گفتوگو با فریدون آسرایی مردی که در ۵۷ سالگی همچنان عاشق است
آلبوم جدیدم بهمن ماه منتشر می شود
موسیقی ما - رضا نامجو: «فریدون» آرام، آهسته و در سایه حرکت میکند. در همین مجال توانسته حس مثبت را در ترانههایش برقرار کند و به قول خودش غم روی غمها و مشکلات مردم سرزمینش نگذارد. از یکی از دوستان در مورد ترانه فریدون پرسیدم. او گفت فقط میتوانم بگویم یک حس مثبت و یک صدای دلنشین. اما فریدون میگوید: هیچوقت فکر نمیکردم بتوانم خواننده شوم و تا قبل از اینکه دوستان و مردم تشویقم نکنند به خواننده شدن امیدوار نبودم. فریدون آسرایی گفتوگویی انجام داده و در آن پیرامون کنسرت خیریه اخیر، ترانههایی که فریدون میخواند و آلبوم آخرش سخن گفته است که متن نهایی آنرا می خوانید:
* در مهرماه امسال کنسرت خیریهای برگزار کردید و خواندید. برای من به عنوان یک مخاطب ستودنی است که کسی داغدار باشد اما برنامه خیریه خود را به تعویق نیندازد. آن کنسرت برای چه کسانی بود؟
از شما ممنونم. آن برنامه برای مادران بیسرپرست و بد سرپرست بود. در آن زمان اتفاق ناخوشایندی برای خودم افتاد و خواهرم فوت کرد. منتها برنامهریزی که انجام شده بود حکایت قصه دلقکهاست.گاهی اوقات هنرمند باید آنچه در دل دارد را فراموش کند. برای خواننده قدری مشکل است بخندد و وانمود کند شاد است.
* به نظر شما سلیقه مخاطب در انجام یک کار هنری چه نقشی دارد؟
شما موافقان و مخالفان آنچه را میخوانی داری. برخی از مخاطبان درد دیده هستند و تجربه ناموفقی داشتهاند. وقتی شما اینگونه میخوانی این مخاطبان به سمت شما جلب میشوند. حتی یادم است آهنگی در ترکیه پخش شد که مضمونش این بود که من امشب خودم را میکشم. در همان شب اول چند نفر خودکشی کردند و سریعا این کار را از بازار جمعآوری کردند. خیلیها خواننده موردعلاقه خود را دوست دارند و هر آنچه او میگوید باور میکنند. خط مشی بعضی از مخاطبان به گونهای است که شما به عنوان یک خواننده میتوانی آنها را حتی تا خودکشی هم ببری. من میبینم که در ایران این رفتارها باب شده و من هم به تنهایی نمیتوانم این جریان را نقد کنم. هرکاری هم خریداران خودش را دارد. در ترانه میگوید تیغ میآورم رگم را میزنم و...
* پس نارساییهای اجتماعی را چه باید کرد؟
من نمیگویم آنقدر آزادیم که میتوانیم هرکاری بکنیم، اما ۲مقوله کلی وجود دارد. یکی خوانندههای مجوزدار و دیگری خوانندههای بیمجوز. برخی از این دوستان هر آنچه را بخواهند بخوانند، میخوانند و بعد که مجوزدار میشوند چون باید از فیلتر ارشاد رد شوند از واژههای سابق خودشان استفاده نمیکنند. هنرمند هم میتواند سازنده باشد هم مخرب. من سعی کردهام کاری کنم که یکسری از مردم را با ترانههایم عاشق کنم. در دنیای اطراف ما خیلی از نارساییها وجود دارد. در ایران خودمان مسائل کمرشکن اقتصادی وجود دارد. در ایران ارزش پول به طور ناگهانی به یک سوم رسید. آدمها به اندازه کافی ناراحت هستند. حالا آیا رواست که به عنوان یک هنرمند روی غم این مردم غم اضافه کنیم؟
* چنین افق دیدی بازخوردی از طرف مردم هم داشته ؟
آقایی به من زنگ زد و گفت در موسسهای هستیم که بچههای سرطانی در آن مراقبت میشوند. میخواهیم آهنگ طاقت بیار شما را تبدیل به کلیپ کنیم. این کار شما روی بچهها اثرگذار بوده. این برای من جای خوشبختی دارد ترانهای خواندهام که مردمم را امیدوار میکند. البته این روزهای سخت برای همه ما اتفاق میافتند.
* تجربههای شخصی فریدون در ترانههایی که میخواند چقدر تاثیر گذار بوده است؟
من آدمهایی دیدهام که یکبار عاشق شدهاند و با یک شکست در تمام دوران زندگیشان به دنبال انتقام هستند. خودم شخصا ۵ بار عاشق شدم و سختیهای بسیار زیادی کشیدم. شاید یکی از عوامل مهمی که مرا به هجرت از کشوری به کشور دیگر واداشت مسائل عاطفی بود. وقتی قرار بود از کسی جدا شوم هجرت کردم و به کشور دیگری رفتم. با وجود اینکه در روزهای سختی هستم آخرش هم میگویم هنوز هم دوستش دارم. در آنجا که میگوید: سلام ای ناله بارون، سلام ای چشمای گریون، سلام روزای تلخ من، هنوزم دوستش دارم... روزهایم تلخ و سرد است اما باز هم این دوست داشتن وجود دارد. در سالهای پس از بازگشتم به ایران سعی کردم عشق را از مادرم یاد بگیرم. همیشه گفتهام عاشق واقعی مادر است. حتی یک پدر هم نمیتواند مثل مادر باشد. یک مادر فرزندش را همانطور که هست دوست دارد. بدترین شخصیت روی زمین هم که باشد عاشقش هست. صفت خدا یعنی بخشندگی را فقط در مادر میتوان پیدا کرد. از موقعی که به ایران آمدم سعی کردم صفت بخشندگی را در خودم بیشتر کنم و از مادرم عشق را بیاموزم.
* برای گذر از موسیقی که در ترانهاش نفرین وجود دارد چه باید کرد؟
بیایید سعی کنیم اگر با کسی دوست میشویم یا ازدواج میکنیم و جدایی اتفاق میفتد حرمت عشق را زیر پا نگذاریم. هنوز نمیتوانم بفهمم ریختن اسید روی صورت کسی که او را دوست داشتهام یعنی چه؟ نباید هم فکر کنیم بعد از فراغ و جدایی از آنها میمیریم. چنین چیزی نیست. رسد آدمی به جایی که به جز خدا نبیند. آدمی میتواند همه چیز را در خودش حل کند. البته در صورتیکه به منطق برسد. اما اگر منطق را کنار گذاری جبر زمان تو را مجبور به فراموشی خواهد کرد.
* و این هم از یک تجربه شخصی برای فریدون آسرایی سرچشمه میگیرد؟
من در خیلی از مسائل هیچگاه به منطق نرسیدم ولی ناگهان اتفاقی افتاد که خودم را پیدا کردم. به این منطق رسیدم که سالهایی که درد و رنج میکشیدم بیهوده بوده. زمانی عاشق بودم و به مدت ۳ سال از فراغ جدایی هر روز گریه میکردم. اما یک فیلم نگاه کردم که دیالوگی داشت با این مضمون: آیا اگر با هم بودید جدا نمیشدید. یک لحظه فکر کردم و بعد گفتم خب چه شد که ما جدا شدیم و اگر جدا شدیم دیگر گریه کردن برای چیست؟ اگر با این آدم بودم بعد از ازدواج و با حضور بچه آیا امکان نداشت جدا شویم؟ دیدم امکانش بود. پس از آن با منطقی که با آن مواجه شده بودم خیلی راحت به زندگیام ادامه دادم.
* پس ناراحتیها را قبول دارید اما گله نهایت انتقادی است که میشود از نظر شما به معشوق داشت؟
بله. نه بیش از گله. میگویم آن چشمها که عامل ویرانی مناند یک قطره گریه نیز برایم نمیکنند. میدانم اما دلیلی ندارد دوستش نداشته باشم. وقتی با کسی هستید فارغ از دستهبندی دوستی با مرد، زن، نامزدی، ازدواج و... همه اینها خاطراتی با خود دارد. بعد از جدایی نباید نفرت را در تن ایجاد کنیم و نگهداریم. باید رها شویم و به فردایی روشن نگاه کنیم. شاید این فردای روشن به ما امیدی دهد که بتوانیم روزهای سخت را راحتتر پشت سر بگذاریم. به عنوان یک هنرمند در ضمن اینکه عاشقانه میخوانم سعی میکنم بخشی از تجربیات خودم را به دیگران انتقال دهم. از دردها و مسائلاجتماعی هم صحبت میکنم. کبوتر را میخوانم. بوی سیب را میخوانم. طاقت بیار را میخوانم. موضوعاتی را که انتخاب میکنم یا اجتماعی هستند یا عاشقانههای بیشتر مثبت که البته گاهی هم گله دارد.
* به رسالت هنرمندانه اعتقاد دارید؟به دغدغهمند بودن اثر هنری چطور؟
البته. ما را هنرمند خطاب میکنند. من هنرم را خدادادی میدانم. خدا نعمتی را به من داد که خودم هیچوقت آنگونه که تعریف و تمجید میکنند باورش نداشتم. شاید بتوان گفت بیشتر از طرف مردم تشویق شدهام تا این راه را ادامه دهم. حالا که در این راه قرار گرفتهام میگویم هنرمند مسئولیت دارد. این مسئولیت در طول تاریخ تاثیر خود را نشان داده است. موضوعاتی را که اطرافم میبینم و آزارم میدهد، میخوانم، یا کار دیگری که چند کلمه برایش نوشتهام: گفته بودم قدم زندگی شومه پسرم، خواب برا چشم قشنگ تو حرومه پسرم، پدرت تا شده افتاد کنار رختخواب، نفسش در نمیاد کارش تمومه پسرم، قبل آفتاب پاشو تا همسایههاتون ندونن، دیگه نونآور خونتون کدومه پسرم، همه اسباب بازیاتو لای بقچه پیچیدن، دنیای قشنگ بچگیت تموم شد پسرم، کاشکی دنیا مثه آخرت حساب کتابی داشت، خیلیا نون حلالشون حرومه پسرم... چنین داستانهایی در درون من است اما تا زمانیکه نتوانم ملودی موردنظرم را پیدا کنم ترانهای را که سالهاست با خود یدک میکشم هدر نمیدهم.
* از کارهایی که تاکنون خواندهاید هم نمونهای از این دست دارید؟
بله. بوی سیب هم از این دست کارها بود که خیلی برای پیداکردن ملودی مناسب با آن تلاش کردم. آنچه را که در اطرافم میبینم بیان میکنم. بچههای فقیری که به وسیله یکسری آدمهای سودجو به یغما رفتهاند و از صبح تا شب سر چهارراهها گدایی میکنند درد من است. مسئولان ما هم میدانند این بچهها مورد سوءاستفاده قرار میگیرند، شاید آنقدر بدبختیها زیاد است که اینها گم شدهاند و از تحصیل هم محروم هستند. یا در موردی دیگر همیشه تصویری از یک دخترک فالفروش در ذهنم دارم که اگر ملودی مناسب آن حال و هوا را پیدا کنم آن را به صورت کلیپ درمیآورم. آدمهایی دور و بر خودم میبینم که باید در مورد آنها حرف بزنم. دوستی داشتم که به لقب رضا شهردار معروف بود. میآمد در خانهها و زبالههایشان را جمع میکرد. آخرین باری که او را دیدم گریه میکرد و میگفت در این سن و سال هیچ دارایی برای خودم ندارم تا با آن زندگی کنم.
* وضع کنونی مردم ایران از نظر آوازهخوان عاشق ما چگونه است؟
من معتقدم وقتی زندگی نسبتا آرامی داری دیدن برخی تصاویر، زندگی را برایت زهر میکند. وقتی در یک رستوران میروی غذا بخوری و بچههای خیابانی میآیند پشت شیشه و نگاهت میکنند سخت است. اجتماع ما لایق چنین چیزهایی نیست. ما کشوری داریم که علاوه بر غنی بودن به لحاظ منابع طبیعی این همه منابع انسانی مساعد دارد. مردمی که به هر شکل برای کشورشان از جان و دل مایه میگذارند حقشان این نیست. امیدوارم این روزهای سخت را به خوبی بگذرانیم. در فضای سیاسی هم گاهی ناملایمتهایی وجود دارد که سیاستمداران عامل آن هستند. در مناظرهها به هم تهمتهایی میزنند و بعد که یکی از همان جمع رئیسجمهوری شد مردم گمان میکنند فرد برگزیده هم از همان قافله است. این باعث میشود اعتماد کمتر شود و حس نا امیدی تشدید شود. تخریبهایی که در فضای سیاسی کشور صورت میگیرد مخرب است.
* در این بین برای خودتان نقشی قایل هستید؟
من به عنوان یک هنرمند وقتی چنین معضلاتی را میبینم فکر میکنم باید برخی از مسائل خوانده شود و به گوش عدهای برسد تا شاید آینده روشنتر و بهتری داشته باشیم. دوره جدیدی شروع شده. امیدوارم این دوره جدید در هنر و موسیقی و به خصوص در مسائل اقتصادی و کشاورزی کشور را به سمتی ببرد که بتوانیم مردم را شادتر ببینیم. در مقایسه با ۳کشوری که در آنها زندگی میکنم( فیلیپین، کانادا و ایران) جامعه ما دچار افسردگیهای زیادی شده است.
* از کنسرت و آلبوم چه خبر؟
آخرین کنسرتم در کرج، ۱۱ و ۱۲ مهرماه برگزار شد. بعد از آن هم کاری نداشتهام. الان هم درگیر کارهای آلبومم هستم و میخواهم به مسافرت بروم. تلاشمان این است که بهمن ماه آلبوم پخش شود. الان هم دارم تیتراژ دوم بچههای نسبتا بد را آماده میکنم. قسمت اول و دوم را هم که مردم شنیدهاندبرای قسمت دوم به دنبال شعر و ملودی خوب گشتیم و زمان زیادی را برای رسیدن به نونه خوب صرف کردیم. عجلهای که در قسمت اول داشتیم را در این قسمت نداشتيم و نتیجه کار بهتر از آب در آمد.
* در مهرماه امسال کنسرت خیریهای برگزار کردید و خواندید. برای من به عنوان یک مخاطب ستودنی است که کسی داغدار باشد اما برنامه خیریه خود را به تعویق نیندازد. آن کنسرت برای چه کسانی بود؟
از شما ممنونم. آن برنامه برای مادران بیسرپرست و بد سرپرست بود. در آن زمان اتفاق ناخوشایندی برای خودم افتاد و خواهرم فوت کرد. منتها برنامهریزی که انجام شده بود حکایت قصه دلقکهاست.گاهی اوقات هنرمند باید آنچه در دل دارد را فراموش کند. برای خواننده قدری مشکل است بخندد و وانمود کند شاد است.
* به نظر شما سلیقه مخاطب در انجام یک کار هنری چه نقشی دارد؟
شما موافقان و مخالفان آنچه را میخوانی داری. برخی از مخاطبان درد دیده هستند و تجربه ناموفقی داشتهاند. وقتی شما اینگونه میخوانی این مخاطبان به سمت شما جلب میشوند. حتی یادم است آهنگی در ترکیه پخش شد که مضمونش این بود که من امشب خودم را میکشم. در همان شب اول چند نفر خودکشی کردند و سریعا این کار را از بازار جمعآوری کردند. خیلیها خواننده موردعلاقه خود را دوست دارند و هر آنچه او میگوید باور میکنند. خط مشی بعضی از مخاطبان به گونهای است که شما به عنوان یک خواننده میتوانی آنها را حتی تا خودکشی هم ببری. من میبینم که در ایران این رفتارها باب شده و من هم به تنهایی نمیتوانم این جریان را نقد کنم. هرکاری هم خریداران خودش را دارد. در ترانه میگوید تیغ میآورم رگم را میزنم و...
* پس نارساییهای اجتماعی را چه باید کرد؟
من نمیگویم آنقدر آزادیم که میتوانیم هرکاری بکنیم، اما ۲مقوله کلی وجود دارد. یکی خوانندههای مجوزدار و دیگری خوانندههای بیمجوز. برخی از این دوستان هر آنچه را بخواهند بخوانند، میخوانند و بعد که مجوزدار میشوند چون باید از فیلتر ارشاد رد شوند از واژههای سابق خودشان استفاده نمیکنند. هنرمند هم میتواند سازنده باشد هم مخرب. من سعی کردهام کاری کنم که یکسری از مردم را با ترانههایم عاشق کنم. در دنیای اطراف ما خیلی از نارساییها وجود دارد. در ایران خودمان مسائل کمرشکن اقتصادی وجود دارد. در ایران ارزش پول به طور ناگهانی به یک سوم رسید. آدمها به اندازه کافی ناراحت هستند. حالا آیا رواست که به عنوان یک هنرمند روی غم این مردم غم اضافه کنیم؟
* چنین افق دیدی بازخوردی از طرف مردم هم داشته ؟
آقایی به من زنگ زد و گفت در موسسهای هستیم که بچههای سرطانی در آن مراقبت میشوند. میخواهیم آهنگ طاقت بیار شما را تبدیل به کلیپ کنیم. این کار شما روی بچهها اثرگذار بوده. این برای من جای خوشبختی دارد ترانهای خواندهام که مردمم را امیدوار میکند. البته این روزهای سخت برای همه ما اتفاق میافتند.
* تجربههای شخصی فریدون در ترانههایی که میخواند چقدر تاثیر گذار بوده است؟
من آدمهایی دیدهام که یکبار عاشق شدهاند و با یک شکست در تمام دوران زندگیشان به دنبال انتقام هستند. خودم شخصا ۵ بار عاشق شدم و سختیهای بسیار زیادی کشیدم. شاید یکی از عوامل مهمی که مرا به هجرت از کشوری به کشور دیگر واداشت مسائل عاطفی بود. وقتی قرار بود از کسی جدا شوم هجرت کردم و به کشور دیگری رفتم. با وجود اینکه در روزهای سختی هستم آخرش هم میگویم هنوز هم دوستش دارم. در آنجا که میگوید: سلام ای ناله بارون، سلام ای چشمای گریون، سلام روزای تلخ من، هنوزم دوستش دارم... روزهایم تلخ و سرد است اما باز هم این دوست داشتن وجود دارد. در سالهای پس از بازگشتم به ایران سعی کردم عشق را از مادرم یاد بگیرم. همیشه گفتهام عاشق واقعی مادر است. حتی یک پدر هم نمیتواند مثل مادر باشد. یک مادر فرزندش را همانطور که هست دوست دارد. بدترین شخصیت روی زمین هم که باشد عاشقش هست. صفت خدا یعنی بخشندگی را فقط در مادر میتوان پیدا کرد. از موقعی که به ایران آمدم سعی کردم صفت بخشندگی را در خودم بیشتر کنم و از مادرم عشق را بیاموزم.
* برای گذر از موسیقی که در ترانهاش نفرین وجود دارد چه باید کرد؟
بیایید سعی کنیم اگر با کسی دوست میشویم یا ازدواج میکنیم و جدایی اتفاق میفتد حرمت عشق را زیر پا نگذاریم. هنوز نمیتوانم بفهمم ریختن اسید روی صورت کسی که او را دوست داشتهام یعنی چه؟ نباید هم فکر کنیم بعد از فراغ و جدایی از آنها میمیریم. چنین چیزی نیست. رسد آدمی به جایی که به جز خدا نبیند. آدمی میتواند همه چیز را در خودش حل کند. البته در صورتیکه به منطق برسد. اما اگر منطق را کنار گذاری جبر زمان تو را مجبور به فراموشی خواهد کرد.
* و این هم از یک تجربه شخصی برای فریدون آسرایی سرچشمه میگیرد؟
من در خیلی از مسائل هیچگاه به منطق نرسیدم ولی ناگهان اتفاقی افتاد که خودم را پیدا کردم. به این منطق رسیدم که سالهایی که درد و رنج میکشیدم بیهوده بوده. زمانی عاشق بودم و به مدت ۳ سال از فراغ جدایی هر روز گریه میکردم. اما یک فیلم نگاه کردم که دیالوگی داشت با این مضمون: آیا اگر با هم بودید جدا نمیشدید. یک لحظه فکر کردم و بعد گفتم خب چه شد که ما جدا شدیم و اگر جدا شدیم دیگر گریه کردن برای چیست؟ اگر با این آدم بودم بعد از ازدواج و با حضور بچه آیا امکان نداشت جدا شویم؟ دیدم امکانش بود. پس از آن با منطقی که با آن مواجه شده بودم خیلی راحت به زندگیام ادامه دادم.
* پس ناراحتیها را قبول دارید اما گله نهایت انتقادی است که میشود از نظر شما به معشوق داشت؟
بله. نه بیش از گله. میگویم آن چشمها که عامل ویرانی مناند یک قطره گریه نیز برایم نمیکنند. میدانم اما دلیلی ندارد دوستش نداشته باشم. وقتی با کسی هستید فارغ از دستهبندی دوستی با مرد، زن، نامزدی، ازدواج و... همه اینها خاطراتی با خود دارد. بعد از جدایی نباید نفرت را در تن ایجاد کنیم و نگهداریم. باید رها شویم و به فردایی روشن نگاه کنیم. شاید این فردای روشن به ما امیدی دهد که بتوانیم روزهای سخت را راحتتر پشت سر بگذاریم. به عنوان یک هنرمند در ضمن اینکه عاشقانه میخوانم سعی میکنم بخشی از تجربیات خودم را به دیگران انتقال دهم. از دردها و مسائلاجتماعی هم صحبت میکنم. کبوتر را میخوانم. بوی سیب را میخوانم. طاقت بیار را میخوانم. موضوعاتی را که انتخاب میکنم یا اجتماعی هستند یا عاشقانههای بیشتر مثبت که البته گاهی هم گله دارد.
* به رسالت هنرمندانه اعتقاد دارید؟به دغدغهمند بودن اثر هنری چطور؟
البته. ما را هنرمند خطاب میکنند. من هنرم را خدادادی میدانم. خدا نعمتی را به من داد که خودم هیچوقت آنگونه که تعریف و تمجید میکنند باورش نداشتم. شاید بتوان گفت بیشتر از طرف مردم تشویق شدهام تا این راه را ادامه دهم. حالا که در این راه قرار گرفتهام میگویم هنرمند مسئولیت دارد. این مسئولیت در طول تاریخ تاثیر خود را نشان داده است. موضوعاتی را که اطرافم میبینم و آزارم میدهد، میخوانم، یا کار دیگری که چند کلمه برایش نوشتهام: گفته بودم قدم زندگی شومه پسرم، خواب برا چشم قشنگ تو حرومه پسرم، پدرت تا شده افتاد کنار رختخواب، نفسش در نمیاد کارش تمومه پسرم، قبل آفتاب پاشو تا همسایههاتون ندونن، دیگه نونآور خونتون کدومه پسرم، همه اسباب بازیاتو لای بقچه پیچیدن، دنیای قشنگ بچگیت تموم شد پسرم، کاشکی دنیا مثه آخرت حساب کتابی داشت، خیلیا نون حلالشون حرومه پسرم... چنین داستانهایی در درون من است اما تا زمانیکه نتوانم ملودی موردنظرم را پیدا کنم ترانهای را که سالهاست با خود یدک میکشم هدر نمیدهم.
* از کارهایی که تاکنون خواندهاید هم نمونهای از این دست دارید؟
بله. بوی سیب هم از این دست کارها بود که خیلی برای پیداکردن ملودی مناسب با آن تلاش کردم. آنچه را که در اطرافم میبینم بیان میکنم. بچههای فقیری که به وسیله یکسری آدمهای سودجو به یغما رفتهاند و از صبح تا شب سر چهارراهها گدایی میکنند درد من است. مسئولان ما هم میدانند این بچهها مورد سوءاستفاده قرار میگیرند، شاید آنقدر بدبختیها زیاد است که اینها گم شدهاند و از تحصیل هم محروم هستند. یا در موردی دیگر همیشه تصویری از یک دخترک فالفروش در ذهنم دارم که اگر ملودی مناسب آن حال و هوا را پیدا کنم آن را به صورت کلیپ درمیآورم. آدمهایی دور و بر خودم میبینم که باید در مورد آنها حرف بزنم. دوستی داشتم که به لقب رضا شهردار معروف بود. میآمد در خانهها و زبالههایشان را جمع میکرد. آخرین باری که او را دیدم گریه میکرد و میگفت در این سن و سال هیچ دارایی برای خودم ندارم تا با آن زندگی کنم.
* وضع کنونی مردم ایران از نظر آوازهخوان عاشق ما چگونه است؟
من معتقدم وقتی زندگی نسبتا آرامی داری دیدن برخی تصاویر، زندگی را برایت زهر میکند. وقتی در یک رستوران میروی غذا بخوری و بچههای خیابانی میآیند پشت شیشه و نگاهت میکنند سخت است. اجتماع ما لایق چنین چیزهایی نیست. ما کشوری داریم که علاوه بر غنی بودن به لحاظ منابع طبیعی این همه منابع انسانی مساعد دارد. مردمی که به هر شکل برای کشورشان از جان و دل مایه میگذارند حقشان این نیست. امیدوارم این روزهای سخت را به خوبی بگذرانیم. در فضای سیاسی هم گاهی ناملایمتهایی وجود دارد که سیاستمداران عامل آن هستند. در مناظرهها به هم تهمتهایی میزنند و بعد که یکی از همان جمع رئیسجمهوری شد مردم گمان میکنند فرد برگزیده هم از همان قافله است. این باعث میشود اعتماد کمتر شود و حس نا امیدی تشدید شود. تخریبهایی که در فضای سیاسی کشور صورت میگیرد مخرب است.
* در این بین برای خودتان نقشی قایل هستید؟
من به عنوان یک هنرمند وقتی چنین معضلاتی را میبینم فکر میکنم باید برخی از مسائل خوانده شود و به گوش عدهای برسد تا شاید آینده روشنتر و بهتری داشته باشیم. دوره جدیدی شروع شده. امیدوارم این دوره جدید در هنر و موسیقی و به خصوص در مسائل اقتصادی و کشاورزی کشور را به سمتی ببرد که بتوانیم مردم را شادتر ببینیم. در مقایسه با ۳کشوری که در آنها زندگی میکنم( فیلیپین، کانادا و ایران) جامعه ما دچار افسردگیهای زیادی شده است.
* از کنسرت و آلبوم چه خبر؟
آخرین کنسرتم در کرج، ۱۱ و ۱۲ مهرماه برگزار شد. بعد از آن هم کاری نداشتهام. الان هم درگیر کارهای آلبومم هستم و میخواهم به مسافرت بروم. تلاشمان این است که بهمن ماه آلبوم پخش شود. الان هم دارم تیتراژ دوم بچههای نسبتا بد را آماده میکنم. قسمت اول و دوم را هم که مردم شنیدهاندبرای قسمت دوم به دنبال شعر و ملودی خوب گشتیم و زمان زیادی را برای رسیدن به نونه خوب صرف کردیم. عجلهای که در قسمت اول داشتیم را در این قسمت نداشتيم و نتیجه کار بهتر از آب در آمد.
تاریخ انتشار : چهارشنبه 13 آذر 1392 - 13:26
دیدگاهها
امیدوارم این آلبوم مث آلیوم های قبلی فوق العاده باشد
عالیه این مصاحبه هارو ادامه بدین...
امیدوارم در البوم جدید به روزای اوجش برگرده مانند البوم غریبه که فوق العاده بود.البوم خاطرات گم شده هم بد نبود و برخی اهنگای قشنگ مانند سلام داشت ولی به هیچ وجه به پای البوم غریبه نمیرسید.اگر بهروز صفاریان در البوم جدید فریدون باشه و همه کاره هم باشه میتونه باز هم البومی در حدواندازه های غریبه تولید کنه.با درود بر محسن چاوشی و لحظه شماری برای منتشر شدن البوم خارق العاده ی پاروی بی قایق امیدوارم البوم جدید فریدون هم خوب ار کار بیاد.
مصاحبه ی متفاوت و جالبی بود.سپاس از موسیقی ما.
فریدون انسان صادق و خوش قلبیه که نمونش تو موسیقی ایران بسیار کمه.
به امید موفقیت روزافزون این هنرمند ارزشمند....
دم یااااااااااااااااااالک کرجیمان گرم
یالک کرجی به زبان محلی یعنی بچه ی کرج
ممنون از مصاحبه تون با فریدون عزیز . حالا بیشتر از قبل دوستش دارم موفق باشی فریدون
افزودن یک دیدگاه جدید