برای هفتاد سالگی مردی که سازش با تاریخ پیوند داشته است
حسین علیزاده هفتصد ساله است
[ علی مغازهای - منتقد و پژوهشگر موسیقی ]
مردی که امروز یکم شهریور ماه ۱۴۰۰ هفتادمین سال تولدش است گویی با هفتصد سال تاریخ ما پیوند داشته است. موسیقیدانی که با آثارش اعصار را روایت کرد. روایتی نو که فصلی نوین را تکوین میبخشید. آهنگسازی که جریان موج نوی موسیقی -به عبارت مرسوم آن روزهای موسیقی سنتی- را در ایران -بنا بر خوانش جامعهی روشنفکری آن روزها- رهبری یا نمایندگی میکرد.
خوب به یاد دارم که در ماهنامهی آدینه سخن از آن میرفت که او نیمای موسیقی است. اگر چه چنین گزارهای نه درست بود و نه خواست یا مطلوب او ولی هر چه بود علیزاده در دههی ۶۰ همچون آفتابی در کویر و برهوت و خشکسالی موسیقی درخشید و با درخشش او نور امید در دل ما نوجوانان و جوانان آن روزها فروغی دیگرگونه پیدا کرد.
یادم نمیرود آنروزها را که هر اثر از علیزاده و مشکاتیان ما را جانی و شاید حیاتی دوباره میبخشید.
ماهها به انتظارش بودیم تا که نواری که در جریان ضبط و تولیدش قرار میگرفتیم روانهی بازار شود. با شنیدن این آثار ضربان قلبم را در میان خطوط موسیقی میشنیدم و شاید باورش برای خوانندهی این سطور مشکل باشد اما بیاغراق میگویم دقایقی کاملاً نابینا میشدم یک نابینایی سفید؛ و با چشم هم میشنیدم. با مغز استخوان، با پوست و رگ و خون خود که بدل به گوش میشدند مستغرق در میان صداها و نواها و چکامهها و موزکالیهی آن آثار میشدم.
روزی که «نینوا» را شنیدم با میکس هیچ آشنایی نداشتم که نوجوانی بیش هم نبودم در سالهای ۶۳،۴. شبانه روز درگیر سِحر و اعجاز نیاش بودم که دو خط داشت اما من هیچ دربارهاش نمیدانستم و در میان خطوطی که آنها را با کنسرتو ویلن بتهوون که با تازگی شنیده بودمش همطراز که نه، بالاترش میشمردم و مفتون و والهی آن بودم و این خطوط زهیهای نینوا بودند که شبانههایی برایم میساختند. شبها در رویا و خواب به تفکیک، این صداها را بارها مرور میکردم. جداجدا و مجرد. خواب نمیدیدم بلکه با آن صداها به پرواز در میآمدم. در آن روزگار تنها یکعکس در «آدینه» از علیزاده دیده بودم که در آن ریش نداشت. بعدتر شک کردم که نکند این عکس او نیست. «ترکمن» که آمد کسی به من گفته بود عکسش در جلد نوار چاپ شده. پنج بار ترکمن را خردیم اما در هیچکدام عکسش نبود. فکر میکردم آن صفحهی سفید داخل جلد شاید در برخی چاپها سفید مانده و از شانس من همهی سفیدها گیر من بیچاره میافتد.
در همان زمان بچه دبیرستانی بودم که روزی در زنگ انشاء در حالی که انشایم را ننوشته بودم حسی در من به وجود آمد که امروز آقای معلم اسم مرا صدا میکند. اضطراب در جانم دویده بود. چیزی به عقلم نمیرسید. یکباره برقی از ذهنم گذشت. در زمانی حدود ۵ دقیقه یک انشای کامل دربارهی علیزاده با معرفی تمام نوارهایش نوشتم. خیالم که راحت شد معلممان نفر سوم، نام مرا خواند و با خیالی راحت رفتم و خواندم. معلممان گفت کپی کردهای ما چون موضوع جالبی را انتخاب کرده بودی نمرهی ۱۹ میدهم. من قسم خوردم کپی نبود و سر کلاس نوشتم ولی معلممان باور نکرد.
«شورانگیز» را بیش از سی سال است به طور مدام گوش میکنم و هر بار همان لذت و سرمستی را در من ایجاد میکند که بار نخست شنیدن به من دست داد.
نامش را گذاشتهام موسیقی صبحگاهی و سابقه ندارد صبحی که مهمان شبماندهای در خانهام باشد به خوردش ندهم. اصلاً با شورانگیز بیدارشان میکنم تا بشنوند شور و حال روز و شوق زندگی را آنگونه که علیزاده در حد کمال روایتش کرده است. «داد و بیداد» را هم که دیگر نمیدانم چه دربارهاش بگویم و بنویسم.
حسین علیزاده به گاه آمده و به گاه درهم تنید ایدهها نواهایی را که روح زمانهی ما در لابلای خطوط حاملش موج میزنند. آهنگسازی که در هر اثرش ایدههایی برای ما دارد که هرگز هم کهنه نمیشوند. علیزاده را دوست دارم و دوست داریم چون صدای ما بود و همواره صدای رسای ما در موسیقی است. صدای ما ایرانیان. او سیاسیترین آثار را در بزنگاههای تاریخ به غیرسیاسیترین شکل ممکن همچون یک اعجاز خلق کرد که همه را میتوان بازخوانی کرد و وقایع و حال و هوای ملت و تاریخ را و در واقع هستی و زمان را در آثارش رمزگشایی کرد.
امروز که هفتاد ساله شده است برای من هفتصد ساله مینماید. چیزی شبیه حافظ و خیام است برای من چرا که در دورترین خاطراتم آثارش را در حافظه دارم. خاطراتی که در کنارشان هنوز نه خیام و نه حافظ و سعدی و نه شاید هیچ کس دیگری حضوری در آن میان پیدا نکرده بود به سبب سن بسیار کم و کم اطلاعی! از این رو علیزاده در ذهن و ضمیر من شاید عمری بیشتر از حافظ دارد. همنشینی علیزاده و مشکاتیان و لطفی و شجریان و حافظ و سعدی و خیام و بیدل را در خواب دیده بودم اما این نه یک خواب که یک واقعیت است به باور من. یک واقیت است که اینان هویتمان هستند و من این هویت را با جهانی عوض نمیکنم. عناصر این هویت است که به ما نیرو و امید میبخشند تا بمانیم و تلاش کنیم پر امید باشیم تا بسازیم؛ تا بسازیم. تا بسازیم ایرانی آباد و آزاد با مهر.
مهرتان جاویدان با دل پیمان دارد آقای علیزاده. تولدتان مبارک. تولدتان بر موسیقی، و بر مهر، بر ایران و بر تمام ایرانیان مبارک. تولدتان بر جهان مبارک باد.
تاریخ انتشار : دوشنبه 1 شهریور 1400 - 11:55
افزودن یک دیدگاه جدید