علیاکبر قربانی: استاد به عنوان سوال اول میخواستم دربارة فعالیتهای اخیر شما صحبت کنیم؛ شما در سال 95 از ارکستر موسیقی ملی ایران کنارهگیری کردید. در این مدتی که از صحنة موسیقی (به انتخاب خودتان) دور بودید چه فعالیتهایی داشتید؟ میدانم که مشغول نوشتنِ کتاب هستید. میخواهم دربارهی آنان توضیح دهید.
فرهاد فخرالدینی: یکی از چیزهایی که من را خیلی آزار میدهد بیکاری است، یعنی در مواقعی که نمیتوانم هیچ کاری انجام بدهم معمولاً به سفر میروم، اما از وقتی از ارکستر موسیقی ملی ایران برای بار دوم در سال 95 کنارهگیری کردم، لازم بود به کارهای نیمه تمام رسیدگی کنم و در این میان یکی از مواردی که معوق مانده بود، کتاب «وزن در موسیقی ایران» بود.
این اثر را سالها پیش نوشته بودم و درواقع رسالهی من برای پایان سال تحصیلیام در دورهی عالی هنرستان بود. استاد راهنمایم زنده یاد دکتر برکشلی بودند. آن زمان دکتر برکشلی، آقای دهلوی و دوستان دیگر تمایل داشتند که این رساله چاپ شود، اما من ترجیح دادم برای فرصتی دیگر بماند تا بتوانم روی آن کار بیشتری انجام دهم و به این دلیل این کار معوق ماند، البته چهار شماره مجلة موسیقی در آن زمان بخشهایی از این رساله را به چاپ رساند؛ اما کار بیشتر روی آن تا این روزها باقی ماند. یعنی حدود چهل سال گذشت تا اینکه فرصتی به دست آمد تا کتاب «وزن در موسیقی ایران» را بنویسم و زحمت این کار را هم باز به شما دادم تا در انتشار آن دخیل باشید و میدانم هنوز هم در حال آماده کردن آن هستید و امیدوارم هرچه زودتر به دست علاقهمندان برسد.
علیاکبرقربانی: میدانم که آثار موسیقی متفاوتی طی این سالها نوشتهاید که یکی از آنها «کنسرتو ویولون» هست که در سه موومان نوشته شده و البته هنوز اجر نشده و مشتاق هستیم آن را بشنویم و اثر دیگری دارید که براساس منطقالطیر عطار نیشابوری هست.
فرهاد فخرالدینی: اواسط سال پیش (یعنی در بهار 1400) دوست عزیزم آقای آرش امینی با من تماس گرفتند و گفتند که کمیسیون ملی یونسکو در ایران تمایل دارد که برای منطقالطیر عطار منظومهای بنویسم، آیا آمادگی این کار را دارید یا خیر؟ من دیدم موضوع بسیار شیرین و خوبی است و میشود در این زمینه کار کرد. به هر حال چندی بعد آقای دکتر حجتالله ایوبی دبیرکل کمیسیون ملی یونسکو در ایران با من تماس گرفتند و قراردادی بین ما منعقد شد و قرار شد که این کار را انجام بدهم. گزینه و انتخاب ابیات هم از روی کتابِ دکتر شفیعی کدکنی در زمینة تحقیق، تالیف و مقدمهای که بر این کتاب نوشته بودند، به وسیلة آقای امینی انجام گرفت و به اعتقاد من انسجام مطلب حفظ شد و به هر حال با همان ابیاتی که انتخاب شد، داستان تقریباً به طور کامل بیان میشود. میدانید که اصولاً فریدالدین عطار نیشابوری، یک شاعر متفکر بوده است و در قرن ششم و هفتم هجری هم زندگی میکرده و وفات او در 618 هست، با تأسف باید بگویم که شهادت او به دست مغولان صورت میگیرد یعنی یک نادانی چنین فردی را به قتل میرساند و این اولین بار در تاریخ ما نیست که انسان بزرگی به دست یک انسان کوچک کشته میشود و ظاهراً این ماجرا همچنان ادامه دارد.
عطار علاوه بر شاعری طبیب هم بود، به همین خاطر است که عنوان عطار به او اطلاق شده است. او داروخانة بزرگی هم داشته و در جایی گفته است: «به داروخانه 500 شخص بودند که در هر روز نبضم مینمودند»، یعنی هر روز 500 نفر نبضشان گرفته میشده یا معاینه میشدند و دارو میگرفتند. اگر این نکته حقیقت داشته باشد، مسئلهی بسیار مهمی است. در واقع میتوان گفت مهمترین کار عطار در حقیقت همان منطقالطیر هست. دکتر شفیعی کدکنی در کتاب منطقالطیر مینویسد: «یکی از شاعران برجستة قرن دوازدهم در هند (محمد افضل سرخوش) خواسته منطقالطیر را در یک رباعی بیان کند و در این باره آورده است: «سی مرغ ز شوق بال و پر بگشودند/ در جستن سیمرغ هوا پیمودند/ کردند شمار خویش چون آخر کار/ دیدند که سیمرغ همینها بودند» این خلاصهای است که میشود از منطقالطیر ارائه داد. در حقیقت بینش عطار این بوده که راه و رسم زندگی را نشان بدهد که ببیند امور مملکت را چه کسی باید اداره کند و به این نتیجه میرسند که هر فرد میتواند در سرنوشتِ خود دخیل باشد.
من منظومة منطقالطیر را در پنج موومان برای ارکستر سمفونیک و گروه کُر و دو تکخوان نوشتم. موومان اول در مورد آفرینش که تصویر یا بخشی است از باد، باران، جویبار، آرامش و زندگی که توسط گروه کُر و آواز جمعی اجرا میشود. قسمتِ دومش مجمع پرندگان است که دور هم جمع شدند تا راهحلی بیابند، در اینجا اولین سولیست ما که راوی هست، داستان را تعریف میکند. راوی را برای صدای باریتون نوشتم.
علیاکبرقربانی: یعنی یک گفتوگوی ملودیک رقم میخورد.
فرهاد فخرالدینی: بله. عطار خود میگوید: «مجمعی کردند مرغان جهان، آنچه بودند آشکارا و نهان/ جمله گفتند این زمان در روزگار، نیست خالی هیچ شهر از شهریار» در میان پرندگان هدهد نقش مهمتری پیدا میکند و وظیفه دارد راهنمای پرندگان و سخنگو باشد. در حقیقت دومین سولیست آوازِ ما هدهد هست. به هر حال برای یافتن سیمرغ راههایی ارائه میدهند و نظرهایی ارائه میشود که در موسیقی میآید و باید شنید. موومان سوم عزم سفر پرندگان است، آن هم به شوق دیدار سیمرغ در اینجا هم راوی، هم هدهد و هم گروه آواز جمعی با همراهی ارکستر نقش خودشان را ایفا میکنند. قسمت چهارم پرواز به سوی هفت وادی و درواقع هفت شهر هست که از مهمترین موومانها محسوب میشود و شامل هفت تابوست: وادی طلب، وادی عشق، وادی معرفت، وادی استغنا، وادی توحید، وادی حیرت و وادی فقر و فنا. مومان پنجم در حقیقت پایان راه است، آن زمان که مرغان میفهمند خودشان سیمرغ هستند. عطار میگوید: « چون نگه کردند آن سی مرغ زود/ بیشک این سی مرغ آن سیمرغ بود/ در تحیر جمله سرگردان شدند/ باز از نوعی دگر حیران شدند/ خویش را دیدند سیمرغ تمام». ببینید عطار در چه سالی میگوید اگر امور یک آدم را سی مرغ اداره کند شاید درستتر باشد تا یک نفر و نتیجهای که حاصل میشود این است.
علیاکبرقربانی: من فکر میکنم چون اینجا مبحث عرفان هم مدنظر هست شاید بتوان گفت حافظ این را به شکل دیگری در بیت «سالها دل طلب جام جم از ما میکرد / آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد» مشاهده کرد.
فرهاد فخرالدینی: بله دقیقا.
علیاکبر قربانی: استاد شما همیشه از شعر در آثارتان بهره میگیرید (حال چه آن اثر باکلام باشد و چه نباشد)، مثلاً در تیتراژ سریال موسیقی امام علی از کلام استفاده نشده بود؛ اما روی شعر شهریار این ملودی ساخته شده بود.
فرهاد فخرالدینی: امام علی نبود، سریال شهریار بود.
علیاکبر قربانی: تیتراژ امام علی هم روی شعر علی ای همای رحمت ساخته شد.
فرهاد فخرالدینی: درست است حق با شماست.
علیاکبر قربانی: میخواهم ببینم در این دو اثر جدیدتان هم خصوصاً در کنسرتو ویولون (زیرا اثر دوم براساس شعر ساخته شده است) از شعر بهره بردید یا از ریتمهای قدیم در این اثر استفاده کردید؟
فرهاد فخرالدینی: در این اثر از ریتمهای قدیم استفاده نکردهام، اما در موسیقیِ سریال امام علی این کار را انجام داده بودم. کنسرتو ویولون و ارکستر را سعی کردهام براساس تمهایی از مقامات موسیقی ایرانی بنویسم. یعنی یکی از خصوصیاتاش این است که کاملاً مشخص است موسیقی، موسیقیِ ایرانی است و دارای چنین هویتی هست. این اثر شامل سه موومان است. برای نوشتنِ کاری سمفونیک دنبال چیزهایی نرفتیم که در اروپا متداول است و از حالت رِنگهای موسیقی ایران که در پایان هر نوبه (که موسیقی قدیم هم نوبت یا نوبه بوده است) بهره بردم تا این سنت را در اینجا هم حفظ کنیم.
علیاکبر قربانی: اتفاقاً برای من هم شکلِ فرم سئوال است، چون فکر میکنم مدت این اثر حدود 45 دقیقه است.
فرهاد فخرالدینی: فکر میکنم نزدیک به 25 دقیقه باشد، البته هنوز اجرا نکردیم که به طور دقیق بگویم.
علیاکبر قربانی: میخواهم ببینم از لحاظ فرمال نگاهتان مثل فرم سمفونی نوشته شده یا خیلی از فرمهای اروپایی استفاده نکردید.
منظورتان فرم سونات است؟
بله.
فرهاد فخرالدینی: این کاری است که براساس روال موسیقی ایرانی و بینشی که من از مدگردیهای موسیقی ایرانی سراغ دارم، بهره گرفته شده است یعنی مرکبخوانی در آن هست که به دنبالِ مدهای دیگر میرود، مد اصلی هم به هر حال حفظ شده است، مد حاکم و واحد آن همان همایون لا هست، اما در درون آن مدام به مدهای دیگر میرود، این از خصوصیات موسیقی ایران است.
علیاکبر قربانی: که فکر میکنم در نوع خودش خیلی قابل توجه است که اگر قرار است اثری سه موومانه نوشته میشود الزاماً نباید فرم غربی داشته باشد.
فرهاد فخرالدینی: بله نخواستم از اصل خودم فاصله بگیرم.
علیاکبر قربانی: در این مدت شما خودخواسته حضورتان را کمرنگ کردید، اما برخی از آثارتان چون رامشگران اجرا شد. میخواهم ببینم در این مدت چه کارهایی را آماده کردید. میدانم آثار دیگری هم از شما اجرا شده و قرار است اجرا شود.
فرهاد فخرالدینی: اصولاً کارهای زیادی برای اجرا وجود دارد. یعنی آثاری در گذشته نوشته شده است که نیاز به بازنگری دارند، برای مثال پیش از انقلاب قطعهای روی شعری از عراقی (ای عشق کجا به من فتادی/ ای درد به من چه رو نهادی) ضبط و منتشر کرده بودم. این اثر را در دوران جوانیام نوشته بودم و خاطرة خوبی از آن داشتم. ارکستراسیون و هارمونی آن را مقداری تغییر دادم و آماده کردم. کار دیگری که آماده کردم و تحویل آقای شهرام توکلی دادم قطعهای به نام «شُلَیْل» با یک هارمونی خاص بود، از این قطعات فراوان دارم. باید جستوجو و رویشان بازنگری کنم. قطعة رامشگران را هم که شما لطف کردید و اجرا کردید به هر حال بهانهای شد که من تحقیقی در مورد موسیقی نظامی گنجوی انجام بدهم که تحویل شما و فرهنگستان هنر دادم. از این طور کارها فراوان هست و باید سر فرصت مجدداً به آنها پرداخت. هر کدام از این آثار مانند بچهها و عزیزان آدم است، بعضی اوقات که سراغ این کارها میروم میبینم مدتهاست که آنها را پیگیری نکردم، دلم به درد میآید و حقیقتاً بغضم میگیرد. درست مانند عزیزی که آدم مدتهاست ندیده و سراغ آن نرفته، چنین حالی به من دست میدهد.
خاطرم هست رامشگران قرار بود در دانشگاه تبریز به مناسبت کنگرة نظامی گنجوی که از طرف یونسکو در دانشگاه تبریز برگزار میشد، اجرا شود. اتفاقاً آقای بهروز ثروتیان که مؤلف خمسة نظامی هست و کتابهای این شاعر بزرگ را در چند جلد منتشر کرده است، با یکی از اساتید دیگر دانشگاه آقای جُدیری به منزل ما آمدند و خواستند من صحنة شکارگاه خسروشیرین را با موسیقی اجرا کنم. من این کار را قبول کردم و دوست داشتم خیلی باشکوه اجرا شود و از دوستانم که میتوانستند به من کمک کنند، خواستم که اطراف من باشند، مثلاً از آقای علی هاشمی که حتماً ایشان را به خاطر دارید و آقای نصرت کریمی که به هر حال سابقة کارگردانی و هنرپیشگی دارند و همچنین آقای بهمن بوستان که در زمینة ادبیات اطلاعاتِ بسیاری داشتند و علاقهمند بودند. ما چهار نفر به اتفاق من به دانشگاه تبریز رفتیم که وضع آنجا را بررسی کنیم تا ببینیم چگونه میشود این اثر را اجرا کرد. تمام برنامهریزیها را انجام دادیم. کار تقریباً آماده شد و آن را تحویل برادران کامکار دادم، آنها با شور و شوق زیادی روی اثر کار کردند. آقای شجریان هم علاقهمند شد که به تبریز بیاید و در زمینة اشعار دیگر نظامی گنجوی فعالیت داشته باشند. مسئولیت همة اینها و به نوعی سرپرستیشان با من بود، قرار شد بلیتها را به من بدهند تا دوستان را به تبریز ببریم، درست شبِ اجرا، ساعت 11 شب معاون آقای خاتمی (که در آن زمان وزیر ارشاد بود) با من تماس گرفتند که آقای خاتمی میگویند به این سفر نروید. گفتم چرا؟ ما برای اجرا آماده هستیم، گفتند مصلحت نیست شما به تبریز بروید و دلیل آن را میگوییم.
علیاکبر قربانی: دلیلش چه بود؟
بعدها من فهمیدم کسی که در آنجا سخنرانی داشته، مخالف موسیقی و موسیقیدان بوده است و بیان کرده اگر این دو نفر پایشان به اینجا برسد قلم پایشان را میدهم بشکنند.
علیاکبر قربانی: واقعاً جای تأسف دارد.
فرهاد فخرالدینی: تأسف فراوان. تعدادی از ادیبانی که قرار بود به تبریز بیانید، در این کنگره شرکت و سخنرانی کنند، وقتی فهمیدند چنین اتفاقی افتاد، آنها هم انصراف دادند و نرفتند و کنگره در ضعیفترین وضعیت خودش برگزار شد.
واقعاً این مسائل مایة تأسف است. یک بار برای همیشه در این کشور باید این فکر شود که آیا موسیقی چیز خوبی است یا بد؟ اگر بد است کلاً متوقف کنید؛ یعنی اصلاً نیازی نیست که شما از موسیقی بد بگویید و از آن استفاده کنید. اگر بد است از چیز بد برای چه استفاده میکنید؟ این کار که هنوز هم ادامه دارد، درست نیست و موجب نارضایتی کسانی میشود که میتوانستند در این مملکت خادم موسیقی باشند و آثار بزرگی بیافرینند. البته من خوشحالم که میبینم عشق به موسیقی این مسائل را کنار زده و موسیقیدانان و کسانی که عاشق موسیقی هستند همچنان به راه خودشان ادامه میدهند.
علیاکبر قربانی: شنیدن چنین اخباری واقعاً مایة تأسف است ، اما من در اینجا میخواهم دو خبر خوب به علاقهمندان شما بدهم و آن اینکه به زودی دو پارتیتور از آثار شما چاپ میشود.
فرهاد فخرالدینی: ما یکسری تجربیاتی داریم که ترجیح میدهم اینها منتشر شوند و به دست علاقهمندان برسند. شاید یک درسی برای آنها باشد. میدانید که عمر من یا سر کلاس (به عنوان هنرجو یا معلم) گذشته یا در ارکسارها (به عنوان نوازنده یا رهبر) به هر حال زندگی من روی صحنه گذشته است و خوشحال میشوم که این کارها منتشر شود و به کمک شما عزیزان در اختیار علاقهمندان قرار بگیرد. میدانید که اصولاً در ایران تیراژ آثاری از این دست آنطور هم بالا نیست که بگوییم به خاطر نفع مادی این کار را میکنیم، یعنی آرزوی من این هست که واقعاً بتوانم کمکی در این راه به علاقهمندان این هنر شریف که واقعاً مورد ظلم قرار گرفته انجام بدهم.
علیاکبر قربانی: شما به بخشهایی از فعالیت هنریتان مانند نوازندگی ارکستر، معلمی، رهبری ارکستر و آهنگسازی اشاره کردید، اما یک بخشی که فکر میکنم ناگفته ماند بخش تحقیقاتی شماست، شاید یکی از مهمترین فعالیتهایتان در این زمینه رمزگشایی از موسیقی قدیم خصوصاً اثر عبدالقادر مراقهای به نام «کُلِ صُبحٍ» باشد که در کتاب «گنبد مینا» از آن نام بردید.
فرهاد فخرالدینی: بله. من از جوانی علاقهمند بودم که موسیقی قدیم ایران را بشناسم. ابتدا با کتابهای آقای روحالله خالقی آشنا شدم و بعد هم در دورة عالی دکتر برکشلی من را بیشتر با موسیقی قدیم ایران آشنا کرد. این استاد بزرگ در درجة اول خواست که تنبور خراسان با روایت فارابی را پردهبندی بکنم که کار مشکلی بود. دلیلِ ایشان این بود که من هم موسیقی میدانستم و هم تا حدودی ریاضیات. دکتر به من گفت که اگر بتوانی این کار را انجام بدهی، اتفاق بزرگی است؛ چون چند نفر از دوستان شما (که سه نفر بودند و از آنها یاد کردند) خواستند این کار را انجام بدهند و نتوانستند. از من سئوال کردند که شما مطمئن هستید که میتوانید انجام بدهید؟ گفتم بله میتوانم. به هر حال دستبه کار شدم و تنبوری در اختیار من قرار دادند. با محاسبات خیلی دقیقی که روی فواصل موسیقی وجود داشت و فارابی آنها را تشریح کرده بود، توانستم براساس همان روایت فارابی این تنبور را پردهبندی کنم و بعد جالب بود، روزی که کنفرانس میدادم دوستان عزیز میگفتند که با این میشود ابوعطا، شور یا فلان مقام را زد. جالب بود که دقیقاً همان پردهبندیای که بر روی تار و سهتار هست بر روی تنبور خراسان هم همان است. علاقهمند شدم که بیشتر در این زمینه کار کنم و خوشبختانه آنزمان که در دورة عالی تحصیل میکردم و همزمان در هنرستان نیز درس میدادم، مدیر کتابخانة هنرستان هم بودم و به این ترتیب با کتابهای قدیم موسیقی بیشتر آشنا شدم. بعدتر دکتر برکشلی پیشنهاد کرد بهتر است که در مورد ریتم و وزن در موسیقی قدیم ایران هم فعالیت داشته باشید و رسالهتان را در این زمینه انتخاب کنید. من این کار را انجام دادم و بیشتر با وزنهای موسیقی قدیم ایران از طریق همان کتابهایی که در اختیارم بود و میتوانستم از آنها استفاده کنم آشنایی پیدا کردم. همین مسئله سبب شد که ببینم مباحث دیگری که در این کتابها وجود دارد چیست. یکی از آنها مباحث مقامات موسیقی بود که این را هم بعدها به صورت تجزیه و تحلیل و شرح ردیف موسیقی ایران به چاپ رساندم که پیشینهاش باز به همان برمیگردد. یعنی درواقع مسئلة نتنویسی آهنگ عبدالقادر مراقهای نیست. به هر حال بسیاری از حلقههای مفقوده پیدا شدند و مشخص شد چه ارتباطی بین مقامات قدیم موسیقی ایران با مقامات فعلی موسیقی ایران موجود است.
علیاکبر قربانی: که بعضیها نامشان عوض شده، اما همان نتهاست.
فرهاد فخرالدینی: بله اینها مقایسة تطبیقی شده و مشخص شده که دارای چه سیری بودند و چه راهی را طی کردند. به هر حال لازم بود اینها انجام شود. یک فصل دیگری که مورد توجه من بود مبحثی در شیوة نتنوشتنِ قدما بود که از زمان صفیالدین نمونههایی داشتیم و همینطور از زمان عبدالقادر مراغهای. در این رابطه تحقیق کردم و دیدم که خیلی از موسیقیشناسانِ معتبر دنیا چه در فرانسه، چه در بلژیک، چه در ترکیه و چه در جاهای دیگر سعی کردهاند که ببیند آیا میتوانند این آهنگ را آنطور که بوده به نت امروزی بنویسند و بتوانند اجرا کنند، موفق نشده بودند.
علیاکبر قربانی: نکته این است که خیلی هم پیچیده است.
فرهاد فخرالدینی: بله خیلی پیچیده است. زمانی بود که من باز از کارهایم از جمله رهبری ارکستر رادیو ـ تلویزیون ملی ایران کنارهگیری کرده بودم. سال 58 بود. بعد از آن شروع کردم در این زمینهها بیشتر تحقیق کردن، یک روز در منزل آقای ابتهاج بودیم و محققی در آنجا بود که در زمینههای مختلف دربارة هنر ایران اطلاعات جامعی داشت. او گفت ما در زمینههای مجسمه، شعر و... آثار خیلی خوبی از فرهنگ و هنر ایران در اختیار داریم که در خارج از ایران به آن مباهات میکنیم، در مورد موسیقی هیچچیزی نداریم که ارائه بدهیم؟ من آن روز قرار بود با آقای ابتهاج به جایی برویم. گفتم فکر میکنم میتوانیم هفتة آینده در این باره با هم صحبت کنیم. در این یک هفته تلاش کردم که آیا میتوانم حروف ابجدی که صداها و پردههای ساز را مشخص میکند و آن اعدادی که زیر این حروف ابجد نوشته شده که زمانِ نتها را تعیین میکند را در بیاورم و دیدم دقیقاً عبدالقادر مراغهای براساس کوچکترین واحدِ زمان و براساس دولا چنگ نوشته است. چون در هنرستان درس تلفیق شعر و موسیقی را میدادم و به این مبحث آشنا بودم، دیدم اگر اینطور این ضربها و صداها را نتنویسی کنیم دقیقاً آهنگ در میآید.
خاطرم هست حتی یک قسمت را اصلاح کردم، بعد آقای تقی بینش محقق ارجمند آن زمان تحقیق کرد و دید نظر من درست است، یک عددی که باید 4 میبود، 6 نوشته شده بود و گفتم نمیتواند 6 باشد چون خارج از شمارش میزانها و خارج از شمارش دوری است که تحت ادوار معرفی میشوند. گفتند حق با شماست من در نسخة دیگری پیدا کردهام و 4 درست است. و فکر میکنم آقای بینش این را در کتاب «شرح ادوار صفیالدین» هم توضیح داده است. هفتة بعد (از خاطرة مذکور)، این چند بیت را در منزل آقای ابتهاج با تعدادی از نوازندگان نواختیم و خواندیم. بعد من آن را براساس گفتههای عبدالقادر کامل کردم. یعنی در حقیقت تمام گفتههای عبدالقادر را نتنویسی کردم. نمیخواهم اینجا سئوالی را طرح کنم که بخواهد حاشیهساز و مشکلساز باشد، به نظرم بیچون و چرا معتبرترین و دقیقترین آهنگ عبدالقادر همین است. این کار بسیار باارزش بود، بهخصوص اینکه خیلی از موسیقیدانان دنیا در این مورد کار کردند و موفق نشدند، اما در اینجا به جای اینکه بعضی از دوستان عزیزِ ما بگویند دستش در نکند، گفتند از کجا معلوم که راست میگوید.
علیاکبر قربانی: سالهای گذشته هم حضور شما در صحنههای موسیقی به انتخاب خودتان خیلی گمرنگ شده است، دلیل این موضوع چیست و اینکه کلاً وضعیت موسیقی را چطور میبینید؟
فرهاد فخرالدینی: کار کردن با این تشکیلات به نظر من آب در هاون کوبیدن یا آهن سرد کوبیدن است، خیلی سعی و تلاش کردیم که بگوییم موسیقی چیز خوبی است، موسیقی لازم است، موسیقی موجب مباهات یک ملت هست، یک ملت را با فرهنگش میشناسند، یک ملت را با موسیقیاش میشناسند، یک ملت را با سنتهایش میشناسند. تعارف که نداریم به موسیقی روی خوش نشان نمیدهند. ظاهراً میخواهند امور خودشان بگذرد و از وجود آدم استفاده میکنند تا کاری انجام بگیرد، اما در عمل میبینیم که نمیگذارند کاری بر روی کار دیگر قرار بگیرد و یک راه ثابت ادامه پیدا کند، به جایی میرسد که قطع میکنند و از جای دیگر شروع میکند. این راه و رسم درستی نیست . نمیتوان با هنر و هنرمند چنین رفتار کرد. من که با تمام علاقه به کمک شما عزیزان کار میکردیم، چطور شد که هم من و هم شما تمایلی به همکاری پیدا نکردیم؟ چه اتفاقی رخ داد؟ زیرا عملاً میدیدیم که عدهای مقابل ما قرار گرفتند و نمیگذارند کار کنیم.
علیاکبر قربانی: خیلی از هنرمندان ما از وطن رفتند، اما شما با تمام اتفاقات تلخی که رخ داد، ماندید. میخواستم ببینم دلیلش چیست؟
فرهاد فخرالدینی: دلیل اصلیاش این است که من فکر میکنم فردی از خانوادة موسیقی هستم و نمیتوانم از آن جدا شوم، علت اصلی این است که من با موسیقی زندگی کردم و زندگیام با موسیقی بوده است. پدرم آدمی بوده که هم با شعر سروکار داشته و هم اینکه بسیار به موسیقی علاقهمند بوده است. خانوادهام هم همینطور بوده است یعنی موسیقی از زمان تولد من در خانة ما وجود داشته است و من در چنین خانوادهای بزرگ شدم که اهل هنر بود و با هنر سروکار داشت. خودم هم رشتة موسیقی را انتخاب کردم تا همین راه را ادامه دهم خواستم که در این رشته فعالیت کنم. دریغم میآید که آن را رها کنم، موسیقی که گناهی ندارد، مگر میتوانم موسیقی را به خاطر خواست عدهای که با آن موافق نیستند رها کنم و بگویم با موسیقی کاری ندارم چون به آن روی خوش نشان نمیدهند. خب نشان ندهند، موسیقی هم به آنها روی خوش نشان نمیدهد. به نظرم ما وظیفه داریم که کار خودمان را ادامه دهیم و جوانها را تشویق کنیم که دلسرد نشوند. چون موسیقی چیزی نیست که یک شبه و طی صد سال به وجود آمده باشد.
آیا موسیقی روز را دنبال میکنید؟
فرهاد فخرالدینی: زیاد که در جریان نیستم، اما آنچه میشنوم خیلی به دلم نمینشیند که بگویم به به چه اثری به وجود آمد. حقیقت این است که آنطور نیست که بگویم از دل برآمده و بر دل مینشیند.
چرا این اتفاق رخ داده است؟
چون نت را مقابل نت قرار میدهند و مینویسند و طبیعی است. طبیعی است که نتها دنبال هم میآید و هرچه شما بنویسید نوازنده هم بزند صدایی خواهد داد، اما چیزی که وجود ندارد روح موسیقی است که در جسم آن وجود دارد، جسم آن را میبینیم، اما روحاش را نمیبینیم.
علیاکبر قربانی: یک زمان مردم منتظر بودند که مثلاً بنان از رادیو آهنگ جدیدی بخواند.
فرهاد فخرالدینی: بله و خیلیهای دیگر. به نظرم اجراهای قدیم خیلی موفق نیستند و معایبی دارند، اما بسیار دلنشین هستند و به دلها راه پیدا میکردند زیرا صاحبان این آثار آدمهای صادق و درستی بودند.
این آثار هنوز هم مخاطب دارند.
فرهاد فخرالدینی: به نظرم زمانه است که انسانها را میسازد.
افزودن یک دیدگاه جدید