوانند با هر خواننده گروه دیگری فعالیت داشته باشند و قرار همکاری ما به پایان رسیده است. نه به حکم خوش آیند و بد آیند، بلکه فقط به دلیل تغییر نگاه صحنهای من نسبت به موسیقی. از بازگشت بهنام ابطحی هم خیلی خوشحالم و پس از ماه مبارک رمضان کنسرتهای من با ساختاری تازه و حالی دیگر به اجرا خواهند رسید
- به تاریخ این اتفاق نگاه میکنم که شاید۱۰ سال، ۲۰ سال دیگر بگویند یک رضا صادقی اندکی بود که فرصتی را ایجاد کرد تا یک سری که هنر قدرتمندی دارند بتوانند خود را ارائه کنند. کما اینکه برخی از دوستان عزیزی که ترانه یا موسیقیای از آنها اجرا کردم الان با هنرمندان خوب بسیاری در حال همکاری هستند. این ماجرا از زمانی آغاز شد که کمی به خودم برگشتم و دیدم زمانی که من نیاز به فرصت داشتم کسی نبود که این فرصت را به من بدهد و حس کردم برای من لازم است که این فرصت را در اختیار استعدادهای تازه قرار بدهم تا بتوانم فرداها در این وادی هم حرفی برای گفتن داشته باشم.
- یک وقتهایی خاطراتم درد میکنند یعنی خاطرات دردآوری دارم که صدای خرد شدن استخوانهایم را در آنها میشنوم. بعضی از دردها بیانشان آن قدر دردآور است که فقط شرمت را اضافه میکنند. فقط خدا را شکر میکنم حامیانی داشتهام مثل مردم، مثل هوادارانم، مثل مشکیپوشان و همچنین برخی از دوستان عزیزم که همیشه کنارم بودهاند. خیلی سخت است که بچههایت را از تو بگیرند و بعد به تو بگویند ادعای پدری کن، نمیدانستم باید چه کار کنم اما حمایت عزیزانم یعنی مردم و هواداران باعث شد که این روزها را بگذرانم و من را فقط با یک آلبوم که میتوانستم اجرا کنم در کنسرتها حمایتم کردند. در یک مقطع زمانی خیلیها میگفتند در این شکافی که برایم ایجاد شده غرق خواهم شد. خودم اما چنین تفکری نداشتم. بعد از حمایت خداوند، حمایت هوادارانم را داشتم و خدا را شکر که از تمام سختی گذر کردم و الان سرپا هستم
- الان دنیای خواننده و آهنگساز و ترانه سرا شدن خیلی سادهتر شده که اتفاق بدی هم نیست. خیلی وقتها دوست دارم از دنیای کودکیام بگویم که یک عده فکر نکنند از لای پنبه بلند شده و آمدم خواننده شدم. روی قدرت بانوان تأکید میکنم. بچه که بودم، به خاطر عصا و بریس و شرایطم به من اجازه نمیدادند که در مدرسه معمولی ثبت نام و تحصیل کنم. مادرم اصرار داشت که بچه من باید به مدرسه معمولی برود و بین بچههای معمولی درس بخواند و شاید هوشش از بچههای معمولی خیلی هم بیشتر باشد. شاید که نه، حتماً بیشتر بود. برای هوشم هم دلیل دارم. من هیچ وقت در خانه ریاضی نمیخواندم اما با آنچه که در کلاس یاد میگرفتم همیشه نمره خیلی خوبی میآوردم. بالاخره قبول کردند که من را در مدرسه معمولی ثبت نام کنند. اما با مادرم شرط کردند که هر اتفاقی برای من بیفتد مسئولیتش با مادرم است. گرمای بندرعباس تا ۴۸درجه میرسد. طوری که قابل تحمل نیست. در آن گرما مادر من از ۷:۲۰ صبح تا ۱۲:۲۰ ظهر دم در مدرسه مینشست. در آن برهوت حتی درختی هم نبود که مادرم زیر سایهاش بنشیند. اجازه نداشت که در مدرسه هم حضور داشته باشد. دم در میماند تا زنگ آخر بخورد و بعد از آن من را بغل میکرد و به خانه میبرد. همینها باعث شد من به خودم بگویم به دنیا نیامدم که ناتوان باشم و باید کارهای بزرگی انجام بدهم. از بچگی دوست داشتم این نگاه از رویم برداشته شود که بهم بگویند: آخی، طفلک. از کلاس سوم به مادرم گفتم دیگر دم مدرسه دنبالم نیاید. از آنجا بیشتر بهم ثابت شد که خیلی قدرت دارم. یعنی قدرتم به خودم ثابت شد. از آنجا به بعد بود که دانستم با بال شکسته پر گشودن هنر است، این را همه پرندگان میدانند. از تمام آن محدودیتها و سختیها سعی کردم الماسی در وجود خودم پیدا کنم. حالا اینکه این الماس چقدر ارزش دارد دست تاریخ و جامعه است. ولی برایم آنقدر با ارزش بود که تلاش کردم انسانهای عزیزی مثل شما را به خودم نزدیک کنم.
دیدگاهها
عالي و تشكر ويژه از همه به خاطر اين كار زيبا
حالمونو خوب كرد
اگه هرکی رضا صادقی رو نشناسه،ماکه میشناسیم چقدر با تعصب،با غیرت وروی شهر خودش و شهرهای ایران تعصب داره،،تمام حرفهاش درسته،ولی حرف اینه که بعضیها نمیتونن ببینی خواننده ای انقدر محبوب تودل مردم نشسته ومردم دوستش دارن و رو حرفاش حساب میکنن .همین
واقعیتش این است که رضا صادقی یک اعجوبه است...
علاقه به حدی رسیده که تو ماشینم فقط به صدا و شعرهای با معنی رضا صادقی گوش میکنم
باسلام ضمن عرض تبریک عید فطر ؛بنده از دوستداران صدا وحسن اخلاق خواننده محبوب جناب رضا صادقی هستم واعلام میکنم یکی از ارزوهام اینکه روزی بشه متن ترانه هایی که مطابق جنس صدای ناب ایشون نوشتم بدست شون برسه .اگر میشه کمک کنید به ارزوم برسم .با ارزوی توفیق روز افزون
رضاصادقی این سرزمین حقیقتیه که جدا خیلی از درک ها و ذهن ها ازش عاجزن......نمیدونم واقعا نمیدونم و نمیتونم که چجوری بگم عاشقشم و میییییپرستمش......خدا فقط سایشو از سر این سرزمین کم نکنه...همین...
افزودن یک دیدگاه جدید