گفتوگو با «اولاش اوزدمير» نوازنده باغلاما اهل تركيه
موسیقی سنتی ترکیه به لحاظ ساختار و فرم، شباهتها و قرابتهای فراوانی با موسیقی اصیل ایرانی دارد؛ علاوه بر موغامها که تا حد زیادی به ساختار موسیقی ردیف دستگاهی ما نزدیک هستند، موسیقی علویان شرق ترکیه نیز به لحاظ فرهنگی اشتراکات فراوانی با غرب کشورمان (کردستان غرب) دارد.
مضاف بر این حرکت ناموزون رخدادهای تاریخی و تأثیر آن بر سیاست و فرهنگ، رشد بیحد و مرز تکنولوژی و بالطبع آن رشد مصرفگرایی مردم در طول تاریخ ذائقه شنیداری مردم این کشور را دستخوش تغییرات فراوانی کرده است چنانکه حالا آنها هم مثل ایرانیان کمتر به عناصر فرهنگیشان توجه نشان میدهند.
ترکیه امروز که زمانی مهد عاشیقها و موسیقیدانان بزرگ بود حالا به واسطه همین عدم توجه و تکروی موسیقیدانان در ارایه اثر هنری و نیز نبود یک گفتمان واحد، از منظر موسیقایی چندپاره شده است. اما در این بین هنوز موسیقیدانانی هستند که با نیمنگاهی به گذشته، ریشهها و بنیانهای فرهنگی و نیز به مدد تفکرات نوآورانه و دیدگاهی جهانشمول در تلاشند تا موسیقیای در مسیر رشد آینده خلق کنند.
یکی از این هنرمندان نسل جوان ترکیه، اولاش اوزدمیر است که علاوه بر نوازندگی باقلاما، تحصیلات آکادمیکش را در رشته اتنوموزیکولوژی (قوم موسیقیشناسی) پشت سر گذاشته است. او چندی پیش در قالب اجراهای فستیوال Show Of Hands به ایران آمد تا برای مخاطبان ایرانی بداههنوازی کند. این اولینباری نبود که اوزدمیر به ایران میآمد. او پیش از اینبارها برای ضبط آلبوم و اجرای کنسرت با علیاکبر مرادی و نیز کیهان کلهر به کشور ما آمده و با فرهنگ ایرانی به خوبی آشنا است. اولاش اوزدمیر معتقد است: «فرهنگ هر روز و هر لحظه در حال تغییر است و هیچکس نمیتواند جلوی آن را بگیرد.» با او درباره اجرایش در این فستیوال و قرابتهای فرهنگی ایران و ترکیه، روزگار امروزی فرهنگ آنها و وضعیت نوازندگان در تعامل با دولت گفتوگو کردهایم.
به هر حال من آلبوم خودم را در 1998 با همان ساز ضبط کردم و هنوز هم از این ساز استفاده میکنم. در حال حاضر این ساز در ترکیه بسیار مرسوم است و نوازندهها با ضربه زدن روی بدنه آن و استفاده از تکنیکهای دیگر، به آن حالتهای بدیعی بخشیدهاند. من نیز در کنسرتی که داشتم از این تکنیکها استفاده کردم. حتی بعضیها از من میپرسیدند که دوتار یا تنبور هم مینوازی؟
راستش من نوازنده این سازها نیستم اما به آنها علاقه دارم و معتقدم که خیلی به باقلاما شبیه هستند چون از الگوهای ریتمیک مختلفی تشکیل شدهاند و خصوصا در شیوه استفاده از دست راست، پیوندها و قرابتهای زیادی بین آنها وجود دارد. در کل فرهنگ شما چندان از ما دور نیست. بسیاری از مسائل سیاسی و خط و مرزهایی که در کشور شما وجود دارد، در ترکیه نیز هست. ضمن آنکه ما قبلا تعاملات زیادی با هم داشتیم و فرهنگ فولکلورمان شباهتهای فراوانی به هم دارد چون در تمام جغرافیای این کره خاکی هنرمندان مدام در حال سفر بودند.
من معمولاً در اجراهایم از سکوتهای متفاوت و تکنیکهای دست راست متنوع استفاده میکنم و گاهی اوقات هم از فرت دیزونانس بهرهمیگیرم که چندان رایج نیست اما فکر میکنم این دیزونانسها میتوانند کشش بیشتری در موسیقیام ایجاد کنند. علاوه بر این نباید فراموش کنیم که در سنت نوازندگی باقلاما، تکنوازی صرف نداریم. این موسیقی برمبنای شعر شاعران شکل گرفته و هر نوازندهای خواننده هم هست؛ حرفه من نیز خوانندگی است.
شاید در این فستیوال موسیقیدانان دیگری که به سبک «جز» و... مینواختند کارشان راحتتر بود اما برای من عادی نبود چون بدون آواز خواندن، تکنوازی به مدت 45-40 دقیقه کار بسیار دشواری است. در حقیقت شاید برای اساتید قدیمی باقلاما جالب باشد اما برای من نه، چون معمولا در اجراهایم موسیقی را با شعر بسط و گسترش میدهم. این صدا و شعر توامان است که موسیقی یک عاشیق را میسازد. موسیقی ما مثل موسیقی آذری یا خراسانی شما برمبنای همین اشعار شکل گرفته است و الگوهای ریتمیک و ملودیک روی شعرها خلق میشوند. در فرهنگ فولکلور گاهی اوقات ما روی یک کلام ملودیهای مختلف میگذاریم و گاهی هم یک ملودی را روی کلامهای متنوع به کار میبریم. این کار ترکیب موسیقایی بزرگی ایجاد میکند.
جالب است بدانید ایده بسیاری از شعرهای عاشیقها از سفرهایشان گرفته شده است، درست مثل عصر حاضر که جریان سیال هنر و تعاملات فرهنگی وجود دارند. اما در این کنسرت من مجبور بودم به جای آواز خواندن، بعضی خطوط ملودی را با سازم اجرا کنم و در عین حال سعی میکردم ساختارهای متعارف را هم بشکنم؛ در واقع نمیخواندم اما میخواندم. معمولا در هنگام اجراها ایدههای موسیقی من از آواز خواندنم میآیند و اصلا آسان نیست که بخواهی از ساختارهای رایج بیرون بروی. اما من تمام تلاشم را کردم که این مرزها را بشکنم و با دورهای ریتمیک متفاوت و ایجاد دیزونانس توسط فرتهای دیزونانس، این تفاوت را ایجاد کنم. به همین دلیل است که گاهی این موسیقی خیلی آشنا به نظر میرسد و گاهی اوقات تفاوتهای اندکی از شنیدههایمان دارد. این آمد و رفت حسی مدام در طول اجرا در جریان است. من سالهای زیادی با موسیقیدانان ایرانی مثل علی اکبر مرادی، کیهان کلهر و سایرین کار کردهام و باید بگویم در حال حاضر ایران مثل زادگاه من است و اصلا احساس نمیکنم به کشور غریبهای سفر کردهام. به همین دلیل هم برایم جالب است که این موسیقی را برای ایرانیان اجرا میکنم.
من معمولاً موسیقی آکوستیک اجرا میکنم اما همیشه فکر کردهام که میتوانم با استفاده از پدالهای الکترونیک یا پلاگینهای مختلف موسیقیام را پیش ببرم. ولی بعد از 20 سال کار هنری و کسب تجربه در کنار موسیقیدانان بزرگ حالا فهمیدهام که میتوان موسیقی آکوستیک اجرا کرد اما همزمان حس اعوجاج یا هر حس دیگری را هم در آن به وجود آورد. این فقط به حال و هوای شما و نوازندگیتان بستگی دارد. جالب است بدانید همین دیروز فکر میکردم اگر من موسیقی فیلم مینوشتم از سازها و ابزارهای الکترونیک استفاده میکردم اما روی صحنه اصلا به این ابزارها احتیاج ندارم. در کنسرتی که برگزار شد گاهی تلاش کردم تحرک بیشتری در موسیقی ایجاد کنم و میتوانستم از پدالهای الکترونیک بهره بگیرم اما حس کردم میتوانم این تحرک و هیجان را با الگوهای ریتمیک به وجود آورم.
به همین دلیل هم موسیقی آکوستیک را انتخاب کردهام؛ هرچند گونههای دیگر موسیقی را هم دوست دارم (مثل ترکیب سازهای آکوستیک و الکترونیک با هم) اما ساز آکوستیک بیان بهتری برای آن چیزی است که در ذهن و ضمیرم میگذرد. به عنوان مثال در آخرین آلبومم از سه گونه متفاوت باقلاما استفاده کردم و در عین حال آواز هم میخواندم اما تلاش کردم از فرکانسهای صوتیای در ساز آکوستیک بهره بگیرم که استفاده آنها در موسیقی سنتی و اصیل مرسوم نیست.
از طرف دیگر موسیقی سنتیای که به زادگاه من برمیگردد شباهتی به موسیقی تدریسشده در کنسرواتوار ندارد. چون در کنسرواتوار فقط یک شکل از ساز مورد استفاده قرار میگیرد و فقط تکنیکهای نوازندگی را به هنرجویان آموزش میدهند. من میگویم این یک رویکرد است که فرمها، تکنیکها، ریتمها و ملودیهای مختص خودش را دارد اما در عین حال رویکردها و سبکهای دیگری نیز در این موسیقی هستند که من قصد نشان دادن آنها را دارم و معتقدم این شیوه از موسیقی ارتباط بسیار قدرتمندی با سنتهای گذشته دارد. من از رنگهای صوتی تازه و تکنیکهای جدید با رویکردی نو استفاده میکنم اما در عین حال ارتباط خوبی با سنتهای پیشین دارم. در این بین هیچوقت سراغ نوازندگی مرسوم و متعارف باقلاما نمیروم و شیوهام کاملا خلاف این جریان است. معمولا باقلامای دسته کوتاه را برای اجرا در کنسرت انتخاب نمیکنند اما در این اجرا من میخواستم شکل تازهای از نوازندگی این ساز را نشان دهم که به نوعی ساختارهای گذشته را کنار میزند.
اینگونه از باقلاما برای همراهی با سازهای دیگر در آنسامبلهای موسیقی استفاده میشود اما من فکر میکنم برای اجرای سولو هم بسیار مناسب است.
با این ساز هم میتوانم با پیک بنوازم و هم با دست، در عین حال میتوانم سکوتها را هم به شکل دیگری اجرا کنم. این ساز به من قدرت انتخاب بیشتری میدهد و تصور میکنم استفاده از آن برای تکنوازی میتواند نگرشی متفاوت باشد.
اگر موسیقی ترکیه را دنبال کنید، سازسازان زیادی میبینید که باقلامای دسته کوتاه میسازند و اکثرا هم با همان مینوازند اما اگر از این محدوده خارج شوید دیگران از شما خواهند پرسید؛ چه میکنید؟ من میخواهم نشان دهم که میشود این کار را هم انجام داد. میشود بیرون از این قوانین و تعصبات هم کار کرد. اصلا چه کسی، چه زمانی و چرا این قوانین را وضع کرده است؟
این موسیقیها برایم مهم، الهامبخش و باورنکردنی هستند. هرگز نمیتوانید بگویید این از دیگری بهتر است. شنیدن موسیقیهای مختلف باعث میشود که فرهنگ آنها را بهتر درک کنید چون گاهی اوقات برخی فرهنگها از موسیقی برای خواندن دعاها و رویاپردازیهای خیالانگیز استفاده میکنند. موسیقی میتواند تابعی از هر چیز باشد مساله فقط اجرای صحنهای نیست چرا که راههای زیادی وجود دارد تا شما احساساتتان را از طریق آن بیان کنید حتی اگر موسیقی جهانی ندانید. البته منظورم این نیست که من تمامی الهامات موسیقاییام را از نقاط دیگر دنیا میگیرم اما بسیاری از آنها مثل موسیقی فلامنکو، جز و راک روی من تأثیر میگذارند. اگر بدانید که فرهنگها، انسانها و دیدگاههای مختلف در سراسر دنیا وجود دارد دیگر نمیتوانید فقط و فقط به کنسرواتیو فکر کنید.
اما در کشورهایی شبیه به کشور من، کار سادهای نیست که بخواهید آزادانه عمل کنید. به نظر من این مهمترین مشکلی است که باعث میشود هنرمندان نتوانند در کنار هم کار کنند. همه تنها هستند و به نظرم این مهمترین مشکل جهان است. ما مثلی در زبان ترکی داریم که میگوید: gemisini kurtaran kaptan یعنی هرکس باید کاپیتان نجات کشتی خودش باشد. یکی از مهمترین مشکلات این زمانه همین است. یکی از مهمترین ویژگیهای این فستیوال گردهمایی هنرمندان و تعامل فرهنگی آنها و مخاطبان بود.
ما حدود 30-20 سال است که این ویژگیها را در موسیقیمان از دست دادهایم برای مثال در سال 1982 عاریفسا یک کنسرت تکنوازی برگزار کرد بدون آنکه چیزی بخواند. اما اگر الان بخواهید تکنوازی کنید هیچکس گوش نمیکند چون همه منتظر هستند که ترانههای مردمپسند و رایج را اجرا کنید. در کل به نظرم دیالوگ و تعامل بین هنرمند و مخاطب از دست رفته است. من فکر میکنم این مساله مهم آینده و فقط هم به ایران و ترکیه معطوف نمیشود؛ تکنیک، ملودیپردازی و شیوه نوازندگی شما بستگی ندارد بلکه حسی است که از طریق دیالوگ بین هنرمند و مخاطب به وجود میآید.
من، خودم از سنتها آمدهام و وقتی از آن حرف میزنم از محافظت کردن چیزی سخن نمیگویم. من یک اتنوموزیکولوژیست هستم و در این رشته تخصص دارم اما قرار نیست از چیزی مراقبت یا محافظت کنم. شاید نسبت به برخی جریانات تعهد داشته باشم اما چیزی را در موزه نمیگذارم تا فقط تماشا کنم. فرهنگ هر روز و هر لحظه در حال تغییر است و شما نمیتوانید جلوی آن را بگیرید اگرچه راههای ارتباطی زیادی بین گذشته، امروز و آینده وجود دارد.
وقتی کار هنری میکنید باید آزاد باشید؛ همه هنرها باید آزاد باشند. این موضوع فقط به ترکیه محدود نمیشود. موضوع اینجاست اگر برای دولت کار کنید، دیگر چطور میتوانید آزاد باشید؟ چطور میتوانید به خط و مرزهای آنها بیاعتنا باشید؟ این جریان در ترکیه همواره مشکل بزرگ هنرمندان بوده است.
دیالوگ و تعامل بین هنرمند و مخاطب از دست رفته است. من فکر میکنم این مساله مهم آینده و فقط هم به ایران و ترکیه معطوف نمیشود؛ تکنیک، ملودیپردازی و شیوه نوازندگی شما بستگی ندارد بلکه حسی است که از طریق دیالوگ بین هنرمند و مخاطب به وجود میآید.
مضاف بر این حرکت ناموزون رخدادهای تاریخی و تأثیر آن بر سیاست و فرهنگ، رشد بیحد و مرز تکنولوژی و بالطبع آن رشد مصرفگرایی مردم در طول تاریخ ذائقه شنیداری مردم این کشور را دستخوش تغییرات فراوانی کرده است چنانکه حالا آنها هم مثل ایرانیان کمتر به عناصر فرهنگیشان توجه نشان میدهند.
ترکیه امروز که زمانی مهد عاشیقها و موسیقیدانان بزرگ بود حالا به واسطه همین عدم توجه و تکروی موسیقیدانان در ارایه اثر هنری و نیز نبود یک گفتمان واحد، از منظر موسیقایی چندپاره شده است. اما در این بین هنوز موسیقیدانانی هستند که با نیمنگاهی به گذشته، ریشهها و بنیانهای فرهنگی و نیز به مدد تفکرات نوآورانه و دیدگاهی جهانشمول در تلاشند تا موسیقیای در مسیر رشد آینده خلق کنند.
یکی از این هنرمندان نسل جوان ترکیه، اولاش اوزدمیر است که علاوه بر نوازندگی باقلاما، تحصیلات آکادمیکش را در رشته اتنوموزیکولوژی (قوم موسیقیشناسی) پشت سر گذاشته است. او چندی پیش در قالب اجراهای فستیوال Show Of Hands به ایران آمد تا برای مخاطبان ایرانی بداههنوازی کند. این اولینباری نبود که اوزدمیر به ایران میآمد. او پیش از اینبارها برای ضبط آلبوم و اجرای کنسرت با علیاکبر مرادی و نیز کیهان کلهر به کشور ما آمده و با فرهنگ ایرانی به خوبی آشنا است. اولاش اوزدمیر معتقد است: «فرهنگ هر روز و هر لحظه در حال تغییر است و هیچکس نمیتواند جلوی آن را بگیرد.» با او درباره اجرایش در این فستیوال و قرابتهای فرهنگی ایران و ترکیه، روزگار امروزی فرهنگ آنها و وضعیت نوازندگان در تعامل با دولت گفتوگو کردهایم.
- علاوه بر مشابهتهای تاریخی، فرهنگ شما قرابتهای زیادی با فرهنگ ایران دارد؛ ساختار موسیقیتان هم تا حد زیادی به موسیقی ایرانی نزدیک است. بد نیست از همین قرابتها شروع کنیم. تا جایی که موسیقی ترکیه را دنبال کردهام، فکر میکنم این موسیقی هم مثل موسیقی سنتی ایران، در جامعه امروز دستخوش تغییرات فراوانی شده است. تا چه حد با این موضوع موافق هستید؟
- موسیقیدانانی مثل عاریف سا علاوه بر ابداع فرمهای تازه، تکنیکهای جدیدی هم در نواختن باقلاما ایجاد کردند؛ تکنیکهایی مثل تپینگ و...
به هر حال من آلبوم خودم را در 1998 با همان ساز ضبط کردم و هنوز هم از این ساز استفاده میکنم. در حال حاضر این ساز در ترکیه بسیار مرسوم است و نوازندهها با ضربه زدن روی بدنه آن و استفاده از تکنیکهای دیگر، به آن حالتهای بدیعی بخشیدهاند. من نیز در کنسرتی که داشتم از این تکنیکها استفاده کردم. حتی بعضیها از من میپرسیدند که دوتار یا تنبور هم مینوازی؟
راستش من نوازنده این سازها نیستم اما به آنها علاقه دارم و معتقدم که خیلی به باقلاما شبیه هستند چون از الگوهای ریتمیک مختلفی تشکیل شدهاند و خصوصا در شیوه استفاده از دست راست، پیوندها و قرابتهای زیادی بین آنها وجود دارد. در کل فرهنگ شما چندان از ما دور نیست. بسیاری از مسائل سیاسی و خط و مرزهایی که در کشور شما وجود دارد، در ترکیه نیز هست. ضمن آنکه ما قبلا تعاملات زیادی با هم داشتیم و فرهنگ فولکلورمان شباهتهای فراوانی به هم دارد چون در تمام جغرافیای این کره خاکی هنرمندان مدام در حال سفر بودند.
- اما چنان که از اجرای شما برداشت کردم به نظر میآمد شما این تکنیکها را برای ایجاد صدایی تازه به کار میگیرید؛ صدایی که در بسیاری موارد میتواند به سنت موسیقایی خاصی تعلق نداشته باشد.
من معمولاً در اجراهایم از سکوتهای متفاوت و تکنیکهای دست راست متنوع استفاده میکنم و گاهی اوقات هم از فرت دیزونانس بهرهمیگیرم که چندان رایج نیست اما فکر میکنم این دیزونانسها میتوانند کشش بیشتری در موسیقیام ایجاد کنند. علاوه بر این نباید فراموش کنیم که در سنت نوازندگی باقلاما، تکنوازی صرف نداریم. این موسیقی برمبنای شعر شاعران شکل گرفته و هر نوازندهای خواننده هم هست؛ حرفه من نیز خوانندگی است.
شاید در این فستیوال موسیقیدانان دیگری که به سبک «جز» و... مینواختند کارشان راحتتر بود اما برای من عادی نبود چون بدون آواز خواندن، تکنوازی به مدت 45-40 دقیقه کار بسیار دشواری است. در حقیقت شاید برای اساتید قدیمی باقلاما جالب باشد اما برای من نه، چون معمولا در اجراهایم موسیقی را با شعر بسط و گسترش میدهم. این صدا و شعر توامان است که موسیقی یک عاشیق را میسازد. موسیقی ما مثل موسیقی آذری یا خراسانی شما برمبنای همین اشعار شکل گرفته است و الگوهای ریتمیک و ملودیک روی شعرها خلق میشوند. در فرهنگ فولکلور گاهی اوقات ما روی یک کلام ملودیهای مختلف میگذاریم و گاهی هم یک ملودی را روی کلامهای متنوع به کار میبریم. این کار ترکیب موسیقایی بزرگی ایجاد میکند.
جالب است بدانید ایده بسیاری از شعرهای عاشیقها از سفرهایشان گرفته شده است، درست مثل عصر حاضر که جریان سیال هنر و تعاملات فرهنگی وجود دارند. اما در این کنسرت من مجبور بودم به جای آواز خواندن، بعضی خطوط ملودی را با سازم اجرا کنم و در عین حال سعی میکردم ساختارهای متعارف را هم بشکنم؛ در واقع نمیخواندم اما میخواندم. معمولا در هنگام اجراها ایدههای موسیقی من از آواز خواندنم میآیند و اصلا آسان نیست که بخواهی از ساختارهای رایج بیرون بروی. اما من تمام تلاشم را کردم که این مرزها را بشکنم و با دورهای ریتمیک متفاوت و ایجاد دیزونانس توسط فرتهای دیزونانس، این تفاوت را ایجاد کنم. به همین دلیل است که گاهی این موسیقی خیلی آشنا به نظر میرسد و گاهی اوقات تفاوتهای اندکی از شنیدههایمان دارد. این آمد و رفت حسی مدام در طول اجرا در جریان است. من سالهای زیادی با موسیقیدانان ایرانی مثل علی اکبر مرادی، کیهان کلهر و سایرین کار کردهام و باید بگویم در حال حاضر ایران مثل زادگاه من است و اصلا احساس نمیکنم به کشور غریبهای سفر کردهام. به همین دلیل هم برایم جالب است که این موسیقی را برای ایرانیان اجرا میکنم.
- در ایران هنوز هم مخاطبانی پیدا میشوند که به موسیقی بداهه توجه دارند. این شکل از اجرای موسیقی تا چه اندازه در کشور شما رایج است؟
- اغلب موسیقیدان امروز ایران ساختار موسیقی و نوازندگیشان به تاسی از تکنولوژیهای روز تغییر کرده است. شاید این مساله تا حد زیادی به جریان شتابیافته دنیای امروز برمیگردد اما میخواهم بدانم موسیقی عاشیقها تا چه حد از این تکنولوژی و سرعت تاثیر گرفته است؟
من معمولاً موسیقی آکوستیک اجرا میکنم اما همیشه فکر کردهام که میتوانم با استفاده از پدالهای الکترونیک یا پلاگینهای مختلف موسیقیام را پیش ببرم. ولی بعد از 20 سال کار هنری و کسب تجربه در کنار موسیقیدانان بزرگ حالا فهمیدهام که میتوان موسیقی آکوستیک اجرا کرد اما همزمان حس اعوجاج یا هر حس دیگری را هم در آن به وجود آورد. این فقط به حال و هوای شما و نوازندگیتان بستگی دارد. جالب است بدانید همین دیروز فکر میکردم اگر من موسیقی فیلم مینوشتم از سازها و ابزارهای الکترونیک استفاده میکردم اما روی صحنه اصلا به این ابزارها احتیاج ندارم. در کنسرتی که برگزار شد گاهی تلاش کردم تحرک بیشتری در موسیقی ایجاد کنم و میتوانستم از پدالهای الکترونیک بهره بگیرم اما حس کردم میتوانم این تحرک و هیجان را با الگوهای ریتمیک به وجود آورم.
- کاملا این حس از طریق الگوهای ریتمیکی که به کار میبردید قابل درک بود چون با آنکه ساده بودند اما پیچیدگیهای اجرایی فراوانی داشتند.
- گاهی اوقات موزیسینها برای آنکه موسیقی پیچیدهای خلق کنند دست به ابداعات عجیب و غریب میزنند حتی برخی از آنها بیشتر از آنکه رویکرد موسیقایی داشته باشند، با معادلات ریاضی کارشان را پیش میبرند. ما از این دست آهنگسازان در بین نسل جوان بسیار داریم که به جای روح موسیقی درصدد ایجاد فرمهای پیچیده و حل معادلههای مبهم هستند تا استعدادشان را به رخ مخاطب بکشند.
به همین دلیل هم موسیقی آکوستیک را انتخاب کردهام؛ هرچند گونههای دیگر موسیقی را هم دوست دارم (مثل ترکیب سازهای آکوستیک و الکترونیک با هم) اما ساز آکوستیک بیان بهتری برای آن چیزی است که در ذهن و ضمیرم میگذرد. به عنوان مثال در آخرین آلبومم از سه گونه متفاوت باقلاما استفاده کردم و در عین حال آواز هم میخواندم اما تلاش کردم از فرکانسهای صوتیای در ساز آکوستیک بهره بگیرم که استفاده آنها در موسیقی سنتی و اصیل مرسوم نیست.
- این سه نوع باقلاما کدامها بودند؟
- چیزی که شما مینوازید به حال شما بستگی دارد. خودتان گفتید بعد از سالها سعی کردید عناصر تازهای را (فارغ از ابزارهای صوتی) به موسیقیتان اضافه کنید که هم خلاقانه باشد و هم حرفی برای دنیای امروز داشته باشد. این ایده چقدر از تلاش شما برای شکستن ساختارها میآید و چقدر به مخاطب جامعه امروزی بستگی دارد؟
از طرف دیگر موسیقی سنتیای که به زادگاه من برمیگردد شباهتی به موسیقی تدریسشده در کنسرواتوار ندارد. چون در کنسرواتوار فقط یک شکل از ساز مورد استفاده قرار میگیرد و فقط تکنیکهای نوازندگی را به هنرجویان آموزش میدهند. من میگویم این یک رویکرد است که فرمها، تکنیکها، ریتمها و ملودیهای مختص خودش را دارد اما در عین حال رویکردها و سبکهای دیگری نیز در این موسیقی هستند که من قصد نشان دادن آنها را دارم و معتقدم این شیوه از موسیقی ارتباط بسیار قدرتمندی با سنتهای گذشته دارد. من از رنگهای صوتی تازه و تکنیکهای جدید با رویکردی نو استفاده میکنم اما در عین حال ارتباط خوبی با سنتهای پیشین دارم. در این بین هیچوقت سراغ نوازندگی مرسوم و متعارف باقلاما نمیروم و شیوهام کاملا خلاف این جریان است. معمولا باقلامای دسته کوتاه را برای اجرا در کنسرت انتخاب نمیکنند اما در این اجرا من میخواستم شکل تازهای از نوازندگی این ساز را نشان دهم که به نوعی ساختارهای گذشته را کنار میزند.
اینگونه از باقلاما برای همراهی با سازهای دیگر در آنسامبلهای موسیقی استفاده میشود اما من فکر میکنم برای اجرای سولو هم بسیار مناسب است.
با این ساز هم میتوانم با پیک بنوازم و هم با دست، در عین حال میتوانم سکوتها را هم به شکل دیگری اجرا کنم. این ساز به من قدرت انتخاب بیشتری میدهد و تصور میکنم استفاده از آن برای تکنوازی میتواند نگرشی متفاوت باشد.
اگر موسیقی ترکیه را دنبال کنید، سازسازان زیادی میبینید که باقلامای دسته کوتاه میسازند و اکثرا هم با همان مینوازند اما اگر از این محدوده خارج شوید دیگران از شما خواهند پرسید؛ چه میکنید؟ من میخواهم نشان دهم که میشود این کار را هم انجام داد. میشود بیرون از این قوانین و تعصبات هم کار کرد. اصلا چه کسی، چه زمانی و چرا این قوانین را وضع کرده است؟
- شاید مخالفان نظر شما معتقدند که این قوانین از سنتها آمده و باید به آنها متعهد بود...
این موسیقیها برایم مهم، الهامبخش و باورنکردنی هستند. هرگز نمیتوانید بگویید این از دیگری بهتر است. شنیدن موسیقیهای مختلف باعث میشود که فرهنگ آنها را بهتر درک کنید چون گاهی اوقات برخی فرهنگها از موسیقی برای خواندن دعاها و رویاپردازیهای خیالانگیز استفاده میکنند. موسیقی میتواند تابعی از هر چیز باشد مساله فقط اجرای صحنهای نیست چرا که راههای زیادی وجود دارد تا شما احساساتتان را از طریق آن بیان کنید حتی اگر موسیقی جهانی ندانید. البته منظورم این نیست که من تمامی الهامات موسیقاییام را از نقاط دیگر دنیا میگیرم اما بسیاری از آنها مثل موسیقی فلامنکو، جز و راک روی من تأثیر میگذارند. اگر بدانید که فرهنگها، انسانها و دیدگاههای مختلف در سراسر دنیا وجود دارد دیگر نمیتوانید فقط و فقط به کنسرواتیو فکر کنید.
- و از این بین کدام یک از سبکهای اجرایی برای شما جذابتر هستند؟
- در حال حاضر کشور شما هم به لحاظ سیاسی و هم اقتصادی شباهتهای زیادی با ایران دارد. سوال من اینجاست که دولت شما تا چه اندازه از موسیقیدانان حمایت میکند؟
- چرا؟ آیا دولت در کار هنرمندان دخالت میکند یا خط قرمزهایی تعریف کرده است؟
اما در کشورهایی شبیه به کشور من، کار سادهای نیست که بخواهید آزادانه عمل کنید. به نظر من این مهمترین مشکلی است که باعث میشود هنرمندان نتوانند در کنار هم کار کنند. همه تنها هستند و به نظرم این مهمترین مشکل جهان است. ما مثلی در زبان ترکی داریم که میگوید: gemisini kurtaran kaptan یعنی هرکس باید کاپیتان نجات کشتی خودش باشد. یکی از مهمترین مشکلات این زمانه همین است. یکی از مهمترین ویژگیهای این فستیوال گردهمایی هنرمندان و تعامل فرهنگی آنها و مخاطبان بود.
- با توجه به اینکه در فستیوالهای جهانی مختلفی حضور داشتید آیا تمایز دیگری هم در این برنامهها میبینید؟
- موسیقی بداهه با مخاطب حاضر در سالن و فضای حاکم بر آن ارتباط تنگاتنگی دارد. مخاطب امروزی را چطور تخمین میزنید؟ آیا هنوز میتوان به جنبههای معنوی روح آنها امیدوار بود؟
ما حدود 30-20 سال است که این ویژگیها را در موسیقیمان از دست دادهایم برای مثال در سال 1982 عاریفسا یک کنسرت تکنوازی برگزار کرد بدون آنکه چیزی بخواند. اما اگر الان بخواهید تکنوازی کنید هیچکس گوش نمیکند چون همه منتظر هستند که ترانههای مردمپسند و رایج را اجرا کنید. در کل به نظرم دیالوگ و تعامل بین هنرمند و مخاطب از دست رفته است. من فکر میکنم این مساله مهم آینده و فقط هم به ایران و ترکیه معطوف نمیشود؛ تکنیک، ملودیپردازی و شیوه نوازندگی شما بستگی ندارد بلکه حسی است که از طریق دیالوگ بین هنرمند و مخاطب به وجود میآید.
من، خودم از سنتها آمدهام و وقتی از آن حرف میزنم از محافظت کردن چیزی سخن نمیگویم. من یک اتنوموزیکولوژیست هستم و در این رشته تخصص دارم اما قرار نیست از چیزی مراقبت یا محافظت کنم. شاید نسبت به برخی جریانات تعهد داشته باشم اما چیزی را در موزه نمیگذارم تا فقط تماشا کنم. فرهنگ هر روز و هر لحظه در حال تغییر است و شما نمیتوانید جلوی آن را بگیرید اگرچه راههای ارتباطی زیادی بین گذشته، امروز و آینده وجود دارد.
وقتی کار هنری میکنید باید آزاد باشید؛ همه هنرها باید آزاد باشند. این موضوع فقط به ترکیه محدود نمیشود. موضوع اینجاست اگر برای دولت کار کنید، دیگر چطور میتوانید آزاد باشید؟ چطور میتوانید به خط و مرزهای آنها بیاعتنا باشید؟ این جریان در ترکیه همواره مشکل بزرگ هنرمندان بوده است.
دیالوگ و تعامل بین هنرمند و مخاطب از دست رفته است. من فکر میکنم این مساله مهم آینده و فقط هم به ایران و ترکیه معطوف نمیشود؛ تکنیک، ملودیپردازی و شیوه نوازندگی شما بستگی ندارد بلکه حسی است که از طریق دیالوگ بین هنرمند و مخاطب به وجود میآید.
منبع:
روزنامه اعتماد
تاریخ انتشار : پنجشنبه 12 مهر 1397 - 13:34
افزودن یک دیدگاه جدید