متن ترانه
سمنبویان غبار غم چو بنشینند، بنشانند
پریرویان قرار از دل چو بستیزند، بستانند
به عمری یک نفس با ما چو بنشینند، برخیزند
نهال شوق در خاطر چو برخیزند، بنشانند
سرشک گوشهگیران را چو دریابند، دُر یابند
رخ مهر از سحرخیزان نگردانند، اگر دانند
دوای درد عاشق را کسی کو سهل پندارد
ز فکر آنان که در تدبیر درمانند، در مانند
چو منصور از مراد آنان که بردارند، بر دارند
بدین درگاه حافظ را چو میخوانند، میرانند
در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند، ناز آرند
که با این درد اگر دربند درمانند درمانند
پریرویان قرار از دل چو بستیزند، بستانند
به عمری یک نفس با ما چو بنشینند، برخیزند
نهال شوق در خاطر چو برخیزند، بنشانند
سرشک گوشهگیران را چو دریابند، دُر یابند
رخ مهر از سحرخیزان نگردانند، اگر دانند
دوای درد عاشق را کسی کو سهل پندارد
ز فکر آنان که در تدبیر درمانند، در مانند
چو منصور از مراد آنان که بردارند، بر دارند
بدین درگاه حافظ را چو میخوانند، میرانند
در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند، ناز آرند
که با این درد اگر دربند درمانند درمانند
افزودن یک دیدگاه جدید