بزرگداشت روزنامهنگار فقید با حضور شفیعی کدکنی و بزرگان موسیقی برگزار شد
شهرام ناظری: درگذشت ابوالحسن مختاباد دردناک و غیرمنتظره بود
موسیقی ما- مراسم یادبود مرحوم سید ابوالحسن مختاباد روزنامه نگار و پژوهشگر موسیقی با حضور جمعی از اصحاب رسانه و اساتید و پیشکسوتان و هنرمندان موسیقی و ادبیات از جمله استاد محمدرضا شفیعی کدکنی، عبدالحسین مختاباد، مصطفی مختاباد، شهرام ناظری، حسامالدین سراج، علی جهاندار، داود گنجهای در فرهنگسرای نیاوران برگزار شد.
این مراسم با قرائت قرآن توسط سیدحسین موسوی بلده آغاز شد و پس از آن سیدعبدالحسین مختاباد استاد و پیشکسوت موسیقی سنتی ایران با گرامیداشت یاد و خاطره برادر کوچکتر خود مرحوم سیدابوالحسن مختاباد به جامعه هنر و موسیقی و رسانه کشور تسلیت گفت و افزود: «ابوالحسن اهل کرم و رفاقت بود و ما اختلاف سنی کمی داشتیم و مانند دوقلوها بودیم. باور از دست دادن چنین برادر فرهیخته ای برایم دشوار است.»
وی در ادامه بخشی از یاداشت آلا مختاباد (دختر ١٧ ساله مرحوم مختاباد) را برای حاضران قرائت کرد «وقتی دیدم پدرم چقدر در کارش سختکوش است از او الگو گرفتم. نوشتن مقاله برای همشهری و کمک کردن به بیخانمانها و خیریهها و خلق کردن رادیو آواز و نوشتن چندین کتاب تدریس آواز و سه تار و کمک کردن به مردم ایران، ترکیه و افغانستان از جمله اقداماتی بود که پدرم انجام داد. هیچگاه این خدمات ارزشمند پدرم از یادم نمیرود. خوشحالم که بیش از ١٧ سال فرزندت بودم و هیچگاه لبخند از لبانت محو نشد... تو برای کوهنوردی رفته بودی، اما همچنان بر قله کوه ایستادی و دیگر بازنگشتی.»
سیدفرید قاسمی پژوهشگر و نویسنده که به «حافظه مطبوعات ایران» شهرت دارد در این مراسم با تسلیت درگذشت ابوالحسن مختاباد، گفت: ٣٠ سال با آن مرحوم دوست بودم و ٥٢ ماه در کتاب هفته همکار بودیم. او در همه سالهای زندگی میخواند، میپرسید و جستوجو می کرد. و به واقع آموزگار خوبی بود. پس از انس با مثنوی در منش و کنش او دگرگونیهایی به وجود آمد. مرحوم مختاباد متوجه شد روزنامهنگاری تحقیقی با آرامش به سرانجام می رسد؛ او همواره سعی داشت از راه حلال از حیث مالی بینیاز شود. اخلاق مذهبی فردی و خلق و خوی مدنی جمعی داشت و در همه این سالها وی را با حسن نیت قدردان، خیرخواه و خوش قلب و پذیرای حرف حق و دغدغهمند صنفی دیدم. دوستان وی درصدد هستند تا یادنامهای برای او تهیه کنند. براستی درگذشت وی دردناک است.
شهرام ناظری هم در این مراسم در سخنانی درگذشت ابوالحسن مختاباد را دردناک و غیرمنتظره توصیف کرد و گفت: با او که روزنامهنگاری فرهیخته است از سالهای خیلی دور و از ٣٠ سال پیش آشنا شدم. آن مرحوم روحیه پیگیری و حس خستگیناپذیری داشت. من زیاد اهل مصاحبه نیستم، اما او چنان پیگیر و خستگیناپذیر کارهایش را دنبال میکرد، برایم جالب بود و دهها مصاحبه از من گرفت. ابوالحسن در اکثر کنسرتهایم حضور داشت و بعد از کنسرت هم مرا رها نمیکرد. وی علاوه بر اینکه خبرنگار بود، پژوهشگر موسیقی هم محسوب میشد.
ناظری افزود: به یاد دارم در دهه ٧٠ کنسرتها خیلی محدود در نمایشگاه بینالمللی برگزار میشد. همه شنیده بودند که سالن مجهزی در وزارت کشور ایجاد شده و ما توانستیم برای اولین بار در این تالار اجرا کنیم و من شعری از مولانا را با عنوان «بازآمدم چون عیدنو تا قفل زندان بشکنم»، خواندم. پس از آن ابوالحسن با تیتر قشنگی نوشت «قفل تالار شکست». همچنین زمانی که در آمریکا بودم، مرا پیدا کرد و با وجود مسافت زیاد هفتهای دو یا سه بار نزد من میآمد و واقعا سختکوش و خستگی ناپذیر بود. من هم برای این حس او احترام قائلم و از خبر ناگوار مرگ او خیلی متاسف شدم. حتما جای او در صفحات موسیقی ما خالی است. درگذشت وی را به همه وابستگان و جامعه خبرنگاران و موسیقی تسلیت میگویم.
جهانگیر کوثری تهیهکننده سینما و روزنامه نگار نیز در این مراسم گفت: «مرحوم ابوالحسن تیزهوش و زیرک بود. با مصطفی برادر بزرگ او همکلاس بودم، وقتی خبر مرگ ابوالحسن را شنیدم نتوانستم روی پاهایم بایستم. احد شاملو میگوید «مرگ انتظاری خوفانگیز است، انتظاری که بیرحمانه طول می کشد. بعد از تشکیل روزنامه همشهری در سال ١٣٧٢ ابوالحسن مختاباد که بسیار جوان بود به روزنامه آمد. او در همه مباحث سرک میکشید. درباره فیلم هنری جشنواره بحث میکردیم و نظر میداد. حتی در بحثهای اجتماعی هم نظر میداد. نظرخواهی او درباره شعر نیما خیلی جلوتر از بقیه بود. جای او بسیار خالی است.»
حمیدرضا نوریخش مدیرعامل خانه موسیقی نیز در این مراسم گفت: مرگ ناگهانی مختباد بسیار شوکآور بود، و این نوع مرگها به همراه خود چیزهایی را یادآوری میکند و به قول قیصر امینپور « گاهی چه زود دیر میشود» ؛ او در سالهای آغازین دهه ٧٠ نزد من آواز کار می کرد. به تدریج با هم آشنا شدیم. من در ١٢ سال اخیر مورد نقد مرحوم ابوالحسن مختاباد بودم. مرحوم مختاباد به شدت پیگیر بود و عاطفه سرشاری داشت. او تجربیات ارزشمندی هم در مسائل صنفی روزنامه نگاری داشت. منتقد بود اما انصاف داشت و بیمبنا حرف نمیزد. آنقدر انصاف و شجاعت داشت که اشتباهاتش را می پذیرفت و تصحیح می کرد. زیاد با هم اختلاف نظر داشتیم اما همین نکته سبب شد تا از او هیچگاه دلگیر نباشم. از خبر درگذشت او فرو ریختم و دو شب گریستم؛ امیدوارم وی الگویی برای همه کسانی که قلم میزنند و نقد میکنند، باشد.
سید مصطفی مختاباد برادر بزرگ ابوالحسن و مدیر گروه تئاتر دانشگاه تربیت مدرس نیز در این مراسم گفت: در داغ برادرم سخن گفتن دشوار است. رفتن ابوالحسن بسیار زود بود. او در کنار ما در دامان پدری به شدت ایمانگرا پرورش یافت. در ادامه حیات خود چنگ زدن به باورهای عرفانی و حماسی در او جوشان شد و با تکیه بر همان بسترها به تعادل و توازن دست یافت تا جان پاک خود را طوری صیانت کند تا از مولوی تا ابن عربی که مفاهیمی ساده نیستند، انها را فهم کند.
وی ادامه داد: روح خبر و خبرنگاری در خانه با او رشد کرد و بالاخره پا در وادی طوفان گذاشت. جان از نظر او یعنی خبر. صبحها او با آواز موسیقیایی شاهنامهای که پدرم میخواند بیدار میشد. ما در کنار برادرم در روستایی ( امره از توابع ساری در استان مازندران) بزرگ شدیم که در آن جشنواره نینوازان برگزار میشد. نبودش برای ما دشوار است و داغش را هرگز نمی توانم فراموش کنم.
این مراسم با قرائت قرآن توسط سیدحسین موسوی بلده آغاز شد و پس از آن سیدعبدالحسین مختاباد استاد و پیشکسوت موسیقی سنتی ایران با گرامیداشت یاد و خاطره برادر کوچکتر خود مرحوم سیدابوالحسن مختاباد به جامعه هنر و موسیقی و رسانه کشور تسلیت گفت و افزود: «ابوالحسن اهل کرم و رفاقت بود و ما اختلاف سنی کمی داشتیم و مانند دوقلوها بودیم. باور از دست دادن چنین برادر فرهیخته ای برایم دشوار است.»
وی در ادامه بخشی از یاداشت آلا مختاباد (دختر ١٧ ساله مرحوم مختاباد) را برای حاضران قرائت کرد «وقتی دیدم پدرم چقدر در کارش سختکوش است از او الگو گرفتم. نوشتن مقاله برای همشهری و کمک کردن به بیخانمانها و خیریهها و خلق کردن رادیو آواز و نوشتن چندین کتاب تدریس آواز و سه تار و کمک کردن به مردم ایران، ترکیه و افغانستان از جمله اقداماتی بود که پدرم انجام داد. هیچگاه این خدمات ارزشمند پدرم از یادم نمیرود. خوشحالم که بیش از ١٧ سال فرزندت بودم و هیچگاه لبخند از لبانت محو نشد... تو برای کوهنوردی رفته بودی، اما همچنان بر قله کوه ایستادی و دیگر بازنگشتی.»
سیدفرید قاسمی پژوهشگر و نویسنده که به «حافظه مطبوعات ایران» شهرت دارد در این مراسم با تسلیت درگذشت ابوالحسن مختاباد، گفت: ٣٠ سال با آن مرحوم دوست بودم و ٥٢ ماه در کتاب هفته همکار بودیم. او در همه سالهای زندگی میخواند، میپرسید و جستوجو می کرد. و به واقع آموزگار خوبی بود. پس از انس با مثنوی در منش و کنش او دگرگونیهایی به وجود آمد. مرحوم مختاباد متوجه شد روزنامهنگاری تحقیقی با آرامش به سرانجام می رسد؛ او همواره سعی داشت از راه حلال از حیث مالی بینیاز شود. اخلاق مذهبی فردی و خلق و خوی مدنی جمعی داشت و در همه این سالها وی را با حسن نیت قدردان، خیرخواه و خوش قلب و پذیرای حرف حق و دغدغهمند صنفی دیدم. دوستان وی درصدد هستند تا یادنامهای برای او تهیه کنند. براستی درگذشت وی دردناک است.
شهرام ناظری هم در این مراسم در سخنانی درگذشت ابوالحسن مختاباد را دردناک و غیرمنتظره توصیف کرد و گفت: با او که روزنامهنگاری فرهیخته است از سالهای خیلی دور و از ٣٠ سال پیش آشنا شدم. آن مرحوم روحیه پیگیری و حس خستگیناپذیری داشت. من زیاد اهل مصاحبه نیستم، اما او چنان پیگیر و خستگیناپذیر کارهایش را دنبال میکرد، برایم جالب بود و دهها مصاحبه از من گرفت. ابوالحسن در اکثر کنسرتهایم حضور داشت و بعد از کنسرت هم مرا رها نمیکرد. وی علاوه بر اینکه خبرنگار بود، پژوهشگر موسیقی هم محسوب میشد.
ناظری افزود: به یاد دارم در دهه ٧٠ کنسرتها خیلی محدود در نمایشگاه بینالمللی برگزار میشد. همه شنیده بودند که سالن مجهزی در وزارت کشور ایجاد شده و ما توانستیم برای اولین بار در این تالار اجرا کنیم و من شعری از مولانا را با عنوان «بازآمدم چون عیدنو تا قفل زندان بشکنم»، خواندم. پس از آن ابوالحسن با تیتر قشنگی نوشت «قفل تالار شکست». همچنین زمانی که در آمریکا بودم، مرا پیدا کرد و با وجود مسافت زیاد هفتهای دو یا سه بار نزد من میآمد و واقعا سختکوش و خستگی ناپذیر بود. من هم برای این حس او احترام قائلم و از خبر ناگوار مرگ او خیلی متاسف شدم. حتما جای او در صفحات موسیقی ما خالی است. درگذشت وی را به همه وابستگان و جامعه خبرنگاران و موسیقی تسلیت میگویم.
جهانگیر کوثری تهیهکننده سینما و روزنامه نگار نیز در این مراسم گفت: «مرحوم ابوالحسن تیزهوش و زیرک بود. با مصطفی برادر بزرگ او همکلاس بودم، وقتی خبر مرگ ابوالحسن را شنیدم نتوانستم روی پاهایم بایستم. احد شاملو میگوید «مرگ انتظاری خوفانگیز است، انتظاری که بیرحمانه طول می کشد. بعد از تشکیل روزنامه همشهری در سال ١٣٧٢ ابوالحسن مختاباد که بسیار جوان بود به روزنامه آمد. او در همه مباحث سرک میکشید. درباره فیلم هنری جشنواره بحث میکردیم و نظر میداد. حتی در بحثهای اجتماعی هم نظر میداد. نظرخواهی او درباره شعر نیما خیلی جلوتر از بقیه بود. جای او بسیار خالی است.»
حمیدرضا نوریخش مدیرعامل خانه موسیقی نیز در این مراسم گفت: مرگ ناگهانی مختباد بسیار شوکآور بود، و این نوع مرگها به همراه خود چیزهایی را یادآوری میکند و به قول قیصر امینپور « گاهی چه زود دیر میشود» ؛ او در سالهای آغازین دهه ٧٠ نزد من آواز کار می کرد. به تدریج با هم آشنا شدیم. من در ١٢ سال اخیر مورد نقد مرحوم ابوالحسن مختاباد بودم. مرحوم مختاباد به شدت پیگیر بود و عاطفه سرشاری داشت. او تجربیات ارزشمندی هم در مسائل صنفی روزنامه نگاری داشت. منتقد بود اما انصاف داشت و بیمبنا حرف نمیزد. آنقدر انصاف و شجاعت داشت که اشتباهاتش را می پذیرفت و تصحیح می کرد. زیاد با هم اختلاف نظر داشتیم اما همین نکته سبب شد تا از او هیچگاه دلگیر نباشم. از خبر درگذشت او فرو ریختم و دو شب گریستم؛ امیدوارم وی الگویی برای همه کسانی که قلم میزنند و نقد میکنند، باشد.
سید مصطفی مختاباد برادر بزرگ ابوالحسن و مدیر گروه تئاتر دانشگاه تربیت مدرس نیز در این مراسم گفت: در داغ برادرم سخن گفتن دشوار است. رفتن ابوالحسن بسیار زود بود. او در کنار ما در دامان پدری به شدت ایمانگرا پرورش یافت. در ادامه حیات خود چنگ زدن به باورهای عرفانی و حماسی در او جوشان شد و با تکیه بر همان بسترها به تعادل و توازن دست یافت تا جان پاک خود را طوری صیانت کند تا از مولوی تا ابن عربی که مفاهیمی ساده نیستند، انها را فهم کند.
وی ادامه داد: روح خبر و خبرنگاری در خانه با او رشد کرد و بالاخره پا در وادی طوفان گذاشت. جان از نظر او یعنی خبر. صبحها او با آواز موسیقیایی شاهنامهای که پدرم میخواند بیدار میشد. ما در کنار برادرم در روستایی ( امره از توابع ساری در استان مازندران) بزرگ شدیم که در آن جشنواره نینوازان برگزار میشد. نبودش برای ما دشوار است و داغش را هرگز نمی توانم فراموش کنم.
تاریخ انتشار : چهارشنبه 12 بهمن 1401 - 18:10
افزودن یک دیدگاه جدید