خدا بیامرزتت استاد
تموم خاطرهای بچه گی من این آهنگ برام زنده میشه از لباس نو بگیر تا روز اول عید خونه ی مادر بزرگ سفره مینداختن از این سر تا اون سر بوی ماهی دودی دنیا رو بر می داشت
مادر بزرگ پاهاش درد میکرد و نشسته نماز می خوند با یه چادر سفید
ما هم واسه خودمون بچه گی میکردیم زندگی میکردیم تو دلمون پز لباس نو می دادیم به بچه های فامیل
خدا بیامرزتت استاد
تموم خاطرهای بچه گی من این آهنگ برام زنده میشه از لباس نو بگیر تا روز اول عید خونه ی مادر بزرگ سفره مینداختن از این سر تا اون سر بوی ماهی دودی دنیا رو بر می داشت
مادر بزرگ پاهاش درد میکرد و نشسته نماز می خوند با یه چادر سفید
ما هم واسه خودمون بچه گی میکردیم زندگی میکردیم تو دلمون پز لباس نو می دادیم به بچه های فامیل