یاد بعضی نفرات -15؛ قمرالملوک وزیری (با صدای الهام کردا)
در یاد و ستایش اسطوره های جاودان موسیقی در قرن اخیر
تدوین:
نویسنده متن:
«قمرخانم سید حسین خان» غریب به دنیا آمد و غریب از دنیا رفت. پنجماهه در شکمِ مادر بود که پدرش مُرد و هشت ماه بیشتر از زندگیاش نگذشته بود که «طوبی» مادرش هم مریض شد و مُرد و او ماند و مادربزرگش. خیرالنساء اما نوهاش را روی چشمهایش بزرگ کرد و ودیعهای بزرگ برایش گذاشت. صدای خوشش را؛ اما تقدیر شوخیهای غریبی با قمر داشت. فقط چهل و چند ساله بود که سکتهی مغزی کرد و دیگر نه میتوانست آواز بخواند و نه حتی به درستی حرف بزند.
مرداد بود آن روز که بانوی بزرگ آواز درگذشت. خاکسپاری با شکوهی که در کار نبود، هیچ، اگر یک مامور دولتی کمک نمیکرد، وصیتش روی زمین میماند و و از خفتن ابدی در آستان ظهیرالدوله و در کنار هنرمندان محروم میماند. روز خاکسپاریاش فقط علی تجویدی آمد و حسین تهرانی و کسبه و اهالی دربند زیر تابوتش را گرفتند و در آرامگاه ظهیرالدوله برای همیشه آرام گرفت.
متن برنامه:
«قمرخانم سید حسین خان» غریب به دنیا آمد و غریب از دنیا رفت. پنجماهه در شکمِ مادر بود که پدرش مُرد و هشت ماه بیشتر از زندگیاش نگذشته بود که «طوبی» مادرش هم مریض شد و مُرد و او ماند و مادربزرگش. خیرالنساء اما نوهاش را روی چشمهایش بزرگ کرد و ودیعهای بزرگ برایش گذاشت. صدای خوشش را.
پاییز بود آن شب. «مرتضی خان نیداوود» و دستهی موزیکش دعوت بودند به باغی برای نواختن. مرتضیخان سازش را بغل کرده و در عوالمِ خودش غرق بود که دخترِ نوجوانی از اندرونی بیرون آمد و گفت: «میخواهم بخوانم.»
مرتضیخان دستی به تارش کشید و مضرابِ آخر درآمد را که نواخت، دخترخانم، شروع کرد به خواندنِ غزلی از حافظ. دستانِ مرتضیخان میلرزید از آن قدرتِ صدا: «معاشران گره از زلف یار باز کنید/ شبی خوش است بدین قصهاش دراز کنید»
انگار جمعیت مسخِ آن صدا شده بودند و مگر میتوانستند نشوند؟ آخرِ شب نوازندهها که آمادهی رفتن میشدند، با شتاب آمد و آدرس خانهی مرتضیخان را پرسید. مرتضیخان آن روزها کلاسش در میدان فردوسی بود. یک روزی توی حیاط، قالیچه انداخته بود و در سینهکش آفتاب با ساز ور میرفت که یک مرتبه قمر آمد، مقابلش ایستاد و گفت: «میخواهم موسیقی یاد بگیرم» و یاد گرفت. مدت کوتاهی بعد از آن کنسرت پشت کنسرت گذاشت. دختر جوان یک شبی در «گراند هتل» وقتی «مرغ سحر» را میخواند، در اوجِ تحریر یک باره فریاد زد: «جانم، مرتضی خان» و به استاد ادای دین کرد.
آوازهی قمر آنچنان پیچیده بود که کمپانی هیز ماسترز ویس بهخاطر ضبط صدای او دستگاه صفحهپُرکُنی به تهران آورد. با این همه او همیشه با مردم ماند. «بیژن ترقی» تعریف میکند یک عیدی با پدرش میروند دنبالِ قمر تا در مجلسی بخواند. قمر با سر و رویی آراسته از منزل بیرون میآید و میگوید: «قبل از آنکه به مهمانی برویم من کاری دارم که باید انجام دهم.» در راه دو صندوق دربسته از مغازهای میگیرد و به جادهی شهرری میرود و مقابل دو خانهی مخروبهی کاهگلی میایستد. هنوز از ماشین پیاده نشده بود که بچههای سه چهار ساله بیرون دویدند و دستهای کوچک خود را به طرف او باز کردند. قمر با آن چهرهی آراسته، کودکانِ دودزده با موهای درهم و غبارآلودشان را در آغوش گرفت، بوسیدشان و برایشان گریست و بعد صندوقچهها را برایشان باز کرد و رفت تا به مهمانیاش برسد.
تقدیر شوخیهای غریبی با قمر داشت. فقط چهل و چند ساله بود که سکتهی مغزی کرد و دیگر نه میتوانست آواز بخواند و نه حتی به درستی حرف بزند.
مرداد بود آن روز که بانوی بزرگ آواز درگذشت. خاکسپاری با شکوهی که در کار نبود، هیچ، اگر یک مامور دولتی کمک نمیکرد، وصیتش روی زمین میماند و و از خفتن ابدی در آستان ظهیرالدوله و در کنار هنرمندان محروم میماند. روز خاکسپاریاش فقط علی تجویدی آمد و حسین تهرانی و کسبه و اهالی دربند زیر تابوتش را گرفتند و در آرامگاه ظهیرالدوله برای همیشه آرام گرفت.
مرداد بود آن روز که بانوی بزرگ آواز درگذشت. خاکسپاری با شکوهی که در کار نبود، هیچ، اگر یک مامور دولتی کمک نمیکرد، وصیتش روی زمین میماند و و از خفتن ابدی در آستان ظهیرالدوله و در کنار هنرمندان محروم میماند. روز خاکسپاریاش فقط علی تجویدی آمد و حسین تهرانی و کسبه و اهالی دربند زیر تابوتش را گرفتند و در آرامگاه ظهیرالدوله برای همیشه آرام گرفت.
متن برنامه:
«قمرخانم سید حسین خان» غریب به دنیا آمد و غریب از دنیا رفت. پنجماهه در شکمِ مادر بود که پدرش مُرد و هشت ماه بیشتر از زندگیاش نگذشته بود که «طوبی» مادرش هم مریض شد و مُرد و او ماند و مادربزرگش. خیرالنساء اما نوهاش را روی چشمهایش بزرگ کرد و ودیعهای بزرگ برایش گذاشت. صدای خوشش را.
پاییز بود آن شب. «مرتضی خان نیداوود» و دستهی موزیکش دعوت بودند به باغی برای نواختن. مرتضیخان سازش را بغل کرده و در عوالمِ خودش غرق بود که دخترِ نوجوانی از اندرونی بیرون آمد و گفت: «میخواهم بخوانم.»
مرتضیخان دستی به تارش کشید و مضرابِ آخر درآمد را که نواخت، دخترخانم، شروع کرد به خواندنِ غزلی از حافظ. دستانِ مرتضیخان میلرزید از آن قدرتِ صدا: «معاشران گره از زلف یار باز کنید/ شبی خوش است بدین قصهاش دراز کنید»
انگار جمعیت مسخِ آن صدا شده بودند و مگر میتوانستند نشوند؟ آخرِ شب نوازندهها که آمادهی رفتن میشدند، با شتاب آمد و آدرس خانهی مرتضیخان را پرسید. مرتضیخان آن روزها کلاسش در میدان فردوسی بود. یک روزی توی حیاط، قالیچه انداخته بود و در سینهکش آفتاب با ساز ور میرفت که یک مرتبه قمر آمد، مقابلش ایستاد و گفت: «میخواهم موسیقی یاد بگیرم» و یاد گرفت. مدت کوتاهی بعد از آن کنسرت پشت کنسرت گذاشت. دختر جوان یک شبی در «گراند هتل» وقتی «مرغ سحر» را میخواند، در اوجِ تحریر یک باره فریاد زد: «جانم، مرتضی خان» و به استاد ادای دین کرد.
آوازهی قمر آنچنان پیچیده بود که کمپانی هیز ماسترز ویس بهخاطر ضبط صدای او دستگاه صفحهپُرکُنی به تهران آورد. با این همه او همیشه با مردم ماند. «بیژن ترقی» تعریف میکند یک عیدی با پدرش میروند دنبالِ قمر تا در مجلسی بخواند. قمر با سر و رویی آراسته از منزل بیرون میآید و میگوید: «قبل از آنکه به مهمانی برویم من کاری دارم که باید انجام دهم.» در راه دو صندوق دربسته از مغازهای میگیرد و به جادهی شهرری میرود و مقابل دو خانهی مخروبهی کاهگلی میایستد. هنوز از ماشین پیاده نشده بود که بچههای سه چهار ساله بیرون دویدند و دستهای کوچک خود را به طرف او باز کردند. قمر با آن چهرهی آراسته، کودکانِ دودزده با موهای درهم و غبارآلودشان را در آغوش گرفت، بوسیدشان و برایشان گریست و بعد صندوقچهها را برایشان باز کرد و رفت تا به مهمانیاش برسد.
تقدیر شوخیهای غریبی با قمر داشت. فقط چهل و چند ساله بود که سکتهی مغزی کرد و دیگر نه میتوانست آواز بخواند و نه حتی به درستی حرف بزند.
مرداد بود آن روز که بانوی بزرگ آواز درگذشت. خاکسپاری با شکوهی که در کار نبود، هیچ، اگر یک مامور دولتی کمک نمیکرد، وصیتش روی زمین میماند و و از خفتن ابدی در آستان ظهیرالدوله و در کنار هنرمندان محروم میماند. روز خاکسپاریاش فقط علی تجویدی آمد و حسین تهرانی و کسبه و اهالی دربند زیر تابوتش را گرفتند و در آرامگاه ظهیرالدوله برای همیشه آرام گرفت.
-
یاد بعضی نفرات , سایت موسیقی ما , شمس لنگرودی
-
یاد بعضی نفرات , فرهاد مهراد , سارا رسول زاده , سایت موسیقی ما
-
یاد بعضی نفرات , فرامرز پایور , سایت موسیقی ما
-
یاد بعضی نفرات , عارف قزوینی , بهناز جعفری , سایت موسیقی ما
-
یاد بعضی نفرات , واروژان , افشین هاشمی , سایت موسیقی ما
-
یاد بعضی نفرات , ابوالحسن صبا , حبیب رضایی , سایت موسیقی ما
-
یاد بعضی نفرات , مرتضی حنانه , مائده طهماسبی , سایت موسیقی ما
-
یاد بعضی نفرات , نعمت الله آغاسی , حمیدرضا آذرنگ , سایت موسیقی ما
-
یاد بعضی نفرات , علینقی وزیری , امیرحسین رستمی , سایت موسیقی ما
-
یاد بعضی نفرات , مرتضی نی داود , احترام برومند , سایت موسیقی ما
-
یاد بعضی نفرات , ویگن دِردِریان , آزاده صمدی , سایت موسیقی ما
-
یاد بعضی نفرات , همایون خرم , ستاره اسکندری , سایت موسیقی ما
-
یاد بعضی نفرات , بابک بیات , پژمان جمشیدی , سایت موسیقی ما
-
یاد بعضی نفرات , روح الله خالقی , سارا بهرامی , سایت موسیقی ما
-
یاد بعضی نفرات , ناصر چشم آذر , فرهاد آییش , سایت موسیقی ما
-
یاد بعضی نفرات , محمدرضا لطفی , لیلی رشیدی , سایت موسیقی ما
-
یاد بعضی نفرات , غلامحسین بنان , بهاره کیان افشار , سایت موسیقی ما
-
یاد بعضی نفرات , پرویز مشکاتیان , ماهور الوند , سایت موسیقی ما
-
یاد بعضی نفرات , محمدرضا شجریان , صابر ابر , سایت موسیقی ما
افزودن یک دیدگاه جدید