برنامه یاد بعضی نفرات
 
سه شنبه 23 مهر 1392 - 09:35

درین شب ها،
که گل از برگ و برگ از باد و باد از ابر می ترسد.
درین شب ها،
که هر آیینه با تصویر بیگانه ست
و پنهان می کند هر چشمه ای
سرّ و سرودش را
چنین بیدار و دریا وار
توئی تنها که می خوانی.
توئی تنها که می خوانی
رثای ِ قتل ِ عام و خون ِ پامال ِ تبار ِ آن شهیدان را
توئی تنها که می فهمی
زبان و رمز ِ آواز ِ چگور ِ نا امیدان را.
برآن شاخ بلند،
ای نغمه ساز باغ ِ بی برگی!
بمان تا بشنوند از شور آوازت
درختانی که اینک در جوانه های خُرد ِ باغ
در خوابند
بمان تا دشت های روشن آیینه ها،
گل های جوباران
تمام نفرت و نفرین این ایام غارت را
ز ِ آواز تو دریابند.
تو غمگین تر سرودِ حسرت و چاووش این ایام.
تو، بارانی ترین ابری
که می گرید،
به باغ مزدک و زرتشت.
تو، عصیانی ترین خشمی، که می جوشد،
ز جام و ساغر خیام.
درین شبها
که گل از برگ و
برگ از باد و
ابر از خویش می ترسد،
و پنهان می کند هر چشمه ای
سرّ و سرودش را،
در این آفاق ظلمانی
چنین بیدار و دریا وار
توئی تنها که می خوانی...دکتر کدکنی

محتوای این فیلد خصوصی است و به صورت عمومی نشان داده نخواهد شد.

Plain text

  • هیچ تگ HTML ی مجاز نیست.
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
CAPTCHA
This question is for testing whether or not you are a human visitor and to prevent automated spam submissions.



افزودن یک دیدگاه جدید | موسیقی ما