برنامه یاد بعضی نفرات
 
هفتاد سال با شاهرخ خواجه‌نوری
کسی که اعتلای هنر را به بهای پست و مقام و زر و زور فراموش نکرد
[ مهدی جلالی - آهنگساز و مدیر گروه یار‌آوا ]

شاهرخ خواجه‌نوری شاید بی‌حاشیه‌ترین موزیسین، به خصوص آهنگساز ایرانی باشد که جز معدود مواردی که با اصرار فراوان، تن به مصاحبه‌ای داده یا در گفتگویی شرکت کرده، به دور از جنجال و هیاهو، سخت مشغول کار بوده و هست. و این در حالی‌ست که در هر شاخه‌ای که فعالیت کرده، به گواهِ نتایجِ درخشانش، بسیار موفق ظاهر شده. معلمی توانا با خیلِ شاگردانی که امروز، هر یک از وزنه‌های سنگینِ موسیقی معاصر و الکترونیک ایران به شمار می‌روند.

آهنگسازی موفق که جزو انگشت‌شمار آهنگسازانِ ایرانیِ دارای امضای شخصی‌ست؛ خاصه در موسیقی معاصر که امروز دچار بحرانِ یک‌نواختی شده ا‌ست. پژوهشگر و سخنرانی پُر کار که جلسات فراوان پژوهشی-آموزشیِ او از حدود سی‌سال پیش گواهی‌ست بر این گفته.

هنرمندی چندبعدی و بینا‌‌رشته‌ای که آثار فراوان او در حیطه‌ی نقاشی، ویدئو، اینستالیشن، حجم، پرفورمانس و غیره سالیان سال است که در گالری‌ها، نمایشگاه‌ها، مراکز فرهنگی و موزه‌های ایران و خارج از ایران جای دارند.

از سوی دیگر دستی در ادبیات دارد و ترجمه‌های منتشرشده یا منتشرنشده از کتاب‌ها و فیلمنامه‌های مختلف را در کارنامه‌ی کاری خود در حالی دارد که از سوی دیگر نگاهی به نوشتن شعر انگلیسی نیز دارد و آثاری از او در این حیطه به طبع رسیده است.

سال ۱۳۸۱ بود. پنجشنبه ۳۱ مرداد. برای انجام کاری، از صبح در آموزشگاه فرهنگ بودم و می‌دانستم که بعدازظهرش شاهرخ خواجه‌نوری در آنجا سخنرانی دارد. 
من پای کامپیوتر سخت مشغول کار بودم که کم‌کم مخاطبین می‌آمدند و برای خود جایی پیدا می‌کردند و می‌نشستند. تا به خود بجنبم تا کار را به پایان برسانم و به باقی مخاطبین بپیوندم، از راه رسید و کنار من پشت میز نشست. وقتی می‌خواستم بساطم را جمع کنم، گفت همینجا بنشین و به کارت ادامه بده.

کفش نُبوک قهوه‌ای، شلوار کبریتی سبزِ تیره، پیراهن چهارخانه، جلیقه‌ی کِرم رنگ و یک کلاه کَپ به سر داشت. این اولین‌باری بود که از فاصله‌ی به این نزدیکی می‌دیدمش! پیش از اینکه ارتباط نزدیکمان، که از سال ۱۳۸۳ تا امروز ادامه دارد، آغاز شود، یک‌بار دیگر هم بعد از اجرا در دوسالانه‌ی آهنگسازی در تالار آوینی دیدمش. اولین اجرای جهانی قطعه‌ی «دو صدای گمشده‌ی آناهیتا» بود که خودش اجرا کرد و منِ علاقمندِ موسیقی نو، مبهوتِ آهنگسازی و اجرا، به سویش کشیده می‌شدم!

بعد از کنسرت به سمت خانه می‌رفت احتمالاً، خودم را رساندم و سلامی عرض کردم و تبریک برای اجرا و سرشار از انرژی برای این دیدار کوتاه، مسیر را تا خانه پیاده گز کردم. این دو برخورد، برایم آنچنان مغتنم بود که شرحِ حس و حال آن زمان خودم، با جزئیاتش را سخت می‌کند. در آن روزها هنوز به این حد از خودکفایی و تولید ملی نرسیده بودیم که هر یک از کوچه‌های شهر، یک معلم آهنگسازی داشته باشد و جدای از آن، تمام اساتیدِ مهم و سرشناس خارجی نیز، از طریق «دهکده‌ی جهانی» در دسترس باشند.

در کلِ تهران دو یا شاید سه آهنگساز وجود داشت که بر اساس شیوه‌های نوینِ علوم آهنگسازی و با اشراف به موسیقی زمانِ حال کار می‌کردند، نه به شیوه‌های چند قرن پیش! بنابراین حضور و وجود آهنگسازی جوان، با تجربه و دانش و با خلق‌و‌خویی اروپایی (صمیمی و افتاده) -برخلاف آنچه که در آن روزها رسم بود- برای همه‌ی ما غنیمت بود؛ حتی برای دیداری چند‌لحظه‌ای در خیابان! خواجه‌نوریِ آهنگساز، کارنامه‌ی درخشان و پرباری دارد. هر کسی می‌تواند موسیقی او را دوست نداشته باشد و یا مخاطب آن نباشد. اما کسی نمی‌تواند منکر ارزش هنری، تکنیکی، فنی و عمق  آثار او شود.
 
قطعات خواجه‌نوری به‌لحاظ  تنوع سازبندی و ترکیب‌های گوناگون به ده گروه تقسیم می‌شوند:

۱. قطعات ارکسترال (دو کنسرتو پیانو، دو سمفونی، پوئم سمفونی برای پایان سده و…)، ۲. قطعات مجلسی (شش کوارتت زهی، ترویکا، سفر دنا، فراکتیونا، اورامان و…)، ۳. قطعات سلو برای پیانو (یکه‌گاهه، سوناتین برای پیانو، سونات برای پیانو، سرزمین مادری و…)،  ۴. قطعات سلو برای فلوت (فلوت تقلا می‌کند، دیالوگ برای فلوت و الکترونیک، گوشه‌ی خلوت باد وحشی برای فلوت و لایوالکترونیک و…)، ۵. قطعات سلو برای گیتار (سونات برای گیتار، پنج فانتزی، دو پرلود و…)، ۶. قطعات سولوی دیگر (سوئیت برای ویلنسل، دو پرلود برای لوت، رِبات برای تنبور و…)، ۷. قطعات آوازی (مادریگال، سایه‌ها، احمق زمان ما و…)، ۸. قطعات الکترونیک و کانکریت (سه موومان برای تِیپِ کانکریت، در شکستن تصورات، همه‌ی شما و…)، ۹. موسیقی فیلم  (کشتی کویر، دریای خزر و…)، ۱۰. پرفورمانس و موسیقی تئاتریکال (دیوار شوئنبرگ، نامه‌ی آتوسا به الساندرا، پارازیتا آماروسو و…).

از سوی دیگر جدا از تقسیم‌بندی بالا، آثار او را به لحاظ آهنگسازی، می‌توان به چهار دوره‌ی اصلی تقسیم کرد که هر دوره، در دل خود قابل تقسیم‌بندی‌های کوچک‌تر نیز هست.

دوره‌ی نخست؛ دوران آکادمیک، پُست وِبِرن و به طرف سریال آزاد بوده که متعلق به بازه‌ی زمانی  اقامت آهنگساز در لندن است.

در این دوره آثاری برای ورود به کالج موسیقی لندن یا در حین تحصیل نیز نوشته شده‌اند که نخستین تلاش‌های دانشجویی تازه‌وارد و آهنگسازی نوپا را نشان می‌دهد. مثل «والس برای پیانو» اپوس شماره‌ی ۱ (۱۹۷۴)، «آداجیو برای ارکستر زهی» اپوس شماره‌ی ۲ (۱۹۷۴)، «ارکستراسیون شماره‌ی دو از سه قطعه برای پیانو اثر آرنولد شوئنبرگ» اپوس شماره‌ی ۴ (۱۹۷۶) و… اما در همین دوره، آثاری مستحکم وجود دارند که عمقِ نگاه آهنگساز و همچنین تسلط او بر فرهنگ موسیقی کلاسیک را نشان می‌دهد.

«سونات برای پیانو» اپوس شماره‌ی ۶ (۱۹۷۷) از آن میان است. قطعه‌ای پخته با ارائه‌ی شخصیتی مستقل از آهنگساز که جایزه‌ی نخستِ مسابقات آهنگسازی سالیانه‌ی کالج موسیقی لندن را هم کسب می‌کند. در بخش‌هایی از این قطعه، نشانی از موسیقی شبهِ دودکافونیک نیز می‌توان یافت، اما نقطه‌ی طلایی اثر، استفاده از قانون طلایی و پیوند زدن آن با گام دیاتونیکِ بارتوک است که گوش شنونده را بین تنالیته‌های متفاوت نوازش می‌دهد.
در اثر مهمی دیگر در این دوران، به «یکه‌گاهه» برای پیانو اپوس ۱۱ (۱۹۸۰) برمی‌خوریم؛ اثری که به‌جرئت می‌توان گفت سرنوشت موسیقی خواجه‌نوری را برای همیشه تغییر داده است. کاری که در عنفوان جوانی و در آغاز راه، به امضای آهنگساز بدل شد. خواجه‌نوری در این اثر کوتاه که سرآغاز و منشا اتفاقات مهم در آثار او از دوران نخست تا به امروز است، پس از پیمودن پیچ‌و‌خم‌های فراوان و پشت سر گذاشتن دینامیک‌های قدرتمند، به فضایی آرام و بدون تشویش می‌رسد که انگار ایده‌ها در حال ته‌نشین شدن هستند و به تعبیری شاید بتوان گفت که به یک آرامش پس از طوفان می‌رسیم که خود، آرامش قبل از طوفانی‌ست که دیگر در قطعه شنیده نمی‌شود، بلکه در درون مخاطب اتفاق می‌افتد. سال‌ها پیش که بررسی و آنالیز آثار خواجه‌نوری را آغاز کردم، این ایده که موتیف‌هایی ارائه شوند، کم‌کم کِش بیایند و در آخر به یک نتیجه‌ی فکری، فلسفی یا مدیتاتیو برسند را «تَه‌نشین شدنِ ایده‌ها» نامیدم. اوج این نگاه را در آثاری نظیر «فراکتیونا»، «سفر دنا»، «ترویکا» و «پرتره‌ی شخصی» می‌توان دید و شنید.

به یاد دارم که در برنامه‌ی «آی‌سی» شماره‌ی ۲ که به مناسبت تولد آهنگساز در ۲۷ اردیبهشت سال ۱۳۸۷ توسط گروه موسیقی یارآوا برگزار شده بود، آثار متنوعی از او اجرا شد؛ اما زمانی که اجرای این اثر توسط مسعود مُوی به پایان رسید، آنچنان امیراشرف آریان‌پور که در بین حضار حضور داشت را تحت‌تأثیر قرار داد، که خواست تا قطعه دوباره اجرا شود! آخرین اجرای یکه‌گاهه توسط لیلا رمضان به‌صورت لایو اینستاگرام در برنامه‌ی «یک روز با یارآوا برای شاهرخ خواجه‌نوری» اجرا شد که ضبط آن در صفحه‌ی گروه یارآوا موجود است.
 
دوره‌ی دوم؛ دوره‌ی هارمونی آزاد، تأثیر از موسیقی ایرانی و پایان سریالیسم. در این دوران پررنگ‌ترین مسئله شاید توجه و تأثیر از موسیقی ایرانی باشد. آثاری نظیر پاساکالیا و فوگ روی چهارگاه و پنج قطعه برای پیانو «سرزمین مادری» از جمله‌ی آنها هستند.

قطعات پنج‌گانه به اضافه‌ی شش «سرزمین مادری» اپوس ۳۲ (۱۹۸۸-۱۹۹۹) بر اساس مطالعات آهنگساز روی موسیقی ایرانی نوشته شده است. این قطعات در ابتدا ۵ قطعه بودند و یازده سال بعد قطعه‌ی ششم به آنها اضافه شد. این آثار به لحاظ سبک و استایل به مدل کارهای شوپن و ساتی نزدیک است و به لحاظ کانسپت به طور رسمی و مشخص به موسیقی ایرانی پرداخته است؛ به طوری که اگر دست چپ (پایه یا هارمونی) را برداریم، به عنوان مثال در قسمت اول، همان درآمد خالص شور است. در قطعاتی از این دست، همیشه سؤال اصلی چگونگی هارمونیزه یا چندصدایی کردن آن است. از دیدگاه خواجه‌نوری، هارمونی ایرانی قانون‌مند نیست و در قالب یک سیستم مشخص و تثبیت‌شده نمی‌گنجد. روشی که او در این قطعات به کار برده، چندصدایی کردن بر اساس شخصیت فواصل خود خطوط ملودی است. یعنی در طول تمام این قطعات بر اساس نوع حرکت ملودی، هارمونی نوشته شده یا حتی می‌توان گفت آکورد گرفته شده است.

خواجه‌نوری پنج قطعه‌ی نخست را، پس از سفر دوست نزدیکش، حمید ربیعی به ایالات متحده‌ی آمریکا نوشت که دلتنگی‌های آهنگساز را در خود جای داده است. هر کدام از پنج قطعه دارای یک اسم مشخص است و هر کدام در یک آواز یا دستگاه نوشته شده. اسامی انتخابی برای هر قطعه، با فلسفه‌ی درونی دستگاه یا آوازی که در آن نوشته شده از نگاه آهنگساز ارتباط دارد. ۱. حضور در مناظر سرزمینمان (دستگاه شور) ۲. در مراتع دوردست (آواز دشتی) ۳. احساسات مبهم (دستگاه چهارگاه)، ۴. لحظات، خاطرات باشکوه (دستگاه همایون) ۵. بازگشت به مناظر سرزمینمان (آواز افشاری). قسمت اول و پنجم کاملاً قرینه‌وار نوشته شده‌اند. قسمت ششم بعدها برای اجرایی که بریجت مایر از این مجموعه داشت برای او نوشته شد.
 
دوره‌ی سوم؛ بروز شخصیت اصلی‌تر آهنگساز، همراه با گرایش به بداهه‌نوازی، موسیقی بومی و نگاهی دیگر به هارمونیک‌ها، دوره‌ی تحول ارکسترال، موسیقی مدیتاتیو، نئومدال، موسیقی الکترونیک. این دوره که پس از نخستین دوره‌ی سفر و اقامت آهنگساز در برلین شکل گرفته، جنبه‌های متفاوتی دارد. 

ساخت و ارائه‌ی موسیقی الکترونیک در این دوره، توسط شاهرخ خواجه‌نوری به واسطه‌ی قطعات و کنسرت‌های مختلف مانند «فلوت تقلا می‌کند» شماره‌ی ۲ برای فلوت و الکترونیک با اجرای آذین موحد، پوئم الکتروآکوستیک، اجرای لایوالکترونیک در کاخ نیاوران. بداهه‌نوازی مانند پروژه‌ها‌ی بداهه‌نوازی در ÖKF در سال‌های ۲۰۰۱ و ۲۰۰۳، کنسرت بداهه‌نوازی در فرهنگسرای نیاوران سال ۲۰۰۲، قطعات مدیتاتیو مانند «دو صدای گمشده‌ی آناهیتا». این قطعه درست همان قطعه‌ای بود که در ابتدای مطلب اشاره کردم. کنسرت جادویی هیئت داوران «نخستین دوسالانه‌ی آهنگسازی موسیقی نو برای پیانوی سلو» به همت «گروه موسیقی تهران» در تالار آوینی به تاریخ چهارشنبه ۱۲ آذر ۱۳۸۲.

اجراهای درخشانی از  رافائل میناسکانیان، فریماه قوام‌صدری، دلبر حکیم‌آوا و اجرای این قطعه (دو صدای گمشده‌ی آناهیتا) توسط خود آهنگساز. تأویل آهنگساز از معنای سکوت، ارج نهادن به هر تک‌صدا، تأمل بر هر نت و امکان شنیدنِ عمیق برای شنونده، همه و همه قطعه‌ای با ساختاری قوی، اما کم‌حرف و جستجوگر را به گوش رساند.
 
دوره‌ی چهارم؛ موسیقیِ هنر صدا، گرایش به ترکیب ویدئوآرت، استفاده‌ی متفاوت از سازها، موسیقی تئاتریکال، آزادی عمل نوازندگان.

از این دوره که البته گرچه با تغییراتی فاحش، اما  تا به امروز ادامه دارد، قطعات فراوانی را می‌توان نام برد که از نگاهِ من، هر یک مَسترپیس بوده و جایگاه ویژه‌ای نه در آثار خواجه‌نوری، بلکه در رپرتوار موسیقی معاصر ایران دارند.

روندِ تغییر دوره‌های مختلف آهنگسازی خواجه‌نوری در سال‌های فعالیتش را، با نیم‌نگاهی به پارتیتور آثارش می‌توان در کمتر از چند دقیقه دریافت! آثاری به لحاظ نتاسیون بسیار دقیق، منظم و بسیار خوش‌خط با تمام علائم دینامیکی و توصیفی مشخص و واضح و خطوطی صاف و مرتب. هر چه در طول سال‌ها به جلو می‌آییم، از حجم نت‌ها کم شده و به علائم ابداعی یا تکنیک‌های پیشرفته‌ی سازها اضافه می‌شود، به مرور از حجم آنها هم کم شده و به توضیحات اضافه می‌شود تا جایی که دیگر اثری از آثار نت و علائم موسیقی دیده نمی‌شود. در طی تمام این سال‌ها، رفته‌رفته از دقتِ نوشتار و نظم و خط خوش کم شده و کار تا جایی پیش می‌رود که پارتیتور اثر، بیشتر به نسخه‌ی دستنویس پزشک می‌ماند تا پارتیتور یک قطعه‌ی موسیقی و در ابتدا نیاز به رمزگشایی دارد!

هر چقدر از حجمِ دقتِ نوشتار کم می‌شود، به عمق آثار اضافه می‌شود. خواجه‌نوری با نگاه ویژه‌اش به هنر، خاصه موسیقی، با حذف پیچیدگی‌ها، در عینِ سادگی، به لایه‌هایی از موسیقی رخنه می‌کند که از نظر نگارنده، کمتر آهنگساز ایرانی به آن دست یازیده.

آثاری مانند «ترویکا»، «فراکتیونا»، «سفر دنا»، «اورامان»، «پرتره‌ی شخصی با کیج و رایش؛ لیگتی هم آنجاست»، «صدای ساعت شنی»، «مدیتاسیون روی پنجم‌های سرگردان»، «نامه‌ی آتوسا به الساندرا»، «زنگ‌ها برای که به صدا در می‌آیند» و…
 
آخرین اثر خواجه‌نوری قطعه‌ی «نامه‌ی آتوسا به الساندرا»ست که به سفارش «آنسامبل یونایتدبرلین» برای پروژه‌ی مسافران تهران-برلین نوشته شده و در تهران و برلین توسط این آنسامبل و سولیست‌های «ارکستر مدرن یارآوا» به اجرا درآمد. در این اثر، نشانی از تمامی آثارِ پیشین او را می‌توان یافت.

در جای‌جای قطعه گذری کوتاه یا طولانی به تکنیک‌های قطعات گذشته‌ی آهنگساز را شاهدیم. ترکیبی موفق از موسیقی مجلسی به شیوه‌ی کلاسیکِ مدرن با فانفارهایی که مدام و با بازه‌های زمانی مشخص تکرار می‌شوند و البته با همراهی سازهای ایرانی که فیگورهایی ریتمیک یا ملودیک را تکرار می‌کنند و بازی مدام با دینامیک.

نت‌هایی دقیق و مشخص در میزان‌بندی‌های منظم در بخش ابتدایی کار، در کنار باز گذاشتن دست رهبر و نوازندگان در قسمت‌های دیگر قطعه برای اجرای فیگورها یا باکس‌های مشخص‌شده. سوق دادنِ موسیقی به سمت صدا و دور شدن از نت‌های مشخص.

ته‌نشین شدن ایده‌ها و ایجاد فضایی مدیتاتیو و بی‌تشویش، و ناگهان آشوب (Chaos)، ورودِ جنجالی و رادیکال به بخش تئاتریکال و پرفورمانس قطعه از جا‌به‌جایی موقعیت مکانی نوازندگان، تا حتی تغییر سازشان با ساز سایر نوازندگان!

ترک کردن آنسامبل توسط رهبر ارکستر. بازگشت رهبر و دخالت در آرام کردن فضا، تقدیم نمادینِ نامه توسط نوازنده‌ی ایرانی در نقش آتوسا به نوازنده‌ی غیر ایرانی که در نقش الساندرا حضور دارد و در نهایت هدایت نوازندگان به خارج از صحنه توسط رهبر.
 
همه و همه‌ی این مختصر و ده‌ها بار بیش از این، تصاویر و نغماتی‌ست که برای بیش از بیست سال در چشم و گوش من می‌چرخند و می‌رقصند و رقص‌کنان مسیر کاری، هنری و حتی زندگی من را تغییر می‌دهند.

گفتن از خواجه‌نوری و آثارش برایم سهل و ممتنع است. همان‌قدر راحت و ساده می‌توانم از او و آثارش بگویم که به سختی می‌توانم از او و آثارش بگویم! 

هفتادسالگی او فرصتی‌ بود که شاید اگر در کشوری دیگر یا در روزگاری بهتر نفس می‌کشیدیم، تمام امسال را مشغول کنسرت‌ها، سمینارها و مراسم‌ مختلفی برای کسی بودیم، که هیچ‌گاه اعتلای هنر را به بهای پست و مقام و زر و زور فراموش نکرد. آهنگسازی که راهگشای بسیاری دیگر از نسل‌های بعد از خودش بود و معلمی که هم‌پای شاگردانش مشق می‌کرد.
تاریخ انتشار : شنبه 7 خرداد 1401 - 00:05

افزودن یک دیدگاه جدید

محتوای این فیلد خصوصی است و به صورت عمومی نشان داده نخواهد شد.

Plain text

  • هیچ تگ HTML ی مجاز نیست.
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
CAPTCHA
This question is for testing whether or not you are a human visitor and to prevent automated spam submissions.



دانلود کسی که اعتلای هنر را به بهای پست و مقام و زر و زور فراموش نکرد | موسیقی ما