زنده شدن لذت فراموششدهء زمزمه یک ملودی خوب
نگاهی به موسیقی فیلم آذر، شهدخت، پرویز و دیگران
[ سمیه قاضیزاده ]
ماشین قرمز در پیچ جاده میپیچد، کوهها در برش گرفتهاند و ما میدانیم که دختری در آن نشسته که به دیدار پدر میرود. پدری که علیرغم نگرانی برای حال و روز فعلی و آیندهء فرزندش خونسردیاش را حفظ کرده و با تفنگش روانهء شکار میشود و میرود که باد پا در کند. موسیقی به درستی در حال و هوای داستان و تصاویر قرار دارد. در حال و هوای پدر و دختری که با سادهترین کلمات با هم حرف میزنند، از پنچریهای بزرگ و کوچک، از تلخیهای و شیرینیهای روزگار، اما نیازی به توضیح اضافه ندارند. موسیقی هم در آذر، شهدخت، پرویز و دیگران همین کار را میکند. هیچ تکلفی ندارد. ساده و بیپیرایه بک ملودی ساده را بیس کارش قرار داده و تا پایان فیلم به زیبایی روی همان مانور داده است. واریاسیونهای مختلفی که از آن روی فیلم امده، شده است موسیقی این فیلم.
یک ملودی خوب و جاندار، یک فضای سرحال و یک ترانهء خوب که روی فیلم جا افتاده. مگر قرار است یک موسیقی فیلم خوب چه ویژگیای داشته باشد؟ یا آهنگسازش برای فیلم چه بکند؟ توقعی که از موسیقی میرود همین است. با این وجود نمیدانم چرا موسیبقی آذر، شهدخت، پرویز و دیگران در جشنواره آنطور که شایستهاش بود شنیده نشد؟ راستش را بخواهید این اولین نوشتهای است که در باب یکی از ساختههای آرمان موسیپور برای سینما مینویسم؛ دلیلش هم علاوه بر خوب بودن آخرین اثرش این است که او بیشتر برای تلویزیون موسیقی مینویسد تا سینما. با این حال خرسندم از اینکه اولین نوشتهام دربارهء اثری است از او که آن را پسندیدهام.
رسا بودن این تم اصلی آن چیزی است که باید روی آن تاکید کرد. تمی که به واسطهء روانی و سادگیاش بسیار قصهگوست و با فضای راحت فیلم همگونی دارد. نه اوجی در کار است نه فرودی، نه شادی بزرگی نه غم خارج از تحملی. اگر غم بزرگی بوده همه از آن عبور کردهاند و در این نقطهای که ما ایستادهایم دوران نقاهت است و اگر شادی بزرگی وجود دارد قرار است در آینده اتفاق بیفتد و ما هنوز شاهدش نبودهایم. همین شده است که موسیقی هرگز خارج از این فضای روایی نمیشود و به هیچ وجه قصد خودنمایی ندارد.
یک ویژگی مثبت دیگر این موسیقی متن یکپارچکی آن است. موسیقی که آدم را یاد موسیقی فیلمهای وودی الن میاندازد. غمشان درونی است اما ظاهری شاد و سرزنده دارند و از اول تا آخر هم روی یک مدار ملودیک میچرخند. این یکپارچگی و روانی توامان با آن، باعث شده تا فضای جادهای فیلم و سفرهای کوچک و بزرگ آن خوب از آب دربیاید.
از سویی دیگر انتخاب موسیقی ایرانی یا ملی ایران از آن اتفاقاتی است که شاید برای هر آهنگسازی ریسک محسوب شود چرا که استفاده از سازهای موسیقی ایرانی همچون تار و همچنین آواز موسیقی ایرانی آن هم وسط داستان فیلم کمی به نظر غریب میرسد اما موسیپور ظاهرا با فراغ خاطر رفته سراغش و نتیجه هم خوب از آب درآمده. شاید هر آهنگساز دیگری بود فکر این هم به ذهنش نمیرسید که وسط یک فیلم مدرن که فضای سنتی به معنای صحنهآرایی و همینطور دیالوگها ندارد، موسیقی و آواز سنتی بگنجاند اما آهنگساز شانسش را امتحان کرده و جواب هم گرفته است.
تصنیف «خوش آمدی» که پیش از این آن را خواننده قدیمی پروین خوانده بود و روی یکی از اشعار کریم فکور نوشته شده است شده تزیین بخش سکانس شاخص گفتگوهای پدر و دختری، تیراندازی و نشانهگیری و در نهایت پایین آمدن لنگ لنگان از کوه. حالا موسیپور دستی به سر و گوش قطعهای که سالها پیش جواد لشکری نوشته بوده کشیده و آن را نه تنها به عنوان بخش باکلام موسیقی فیلمش که به عنوان منبع اصلی تغذیه موسیقی فیلم هم برگزیده است. وحید تاج هم اصولا به عنوان خوانندهء موسیقی سنتی و ملی ایران شناخته میشود این قطعه را به روانی و آرامی اجرا کرده که دلنشین است. جدای از این متن ترانه و هماهنگی داستان آن با داستان فیلم و خوش یمنی حضور آذر در خانواده به حلاوت انتخاب آن میافزاید.
اما بهترین و به یادماندنیترین قطعهء این موسیقی متن فردای روز شکار است، روزی که پدر و دختر درد دل میکنند و در پیچهای کوهستان پیاده راه میروند. آرامشی که موسیقی لایت با پیانو و سازهای زهی با خودش میآورد، به این سکانس طعم ماندگاری میدهد.
در کنار این موسیقیها قطعاتی هم که پرویز در طول فیلم میخواند فضایی ایرانی-ملی دارند که با کلیت موسیقی متن هماهنگ است. ویولون، کلارینت، ابوا، تار و آکاردئون سازهایی هستند که به فراخور لحظات مختلف از آنها استفاده شده است. سازهایی که هرکدام به تنهایی میتوانند روایتگری کنند و نجات بخش موسیقی متن یک فیلم باشند.
چه خوب است که هنوز هستند آهنگسازان و البته کارگردانانی که از ملودی خوب و قدرتمند لذت میبرند و از حجم بالای موسیقی هراسی به دل راه نمیدهند. لذت فراموششدهء به خاطر سپردن یک تم و زمزمه کردنش در بیداری و در خواب بعد از مدتها با شنیدن موسیقی آذر، شهدخت، پرویز و دیگران زنده شد.
یک ملودی خوب و جاندار، یک فضای سرحال و یک ترانهء خوب که روی فیلم جا افتاده. مگر قرار است یک موسیقی فیلم خوب چه ویژگیای داشته باشد؟ یا آهنگسازش برای فیلم چه بکند؟ توقعی که از موسیقی میرود همین است. با این وجود نمیدانم چرا موسیبقی آذر، شهدخت، پرویز و دیگران در جشنواره آنطور که شایستهاش بود شنیده نشد؟ راستش را بخواهید این اولین نوشتهای است که در باب یکی از ساختههای آرمان موسیپور برای سینما مینویسم؛ دلیلش هم علاوه بر خوب بودن آخرین اثرش این است که او بیشتر برای تلویزیون موسیقی مینویسد تا سینما. با این حال خرسندم از اینکه اولین نوشتهام دربارهء اثری است از او که آن را پسندیدهام.
رسا بودن این تم اصلی آن چیزی است که باید روی آن تاکید کرد. تمی که به واسطهء روانی و سادگیاش بسیار قصهگوست و با فضای راحت فیلم همگونی دارد. نه اوجی در کار است نه فرودی، نه شادی بزرگی نه غم خارج از تحملی. اگر غم بزرگی بوده همه از آن عبور کردهاند و در این نقطهای که ما ایستادهایم دوران نقاهت است و اگر شادی بزرگی وجود دارد قرار است در آینده اتفاق بیفتد و ما هنوز شاهدش نبودهایم. همین شده است که موسیقی هرگز خارج از این فضای روایی نمیشود و به هیچ وجه قصد خودنمایی ندارد.
یک ویژگی مثبت دیگر این موسیقی متن یکپارچکی آن است. موسیقی که آدم را یاد موسیقی فیلمهای وودی الن میاندازد. غمشان درونی است اما ظاهری شاد و سرزنده دارند و از اول تا آخر هم روی یک مدار ملودیک میچرخند. این یکپارچگی و روانی توامان با آن، باعث شده تا فضای جادهای فیلم و سفرهای کوچک و بزرگ آن خوب از آب دربیاید.
از سویی دیگر انتخاب موسیقی ایرانی یا ملی ایران از آن اتفاقاتی است که شاید برای هر آهنگسازی ریسک محسوب شود چرا که استفاده از سازهای موسیقی ایرانی همچون تار و همچنین آواز موسیقی ایرانی آن هم وسط داستان فیلم کمی به نظر غریب میرسد اما موسیپور ظاهرا با فراغ خاطر رفته سراغش و نتیجه هم خوب از آب درآمده. شاید هر آهنگساز دیگری بود فکر این هم به ذهنش نمیرسید که وسط یک فیلم مدرن که فضای سنتی به معنای صحنهآرایی و همینطور دیالوگها ندارد، موسیقی و آواز سنتی بگنجاند اما آهنگساز شانسش را امتحان کرده و جواب هم گرفته است.
تصنیف «خوش آمدی» که پیش از این آن را خواننده قدیمی پروین خوانده بود و روی یکی از اشعار کریم فکور نوشته شده است شده تزیین بخش سکانس شاخص گفتگوهای پدر و دختری، تیراندازی و نشانهگیری و در نهایت پایین آمدن لنگ لنگان از کوه. حالا موسیپور دستی به سر و گوش قطعهای که سالها پیش جواد لشکری نوشته بوده کشیده و آن را نه تنها به عنوان بخش باکلام موسیقی فیلمش که به عنوان منبع اصلی تغذیه موسیقی فیلم هم برگزیده است. وحید تاج هم اصولا به عنوان خوانندهء موسیقی سنتی و ملی ایران شناخته میشود این قطعه را به روانی و آرامی اجرا کرده که دلنشین است. جدای از این متن ترانه و هماهنگی داستان آن با داستان فیلم و خوش یمنی حضور آذر در خانواده به حلاوت انتخاب آن میافزاید.
اما بهترین و به یادماندنیترین قطعهء این موسیقی متن فردای روز شکار است، روزی که پدر و دختر درد دل میکنند و در پیچهای کوهستان پیاده راه میروند. آرامشی که موسیقی لایت با پیانو و سازهای زهی با خودش میآورد، به این سکانس طعم ماندگاری میدهد.
در کنار این موسیقیها قطعاتی هم که پرویز در طول فیلم میخواند فضایی ایرانی-ملی دارند که با کلیت موسیقی متن هماهنگ است. ویولون، کلارینت، ابوا، تار و آکاردئون سازهایی هستند که به فراخور لحظات مختلف از آنها استفاده شده است. سازهایی که هرکدام به تنهایی میتوانند روایتگری کنند و نجات بخش موسیقی متن یک فیلم باشند.
چه خوب است که هنوز هستند آهنگسازان و البته کارگردانانی که از ملودی خوب و قدرتمند لذت میبرند و از حجم بالای موسیقی هراسی به دل راه نمیدهند. لذت فراموششدهء به خاطر سپردن یک تم و زمزمه کردنش در بیداری و در خواب بعد از مدتها با شنیدن موسیقی آذر، شهدخت، پرویز و دیگران زنده شد.
منبع:
موسیقی ما
تاریخ انتشار : چهارشنبه 12 شهریور 1393 - 10:23
دیدگاهها
متن زیبایی بود. من حتما فیلم را با دقت بیشتری بر روی موسیقی آن خواهم دید.
با تشکر
لطفا در صورت امکان سعی شووود به جای تمرکز بر ماجراهای فیلم و شرح سکانسها بر چگونگی تنظیم اهنگ و نحوه ارکستراسیون توضیحاتی ارائه شود...در این زمینه میتوان از کارشناسان موسیقی سود جست
افزودن یک دیدگاه جدید