بینیازی از موسیقی همراه به تم روشنفکری
آهنگساز :
موسیقی ما - سمیه قاضیزاده: ماجرا چیست؟ چه اتفاقی افتاده که فیلمسازان احساس کردهاند دیگر فیلمهایشان به موسیقی احتیاجی ندارد؟ چرا نمیتوانند آن موسیقیهایی را که میخواهند در میان آثار آهنگسازان داخلی پیدا کنند؟ چرا حس کردهاند که آهنگسازانی که الان در عرصهء موسیقی فیلم مشغول به فعالیتاند نمیتوانند به خواستهء موسیقایی فیلم آنها جامهء عمل بپوشانند؟ یا در واقع بهتر است بگویم اصلا چرا فکر کردهاند آهنگسازی نمیتواند برای فیلمشان آن موسیقی که نیاز دارند را بسازد؟
البته ممکن است برای فیلمسازان اتفاق عجیبی نباشد وقتی میبینند آثار موسیقی فیلم را در ایران تنها سه چهار آهنگساز مشخص میسازند و آنها هم ترجیح دادهاند روی آثارشان موسیقی گذاشته نشود. با این حال به نظرم عجیب میآید که طی همین چند وقت اخیر این روند حذف موسیقی اینقدر صعودی بوده است تا آنجا که بازتاب این اتفاق را میشود در شبکههای اجتتماعی هم دید. فیلمهای اکرانهای اخیر همچون بیخود و بیجهت، پذیرایی ساده، من مادر هستم، زندگی خصوصی آقا و خانم میم، بغض، پلهء آخر و .... یا موسیقی نداشتهاند، یا آنقدر موسیقیهای لاغر و معطوف به تیتراژی داشتهاند که اسمش را نمیشود موسیقی فیلم گذاشت، یا موسیقیهاشان انتخابی بوده است.
اما شاید سوال مهمتر این است که چرا این روزها در سینمای ایران فیلمسازان خوشفکر و نواندیشی مثل اصغر فرهادی، مانی حقیقی، عبدالرضا کاهانی، پرویز شهبازی و... تصور میکنند که فیلمهایشان بدون موسیقی هیچ چیزی کم ندارد و این موج عدم استفاده از موسیقی تا آنجا پیش میرود که فریدون جیرانی هم در آخرین ساختهاش از موسیقی استفاده نمیکند. فیلمهای فریدون جیرانی همیشه به سینمای بدنه تعلق داشتهاند و یکی از ویژپگیهای سینمای بدنه بهرهگیری از حجم موسیقی نسبتا بالا روی تصاویر است. درست است که هیچ قاعده و قانونی در سینما وحی منزل نیست اما کجای دنیا فیلمی در اشل من مادر هستم ساخته میشود و رویش موسیقی نمیآید؟ فیلمی با این حجم اتفاقات و صحنههای احساسی چرا باید موسیقی را از خود دریغ کند؟ آیا فیلمساز احساس کرده است که اگر موسیقی روی فیلمش بیاید از تاثیرگذاری آن کم میشود؟ با چه منطقی؟ اگر قرار بود این چنین باشد که میخواهم زنده بمانم نمونهء خیلی بهتری برای این اتفاق بود اما میبینیم که برعکس با بهرهگیری از موسیقی چقدر ثبت اتفاقات فیلم در ذهن تماشاگر موفق عمل کرده است.
نمیدانم چند درصد این اتفاق برمیگردد به فیلمسازان و چند درصد آن به آهنگسازان. اما این را خوب میدانم که بیشک فعالیت برخی آهنگسازان طی سالهای اخیر روی این روند حذف موسیقی بیتاثیر نبوده است؛ آهنگسازانی که طی یک سال، ساخت بیش از پنج- شش فیلم را به عهده میگیرند و نه کار خودشان را درست انجام میدهند و نه اجازهء بروز استعدادهای جدید را میدهند. تهیهکنندگان را بدعادت میکنند و کارگردانان را سرگردان. آهنگسازان جوان را هم ناامید. به اسامی آهنگسازانی که در جشنوارهء سیام فعال بودند نگاهی بیندازید؛ هرکدام از این آهنگسازان فعال، دست کم ساخت پنج موسیقی فیلم را به عهده داشتند. آن هم در شرایطی که همهمان خوب میدانیم موسیقی، آخرین چیزی است که روی فیلم گذاشته میشود و باز همهمان میدانیم که فیلمها خودشان در دقیقهء نود به جشنواره میرسند. همهء اینها تنها نشان از عجلهای است که در ساخت موسیقی این فیلمها به خرج داده شده است؛ عجلهای که خیلی وقتها نه تنها با خلاقیتی همراه نیست بلکه ناچاراً منجر به با کپیکاری است.
اصولا ما همیشه از یک طرف بوم افتادهایم وگرنه نه سینمای آوانگارد فرانسه با چنین اتفاقی به این کثرت مواجه بوده و نه سینمای صنعتی هالیوود! به هر روی امیدوارم که این اتفاق نامیمون که نام استعاریاش شده "بینیازی از موسیقی همراه به تم روشنفکری" هر چه زودتر دست از سر سینمای ما بردارد و اوضاع به حالت نرمالش دربیاید. هنوز برای بازنشستگی اینهمه آهنگساز سینما خیلی خیلی زود است.
البته ممکن است برای فیلمسازان اتفاق عجیبی نباشد وقتی میبینند آثار موسیقی فیلم را در ایران تنها سه چهار آهنگساز مشخص میسازند و آنها هم ترجیح دادهاند روی آثارشان موسیقی گذاشته نشود. با این حال به نظرم عجیب میآید که طی همین چند وقت اخیر این روند حذف موسیقی اینقدر صعودی بوده است تا آنجا که بازتاب این اتفاق را میشود در شبکههای اجتتماعی هم دید. فیلمهای اکرانهای اخیر همچون بیخود و بیجهت، پذیرایی ساده، من مادر هستم، زندگی خصوصی آقا و خانم میم، بغض، پلهء آخر و .... یا موسیقی نداشتهاند، یا آنقدر موسیقیهای لاغر و معطوف به تیتراژی داشتهاند که اسمش را نمیشود موسیقی فیلم گذاشت، یا موسیقیهاشان انتخابی بوده است.
اما شاید سوال مهمتر این است که چرا این روزها در سینمای ایران فیلمسازان خوشفکر و نواندیشی مثل اصغر فرهادی، مانی حقیقی، عبدالرضا کاهانی، پرویز شهبازی و... تصور میکنند که فیلمهایشان بدون موسیقی هیچ چیزی کم ندارد و این موج عدم استفاده از موسیقی تا آنجا پیش میرود که فریدون جیرانی هم در آخرین ساختهاش از موسیقی استفاده نمیکند. فیلمهای فریدون جیرانی همیشه به سینمای بدنه تعلق داشتهاند و یکی از ویژپگیهای سینمای بدنه بهرهگیری از حجم موسیقی نسبتا بالا روی تصاویر است. درست است که هیچ قاعده و قانونی در سینما وحی منزل نیست اما کجای دنیا فیلمی در اشل من مادر هستم ساخته میشود و رویش موسیقی نمیآید؟ فیلمی با این حجم اتفاقات و صحنههای احساسی چرا باید موسیقی را از خود دریغ کند؟ آیا فیلمساز احساس کرده است که اگر موسیقی روی فیلمش بیاید از تاثیرگذاری آن کم میشود؟ با چه منطقی؟ اگر قرار بود این چنین باشد که میخواهم زنده بمانم نمونهء خیلی بهتری برای این اتفاق بود اما میبینیم که برعکس با بهرهگیری از موسیقی چقدر ثبت اتفاقات فیلم در ذهن تماشاگر موفق عمل کرده است.
نمیدانم چند درصد این اتفاق برمیگردد به فیلمسازان و چند درصد آن به آهنگسازان. اما این را خوب میدانم که بیشک فعالیت برخی آهنگسازان طی سالهای اخیر روی این روند حذف موسیقی بیتاثیر نبوده است؛ آهنگسازانی که طی یک سال، ساخت بیش از پنج- شش فیلم را به عهده میگیرند و نه کار خودشان را درست انجام میدهند و نه اجازهء بروز استعدادهای جدید را میدهند. تهیهکنندگان را بدعادت میکنند و کارگردانان را سرگردان. آهنگسازان جوان را هم ناامید. به اسامی آهنگسازانی که در جشنوارهء سیام فعال بودند نگاهی بیندازید؛ هرکدام از این آهنگسازان فعال، دست کم ساخت پنج موسیقی فیلم را به عهده داشتند. آن هم در شرایطی که همهمان خوب میدانیم موسیقی، آخرین چیزی است که روی فیلم گذاشته میشود و باز همهمان میدانیم که فیلمها خودشان در دقیقهء نود به جشنواره میرسند. همهء اینها تنها نشان از عجلهای است که در ساخت موسیقی این فیلمها به خرج داده شده است؛ عجلهای که خیلی وقتها نه تنها با خلاقیتی همراه نیست بلکه ناچاراً منجر به با کپیکاری است.
اصولا ما همیشه از یک طرف بوم افتادهایم وگرنه نه سینمای آوانگارد فرانسه با چنین اتفاقی به این کثرت مواجه بوده و نه سینمای صنعتی هالیوود! به هر روی امیدوارم که این اتفاق نامیمون که نام استعاریاش شده "بینیازی از موسیقی همراه به تم روشنفکری" هر چه زودتر دست از سر سینمای ما بردارد و اوضاع به حالت نرمالش دربیاید. هنوز برای بازنشستگی اینهمه آهنگساز سینما خیلی خیلی زود است.
تاریخ انتشار : دوشنبه 11 دی 1391 - 00:00
دیدگاهها
به نظر من حذف موسیقی از فیلم های ایرانی به دلیل این است که حس رئالیستی کار بیشتر شود چون با وجود موسیقی که معلوم نیست از کجای فیلم نواخنه می شود جنبه رئالیستی مخدوش می شود.
به همین علت فیلم ها کیارستمی و فرهادی نه نتنها از عدم موسیقی ضربه نمی خوردند بلکهیک حسن برایشان محسوب می شود.
فیلم زندگی خصوصی اقا و خانم میم انقدر صدای اهنگ فیلم کم و صدای فیلم به شدت زیاد بود که یک بیبننده فکر می کنه سی دی خانگی در خانه تماشا میکنه در پایان فیلم اهنگ بی کفیت و سریع به اتمام رسید
من که فیلم روخیلی دوست داشتم و دو یاسه اهنگساز یا گار گردان داریم که بتوانند موسیقی فیلم را خوب در بیاورند وبرای همین خیلی ها اصلا می گویند اگر نباشد بهتر است بعضی از فیلمساز سرشناس هم جون مسیر ونوع فیلمسازیشون داستان گو است اصلا نمی شود در کارشان موزیک با بی کلام گزاشت چه برسد که با صدا هم باشد
من فقط فیلم من مادر هسام رو دیدم. به این دقت نکردم که موسیقی متن داره یا نه فقط به آهنگی که دختره تو خونه به اصطلاح عموش گذاشت توجه کردم. آهنگ شاهکاری از گروه guns n roses بود اسمشم don't you cry
با نظر کاربر اول کاملا موافقم و کپی میکنمش
جالبه شما از یه طرف موسیقی جدایی نادر از سیمین رو که یه موسیقی خیلی عادی هست رو برای دانلود در سایت منتشر می کنید اون هم زمان اکران فیلم و بعد مدتی می گویید این فیلم موسیقی ندارد هیچ، کارگردان هم تصور میکند که فیلمهایش بدون موسیقی هیچ چیزی کم ندارد.
جالبه!
بین موسیقی و سینما یک تضاد هویتی وجود دارد. سینما در همه جای دنیا تصنعی و تجاریست در حالیکه موسیقی در ذات بشر است...
وای... من مادر هستم چقدر می تونست با یه آهنگ درست و حسابی عالی (تر) بشه...
این مطلب را در وبلاگم لینک دادم
افزودن یک دیدگاه جدید