جشنواره ملی موسیقی خلاق
 
کنسرت قاف - فرهاد فخرالدینی
 
برنامه یاد بعضی نفرات
 
دوشنبه 1 تیر 1394 - 21:45

چاوشی در گفتگو با سینمای ما گفته بود :

شرایط مالی من جوری بود که حتی پول نداشتم تا بالای شهر بروم. آدرسی که این دوست به من داده بود و قرار بود در آنجا آقای مهرجویی را ملاقات کنیم حوالی محله «ازگل» تهران بود و با محله ما فاصله زیادی داشت. چاره ای نداشتم و از یکی از دوستانم خواستم که من را به با ماشین اش برساند. باور کن الان باز هم من را بردی به همان سالها و مرور این خاطرات حالم را بد می کند. خلاصه رفتیم و نشستیم و بعد از سلام و احوالپرسی و آشنایی، آقای مهرجویی صحبت هایش را شروع کرد: «بعضی از کارهایت را شنیده ام و فضایی که تو می خوانی خیلی به فضای فیلم جدید من نزدیک است.» خیلی با احترام گفتم آقای مهرجویی، من تا به حال کار موسیقی فیلم نکرده ام و هیچ شناختی هم در این باره ندارم. ولی ایشان توضیح دادند که قرار نیست موسیقی فیلم را بسازم و از من چند قطعه برای این فیلم می خواهند که بسازم و بخوانم. بعد فیلم نامه ای را به من دادند و گفتند برو این را بخوان و شروع کن.

چاره ای جز این نداشتم که در خانه و در یکی از اتاق هایمان کار ضبط را انجام بدهم. به کمک مادرم یک پتو را با میخ به جلوی پنجره زدیم و دیوارها را هم با پتو پوشانیدم تا صدا نپیچد. مادرم از اتاق بیرون رفت و با یک پتو از بیرون، در اتاق را پوشاند. خودم هم از این طرف در یک پتو آویزان کردم تا بتوانم در نهایت فضایی را در اختیار داشته باشم که در آن بشود وکال گرفت. بعد از همه این ماجراها، پتو را کشیدم روی سرم و در همان شرایط خواندم و همه وکال را ضبط کردم. از زیر پتو که بیرون آمدم، «علی سنتوری» به دنیا آمده بود. همان نسخه هم نهایی شد و پخش شد.

اما در نهایت از این فیلم تهیه کننده و کارگردان سود خوبی نصیبشان شد. هم به لحاظ مالی و هم اعتباری. اما به چاوشی چه رسید؟
محسن چاووشي در فيلم سنتوري چهار ترانه خوانده، اما تنها توانسته يک بار و با هزار زحمت و رفيق بازي فيلم را ببيند. آن هم در جشنواره، نه جاي ديگر. او می گوید "نه آقاي مهرجويي و نه هيچ کس ديگري از من براي ديدن فيلم دعوت نکردند. براي ديدن فيلم خودم رفتم و توي صف ايستادم. يکي دو ساعتي در صف بودم، بالاخره هم بليت گيرم نيامد. به هر زحمتي بود با يکي از دوستانم هماهنگ کردم و رفتم داخل و فيلم را ديدم."

حالا و بعد از چند سال آقای مهرجویی که چند فیلم قبلیش نه در گیشه توفیق داشتند و نه اعتباری به داشته های پیشین او افزودند می خواهد فیلم سنتوری 2 که نام «سنتوری، مرد پائیزی» را بر آن گذاشته است بسازد. با این پیشینه همکاری با چاوشی تماس می گیرد و از او می خواهد برای فیلمش بخواند. چاوشی حالا هم دیگر وضع مالیش مثل آن سال ها نیست، هم محبوبیتش چندین برابر شده و هم شهرتش. حالا اگر شما جای او باشید چه می کنید؟ پولی می گیرید و میخوانید یا سنگ بزرگی جلوی راهش می اندازید مثل رقم زیاد قرارداد .تا کارگردان جا بخورد و گذشته را مرور کند و متوجه شود کجای کارش اشتباه بوده است. شما کمی دردهایی که از فیلم سنتوری نصیبتان شده آرام شود؟ بقیه اش هم دیگر مهم نیست...سنتوری با چاوشی یا مرد پاییزی بی چاوشی.

همه اینها شاید بیش از همه یادمان بیندازد که سینمای ما گوهر گمشده ای دارد با نام اخلاق. اخلاقی که اگر با هنر سینماگران عجین شود حاصل کار و خروجی آن چیزی بسیار بهتر از آنچه خواهد بود که وجود دارد.

محتوای این فیلد خصوصی است و به صورت عمومی نشان داده نخواهد شد.

Plain text

  • هیچ تگ HTML ی مجاز نیست.
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
CAPTCHA
This question is for testing whether or not you are a human visitor and to prevent automated spam submissions.



افزودن یک دیدگاه جدید | موسیقی ما