به یاد آیدین الفت
شهر بیصدا
[ مانی جعفرزاده - آهنگساز و مدرس موسیقی ]
پیشتر در صفحهیِ شخصیام در رثایِ آیدین نوشتهام وَ کوشیدهام بارِ عاطفیِ ماجرا برایِ خودم را آنجا توضیح بدهم. اینجا در این یادداشت دارم میکوشم از منظری عقلانیتر وُ کمتر احساسی شرح بدهم که چرا مرگِ آیدین، بهنظرم مرگِ یک آدمِ خاص است.ما در روزگارِ زوال عمر میگذرانیم. این باورِ تلخِ من است وَ کاش اشتباه باشد امّا من باور دارم که ما در روزگارِ زوال عمر میگذرانیم. این زوال هرچند در جغرافیایِ خاورمیانه وَ کشورهایِ درحالِ توسعه بیشتر احساس میشود لیکن معادلِ این معنا نیست که در کشورهایِ توسعهیافته زوالی در کار نیست.
بیایید به معنایِ لغویِ زوال فکر کُنیم: یعنی آفتاب از سینهکِشِ آسمان بچرخد بهسمتِ غروب. یعنی همهچیز رو به خاموشی باشد. یعنی هرکه هرجایِ زمین که ایستاده وُ دارد بیل میزند یک لحظه آسمان را نگاه بکُند وُ بگوید:
- آفتاب دارد میپرد، باقیاش باشد برایِ فردا.
در این میان تعدادِ کمی هستند که این ویژگی را داشتهباشند وُ بگویند:
- آفتاب دارد میپرد، زودتر کار کُنیم! بیشتر کار کُنیم! تا آفتاب نرفته کار را به جایی برسانیم.
بهنظرِ من آیدین از این دستهیِ دوّم بود. آدمِ وِل کردن وُ رفتن وُ استراحت کردن نبود. به کار باور داشت وَ کار وُ پیشهاش را دوست داشت.
زمانی که «شهرِ صدایِ پارسیان» را افتتاح کرد، بخش بزرگی از سرمایهیِ موروثی خانوادهای متمکّن را متمرکز کرد بر تولید. این در موقعیتی بود که همهیِ اهلِ بازار داشتند ریالهایِشان را دلار میکردند چون میدانستند که بهزودی ارزشِ پولِ ملّی سقوط خواهد کرد. همان روزها در «شهرِ صدا» بهاش گفتم:
- هزینهیِ راهانداختنِ اینجا چه قدر شد؟
یک عدد گفت که برایِ پنجسال پیش زیاد بود. خیلی زیاد بود.
گفتم:
- اگر دلار خریده بودی به فلان مبلغ الآن بود بهمان ریال.
گفت:
- نمیخواستم.
همین «نمیخواستم»اش او را بدل میکرد به یک آدمِ خاص.
آیدین از چیستیِ بازار بیخبر نبود. اقتصاد میفهمید وَ بسیار باهوش بود. دانسته وُ سنجیده تصمیم گرفته بود که دلّال نباشد، تولیدکننده باشد وَ اینجور آدم در روزگارِ زوال کم است. نمیگویم دیگر نیست. میگویم کم است.
«شهرِ صدایِ پارسیان» یکی از موفّقترین نمونههایِ سرمایهگذاری بخشِ خصوصی [واقعن خصوصی] در حوزهیِ فرهنگ وَ تولیدِ هنری است.
آیدین الفت کوشید تفکّر سازنده را جایگزینِ نگاهِ سوداگر بکُند وَ تا جایی که عمرِ کوتاهاش مجال داد، موفق بود.
غیر از اینها باید اذعان بکُنم که کوشندگیِ خارقالعادهای داشت برایِ کاملبودن. این هم خاص بود. مُصر بود همهچیز در کاملترین شکلِ متصوّر در جایِ درستِ خودش باشد.
معلّم بود ولی همزمان با جدّیتِ عجیبی هیچ فرصتی را برایِ شاگردی از دست نمیداد. در چهلوُهشتسالگی دانشجویِ دکتری بود بیآنکه آن مدرک کمترین تأثیر را در سرنوشتِ حرفهایاش داشته باشد چون داشت کارش را میکرد وُ «آقایِ دکتر» بودن توفیری به حالاش نداشت. امّا درس میخواند که تحصیلاتاش کامل باشد. انگار کُن یکجور وسواس در کمالات.
آدمِ با کمالاتِ کوشندهیِ درجهیِ یکی بود.
امّا:
از اصلیترین ویژگیهایِ زمانِ زوال شببودگیِ ذاتیِ آن است، تاریکی هر دقیقه وُ هر لحظه قدرت میگیرد وَ تو هرچهقدر هم که آدمِ باکمالاتِ درجه یکی باشی باید کار وُ زندگی را تعطیل بکُنی وُ بروی وگرنه تاریکی خواهدت خورد.
آیدین هم از این قاعده مستثنی نبود.
منبع:
سایت موسیقی ما
تاریخ انتشار : یکشنبه 17 مرداد 1400 - 11:57
افزودن یک دیدگاه جدید