یه روز یه خواننده ای میره صدا و سیما تا برنامه اجرا کنه !!! وقت اجرا میرسه و ایشون میره تا یکی از معروفترین کارهای خودش رو به صورت پلی بک اجرا کنه که ناگهان متوجه میشه ای بابا من که این اهنگ خودم رو حفظ نیستم و دیگه کاری هم نمیتونسته بکنه و باید این اهنگ رو اجرا میکرده و برای همین میره و از اول تا اخر فقط لب میزنه و میکروفون رو برعکس میگیره و در اخر هم میشینه رو زمین تا مثلا مردم رو با این حرکات گمراه کنه و کسی متوجه نشه ایشون اهنگ خودش رو هم حفظ نیست ولی سرانجام تنها کسی متوجه نمیشه خواجه حافظ شیرازی بوده و در این جا داستان به پایان میرسه!!
یه روز یه خواننده ای میره صدا و سیما تا برنامه اجرا کنه !!! وقت اجرا میرسه و ایشون میره تا یکی از معروفترین کارهای خودش رو به صورت پلی بک اجرا کنه که ناگهان متوجه میشه ای بابا من که این اهنگ خودم رو حفظ نیستم و دیگه کاری هم نمیتونسته بکنه و باید این اهنگ رو اجرا میکرده و برای همین میره و از اول تا اخر فقط لب میزنه و میکروفون رو برعکس میگیره و در اخر هم میشینه رو زمین تا مثلا مردم رو با این حرکات گمراه کنه و کسی متوجه نشه ایشون اهنگ خودش رو هم حفظ نیست ولی سرانجام تنها کسی متوجه نمیشه خواجه حافظ شیرازی بوده و در این جا داستان به پایان میرسه!!