تحشیهای بر مناقشه بین سه ترانهسرای "نگران"
کارگاه ترانهنویسی- این قسمت: چهگونه دست از نگرانی برنداریم و در یادها بمانیم؟
حامد احمدی- آموزههای حکمتآموز ملی به ما یاد داده، وسط دعوای دو یا چند نفر، گوشهای بایستیم و تماشا بکنیم و نهایت واکنشمان تشویق یکی از دو یا چند نفر باشد. واکنشی بیش از این معمولا برای ما نشانی از فضولی یا بستن دستمال به سریست که درد نمیکند. اما این مناقشه که بین آقای میثم یوسفی و آقایان حامد رجبی و مسعود محمدی –همهگی ترانه سرا- پیش آمده، باعث شد من که مثل دوستان نه ترانهسرا هستم، نه روزنامهنگار؛ چند خطی در اینباره بنویسم. آن هم فقط به خاطر تجربهی مشترکی که در این زمینه با یکی از این دوستان نادیده داشتهام و واکنش و چیزی که بین ما گذشت، ورای این جنجالسازیها و شلوغکاریها بود.
سالها پیش، در عهد خامی و جوانی، وبلاگی داشتم که در آن چیزهایی به عنوان ترانه منتشر میکردم که مخاطبان محدودی داشت که یکیشان همین آقای میثم یوسفی بود. زمان گذشت و چند سال بعد دیدم ترانهای از ایشان با صدای پیمان نیکسار منتشر شده است که قسمتهایی از آن برایم آشنا بود. فکر کردم قبلا در جایی، مثلا در همان وبلاگ خودم خواندهامش. حدسم درست بود. ایشان ترانهای نوشته بودند دربارهی جنگ و من هم پیشتر ترانهای با همین مضمون نوشته بودم. من از واژههایی مثل "مارش"، "تاریکی" و "فرشته" استفاده کرده بودم و ایشان هم همینطور و در نهایت من در قسمتی نوشته بودم "تو صف صاف گلوله" و ایشان مرقوم فرموده بودند "تو صف صاف شکنجه".
برایشان پیغامی نوشتم در وبلاگشان که خیلی زود زمین بازی با ایمیلهای خصوصی عوض شد و ایشان پذیرفت که نوشتهی من در وبلاگم در ذهنشان مانده و بعدا در اثری از ایشان بازتاب پیدا کرده و به همین موضوع هم زیر متن ترانهشان اشاره کردند- که البته بعدتر وبلاگشان ناپدید شد- و روی هم را بوسیدیم و با خوبی و خوشی رفتیم پیکارمان.
اما حالا که واکنش ایشان را مقابل شباهتی بسیار خفیفتر دیدم که چهطور حد یک سایت رسمی را به اندازه ی یک وبلاگ پائین آوردهاند و از موضع برتر با دو همکار خود حرف زدهاند، متوجه شدم گویا رسم بازی جور دیگری است. به خاطر همین خواستم این مطلب را بنویسم که متوجه باشیم که هیچکدام پسر پیغمبر نیستیم و شاکی امروز میتواند متهم دیروز باشد.
بیرون از مناقشه دوستان، به عنوان ناظر بیطرف که هر دو اثر را تنها یکبار شنیدهام، نظری دربارهی اینطور مشابهتها و مسائل پیرامونش ندارم. فقط میدانم همان موقع که شباهت نوشتهی خودم و اثر آقای یوسفی را دیدم، با توجه به دوستیای که با مدیران این سایت داشتم- قدیمیتر و نزدیکتر از آنی که آقای یوسفی دارند- میتوانستم زمین بازی را از ایمیلهای خصوصی به یک سایت پربیننده تغییر بدهم و از موضع استادی و معلمی مطلب بنویسم و خودم را دلنگرانترین آدم دنیا برای شباهت دو ترانه معرفی بکنم.
البته منظورم این نیست که آقای یوسفی اشتباه کردهاند و باید مثل من دلنگرانیشان را خصوصی عنوان میکردند و وقت ما "مخاطبان محترم" را نمیگرفتند. نه! من اشتباه کردم که چنین نکردم و حالا فقط برای رعایت رسم بازی تصمیم گرفتهام این مطلب را بنویسم و نبش قبر بکنم و جسدهای دیروز را بیرون بکشم. این تکهی آخر فقط برای ثبت تاریخ است و کاملا بدون شرح. شرحشان دیگر با خودتان که فکر کنید و ببینید در چه دورانی و با چه آدمهایی با چه حد و قدی زندهگی میکنیم و حرف و دغدغه و نگرانیمان از چه جنسی است.
دل"نگرانتم" همش اگه خطا کردم ببخش [ترانهی "ببخش" با صدای "رهام"] بگو کجایی "نگرانتم" هنوز [ترانهی "من نگرانم" با صدای "آیدین جودی"] چند شب ِ "نگرانتم" و دلهره دارم [ترانهی "نگرانتم" ترانه سرا : "امیرعلی" با صدای "محمد نیکو"] چند روز ِ نیستی پیشم و "نگرانتم" گلم [ترانهی "نگرانتم" ترانهسرا و خواننده : "رامین رعیت"]
احتمالا اکثر شما این دوستان هنرمند که همهگی پیش از آقای یوسفی "نگران" بودهاند را نمیشناسید. خب حق دارید. آنها هم رسم بازی را بلد نبودند. رسم بازیای که شهرتآور است. خیلی بیشتر از همکاری با خوانندهگان بزرگ که متاسفانه با هر ترانهای نامبروان و هیت هستند و مخاطبانی که چند وقتی است دیگر نام و نشان صاحبان اثر برایشان مهم نیست و هر چه بزرگان بخوانند را کلیک میکنند و گوش میکنند و البته خیلی زود فراموش. برای همین برای در یاد ماندن باید چنین رسم بازی را به جا آورد بازیای در حاشیهی متون پوک و تو خالی...
سالها پیش، در عهد خامی و جوانی، وبلاگی داشتم که در آن چیزهایی به عنوان ترانه منتشر میکردم که مخاطبان محدودی داشت که یکیشان همین آقای میثم یوسفی بود. زمان گذشت و چند سال بعد دیدم ترانهای از ایشان با صدای پیمان نیکسار منتشر شده است که قسمتهایی از آن برایم آشنا بود. فکر کردم قبلا در جایی، مثلا در همان وبلاگ خودم خواندهامش. حدسم درست بود. ایشان ترانهای نوشته بودند دربارهی جنگ و من هم پیشتر ترانهای با همین مضمون نوشته بودم. من از واژههایی مثل "مارش"، "تاریکی" و "فرشته" استفاده کرده بودم و ایشان هم همینطور و در نهایت من در قسمتی نوشته بودم "تو صف صاف گلوله" و ایشان مرقوم فرموده بودند "تو صف صاف شکنجه".
برایشان پیغامی نوشتم در وبلاگشان که خیلی زود زمین بازی با ایمیلهای خصوصی عوض شد و ایشان پذیرفت که نوشتهی من در وبلاگم در ذهنشان مانده و بعدا در اثری از ایشان بازتاب پیدا کرده و به همین موضوع هم زیر متن ترانهشان اشاره کردند- که البته بعدتر وبلاگشان ناپدید شد- و روی هم را بوسیدیم و با خوبی و خوشی رفتیم پیکارمان.
اما حالا که واکنش ایشان را مقابل شباهتی بسیار خفیفتر دیدم که چهطور حد یک سایت رسمی را به اندازه ی یک وبلاگ پائین آوردهاند و از موضع برتر با دو همکار خود حرف زدهاند، متوجه شدم گویا رسم بازی جور دیگری است. به خاطر همین خواستم این مطلب را بنویسم که متوجه باشیم که هیچکدام پسر پیغمبر نیستیم و شاکی امروز میتواند متهم دیروز باشد.
بیرون از مناقشه دوستان، به عنوان ناظر بیطرف که هر دو اثر را تنها یکبار شنیدهام، نظری دربارهی اینطور مشابهتها و مسائل پیرامونش ندارم. فقط میدانم همان موقع که شباهت نوشتهی خودم و اثر آقای یوسفی را دیدم، با توجه به دوستیای که با مدیران این سایت داشتم- قدیمیتر و نزدیکتر از آنی که آقای یوسفی دارند- میتوانستم زمین بازی را از ایمیلهای خصوصی به یک سایت پربیننده تغییر بدهم و از موضع استادی و معلمی مطلب بنویسم و خودم را دلنگرانترین آدم دنیا برای شباهت دو ترانه معرفی بکنم.
البته منظورم این نیست که آقای یوسفی اشتباه کردهاند و باید مثل من دلنگرانیشان را خصوصی عنوان میکردند و وقت ما "مخاطبان محترم" را نمیگرفتند. نه! من اشتباه کردم که چنین نکردم و حالا فقط برای رعایت رسم بازی تصمیم گرفتهام این مطلب را بنویسم و نبش قبر بکنم و جسدهای دیروز را بیرون بکشم. این تکهی آخر فقط برای ثبت تاریخ است و کاملا بدون شرح. شرحشان دیگر با خودتان که فکر کنید و ببینید در چه دورانی و با چه آدمهایی با چه حد و قدی زندهگی میکنیم و حرف و دغدغه و نگرانیمان از چه جنسی است.
دل"نگرانتم" همش اگه خطا کردم ببخش [ترانهی "ببخش" با صدای "رهام"] بگو کجایی "نگرانتم" هنوز [ترانهی "من نگرانم" با صدای "آیدین جودی"] چند شب ِ "نگرانتم" و دلهره دارم [ترانهی "نگرانتم" ترانه سرا : "امیرعلی" با صدای "محمد نیکو"] چند روز ِ نیستی پیشم و "نگرانتم" گلم [ترانهی "نگرانتم" ترانهسرا و خواننده : "رامین رعیت"]
احتمالا اکثر شما این دوستان هنرمند که همهگی پیش از آقای یوسفی "نگران" بودهاند را نمیشناسید. خب حق دارید. آنها هم رسم بازی را بلد نبودند. رسم بازیای که شهرتآور است. خیلی بیشتر از همکاری با خوانندهگان بزرگ که متاسفانه با هر ترانهای نامبروان و هیت هستند و مخاطبانی که چند وقتی است دیگر نام و نشان صاحبان اثر برایشان مهم نیست و هر چه بزرگان بخوانند را کلیک میکنند و گوش میکنند و البته خیلی زود فراموش. برای همین برای در یاد ماندن باید چنین رسم بازی را به جا آورد بازیای در حاشیهی متون پوک و تو خالی...
منبع:
اختصاصی موسیقی ما
تاریخ انتشار : سه شنبه 16 مهر 1392 - 12:30
دیدگاهها
عجب دنياييه ...
(چه بگويم ؟ هيچ...)
جالب بود! منتظر جواب میثم یوسفی ...هستیم!
آفرین،آفرین و آفرین.
یعنی لپ مطلب رو گفت دیگه.
آقای یوسفی پاسخگو باشید لطفا!!!!
شما که ادعای منزه بودن از هرگونه کپی کاریو داشتین که اینه وضعتون جناب یوسفی!!!!!
متن کنایه امیز جالبی بود اقای یوسفی کجایی الان؟
واقعا چرا همه یی هو نگران نگرانتم شدن!!! باید نگران موسیقی و ترانه و تنظیم ها بود که با این کارها داره به انحطاط میره نه خودمانی بگم داره میپکه! یه مشت آدم تو گروه سنی "الف" دور هم جمع شدن اسمشو گذاشتن موسیقی ایرانی! کم مونده تو موزیک پاپ همدیگرو دیس کنن!! اینجا که باید عادت داشته باشین به سرقت هنری (البته همچینم هنری نیستا) اینجا هیچکی از خودش چیزی نداره اگرم داره انقد ادامه داده و تکرارش کرده که "لس" که هیچی تهشو درآورده دست بردارم نیست. اگر خیلی وقت پیش یه انجمن نظارت به موسیقی تشکیل داده بودن (نه واسه فیلتر واسه نظارت) که حتی سینگل های منتشر شده رو هم مورد بررسی قرار میداد و سطح کیفیشونو میسنجید و بعد اگر واقعا ارزشی بود منتشر میشد ...
با مزه ش ميدونين چيه ؟
با اين حساب - الان مرتضي پاشايي بايد اعتراض كنه كه چرا ياحا كاشاني و پيام صالحي اومدن - هنوز يكي هست - رو خوندن .هاهاهاهاها
واقعا جای ناراحتی داره که بعضی دوستان تصور میکنن باید همیشه دیگران رو یقه کرد! الان این یادداشت رو منتشر کردن که دید منطقی و درست به مخاطب بده، برعکس یه عده باز همینو چماغ میکنن توی سر آقای یوسفی. بسه دیگه بابا! اصلا همه بد، آیا شما پرونده خودت رو بشه خوبی؟ همین الان خوندی که هیچکدوم پسر پیغمبر نیستیم، پس چرا توقع داری باز یوسفی بیاد جواب بده؟ باباجان یه اشتباهی کرد اصلا این درست نیست که دامن بزنید بهش.
همه مون خطا داریم. وای به روزی که پرونده هامون رو بشه.
این بازی از اول اشتباه بود ...
ای وااای من چه خبره اخه چرا اینقدر نقد تو نقد شده اقای احمدی عزیز بهتر بود به قول خودتون وارد مناقشه بین این سه ترانه سرا نمی شدید این سه ترانه سرا بالاخره هر طوری شده مشکلاتشون رو با هم حل می کنند ولی این که بیاین زخمی که چند وقت پیش بسته شده رو حالا بازگشایی کنید کار درستی نیست شما گفتید که با هم حل و فصل کردید پس الان گلایه از چی می کنید اخه به نظر من این کار کار درستی نیست هر چی بوده تموم شده نمیگم کار اقای یوسفی درسته نه اصلا ولی این طور نقدها و گلایه ها واقعا از ترانه سراهای نامدار و خوب کشورمون بعیده ...
عوش اینکه بحث فنی در مورد ترانه های روز و موسیقی ها انجام بشه ببینیم وقتمونو داریم هدر چه حرفایی میکنیم ...افسوس داره .. حالا یا نگرانتم یا نگرانت میشم..مهم اینه که هیچ کودوم از این دو اثر اتفاق ویژه و خاصی رو در ترانه نویسی یا حتی موسیقی به دنبال نداشتن.هر دوشون ترانه هایی بس تکرار داشتن.اینقدر فکرتونو مشغول نکنین.در مورد کپی بودنشونم که هر عقل سلیمی میدونه که فرزاد کوچکترین الهامی از اون کار انجام نداده.
افزودن یک دیدگاه جدید