تکملهای بر یادداشت «آشنایی با خدای روستای همای»، نوشته آرش نصیری
بگذاریم تاریخ بگوید هنرمند مردمی کیست
[ امیر بهاری - روزنامهنگار ، منتقد موسیقی ]
دوست و همکارم «آرش نصیری» اخیراً در «موسیقی ما» یادداشتی درباره «پرواز همای» ستاره پُرفروغ موسیقی ایران نوشته و الفاظ و عباراتی به کار برده که مرا یاد هنرمندانی همچون «ویکتور خارا»، «باب دیلن»، «وودی گاتری» و... میاندازد؛ هنرمندانی که در بستر موسیقی پاپیولار با ایدههایی ساده و هوشمندانه طیف گستردهای از مردم را با خود همراه کردند.
«ویکتو خارا» روستایی بود و با چند تکنیک ساده گیتار، از درد و رنج زندگیاش سخن میگفت؛ دردی که شامل حال بسیاری از همنسلاناش بود و دستآخر هم به خاطر همین سادگیِ کارگرانه، در آن استادیوم کذایی تیرباران شد. اول هم انگشتانش را خرد کردند. اتفاقاً «خارا» سیاسی نبود، سیاسی شد؛ چون از درد و رنج نسل خودش ساده و قابل فهم سخن میگفت.
به نظرم آمد یادداشت «آرش نصیری» میتوانست درباره کسی مثل «ابراهیم منصفی (رامی)» یا حتی «سهیل نفیسی» باشد! «رامی» بدون اینکه به شکل رسمی، اثری منتشر شده داشته باشد، تمام جنوب ایران و حتی پایتخت را درنوردیده و آنقدر ساده و زیبا حرفاش را زده که بعد از این همه سال هنوز کسی نتوانسته در موسیقی پاپیولار و نوجوی جنوب از او پیشتر برود: «رقصم گرفته بود/ مثل درختکی در باد/ آنجا کسی نبود/ غیر از من و خیال و تنهایی...» هنرمندی که دنیا را از منظر خودش در ترانههایش تعریف کرد و امروز ما ناگزیریم از دریچه «رامی» به جهانی که توصیف میکند، بنگریم. در هر ترانه «رامی» چیزی برای ما هست.
«ویکتو خارا» روستایی بود و با چند تکنیک ساده گیتار، از درد و رنج زندگیاش سخن میگفت؛ دردی که شامل حال بسیاری از همنسلاناش بود و دستآخر هم به خاطر همین سادگیِ کارگرانه، در آن استادیوم کذایی تیرباران شد. اول هم انگشتانش را خرد کردند. اتفاقاً «خارا» سیاسی نبود، سیاسی شد؛ چون از درد و رنج نسل خودش ساده و قابل فهم سخن میگفت.
به نظرم آمد یادداشت «آرش نصیری» میتوانست درباره کسی مثل «ابراهیم منصفی (رامی)» یا حتی «سهیل نفیسی» باشد! «رامی» بدون اینکه به شکل رسمی، اثری منتشر شده داشته باشد، تمام جنوب ایران و حتی پایتخت را درنوردیده و آنقدر ساده و زیبا حرفاش را زده که بعد از این همه سال هنوز کسی نتوانسته در موسیقی پاپیولار و نوجوی جنوب از او پیشتر برود: «رقصم گرفته بود/ مثل درختکی در باد/ آنجا کسی نبود/ غیر از من و خیال و تنهایی...» هنرمندی که دنیا را از منظر خودش در ترانههایش تعریف کرد و امروز ما ناگزیریم از دریچه «رامی» به جهانی که توصیف میکند، بنگریم. در هر ترانه «رامی» چیزی برای ما هست.
***
من جزء آن دسته هستم که فکر میکنند راه نزدیک شدن موسیقی سنتی به مردم، تقطیع آواز و جمعوجور کردن مسائل فرمی و رسیدن به الگوهای ساختاری سادهتر است. کاری که «همای» میکند، کاری درست و صحیح برای نزدیک کردن مخاطب نسل جدید به موسیقی سنتی ایرانی است. به نظرم در آلبومی مثل «نه فرشتهام، نه شیطان» (اثر تهمورس پورناظری با صدای همایون شجریان) هم به نوعی دیگر همین رویکرد وجود دارد.
من هم معتقدم «همای» بر اساس بحثهایی که خودش و موسیقیاش مطرح میکند، یک چهره قابلقبول مردمی است؛ اما اینکه بگوییم «ستارهای بلیتهای شش سانسِ سالن وزارت کشور را طی یک روز میفروشد، ارزش است» یا «اینکه با ادات موسیقی و کلام ایرانی، موسیقی پاپیولار تولید کنی یک ارزش است»، چندان با بستر و شرایطی که موسیقی در ایران دارد، جور در نمیآید. چون فاکتورهایی که باعث اقبال یک هنرمند و اثر هنری در میان مردم میشود، چندان قابل تببین نیست. مضاف بر اینکه فضای رقابت، فضای سالم و برابری نیست. ناگزیرم برای تشریح بحث نقبی به گذشته بزنم.
در میانه دهه 1370 فضا برای موسیقی کمی باز شد و تعدادی ستاره موسیقی پاپ مطرح شدند. در کنار آنها جریانی هم به شکل موسیقی زیرزمینی به راه افتاد که در آغازِ کار، میشد این ادعا را مطرح کرد که اغلبشان راک صدا میدادند. اما موسیقی زیرمینی و غیررسمی، در ادامه شاهد پدیدههایی از موسیقی رپ، تلفیقی و حتی پاپ هم شد.
از حدود سالهای 1383 و 1384 به بعد، جریان دیگری در موسیقی رسمی کشور اتفاق افتاد و آن اینکه چهرههای پاپ موسیقی غیررسمی (زیرزمینی) که در فضای مجازی شهرتی به هم زده بودند، وارد عرصه رسمی موسیقی کشور شدند. از محسن چاووشی و محسن یگانه گرفته تا زانیار که همین یکی دو سال پیش مجوز فعالیت رسمی گرفته است.
برخی از این ستارهها در کنار اینترنت، ویدئوهای بسیاری هم به شبکههای ماهورهای دادند. (البته بسیاری از آنها نمیدانستند این کار جرم است و از جایی به بعد هم آن شبکهها بدون اجازه این ویدئوها را از روی سایتهای داخلی برمیداشتند) و خلاصه پیش از آنکه اثری به شکل رسمی منتشر کنند، ستاره شده بودند و خیلی خوب میشد با آنها کاسبی کرد.
فلان کسی که در ارشاد تیغاش میبُرید، آنها را به راه راست هدایت کرد و به جریان موسیقی رسمی آورد. با همه نقدهایی که به این جریان دارم، اما در نهایت این اتفاق بسیار میمون بود؛ چراکه بسیاری از چهرههای آن جریان غیررسمی، حالا زیر لوای قوانین جمهوری اسلامی حرکت میکردند.
اما در این میان سوالی وجود دارد: آنها که کار غیررسمی و غیرقانونی نکردند و میخواستند تنها از مجاری رسمی و قانونی وارد جریان موسیقی بشوند، تکلیفشان چیست؟ مخصوصاً آنها که زمان زیادی پشت درهای بسته ارشاد ماندند. آنها که رسمی آمده بودند و نمیخواستند از ماهواره و اینترنت برای شهرت بیشتر مدد بگیرند هم به تدریج کمرنگ شدند؛ از خشایار اعتمادی، مانی رهنما، حامی، علیرضا عصار و... گرفته که امروز به اندازه سابق هوادار ندارند تا دیگرانی که در گذر این سالها بطور کل به فراموشی سپرده شدند.
سوی دیگر ماجرا، هنرمندان نخبهگرایی بودند که اصلاً نمیخواستند ستاره باشند، فقط میخواستند آثارشان به اندازه همان یکی، دو هزار تیراژی که داشت، شنیده شود؛ و نشد. پویا محمودی، بابک آخوندی، فرزاد گلپایگانی و... الان کجا هستند؟ یکبار فرزاد گلپایگانی در یکی از شبکههای ماهوارهای حاضر شد و با گیتار الکتریکاش (که بر اساس پردههای تنبور فرتبندی کرده بود) دقایقی نوازندگی کرد. فقط دو دقیقه نشانش دادند. صدای گیتارش منحصر به فرد بود، اما الان کجاست؟ همایون مجدزاده 10 سال تمام پشت اتاقهای ارشاد ماند تا در دولت جدید بالاخره روی صحنه رفت. و عجبا که در یکسال گذشته 6 سانس برنامه در تالار ایوان شمس و برج آزادی برگزار کرده و بلیتهایش همگی فروش رفتند. تکلیف او چیست که نه از ایران رفت و نه از قانونی عدول کرد؟ آیا اگر با او هم با تسامح برخورد شده بود، الان نمیتوانست سالن برج میلاد را پر کند؟
نه آرش عزیز، به این سادگیها نمیتوان در ایران پاپیولار بودن یک چهره یا اثر هنری را ارزش دانست؛ مخصوصاً وقتی جامعهای تا این حد سیاستزده است. نمیشود سوار موجی شد و بعد از آن پیاده شد، ولی از موهباتی که آن موج به وجود آورده استفاده کرد و بعد هم من و شما بنویسیم که این موجسوار، عجب هنرمند محبوب و پاپیولاری است.
شاید در تاریخ فرهنگ ایران بنویسند که «اخراجیها» پرفروشترین فیلم سینمای ایران است ولی من و شما که نمیتوانیم تأثیر فاکتورهای بیرونی در پُرفروش شدن این فیلم را نادیده بگیریم. به همان اندازه هم فروش فیلم «شهر موشها 2» سیاسی بود و تیم تولیدکنندگانش تقریباً از همان حمایتی در دولت تدبیر و امید برخوردار بودند که «اخراجیها» در دولت قبل برخوردار بود. پس بیاییم کمی به وضعیت اجتماعی فرهنگی خودمان توجه و بعد حکم صادر کنیم که موفقیت تجاری فلان ستاره ارزش است.
***
«پرواز همای» با هوشمندی دارد پیش میرود. دماش گرم! تغییر مسیر داده و میخواهد ستارهای در چارچوب نظام باشد. بازار موسیقی را میشناسد و ایدههای نویی هم دارد. آن موسیقدانانی که از لغو کنسرت او خوشحال شدند یا کاری کردند که این اتفاق رخ بدهد، بیانصاف و بیاخلاق هستند و کارشان توجیهشدنی نیست. اما از همه اینها که بگذریم، من و شما باید کمی صبر کنیم. شاید عمرمان قد داد تا تاریخ به ما بگوید کدام هنرمند واقعاً مردمی است.
منبع:
اختصاصی سایت موسیقی ما
تاریخ انتشار : یکشنبه 3 آبان 1394 - 13:17
دیدگاهها
ممنونم ازتون جنابان نصیری و بهاری
که همچون گذشته پای دیالوگ گفتن و به نقد نشستن رو به موسیقی ایران باز می کنید.
موسیقی ای که به اصطلاح منتقدانش جز تخریب و فحش دادن چیزی نمیدونن
و چقدر خوب و دلچسب که شما دو بزرگوار با حفظ احترام دوستانه، دیالوگ می کنید با هم و به چالش میکشید و به بحث می پردازید
البته من در موسیقی ایران تا بحال منتقدی، آنچنان که در سینما داریم، ندیده ام. ولی در همین حد گفتگو هم به نظرم هم برای موسیقی و هم برای هوادارانی که جز تخریب کردن و بالا بردن های دروغین چیزی نمیدانند، تحفه ای بزرگ است.
ماندگاری یک خواننده در حال حیات با ارائه اثاری با تفکر مشخص و معین و گذشت زمان نمایان میشه. نه از تعریف ما و نه از تقبیح ما و کلا از نقد و دیالوگ ما خواننده مردمی و ماندگار در نمی آید. نقد به قول بزرگی پنجره است و اینه. پنجره ای رو به اثر و اثرساز. و اینه ای رو به دنیای خودمان . تماما تماشاست و تماشا
من فقط یک چیز را میدانم. شرط لازم و کافی ماندگاری یک خواننده اینه که احساس خودش رو بخونه. مثل فرهاد بزرگ مثل چاوشی عزیز و تا حدودی نامجوی موسیقی فَهم... و بقیه دوستانی با این مشخصات که پیگیرشان نیستم
اهنگسازی یک موزیسین تاثیرش از تمام عناصری که به ماندگاری می انجامد از نظرم بیشتر است. تا هنرمند دنیای خود را فریاد نزند و نخواند ، موسیقی اش شکل نمیگیرد...
هنرمندی که در یک البوم هر یک از فرضا 12 قطعه اش را کسانی با حالات و احساسات متفاوت اهنگسازی کرده باشد، جز 12 دروغ تحویل نداده و ماندگار هم نخواهد شد.
و اینکه بهترین قاضی زمان است. دروغ و تهمت و توهین ابزار کوتاه مدتند برای بالا اوردن کسی و پایین اوردن کسی دیگر. در بلند مدت از هنرمندان فقط اثارشان می ماند و بس
خوشنود باشید
چقدر با خوودتون و مردم درگیرین اگه اینقد جنبه ندارین که نظرای مخالف رو بشنوین در خونه رو بروی خودتون ببندین و ...اینهمه کنسرت لغو شد و اینهمه مخالف و موافق اینور و اونور بهم میتازن چرا اینقد دو آتیشه دست بقلم نبردین؟ چرا این همای رو اینقد علم کردین و رابراه بزرگش میکنین؟که مخالفت یا خوشحالی از لغو کنسرتش رو که مدتها ازش گذشته رو نمیتونین فراموش کنین خب بگین ملت هم بدونن چخبره که کاسه داغتر از آشین
زنده باد گروه << همای >> هنرمندان واقعی مشرق زمین که حق هنر را در کلام و موسیقی ادا می کنند. این گروه ناجی موسیقی ایران زمین است که 5 سال است توسط آوازه خوانانان به ظاهر خواننده در عرصه پاپ ظاهر شده اند و رشد و نمود برق آسایی دارند به ابتذال کشیده شده است.
کاملا موافقم با زمان .... چرا نگران باشیم ... آنچه بزرگ و ساده و صادق است می ماند و آنچه کوچک و پیچیده و بی صداقت است از اذهان حذف میشود. البت معتقدم یک هنرمند تنها در بخشی از زندگی خود می تواند کاملا بزرگ و صادق باشد.... آدم ها تغییر می کنند ... اگر تغییر نکنند زود میمیرند...
ممنونم امیرجان. فکر کنم تا حدود زیادی نظر ما با هم نزدیک بود. در مورد ویکتور خارا و مقایسه های اینجوری باهات موافق نیستم و اصولا دلیلی هم برای مقایسه نیست. مگر چه چیز موسیقی ماها با هم شبیه است که ... بگذریم.
مشکل اینه که از دو منظر به موسیقی نگاه می کنیم. علاقه اصلی تو موسیقی های غربی هست و من (اتفاقا) به علاقه به موسیقی دستگاهی ایران می نویسم و البته هیچ تعصبی هم به آن ندارم. برای اینکه ببینی حتی با این علاقه هم چه موسیقی های دیگری را می پسندم باید بگویم به نظر من بهترین آلبوم سال 94 تا الان آلبوم کاکوبند است که از شنیدنش سیر نمی شوم.
ارادتمند
افزودن یک دیدگاه جدید