ماجرای ساخته شدن شعر سريال «ولایت عشق» از زبان شاعرش
ماه را كشتند در يک فانوس
[ اکبر آزاد - ترانه سرا ]
سفارش يک پروژه با دوازده شعر و ملودی عاشقانه داشتم و به شدت درگیر آنها بودم که ناغافل، بابک بیات به من زنگ زد و گفت: «یه شعر میخوام واسه امام رضا، واسه فیلم امام رضا». یکدفعه رفتم تو فكر و با خودم گفتم من وسطِ شعر و ملودی عاشقانهام، ولی امام رضا من را طلبیده.
رو به قبله نشستم و بغضم ترکید. وسط گریههایم ملودیای که ضبط کرده بودم را گذاشتم و نوشتم: «زهری چالاک در اقیانوس». حیرانِ معنیاش ماندم. با خودم گفتم این دیگر یعنی چی؟! از کجا آمده؟! در همین فکرها بودم که نوشتم: «ماه را کشتند در یک فانوس». باز هم حیران ماندم. بدون فکر، به من الهام میشد. سه بند که ميدانستم معنی دارد ولی در آن لحظه معنیاش را نمیفهمیدم. دو ساعت روی آنها فکر کردم. بعد هم به صورت کوششی نوشتم و جوشش را رها کردم. نوشتم: «نیلوفر در خواب مرداب» نیلوفر مظهر دانایی است و این تصویر که دانایی در مرداب گرفتار شده را نوشتم.
«نيلوفر درخواب مرداب»
«شب پشت شب، مرگ آفتاب»
آفتاب مرده و مرتب شب و تاريكی بود.
«تيغ هراسي بر رگ عشق/ رود مصيبت در رگ عشق»
در این قسمتها ديگر علاوه بر جوشش و الهام، كوشش بود. بعد در شعر از «مزرعه» حرف زدم. «مزرعه» علاوه بر دنيا به آخرت اشاره دارد: «الدنيا مزرعهالاخرت». مردم هم تحت تأثير اين كلام شريف، ميگويند: در مزرعه دنيا چيزی را بكار كه در آخرت بتوانی دروكنی. اين را من از آدمهای عامي هم شنيدهام. حتي اين را هم شنيدهام كه شما بايد از زمين به سمت آسمان پرواز كنيد. بنابراين بايد سبک باشيد تا راحتتر پرواز كنيد. هرچه بارت سنگينتر باشد، بالت هم سنگينتر است و پرواز برايت مشكلتر می شود.
«تيغ هراسی بر رگ عشق/ رود مصيبت در رگ عشق/ برج كبوترخوانی نيست»
اين عبارت «برج كبوترخوان» را من به نوعی از خاقاني وام گرفتهام. در ضمن اين يک ماجرای قديمی هم هست: به پاي كبوتری كه نامه را میرساند، سكه طلا میبستند. اين كبوترها را براي رساندن اين نامهها تربيت میكردند تا مثلاً نامه را از اينجا بردارد و به مسير دوری ببرد و بعد برگردد و در مسير، كسی كه اين كبوتر خسته و كوفته را میدید و به او میرسید، اين سكه را به عنوان دستمزد كارش بر میداشت و به كبوتر نان و آب میداد و بعد از يک روز و دور روز اين كبوتر را پر میداد كه مسيرش را ادامه بدهد. اين مفاهيم در نظر من بود كه اين عبارت را نوشتم:
«برج كبوترخوانی نيست»
جايی نيست كه اين كبوترها را آموزش بدهند تا نامه آزادی ما به دستمان برسد.
«منظره جز ويرانی نيست/ مزرعههاشان تشنه رود/ گنگ و سترون ابر كبود»
بعد اين عبارت آمد:
«بيداری، بيداری سنگين است»
بابک بيات هنگام ساختن اين قطعه خيلی گريه كرد.
«بيداری، بيداری سنگين است/ زهر عشق با يادش شيرين است»
یعنی با ياد حضرت حق، همه چيز پذيرفتني و شيرين است. «انّ معالعسر يسرا». پس از هر سختی، شيرينی است.
«خانه خراب از شيون بوف/ شبزدهها و فصل خسوف/ بيداری، بيداری، سنگين است/ زهر عشق با يادش شيرين است/ در مسلخ ميپوشم عريانی...»
اگر میخواهم شهيد شوم، عرياني را میپوشم يعنی درحقيقت از وابسنگیها تهی میشوم...
«خنجر ما خونآلود است/ قصه همين است تا بوده ست»
یعنی همشه گلوی حقگو را بريدهاند. بابک بيات در چند جای شعر به سختی گريه كرد. دو بيت از شعر روی ملودی گفته شد و من روی همان وزن باقی شعر را سرودم و طبيعتاً ريتم شعر را كند و تند كردم و ملودیها هم بر آن اساس سروده شد.
بعد اين بيت را ساختم:
«عاشق عشق به هوای تو شد/ كشته رضا به رضای تو شد»
رضا آگاهی داشت به همه آنچه اتفاق افتاد و به رضای خدا چشم داشت.
بابک بيات اين بند را رومانس كرد و آوردش اول آهنگ. هميشه همين كار را می كرد. هر بخش از شعر كه نمود داشت را رومانس و تكرار می كرد.
چند روز بعد از اتمام اين شعر، فكر كردم تا بفهمم آنچه به من الهام شد چه معنی داشت. آن موقع برايم مشخص نبود كه «زهری چالاک در اقيانوس» چه معنی دارد. آنجا تازه به اين معني رسيدم که زهر هر قدر هم كشنده باشد، اگر چند قطره از آن را در اقيانوس بريزيد، اقيانوس مسموم نمی شود. امام رضا (ع) همان اقيانوس بود، آنها كه به ايشان زهر دادند، زهر را در اقيانوس ريختند. برای همين است كه امام رضا هنوز و هميشه زنده و جاودانه است. ازلی و ابدی. اين سه بند اول را به من دادند. الهام شد و اين به حرمت نام امام رضا به ذهنم رسيد.
منبع:
اختصاصی موسیقی ما
تاریخ انتشار : یکشنبه 28 آبان 1396 - 13:07
افزودن یک دیدگاه جدید