آلبوم پاییز بعد از تو با صدای حمید غلامعلی
 
برنامه یاد بعضی نفرات
 
نگاهی به کنسرت-نمایشی که با همکاری همایون شجریان، سهراب پورناظری، بهرام رادان، صابر ابر و مهدی پاکدل، از هفته آینده اجرا می‌شود
در تمرینات پروژه «سی» چه می‌گذرد؟
موسیقی ما - حالا کمی مانده به اجرای «سی»، به کنسرت-نمایشی که کاری از «همایون شجریان» است و «سهراب پورناظری». خواننده و آهنگساز جوان که پیش از این تجربه‌های متفاوتی با هم داشته‌اند؛ این بار سراغ «شاهنامه» رفته‌اند. اثری که هر اندازه در ادبیات ایران سترگ است و زبان و ادبیات امروز ایران مرهون آن، در موسیقی غریب. البته تجربیات متعددی در این زمینه شده است؛ «آواز اساطیر»، «درفش کاویان» و «سیمرغ»، «از خشت و خاک» و چند اثر محدود دیگر. همین روزها هم قرار است «آواز پارسی» به اجرا درآید؛ اما پای این دو اسم که به میان می‌آید، نباید تجربه‌های مشابهی که در موسیقی ایران تجربه شده را در نظر داشت؛ با نگاهی به کارنامه‌ی «همایون شجریان» می‌شود فهمید این خواننده‌ی برجسته خودش را محدود به هیچ‌چیز نکرده است؛ حتی نام بزرگی که به دوش می‌کشد. او نشان داده که خواننده‌ی عافیت‌طلبی نیست؛ انگار او رسالت دیگری برای خودش دارد: «آشتی دادن مخاطب با موسیقی سنتی که او پرورش یافته‌ی بزرگ‌ترین استادش است.» در این میان پرونده‌ی کاری «سهراب پورناظری» هم مشخص است و «جسارت» و «تفاوت» بخشی جدانشدنی از آن. آهنگساز جوانی که اگرچه او نیز از خانواده‌ای موسیقایی است؛ اما نامش با تجربه‌های متفاوت عجین؛ او هم تاوان این ماجرا را داده است. نقدها و گاه درشتی‌هایی که تحملش از توان هر کسی خارج است و با همه‌ی اینها آهنگساز جوان بی‌توجه به تمام اینها راه خودش را رفته است. حالا این دو، دارند اثری را روی صحنه می‌برند که بیش از یک سال است، عمر هنری‌شان را صرف آن کرده‌اند. در همان فاصله‌ای که آلبوم «رگ خواب» با آن استقبال عجیب و غریب مواجه شده بود و می‌شد کنسرت‌هایش را در تهران و شهرستان‌ها و لابد خارج از کشور برگزار کرد؛ بی‌خیال این ساحل امن شدند و وارد پروژه‌ای شدند که یکی از دشوارترین پروژه‌های سال‌های اخیر است؛ کاری عریض و طویل و با کلی نام و اسم از حوزه‌های مختلف. به این اسامی دقت کنید: «نغمه ثمینی، علی‌اصغر دشتی، امیرحسین ماحوزی، سحر دولتشاهی، صابر ابر و ... » و خیلی نام‌های دیگر. همین انتظار را بالا می‌برد و هیجان را هم که نتیجه‌ی کار چه خواهد بود؟
 
  • تمرین تئاتر
«کاخ نیاوران» در شمال شرقی تهران محل تمرین گروه تئاتر است. کاخ‌های جهان همه‌شان اسرار آمیز است. می‌شود رفت داخلش و هزار قصه بافت از داستان‌های سیاست و خیانت. می‌شود آرام بین‌شان خزید و فکر کرد که چه کسانی در این سنگفرش‌ها و فرش‌ها قدم گذاشته‌اند؟‌ چه حالی داشته‌اند؟ با خودشان چه می‌گفتند؟ داستان‌ زندگی ندیمه‌ها و خدمتکاران چه بوده؟‌ حکم چند قتل اینجا امضا شده؟‌ حکم چند ارتقا؟ یا اصلا می‌شود بی‌‌تفاوت به داستان پرالتهاب سیاست، به معماری زیبایش خیره شد. به گچ‌بری‌هایش، آینه‌کاری‌هایش و بعد آرام‌آرام به محل تمرین بازیگران کنسرت- نمایش «سی» رفت. امروز «مهدی پاکدل» تمرین دارد و «بانی‌پال شومون» و «حسین صوفیان». زودتر از تمرین‌شان آمده‌اند برای گفت‌‌وگوی کوتاهی. چند هفته‌ای است که تمریناتشان شروع شده است و به قول خودشان، نقش درآمده است و حالا تمرین می‌کنند برای ریزه‌کاری‌هایشان. هر کدام به شکلی به این پروژه پیوسته‌اند. «مهدی پاکدل» درباره‌ی حضورش به عنوان بازیگر در این پروژه می‌گوید: «عید امسال من در کلیپ قطعه‌ی‌ «ابر می‌بارد» به کارگردانی «حمید نعمت‌الله» با خوانندگی «همایون شجریان» و آهنگسازی «سهراب پورناظری» حضور پیدا کردم و همان زمان آقای پورناظری پیشنهاد حضور در این پروژه را به من دادند، البته درباره‌ی نقش چیزی نگفتند و تنها توضیحاتی درباره‌ی پروژه دادند. همان‌زمان گفتم حضور در این پروژه برایم جذاب است تا اینکه حدود دو ماه قبل، صحبت‌ها را به طور جدی عملیاتی کردیم و تمرینات آغاز شد.»
 
این بازیگر سینما و تلویزیون مدتی است که در زمینه‌ی تئاتر فعال‌تر از مدیوم‌های دیگر است. همین سال گذشته بود که در سه نمایش «همسايه‌آغا»، «افسون معبد سوخته» و «کابوس حضرت اشرف» بازی داشت و حالا هم انگار سالش را با موسیقی شروع کرده است؛ از آن کلیپ «رگ خواب» تا حالا که مشغول تمرین «سی» است برای روی صحنه رفتنش در پانزدهم مرداد ماه. فضای تمرین تئاتر پر از سرخوشی است؛‌ طبیعی است که بازیگران نگرانی‌های خودشان را داشته باشند؛ اما در فضایی آرام و صمیمی. «پاکدل» می‌گوید: «سي؛ ويژگي‌هايي دارد که آن را خاص مي‌کند. نه‌فقط به این خاطر که موسیقی و نمایش در کنار هم اجرا می‌شوند که این تجربه پیش از این نیز بارها رخ داده است؛ اما این ویژگی به اضافه‌ی اجرای اثری از «شاهنامه» به همراه بخش‌های تصویری کار و نام‌هایی که در این اثر کنار هم قرار گرفته‌اند، همه باعث شده‌اند که کاری متفاوت شکل گیرد.»
 
او از اینکه این روزها «شاهنامه» تا این اندازه مهجور است؛ دل‌گیر است؛ می‌گوید: «در سال‌های قبل، «نقالي» شاهنامه‌خواني، از جمله هنرهايي بودند که کاملا در زندگي مردم عادي جريان داشتند و در کمال جذابيت، مردم را با شاهنامه آشنا مي‌کرد. در خاطرات تمامي پدرهاي ما مي‌توان اين هنر را مشاهده کرد؛ اما هم‌اکنون فقط چند نقال در ايران زنده مانده‌اند که دير يا زود از دستشان خواهيم داد و آن‌وقت اين هنر نيز به فراموشي سپرده خواهد شد، مثل بسياري ديگر از آیين‌ها و هنرهاي ما که در طول سال‌ها به‌خاطر بي‌توجهي براي هميشه نابود شد و در چنین شرایطی استفاده از هنر و روی صحنه بردن آثاری از این دست می‌تواند کمک موثری در این زمینه باشد تا قشر بیشتری از مردم با این هنر آشنا شوند.»‌
 
او در این کنسرت-نمایش در نقش «رستم» است؛ نقشی که خودش می‌گوید که هیچ‌گاه فکر نمی‌کرده که روزی آن را بازی کند. می‌گوید در زندگیش به خیلی نقش‌ها فکر کرده است، به اینکه ایفایشان کند؛ اما هیچ‌وقت حتی تصور اینکه نقش «رستم» را بازی کند؛ فکر هم نکرده است: «بازی در نقش رستم برایم کاملا دور از ذهن بود و البته همين جذابيت، اشتياقم به کار را بيشتر کرد. به‌هرحال اميدوارم با متن خوبي که خانم ثميني نوشته است و با ايده‌ها و سوادي که آقاي دشتي دارند، بتوان يک رستم تازه خلق کرد. ما همه اصرار داريم که اين «رستم» خارج از تمام تصاويري باشد که ممکن است در ذهن مخاطب وجود دارد.»
 
شاید همین دشواری هم برایش هیجان‌انگیز است. کشف یک دنیای ناشناخته که در تمرینات با آن کلنجار بسیاری رفته است و حالا می‌خواهد شکل جدیدی از آن را خلق کند. «بانیپال شومون» و «حسین صوفیان» هم از طرف «علی‌اضغر دشتی» برای حضور در این پروژه دعوت شده‌اند. ساعت نزدیک پنج است و دستیار کارگردان از بازیگران می‌خواهد تا تمریناتشان را در فضای باز کاخ ادامه دهند. حالا گروه از اتاق آبی، به حیاط کاخ می‌روند که فضای بیشتری برای تمرین دارد. نیمه‌های تیرماه است و گرما بیداد می‌‌کند؛ اما بازیگران با انرژی کار می‌کنند. حیاط کاخ داربست زده شده و پوشانده شده است. «علی اصغر دشتی» به عنوان کارگردان به گروه می‌پیوندد. کارگردان از بازیگران می‌خواهد که خودشان را گرم کنند. پاکدل و شومون و صوفیان چند دقیقه‌ای این کار را انجام می‌دهند. حالا وقت تمرین سهراب و رستم و اسفندیار است و دستیار کارگردان نقش‌های رودابه را می‌خواند.
 
رستم : می‌شود روی  این خاک، بی رنج زیست؟
 
صحنه میان رستم و سهراب است و اسفندیار. «سهراب» می‌گوید: «من شهادت می‌دهم که در زمین کسی چون پدر  من رنج نمی کشد و شهادت می‌دهم که من وارث رنج های  پدرم هستم.»
 
نقش‌ها درآمده است و بازیگران هر کدام تنها تمرینات نهایی‌شان را انجام می‌دهند و البته در این میان کارگردان پروژه کاملا آنان را زیر نظر دارد و هدایت‌های لازم را به بازیگران می‌دهد. هنوز ریزه‌کاری‌هایی مانده است. گروه چند ساعتی را در فضای باز تمرین می‌کند تا دوباره به سالن دربسته برود برای تمرین نقش‌های دیگر. «علی‌اصغر دشتی» در مقام کارگردان بر این اعتقاد است که این پروژه برایش به‌عنوان کارگردان تفاوت اساسی با سایر پروژه‌های تئاتری دارد؛ در این پروژه برای نخستین بار تعدادی هنرمند گردهم آمدند و در یک تعامل سعی می‌کنند اثری که چند رسانه را کنار هم قرار می‌دهد را به عنوان اثر واحد به تماشاگران ارائه دهند.»
 
او می‌گوید، پیش تولید این اثر از سال گذشته شروع شده و حالا با تمرینات مستمر در کاخ، گروه خودشان را برای اجرای پانزدهم مرداد ماه آماده می‌کنند.
 
  • تمرین موسیقی
این بار خانه‌ای قدیمی در شمال تهران که گروه موسیقی در آن حضور دارند. تمام چهره‌ها آشنایند. «همایون شجریان» و «سهراب پورناظری» و نوازندگانی مثل مهیار طریحی، نگار خارکن، حسین رضایی‌نیا، حمید خوانساری و خورشید دادبه. این نوازندگان هر کدام پیش از «سی» نیز با این خواننده و آهنگساز همکاری‌هایی داشته‌اند و حالا همه‌شان کنار هم جمع شده‌اند تا یکی از مهم‌ترین پروژه‌های موسیقایی این چند سال اخیر را اجرا کنند. «سهراب پورناظری» در مقام آهنگساز، تمرینات گروه را هدایت می‌کند. اینکه هر نوازنده‌ای از چه میزانی آغاز کند و همخوانی‌ها را به چه شکل اجرا کند. «همایون شجریان» درباره‌ی این اثر پیش از این گفته است: « نقطه مرکز این پروژه شاهنامه فردوسی است. چه در اشعاری که برای موسیقی انتخاب می‌شود و چه در متنی که خانم ثمینی زحمت کشیدند. یک نکته مهم وجود دارد آن هم اینکه شاید فکر کنید تمامی اشعار قرار است از شاهنامه فردوسی باشد؛ اما ما موسیقی های مختلفی و تصانیف مختلفی خواهیم داشت؛ همچنین امکان دارد قطعات ابر می‌بارد و آهای خبردار را اجرا کنیم. هدف اصلی من و سهراب پورناظری در این پروژه این بود که بتوانیم نسل های مختلف را در این کنسرت کنار هم بنشانیم و کاری را خلق کنیم که از چند نسل بتوانیم شنونده و بیننده داشته باشیم و پیام شاهنامه را به آنها برسانیم. فرم های موسیقی که انتخاب کردیم و فرم های نمایشی همه در این راستا بودند که افراد مختلف با سنین و علایق مختلف لذت ببرند و این لذت بردن و مجموعه اتفاقات باعث می‌شود به شاهنامه نگاهی متفاوت داشته باشند و با این گنجنه فارسی بیشتر آشنا شوند. شاید به این واسطه بتوانیم سلایق امروز را که شاهنامه برایشان ثقیل است را ترغیب کنیم تا این کتاب را دنبال کنند.»
 
او پیش از این، به عنوان خواننده اثری از «شاهنامه» را با آهنگسازی «حمید متبسم» به اجرا درآورده است؛ این در حالی است که خودش در جلسه‌ی مطبوعاتی‌ای که برای این پروژه برگزار شده،‌ در این باره چنین توضیح داده است:«آن پروژه مستقلی بود که بر اساس اشعار شاهنامه آهنگسازی شده بود و ارکستر 40 نفره سازهای سنتی و رهبر ارکستر داشت. اینجا کاملاً کار متفاوت است. علت اینکه در پروژه سی فقط به اشعار فردوسی نپرداختیم هم به خاطر محدودیت وزن و فرم اشعار است که یک مقدار دست ما را می‌بندد و کار را یکنواخت می‌کند. اینجا کاملاً همه چیز در انتخاب موسیقی و اشعار متفاوت است.»
 
گروه چند ساعتی را به شکل مداوم تمرین می‌کند؛ این گروه قرار است مثل کنون خورد باید می‌خوشگوار، ساز بی‌تاب،‌ چه دانستم، آهای خبردار، رگ خواب،‌ آوازه‌خوانی در شبم را اجرا کند. مخاطبان اما بیش از هر چیز، در انتظار اجرای رگ‌خواب و آهای خبردار هساتند. هر قطعه چندین بار به شکل کامل نواخته می‌شود؛ اما «همایون شجریان» دوباره می‌خواهد کار را از نو شروع کنند. گروه استراحتی می‌‌کند و دوباره نوازندگان در جایشان قرار می‌گیرند تا تمرینات را ادامه دهند. «همایون شجریان» مدت‌‌هاست که در تهران کنسرتی برگزار نکرده است؛ بعد از آنکه اجراهای موفقی را همراه با گروه «چرا رفتی» با آهنگسازی «تهمورس پورناطری» در تهران روی صحنه برد، تور کنسرت «هوای گریه» را در برخی شهرستان‌ها روی صحنه برد و حالا قرار است قطعاتی را روی صحنه اجرا کند که در این مدت، طرفداران بسیار زیادی پیدا کرده و جزو قطعات «هیت» شده است. خیلی‌ها در انتظارند تا مرداد ماه برسد و گروه را روی صحنه مشاهده کنند: «سیمرغ می‌خواند ، چون پرش آتش می‌گیرد. نه! سیمرغ نمی خواند ، سیمرغ خودش آواز می‌شود و آنقدر می‌خواند که خاکستر می‌شود. تا باز از خاکسترش زاده شود. و چنان صدای  سیمرغ عشق به این خاک را در من زنده می‌کند که می‌فهمم چاره ای جز نبرد با سهرابم ندارم و چنان صدای  سیمرغ مهر به سهراب را در من زنده می‌کند که می‌فهمم چاره ای جز در آغوش کشیدن  پسرم را ندارم...»
 
منبع: 
اختصاصی موسیقی ما
تاریخ انتشار : دوشنبه 9 مرداد 1396 - 19:11

افزودن یک دیدگاه جدید

محتوای این فیلد خصوصی است و به صورت عمومی نشان داده نخواهد شد.

Plain text

  • هیچ تگ HTML ی مجاز نیست.
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
CAPTCHA
This question is for testing whether or not you are a human visitor and to prevent automated spam submissions.



دانلود در تمرینات پروژه «سی» چه می‌گذرد؟ | موسیقی ما