برای نوازندهای که در شخصیت و اخلاق نمونه نداشت
شاهرخ دیگر نمینوازد
[ علیرضا ایرانیتژاد - روزنامهنگار و نوازنده ]
خبر انتشار خبر درگذشت این دوست مهربان، معلم دلسوز، هنرمند توانا و از همه مهمتر این مرد شریف، کوهی از تأسف و اندوه را در دل دوستانش آوار کرد؛ دوستانی که در دریایی از خاطرات خوب خود با شاهرخ، قطرهای از کدورت و بداخلاقی از او به یاد ندارند و حسن اخلاق شاهرخ بود که باعث شد دوستانش او را چون برادر دوست داشته باشند. امروز ما در سوگ فقدان دوست و هنرمندی نشستیم که بیش از هر چیز به حسن اخلاق حرفهای شهره بود.
شاهرخ از آن دسته مردانی است که حضورشان در عرصه هنرموسیقی منشأ بالندگی و رشد و حتی شهرت بسیاری دیگر از هنرمندان همنسل خود و نسلهای پس از خود شد. او بداههنوازی تمامعیار بود که بداههنوازیهایش به واسطه درک ذاتی و شعور موسیقایی در مرور زمان دارای هویتی منحصر به فرد شده تا جایی که در بسیاری از موارد شاهد بودیم آنچه شاهرخ در ذهن زیباییشناس خود و در لحظه ساخته و پرداخته میکند، دارای قدرت و جذابیتی بهمراتب بیشتر از آن چیزی است که آهنگساز قطعه از قبل نوشته است.
از دیگر شاخصههای برجسته هنری شاهرخ سلیقه متعالی و دقت و وسواس و صد البته سواد و تسلط او در صداسازی گیتار بود. دانش فنی شاهرخ سوای نوازندهای قدرتمند، از او ابزارشناسی منحصربهفرد ساخته و شیوه نوازندگیاش، این هنرمند فقید را به گیتاریستی با جذابیتهای بصری ایدهآل برای مخاطبین اجراهای زنده موسیقی تبدیل کرده بود. تا جایی که اکنون به جرأت میتوان ادعا کرد که توانمندیهای غیرقابلانکار او در نوازندگی گیتار الکتریک، صداسازی برای گیتار و تنظیم، بر کسی پوشیده نبوده و نخواهد بود.
شاهرخ پورمیامین در تمام طول زندگی حرفهای و هنری خود، حاشیهگریزی را انتخاب کرد و با تکیه بر خصوصیات اخلاقی نهچندان رایج در میان ما -یعنی صبر، حسن خلق، عدم قضاوت دیگران و از همه مهمتر احساس مسئولیت- آرام آرام و در طول عمر هنری خود توانست به یکی از محبوبترین نوازندگان -بخوانید هنرمندان- این مرز و بوم در میان همصنفیهای خود تبدیل شود. موج تأسف ایجاد شده در بین همه موسیقیدانان و دوستداران موسیقی نشان میدهد که او چنان زیست که فقدانش در بین اهل موسیقی چنین دردآور شده است.
شاهرخ فقید ما معلمی دلسوز بود. به خاطر دارم در یکی از جلساتی که به عنوان شاگرد نزد شاهرخ بودم، او متوجه ضعف دانش نرمافزاری من شد و پیشنهاد داد تا در کنار آموزش نوازندگی گیتار، نسبت به ارتقاء دانش نرمافزاری خود اقدام کنم. همین پیشنهاد او و استقبال من عاملی شد که شاهرخ 18 ساعت متوالی وقت خود را صرف ارتقاء سیستمعامل کامپیوتر من و نصب ادوات مربوطه کند و این زمان، جدای از ساعاتی بود که با من صرفِ گشتوگذار در خیابان جمهوری و خرید لوازم کرد. شخصاً معلمی تا این حد دلسوز نداشته و بعید میدانم پس از این هم داشته باشم.
در یک سال آخر زندگی او -به واسطه شرایط بیماری- امکان دیدار با او را نیافتم؛ چرا که او به خاطر عوارض ناشی از ابتلا به تومور مغزی تا اطلاع ثانوی ممنوعالملاقات بود؛ اطلاع ثانویای که متأسفانه با خبر درگذشتاش یکی شد.
اما در این یک سال و در پس دلنگرانیهای دوستانش و در خلال گپهای همیشه خیالمان از یک بابت آسوده بود. شاهرخ خانوادهای دارد که در پشتیبانی و پرستاری از دوستمان، کوه را درس میدهند و این تنها آرامبخش تألمات روحی دوستانش شده است.
اکنون در اولین ساعات وداع با شاهرخ در سفر ابدی او در کنار تأسف عمیقم نسبت به از دست دادنش، خوشحالم که میتوانم به دوستی و شاگردی مردی افتخار کنم که شریف زیست، صبور و متین بیمار شد و با سربلندی از بین دوستان خود و از این دنیای خاکی رخت بربست و راهی دیار باقی شد.
شاهرخ ما را تنها گذاشت اما در کنار کوه سنگین تألمات ناشی از فراقش، دریایی از خاطرات خوب و محبتهایی که هرگز فرصت جبران آن را نیافتیم، برایمان به یادگار گذاشت.
زندگی و هنر شاهرخ از او معلم اخلاق و بیماریاش از خانواده محترم او معلم شخصیت و صبر ساخت. کاش در روزهای سخت فراق ما نیز ثابت کنیم درس رفاقت را خوب آموختهایم. کاش بتوانیم ثابت کنیم در پس ادعای تصاحب و میراثخواری فرهنگی چندهزار ساله، حداقلی از درک و هنردوستی داریم که در فراق هنرمندانمان -اگر مرهمی بر دردهای بازماندگانشان نیستیم- با ساختن و پرداختن شایعاتی بیپایه و اساس، نمک روی زخمشان نپاشیم.
کاش به این میزان از معرفت و آگاهی برسیم که بتوانیم درک کنیم علت مرگ هنرمندان میتواند جز آنچه ساخته ذهن حاشیهپردازان ناخوش احوال است، بیماری هم باشد. کاش بتوانیم ذهن خلاق و هنردوست خود را با رنگهایی جز رنگ زرد و خطوطی غیرحاشیهای نقاشی کنیم.
درگذشت این عزیز دوستداشتنی را به خانواده داغدار و دوستان دلتنگش تسلیت میگویم.
شاهرخ از آن دسته مردانی است که حضورشان در عرصه هنرموسیقی منشأ بالندگی و رشد و حتی شهرت بسیاری دیگر از هنرمندان همنسل خود و نسلهای پس از خود شد. او بداههنوازی تمامعیار بود که بداههنوازیهایش به واسطه درک ذاتی و شعور موسیقایی در مرور زمان دارای هویتی منحصر به فرد شده تا جایی که در بسیاری از موارد شاهد بودیم آنچه شاهرخ در ذهن زیباییشناس خود و در لحظه ساخته و پرداخته میکند، دارای قدرت و جذابیتی بهمراتب بیشتر از آن چیزی است که آهنگساز قطعه از قبل نوشته است.
از دیگر شاخصههای برجسته هنری شاهرخ سلیقه متعالی و دقت و وسواس و صد البته سواد و تسلط او در صداسازی گیتار بود. دانش فنی شاهرخ سوای نوازندهای قدرتمند، از او ابزارشناسی منحصربهفرد ساخته و شیوه نوازندگیاش، این هنرمند فقید را به گیتاریستی با جذابیتهای بصری ایدهآل برای مخاطبین اجراهای زنده موسیقی تبدیل کرده بود. تا جایی که اکنون به جرأت میتوان ادعا کرد که توانمندیهای غیرقابلانکار او در نوازندگی گیتار الکتریک، صداسازی برای گیتار و تنظیم، بر کسی پوشیده نبوده و نخواهد بود.
شاهرخ پورمیامین در تمام طول زندگی حرفهای و هنری خود، حاشیهگریزی را انتخاب کرد و با تکیه بر خصوصیات اخلاقی نهچندان رایج در میان ما -یعنی صبر، حسن خلق، عدم قضاوت دیگران و از همه مهمتر احساس مسئولیت- آرام آرام و در طول عمر هنری خود توانست به یکی از محبوبترین نوازندگان -بخوانید هنرمندان- این مرز و بوم در میان همصنفیهای خود تبدیل شود. موج تأسف ایجاد شده در بین همه موسیقیدانان و دوستداران موسیقی نشان میدهد که او چنان زیست که فقدانش در بین اهل موسیقی چنین دردآور شده است.
شاهرخ فقید ما معلمی دلسوز بود. به خاطر دارم در یکی از جلساتی که به عنوان شاگرد نزد شاهرخ بودم، او متوجه ضعف دانش نرمافزاری من شد و پیشنهاد داد تا در کنار آموزش نوازندگی گیتار، نسبت به ارتقاء دانش نرمافزاری خود اقدام کنم. همین پیشنهاد او و استقبال من عاملی شد که شاهرخ 18 ساعت متوالی وقت خود را صرف ارتقاء سیستمعامل کامپیوتر من و نصب ادوات مربوطه کند و این زمان، جدای از ساعاتی بود که با من صرفِ گشتوگذار در خیابان جمهوری و خرید لوازم کرد. شخصاً معلمی تا این حد دلسوز نداشته و بعید میدانم پس از این هم داشته باشم.
در یک سال آخر زندگی او -به واسطه شرایط بیماری- امکان دیدار با او را نیافتم؛ چرا که او به خاطر عوارض ناشی از ابتلا به تومور مغزی تا اطلاع ثانوی ممنوعالملاقات بود؛ اطلاع ثانویای که متأسفانه با خبر درگذشتاش یکی شد.
اما در این یک سال و در پس دلنگرانیهای دوستانش و در خلال گپهای همیشه خیالمان از یک بابت آسوده بود. شاهرخ خانوادهای دارد که در پشتیبانی و پرستاری از دوستمان، کوه را درس میدهند و این تنها آرامبخش تألمات روحی دوستانش شده است.
اکنون در اولین ساعات وداع با شاهرخ در سفر ابدی او در کنار تأسف عمیقم نسبت به از دست دادنش، خوشحالم که میتوانم به دوستی و شاگردی مردی افتخار کنم که شریف زیست، صبور و متین بیمار شد و با سربلندی از بین دوستان خود و از این دنیای خاکی رخت بربست و راهی دیار باقی شد.
شاهرخ ما را تنها گذاشت اما در کنار کوه سنگین تألمات ناشی از فراقش، دریایی از خاطرات خوب و محبتهایی که هرگز فرصت جبران آن را نیافتیم، برایمان به یادگار گذاشت.
زندگی و هنر شاهرخ از او معلم اخلاق و بیماریاش از خانواده محترم او معلم شخصیت و صبر ساخت. کاش در روزهای سخت فراق ما نیز ثابت کنیم درس رفاقت را خوب آموختهایم. کاش بتوانیم ثابت کنیم در پس ادعای تصاحب و میراثخواری فرهنگی چندهزار ساله، حداقلی از درک و هنردوستی داریم که در فراق هنرمندانمان -اگر مرهمی بر دردهای بازماندگانشان نیستیم- با ساختن و پرداختن شایعاتی بیپایه و اساس، نمک روی زخمشان نپاشیم.
کاش به این میزان از معرفت و آگاهی برسیم که بتوانیم درک کنیم علت مرگ هنرمندان میتواند جز آنچه ساخته ذهن حاشیهپردازان ناخوش احوال است، بیماری هم باشد. کاش بتوانیم ذهن خلاق و هنردوست خود را با رنگهایی جز رنگ زرد و خطوطی غیرحاشیهای نقاشی کنیم.
درگذشت این عزیز دوستداشتنی را به خانواده داغدار و دوستان دلتنگش تسلیت میگویم.
منبع:
اختصاصی سایت موسیقی ما
تاریخ انتشار : شنبه 18 اردیبهشت 1395 - 11:57
افزودن یک دیدگاه جدید