اگه یکی باشه تو دنیا که حرفاش راجع به مرتضی پاشایی کاملا دقیق و قابل اعتماد باشه اون کسی نیست جز مهرزاد امیرخانی...من که به جز مهرزاد امیرخانی به حرف هیچکس نمی تونم صد درصد اطمینان کنم حتی خانواده ی پاشایی....پدر و مادر و برادر و عمو و ....حداقلش اینه که به نظرم بعضی جاها دارن درباره ی بعضی چیزا اغراق می کنن....کاش بخونن این حرفا رو....
آقا مهرزاد خیلی خوبه....معلومه که صادقه و مث بعضیا فیلم بازی نمی کنه.....هیاهو نمی کنه....دنبال حاشیه ها نیست.....اما میشه از عمق نگاهش...از تک تک حرفاش و از همه ی چیزای دیگه فهمید چه دردی کشیده و چه غصه هایی رو تحمل کرده و می کنه.....
ولی من ازش گله دارم.... این حق طبیعی و انسانی یه آدمه که بدونه آخرای عمرشه...شاید کار نیمه تمامی داشته باشه برا این دنیا یا اون دنیا...شاید وصیتی داشته باشه....شاید بخواد روزای آخر با خدا یه جور دیگه حرف بزنه.... آخه آقا مهرزاد درسته سخت بود گفتنش....درسته امیدوار کردن مرتضی بهترین کاری بود که یه رفیق واقعی می تونست انجام بده اما همه چیز که این حرفا نیست....یه جاهایی قضیه جدی تر از این حرفاست...مسئله ی مرگ و زندگیه...یه جاهایی واقعیت های تلخ رو باید پذیرفت چون اتفاق می افتن...آخه چرا مرتضی رو از این حق طبیعیش محروم کردید؟.... خیلی حرفا دارم....آرزومه یه بار بتونم مستقیما باهاتون حرف بزنم....خیلی سوال دارم....تو این یک سال چی به دل آقای خاص ما گذشت آقا مهرزاد ؟ چرا حداقل روزای آخر حقیقت رو بهش نگفتین آخه شاید کاری داشت که نتونست انجام بده؟ من که یه طرفدار سادم هنوز تو بهت رفتنشم ..اون خودش چه طور مرگش رو باور کرده؟؟ بمیرم....چی بهش گذشته اون روزای اول.... کاش لاقل آمادگی رفتنو داشت.. ..کاش لااقل اینهمه تناقض تو حرفای اطرافیانش نبود........کاش من یه کم آروم می شدم...کاش یکی به من می گفت اون الان کجاست؟؟ کاش......آی خدااااا دلگیرم ازت....
اگه یکی باشه تو دنیا که حرفاش راجع به مرتضی پاشایی کاملا دقیق و قابل اعتماد باشه اون کسی نیست جز مهرزاد امیرخانی...من که به جز مهرزاد امیرخانی به حرف هیچکس نمی تونم صد درصد اطمینان کنم حتی خانواده ی پاشایی....پدر و مادر و برادر و عمو و ....حداقلش اینه که به نظرم بعضی جاها دارن درباره ی بعضی چیزا اغراق می کنن....کاش بخونن این حرفا رو....
آقا مهرزاد خیلی خوبه....معلومه که صادقه و مث بعضیا فیلم بازی نمی کنه.....هیاهو نمی کنه....دنبال حاشیه ها نیست.....اما میشه از عمق نگاهش...از تک تک حرفاش و از همه ی چیزای دیگه فهمید چه دردی کشیده و چه غصه هایی رو تحمل کرده و می کنه.....
ولی من ازش گله دارم.... این حق طبیعی و انسانی یه آدمه که بدونه آخرای عمرشه...شاید کار نیمه تمامی داشته باشه برا این دنیا یا اون دنیا...شاید وصیتی داشته باشه....شاید بخواد روزای آخر با خدا یه جور دیگه حرف بزنه.... آخه آقا مهرزاد درسته سخت بود گفتنش....درسته امیدوار کردن مرتضی بهترین کاری بود که یه رفیق واقعی می تونست انجام بده اما همه چیز که این حرفا نیست....یه جاهایی قضیه جدی تر از این حرفاست...مسئله ی مرگ و زندگیه...یه جاهایی واقعیت های تلخ رو باید پذیرفت چون اتفاق می افتن...آخه چرا مرتضی رو از این حق طبیعیش محروم کردید؟.... خیلی حرفا دارم....آرزومه یه بار بتونم مستقیما باهاتون حرف بزنم....خیلی سوال دارم....تو این یک سال چی به دل آقای خاص ما گذشت آقا مهرزاد ؟ چرا حداقل روزای آخر حقیقت رو بهش نگفتین آخه شاید کاری داشت که نتونست انجام بده؟ من که یه طرفدار سادم هنوز تو بهت رفتنشم ..اون خودش چه طور مرگش رو باور کرده؟؟ بمیرم....چی بهش گذشته اون روزای اول.... کاش لاقل آمادگی رفتنو داشت.. ..کاش لااقل اینهمه تناقض تو حرفای اطرافیانش نبود........کاش من یه کم آروم می شدم...کاش یکی به من می گفت اون الان کجاست؟؟ کاش......آی خدااااا دلگیرم ازت....