«اسفندیار قرهباغی» در آیین رونمایی از کتاب خاطراتش گفت
میسازیم، میخوانیم و ادامه خواهیم داد تا دشمنان را رسوا کنیم
موسیقی ما - آیین رونمایی از کتاب «متولد بهمن»؛ خاطرات اسفندیار قرهباغی به همراه رونمایی از مجموعه صوتی «صدای انقلاب» روز گذشته در خانه هنر تبریز برگزار شد. استاد قرهباغی در این نشست بیان نمود: با تشکر از تک تک شما فرهیختگان که در این هوای سرد قدم روی چشم من گذاشتهاید و با تشکر ویژهای که از جناب آقای رشیدی دارم که در این زمینه زحمات بسیار طولانی را از لحاظ زمان متحمل شدند، از دو مهمان گرامی جناب آقایان صفاییفرد و مرادی که از تهران تشریف آوردهاند بسیار متشکرم. خودم را لایق کلمات و صفاتی که درمورد این حقیر حقیر به کار بردند نمیدانم. من در مقابل میلیونها میلیون فداکاریهایی که ملت انجام دادهاند، خودم را پرکاه میدانم. و این خودنمایی نیست. واقعیت است. زحماتی که کشیده شد، جانها و خونهایی که به پای این انقلاب ریخته شد بدون آنکه چشمداشتی داشته باشند، و بدون آنکه حقوقی دریافت کنند با وعدهی پست و مقامی برایشان داده شود، بزرگمنش و فداکار و ایثارگر آنها بودهاند و ما وظیفهی موجودیتمان در زمان را انجام دادهایم. هر کدام از ما موظفیم در هر موقعیتی که قرار داریم منشآ خدمت و مثمر ثمر باشیم.
در ابتدا خداوند را شاکرم که این صدا را در کالبد من آفریده و به عنوان امانت در اختیارم گذاشته است. این صدا مال من نیست و طبعا افتخار و ژست گرفتنی برای بنده ندارد. امانتی است از خدا. ولی همتهای پشت سر آن که باعث شود که اسفندیار قرهباغی با شروع انقلاب کشورش را رها نکند و به سوی لسآنجلسیها و آن ور آبیها کشیده نشود. قرهباغی در مجالس عروسی و پایکوبی و جلوی مشروبخوردههای مست برنامه اجرا نکند، چیزهایی بوده از مردم یاد گرفتهام.
در صحبتهای دوستان حرف به اینجا رسید که نفوذ کردند آنور آبیها و از طریق خوانندگان کذا، و این نفوذ را آن خواندههای آقا یا خانمی نکردهاند که آن طرف میخوانند و در مجالس ما بچه خردسال هم بلند میشود ترانهی آنها را میخواند، این مقصرینی دارد. متولیان امر و کسانی که بر عهده دارند باید از نوع موسیقی علمی و موسیقی انقلابی طرفداری بکنند، اینها غرق در مسائل دیگری شدهاند. در سازمان عریض و طویل صدا و سیما تهیهکنندهها عادت کردهاند که نوجوانانی که زیر ابرو برمیدارند و گیس بلند میکنند و شلوارهای پاره میپوشند از اینها مبلغی بگیرند و برای پنج دقیقه ببرندشان روی آنتن و این رسم شد.
من به حد کافی دشمن دارم و امشب با گفتن اینها بیبیسی و من و تو و فلان شبکه باز شروع خواهند کرد به انتقاد. برای اینکه حرفهایی که ما میزنیم برایشان ناراحت کننده است. من برای ضد انقلاب نشاندار ارزش بیشتری از کسانی که بین ما هستند و دارند ضربه به ما میزنند قائلم چون صراحتا میگوید من ضد انقلابم یا دشمنم. ولی کسانی که در داخل با ما این کارها را میکنند از دشمن بدترند. به قول حضرت امام(ره) منافقین از کفار بدترند. در تمام عمرم گرفتار همین مسائل بودم. حسادتها، بدبینیها و هر کاری که از دستشان برآمده. ضرب و شتم در خیابانها، مورد ترور قرار گرفتنها، بدگوییها و افترا زنیها و الحمدلله الان سنم به جایی رسیده است که دیگر آن حرفها کاربرد ندارند.
بزرگترین افتخارم و بزرگترین شکرم شما مردمید. همانهایی که نمیشناسم ولی کنار خیابان میآید و بغلم میکند و میرود و به من آن چیزی را میرساند که من در نهاد خودم میفهمم یعنی چه. و به شما آنقدر پایبندم که میتوانم بگویم جانم فدای شما.
در آرشیو صدا و سیمای تهران شاید یکی همین قطعهی «برف» را از من پخش میکنند، و یکی هم «آمریکا، آمریکا» را، و اینها را هم شاید مجبورند که پخش میکنند. بقیهی کارهای من در آرشیو وجود ندارد. از ۱۳۰۰ تا کار، آقای رشیدی حتی نتوانسته بودند ۱۰ تایش را بگیرند. در تعجبم که سرودهای انقلاب را اینقدر بیارزش تلقی کردهاند. من ادعایی ندارم ولی این را عرض کنم که وقتی انقلاب شد کشور مثل کلبهای که سیل آمده باشد روی آب سرگردان بود. روی این آبها قایق و کشتی لازم بود تا جمع شود. خصوصاً زمانی که کشور بعثی عراق حمله کرد و فرودگاه مهرآباد را بمباران کرد. من با حضوری که در ادارهی رادیو و تلویزیون پیدا کردم و هم خودم را روی سرودسازی گذاشتم، در واقع همان قایق کوچکی را ساختم که نواها و سرودها و آن کلمات کوبنده در جبهههای جنگ برای رزمندگان ما حامی باشد. برای آن بچههایی که در خوزستان با دست خالی جلوی بعثیها ایستادند در روزهایی که ارتشی وجود نداشت و نیرویی نبود. مملکت در سرگردانی خودش غوطه میخورد. برای آن بچهها خواندم، برای آنهایی که رفتند در جبههها و عزیزترین داراییشان را که جانشان بود و از خدا گرفته بودند، در راه مملکتمان دادند. اینها افسانه نیست، اینها داستان نیست. دیدیم و شنیدیم. و این سرودها قایقی شد که متاسفانه عدهای آمدند و موجسواری کردند با موجی که ساخته بودیم و با اسکیتهایشان آمدند و موجسواری کردند و موسیقیهای زیرزمینی به وجود آوردند و متولیان ما از آنها حمایت کردند.
ولی ما خسته نیستیم و از پا ننشستهایم. ۷۳ سالهای هستم که سرپا هستم. میسازیم، میخوانیم و ادامه خواهیم داد و آنهایی را که با این خط دشمنی میکنند را رسوا خواهیم کرد. ما موفقیم. زیر سایهی نظاممان و زیر سایهی اندوختههایمان موفق خواهیم بود.
در ابتدا خداوند را شاکرم که این صدا را در کالبد من آفریده و به عنوان امانت در اختیارم گذاشته است. این صدا مال من نیست و طبعا افتخار و ژست گرفتنی برای بنده ندارد. امانتی است از خدا. ولی همتهای پشت سر آن که باعث شود که اسفندیار قرهباغی با شروع انقلاب کشورش را رها نکند و به سوی لسآنجلسیها و آن ور آبیها کشیده نشود. قرهباغی در مجالس عروسی و پایکوبی و جلوی مشروبخوردههای مست برنامه اجرا نکند، چیزهایی بوده از مردم یاد گرفتهام.
در صحبتهای دوستان حرف به اینجا رسید که نفوذ کردند آنور آبیها و از طریق خوانندگان کذا، و این نفوذ را آن خواندههای آقا یا خانمی نکردهاند که آن طرف میخوانند و در مجالس ما بچه خردسال هم بلند میشود ترانهی آنها را میخواند، این مقصرینی دارد. متولیان امر و کسانی که بر عهده دارند باید از نوع موسیقی علمی و موسیقی انقلابی طرفداری بکنند، اینها غرق در مسائل دیگری شدهاند. در سازمان عریض و طویل صدا و سیما تهیهکنندهها عادت کردهاند که نوجوانانی که زیر ابرو برمیدارند و گیس بلند میکنند و شلوارهای پاره میپوشند از اینها مبلغی بگیرند و برای پنج دقیقه ببرندشان روی آنتن و این رسم شد.
من به حد کافی دشمن دارم و امشب با گفتن اینها بیبیسی و من و تو و فلان شبکه باز شروع خواهند کرد به انتقاد. برای اینکه حرفهایی که ما میزنیم برایشان ناراحت کننده است. من برای ضد انقلاب نشاندار ارزش بیشتری از کسانی که بین ما هستند و دارند ضربه به ما میزنند قائلم چون صراحتا میگوید من ضد انقلابم یا دشمنم. ولی کسانی که در داخل با ما این کارها را میکنند از دشمن بدترند. به قول حضرت امام(ره) منافقین از کفار بدترند. در تمام عمرم گرفتار همین مسائل بودم. حسادتها، بدبینیها و هر کاری که از دستشان برآمده. ضرب و شتم در خیابانها، مورد ترور قرار گرفتنها، بدگوییها و افترا زنیها و الحمدلله الان سنم به جایی رسیده است که دیگر آن حرفها کاربرد ندارند.
بزرگترین افتخارم و بزرگترین شکرم شما مردمید. همانهایی که نمیشناسم ولی کنار خیابان میآید و بغلم میکند و میرود و به من آن چیزی را میرساند که من در نهاد خودم میفهمم یعنی چه. و به شما آنقدر پایبندم که میتوانم بگویم جانم فدای شما.
در آرشیو صدا و سیمای تهران شاید یکی همین قطعهی «برف» را از من پخش میکنند، و یکی هم «آمریکا، آمریکا» را، و اینها را هم شاید مجبورند که پخش میکنند. بقیهی کارهای من در آرشیو وجود ندارد. از ۱۳۰۰ تا کار، آقای رشیدی حتی نتوانسته بودند ۱۰ تایش را بگیرند. در تعجبم که سرودهای انقلاب را اینقدر بیارزش تلقی کردهاند. من ادعایی ندارم ولی این را عرض کنم که وقتی انقلاب شد کشور مثل کلبهای که سیل آمده باشد روی آب سرگردان بود. روی این آبها قایق و کشتی لازم بود تا جمع شود. خصوصاً زمانی که کشور بعثی عراق حمله کرد و فرودگاه مهرآباد را بمباران کرد. من با حضوری که در ادارهی رادیو و تلویزیون پیدا کردم و هم خودم را روی سرودسازی گذاشتم، در واقع همان قایق کوچکی را ساختم که نواها و سرودها و آن کلمات کوبنده در جبهههای جنگ برای رزمندگان ما حامی باشد. برای آن بچههایی که در خوزستان با دست خالی جلوی بعثیها ایستادند در روزهایی که ارتشی وجود نداشت و نیرویی نبود. مملکت در سرگردانی خودش غوطه میخورد. برای آن بچهها خواندم، برای آنهایی که رفتند در جبههها و عزیزترین داراییشان را که جانشان بود و از خدا گرفته بودند، در راه مملکتمان دادند. اینها افسانه نیست، اینها داستان نیست. دیدیم و شنیدیم. و این سرودها قایقی شد که متاسفانه عدهای آمدند و موجسواری کردند با موجی که ساخته بودیم و با اسکیتهایشان آمدند و موجسواری کردند و موسیقیهای زیرزمینی به وجود آوردند و متولیان ما از آنها حمایت کردند.
ولی ما خسته نیستیم و از پا ننشستهایم. ۷۳ سالهای هستم که سرپا هستم. میسازیم، میخوانیم و ادامه خواهیم داد و آنهایی را که با این خط دشمنی میکنند را رسوا خواهیم کرد. ما موفقیم. زیر سایهی نظاممان و زیر سایهی اندوختههایمان موفق خواهیم بود.
منبع:
راه نوا
تاریخ انتشار : شنبه 4 دی 1395 - 09:25
افزودن یک دیدگاه جدید