به بهانهي حضور چهرهها و اركسترهاي شناختهشدهي خارجي در اركستر سمفونيك تهران
اتفاق بزرگ رخ داده است
[ بهنام ابوالقاسم - آهنگساز و نوازندهپیانو ]
اركستر سمفونيك تهران، در مدت بازگشايي خود با فراز و فرودهاي بسياري مواجه بوده و در همين مدت كوتاه چند ماهه، اتفاقات تلخ و شيرين بسياري را پشت سر گذاشته است؛ اما فراي تمامي اين اتفاقات، مهمترين مسالهاي كه به هيچوجه نميتوان آن را ناديده گرفت، حضور «علي رهبري» به عنوان يكي از گوهرهاي اين سرزمين در اركستر سمفونيك تهران است و تاثيرات گستردهاي كه اين حضور براي موسيقي سمفونيك ما داشته است؛ اما اگر بخواهيم خارج از هر «تقدسزدايي»، به شكلي واقعگرايانه به ماجرا نگاه كنيم، ميتوانيم نقدهايي را نيز مطرح كنيم؛ اما جداي از اين حاشيهها، اينجاست كه اگر ايشان نبود،
قطعا حضور بسياري از سوليستها و نوازندگان مهم دنيا و همچنين اركسترهاي بزرگ را نداشتيم و بسياري از اتفاقات جدياي كه در اين مدت در عرصهي موسيقي كلاسيك رخ داده است، شكل نميگرفت، براي مثال «الكساندر رودين» يكي از دوستان صميمي آقاي رهبري است كه تنها به خاطر دعوت ايشان به ايران آمد و آن اتفاق باشكوه را در نوازندگياشان ايجاد كردند. حضور او را تنها نبايد به چهار شب اجراييشان – دو شب كنسرت همراه با اركستر و دو شب رسيتال- محدود كرد، چرا كه من نوازندگاني حرفهاي ميشناسم كه در اين مدت انگيزهي ساز زدنشان از بين رفته بود و مدام با خودشان فكر ميكردند: »اصلا چرا بايد ساز بزنيم؟ براي چه كسي وقتي كسي قدري نميداند؟» اما اجراهاي استاندارد او و ديگر نوازندگان برجستهي جهاني در اين مدت باعث شد تا انگيزههايشان دوباره بيدار شود.
آقاي رهبري سالهاي بسيار در موسيقي حرفهاي دنيا حضور داشته است و در اين مدت ارتباطاتي را به دست آورده كه به ما كمك بسياري كرده است و حالا نوازندگان ايراني ميتوانند از تجربيات او به آساني استفاده كنند؛ تاكيد ميكنم مشكلات همواره وجود دارد- حتي بهحق- بسياري در اين مدت از اركستر جدا شدند – حتي بهحق- اما مگر ميشود منكر اتفاق بزرگي شد كه در همين مدت كوتاه رخ داده است؟ بعد از حضور اركستر چين و تغييراتي كه در «بك استيج» رخ داد،
بسياري از دوستان موزيسين اظهارنظر كردند كه اين به خاطر حضور يك اركستر خارجي است؛ من هم با آنها همعقيدهام؛ اما مگر تا پيش از اين امكان حضور اركستري چون چين در تهران وجود داشت؟ از آن گذشته خواه ناخواه اينها براي موزيسينهاي ايراني ميماند. نسل ما همواره با حسرت به دههي 50 و دوران طلايي اركستر سمفونيك نگاه ميكرد، به حضور كساني چون «كارايان» و اركستر برلين؛ اما حالا اين اتفاقها دارد يكبه يك رخ ميدهد، براي من حتي ديدن اجراي زندهاي از «دانيل بارنبويم» هم يك آرزوي دور بود كه متاسفانه هيچگاه در سفرهاي خارج از كشورم هم رخ نداده بود؛ حالا اما اين امكان وجود دارد تا در كشور خودم شاهد رهبري او باشم و اين اتفاقي نيست كه بتوان به سادگي از آن گذشت.
در پايان بار ديگر تاكيد ميكنم نوازندگان اركستر و ديگر موسيقيدانان ايراني بايد خودشان با حق و حقوقشان آشنا باشند و به دنبال تحقق آن باشند و در كنارش، فراتر از هر حاشيهاي، از اتفاقات بزرگي كه رخ داده، خوشحال باشند و از آن لذت ببرند.
منبع:
اختصاصی سایت موسیقی ما
تاریخ انتشار : شنبه 24 مرداد 1394 - 15:30
افزودن یک دیدگاه جدید