نظری که شما قصد پاسخ دادن به آن را دارید وجود ندارد.
در حاشیه اجرای برنامه هشتاد سال اصالت؛ جشن تولد استاد نادر گلچین
21 آذر؛ قصهای به بلندای 21 سال
[ محمدرضا یزدانپرست - روزنامهنگار و مجری تلویزیون ]
نوجوانی بود و تکاپوهای علاقهمندانه در عالم هنر و بازی کردن در فیلم و فعالیتهای هنری در عالم دانشآموزی و هنرجویی ویلن و پدری عاشق موسیقی با نوار کاستهایی بیشمار که آن روزها ابزاری مهم بودند برای شنیدن و شناختن. قابهای بسیاری از آن روزگار، هنوز و همیشه در ذهن، حک شده دارم که بیشک، یکی از ماندگارترین آنها جلد نوارکاستی است که گلچینی از آهنگهای استاد نادر گلچین را در خود داشت که «مرغ سحر» پیشانی آن بود و دستخط پدر که با ماژیک سبز روی لیبلِ کاست نوشته بود: نادر گلچین.
عصر پاییزی 21 آذرماه 95 حوالی 21 سالی از آن ایام گذشته و حالا در خانه شعر و ادبیات روبروی او ایستادهام تا با ابیاتی از غزلی پیشکش به نادر گلچین سروده استاد خسرو احتشامی آغازگر اجرای برنامهای باشم که به بهانه تولدش، هشتاد سال اصالت هنر او را پاس میدارد: غزل زِ های و هوی تو بوی بهار میدهد/ قصیده در هوای تو بوی بهار میدهد/ تو عاشقانه زیستی، ترانه میگریستی/ تویی که نغمههای تو بوی بهار میدهد/ تو پیر کوچهی هنر، مراد مطلع سحر/ سپیدهی صفای تو بوی بهار میدهد/ در این زمان که بیامان خزان کشد خط و نشان/ سرود تو صلای تو بوی بهار میدهد/ اگر خموش ماندهای، ستارهنوش مانده ای/ تو «نادر»ی نوای تو بوی بهار میدهد...
دست مریزاد به ابراهیم اسماعیلی اراضی و عمر کانون ادبیات آهنگین دراز باد که در هنگامهای که ابتذال از سر و روی هنر و فرهنگ میبارد، نگاه ها را به چشم دوختن به «هشتاد سال اصالت» فرامیخواند تا یادمان نرود نازیدن به تمدن و فرهنگ هزاران ساله بدون توجه به دردانههایی که سازندهی اندیشه و پیرنگ این فرهنگ بودهاند، بیمعناست. درست مثل اینکه به مساحت و عظمت صوری تخت جمشید بنگریم اما اندیشهی هنرمندانه و بشکوه پس پشت نمای ظاهری آن را فروبگذاریم. درست مثل اینکه بخواهیم عظمت تاریخ ادبیاتمان را بدون حافظ و سعدی و فردوسی و مولانا و بیهقی و... توضیح دهیم و معنا کنیم.
مگر میشود نادر گلچین شد، اما گلچین شده و گزیده، نیندیشید و انتخاب نکرد و نخواند؟!
خمیده و تکیده پا به جشن تولدش گذاشت اما حتی میان نفسهایش، واژههایش و خندههایش میشد شکوه افراشته و بلندبالای عمری خون دل خوردن برای درنغلتیدن به درهی ناآگاهی و ابتذال را به تماشا نشست.
بین سخنرانیها و اجراهای موسیقی، رباعیهای تقدیمی مجتبی صادقی، شاعر مرودشتی را در اجرای برنامه خواندم. یکی از آنها باشد برای اختتام این افتخار که نصیبم شد:
ای مرغ سحر! مباد غمگین باشی
در معرض درد، بغضآذین باشی
هنگام ترانهخوانیات میخواهم
یک بار دگر «نادر گلچین» باشی
منبع:
اختصاصی موسیقی ما
تاریخ انتشار : دوشنبه 29 آذر 1395 - 21:14
دیدگاهها
مرسی از سابت خوبتون . موفق باشید
افزودن یک دیدگاه جدید